شاهنامه
پوشش و ابزار جنگی در شاهنامه
- شاهنامه
- نمایش از یکشنبه, 06 آذر 1390 11:15
- بازدید: 14117
برگرفته از روزنامه همشهری
حورا نژادصداقت
پوشش جنگی و سلاحهایی که عموماً در رزم برای شخصیتهای شاهنامه به تصویرکشیده شده است بسیار زیادند.
و در کتابهای آموزشی این کلمات به شکل بسیار خلاصهای معنا میشوند. در این نوشتار قصد برآن است با اشاره به چند پوشش و ابزارجنگی همچون خود، خفتان، برگستوان، زره، جوشن، درفش، گرز و خشت با توضیحات دقیقتر، اشاره به ریشه پهلوی و کاربردهای آنان، مفهومی روشنتر از کلمات را بازگو شود.
خود: یک جنگجو در شاهنامه بر سرش خود دارد. خود در پارسی باستان «خئوده» بوده است. (نامه باستان ص264) و آن کلاهی از آهن یا فلزی دیگر است که محافظ سر بوده و جنگجو در هنگام نبرد سعی میکرد که با نیزه، خود حریف را بردارد تا تیغ و گرز بر وی کارگر افتد.
همی گرز پولاد همچون تگرگ / ببارید بر جوشن و خود و ترگ
خفتان: ریخت کهنتر آن «کفتان» است. بدین سان ستاک واژه «کپ» میتواند به معنی پوشاندن باشد که «پ» در آن، پیش از «ت» به «ف» تبدیل شده است (نامه باستان ص369). خفتان نوعی تنپوش جنگی است که آن را زیر زره میپوشیدند که از پارچه کلفت دولا دوخته میشده و با نخ ابریشم تو دوزی شد و به همین دلیل غیرقابل نفوذ بوده و شمشیر روی آن میلغزید. خفتان از جلو میتوانست باز شود.
جهانجوی زیر پولاد بود/ به خفتانش بر، تیر چون باد بود
زره: بالا پوشی است آستینکوتاه که فقط از حلقههای فلزی تشکیل شده است و بدن را از گردن تا کمر میپوشاند و معرب آن «جوشن» است. البته تفاوتی میان تعریف جوشن و زره وجود دارد که جوشن علاوه بر وجود حلقههای فلزی، قطعههای آهن نیز دارد(دهخدا).
زره زیر بُد جوشن اندر میان/ به بالا بپوشید ببر بیان
بَرگستوان: از 3 تک واژ «بر» به معنی سینه، «گُست» به معنی پهلو و «وان» پسوند نگهبانی، تشکیل شده است. پس معنی اصلی آن نگهبان سینه و پهلو است. برگستوان پوشش جنگی جنگجو و نیز پوشش ستور (اسب، فیل و...) بوده است که در فرهنگها عموماً بر این حیث که پوشش حیوان بوده، برآن تاکید شده است. این پوشش لحاف مانند را روی اسب برای حفاظتش از ضربهها میانداختند. صاحب آنندراج میگوید: جامهای بوده که به جای پنبه در آن پیله و ابریشم (کژ) میگذاشتهاند و میدوختهاند و آن را کژاغند و کژاگند نیز مینامند. یکی از بهترین راهها برای از پادرآوردن حریف این بوده است که اسب او را از بین ببرند و برای این کار میبایست ابتدا برگستوان را از بین میبردند.
به برگستوان بر زد و کرد چاک / گرانمایه اسب اندر آمد به خاک
درفش کاویانی: علم یا رایتی بوده است که در جنگها ایرانیان، پیشاپیش سپاه آن را به دست فرمانده کل میسپردند و وجودش را با پیشینه غلبه فریدون و کاوه بر ضحاک، خوش یمن میدانستند و بر آن بودند که با حمل این درفش به پیروزی دست خواهند یافت.
کلمه درفش با همین شکل در زبان پهلوی به کار رفته است و میتواند ریختی از درخش باشد (به واسطه گوهرهای فراوانی که روی آن وجود داشت). در اینکه جنس این درفش از چه بوده است نظرات مختلفی وجود دارد: طبری آن را از پوست شیر میداند و در جایی دیگر از پوست پلنگ و ابوریحان در آثار الباقیه این علَم را از پوست خرس میداند. در حالی که ابیات واضحی از خود شاهنامه گواه است که این درفش از یک چرم آهنگری بوده است:
وزان چرم کاهنگران پشت پای / بپوشند هنگام زخم درای
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد / همانگه ز بازار برخاست گرد
و یا در بیت:
بدان بیبها ناسزاوار پوست / پدید آمد آوای دشمن ز دوست
براساس 3 مأخذ تاریخی یعنی سکههای بازمانده از یک سلسله در فارس و خاتم کاری بر موزائیکی کشف شده در پومپی (شهر قدیم ایتالیا) و وصفهای شاهنامه میتوان درفش را این چنین در ذهن به تصویر کشید:
قطعه چرم مربعی که بر بالای نیزهای نصب شده و نوک نیزه از پشت آن از سمت بالا پیدا بود و روی چرم که آراسته به حریر و گوهر بود، شکل ستارهای بوده مرکب از 4پرّه و در مرکز آن دایرهای کوچک که به یقین همان است که فردوسی از آن به اختر کاویان تعبیر میکند. از سمت پایین چرم، 4ریشه به رنگهای مختلف سرخ و زرد و بنفش آویخته و نوک این ریشهها به گوهر آراسته بوده است.
پادشاهان ایرانی این درفش را خجسته و مبارک میدانستند و در هر پیروزی علیه دشمن روی آن سیم و زر و گوهر و مرواریدهایی نصب میکردند و حتی در تزئین آن با پادشاهان گذشته، چشم و همچشمی داشتهاند. در افسانههایی که برای توضیح شکل این چرم کمکم شاخ و برگ گرفته است به وجود طلسمها و شکلی از سوختگیهای آتش و شکل صددرصد (طلسمی که در هر یک از طول و عرض خویش صد خانه داشته است)، اشاره کردهاند.
این طلسم در جنگ قادسیه که ایرانیها شکست خوردند، به دست مسلمانها افتاد و جواهراتش را بین قبایل تقسیم کردند. به غیر از درفش کاویانی، در شاهنامه هر پهلوان برای خود درفشی که پیکرهای خاص بر آن نقش بسته بود، داشت. مثلاً درفش رستم، اژدها پیکر بوده و درفش کاووس نقش خورشید داشته است.
زین ابزار: فردوسی جمشید را مخترع ابزارها میداند زیرا او میتوانست آهن را با دست نرم کند و از آن ابزار بسازد.
نخست آلت جنگ را دست برد/ در نام جستن به گردان سپرد
به فرّ کیی نرم کرد آهنا/ چو خود و زره کرد و چون جوشنا
چو خفتان و تیغ و چو برگستوان/ همه کرد پیدا به روشن روان
ابزارها را در زرادخانه یا قورخانه یا زندان نگه میداشتند. کلمه زندان که امروزه به معنای ندامتگاه و محبس است از 2بخش «زین» و «دان» تشکیل شده است یعنی جایی که جنگ ابزارها در آن نگهداری میشود. ابزارهای نامبرده در شاهنامه یا برای حفاظت خود بودند، مانند: سپر و یا برای حمله بردن استفاده میشده همچون: تیر و خشت و نیزه.
گرز: از کهنترین ابزارهای جنگی جهان که حتی خدایان کشورهای باستانی آن را بدست داشتند؛ مثل ایندارا، خدای خدایان هندوان. در اوستا نیز گروهی از خدایان گرز داشتند. گرزها ابتدا یک پاره چوب بودند و بعد جنسی از آهن و پولاد پیدا کردند و تیغهها و میخهایی در آنها به کار رفت (زین ابزارص82). پهلوانان ایرانی به گرزهایشان پرآوازه بودند هر چه گرزها سنگینتر میبود، پهلوان صاحب آن نیز پر زورتر مینمود. مثلا سام گرزی داشت که به نام «گرز یک زخم» شهرت داشت.
همین گرز یک زخم برداشتم / سپه را همان جای بگذاشتم
گرز یک زخم، دسته کوتاهی داشته و معمولا عربهای بدوی آن را به همراه داشتند که سرش را قیراندود میکردند و اگر بر کسی میزدند با همان ضربه اول او را از پا در میآوردند و به همین دلیل نیازی به ضربه دوم نبود. آنها نام «واحد یموت» بر آن گذاشته بودند و گرز یک زخم با کارکرد این زین ابزار هماهنگی کامل دارد.گرز را میتوان هم معنای «گوپال» و «دبوس» و... گرفت.
خشت: نوعی نیزه کوچک بوده که اندازهای میان تیر و نیزه داشت و در میان آن حلقهای از ریسمان و یا ابریشم بافته میبستند و انگشت سبابه را در آن حلقه کرده، به سمت دشمن پرتاب میکردند.
درخشیدن خشت و ژوپین به گرد/ چو آتش پس پرده لاژورد