شاهنامه
آشنایی با شاهنامه - ظهور زَردهشت پیامبر
- شاهنامه
- نمایش از شنبه, 22 آبان 1389 09:21
- بازدید: 9119
برگرفته از روزنامه اطلاعات
محمد صلواتی ـ قسمت59
چو یک چند سالان برآمد برین
درختی پدید آمد اندر زمین
در ایوان گشتاسپ بر سوی کاخ
درختی گشن بود بسیار شاخ
ای عزیز!
شاهِ نو، که در سرزمین روم سختی بسیار دیده و دخترِ قیصر (کتایون یا ناهید) را به همسری گرفته بود، اکنون شادکام بر جای پدر تکیه زده و دو فرزند از کتایون دارد، یکی «اِسفندیار» که در کارزار و نبرد، سواری تک است و دیگر «پَشوتَن»، شمشیر زن و لشکر شکن که پهلوانی، جوانی و خِرَد را همراه داشت:
یکی نامور فـرخ اسفندیار
شه کارزاری، نبرده سوار
پشوتن دِگر گُرد شمشیر زن
شه نامبُردارِ لشکر شکن
سالی چند چنین بگذشت تا درخت دین در خانه گشتاسپ رویید. پیامبری ظهور کرد که نام او «زردهشت»بود که بار و بَرِ، خِـــرَد و دانایی داشت.
زردهشت ِ پیامبر کارِ خود را از دربار آغاز کرد. به نزدِ گشتاسپ رفت و گفت: «ای پادشاه، دین زردهشت را بیاموز و آن را بپذیر. زیرا که شاهِ دیندار، بهتر از پادشاهِ بیدین است.»
گشتاسپ، پیامبر را گرامی داشت . چند روزی با او به گفت وشنود پرداخت. فرستاده، کتابِ خود را برای شاه خواند تا سرانجام او بر دین زردهشت گواهی داد و به مشاوران، وزیران، وبزرگان فرمان داد که دین ِ تازه را پذیره شوند. وخود نخستین کس بود که گواهی نوشت.
گواهی را بر روی تنة درختی «سَرو آزاده» نوشت که زردهشت فرموده بود: «آن درخت از بهشت آمده است»، بر آن نوشتند که گشتاسپ به دین بهی درآمد و آن را رواج خواهد داد.
یکی سرو آزاده بود از بهشت
به پیش در، آذر آن را بگشت
نبشتی برِ زاد سرو سهی
که پذیرفت گشتاسپ دین بهی
گوا کرد مرسرو آزاد را
چنین گستراند خِرَد داد را
گشتاسپ، بر آن شد تا آن دین را در سراسر جهان پراکنده کند.
روزی همة بزرگان و فرستادگان ِ شاهان دیگر کشورها جمع بودند و سخن از دینِ تازه بود که اسفندیار از راه رسید. گُرزی گاوسر به دست داشت و کلاه کیانی بر سر نهاده بود. پدر او را جان و جهان خواند و برای گسترش دین از او خواست تا گِرد جهان گردیده، دین بهی و کتابِ دین را به مردم بنمایاند.
اسفندیار گفت: «تو شهریار جهانی، و آنچه گویی آن کنم.»
گشتاسپ خرسند شد. گنج و سپاه داد. اسفندیار به سراسر ایران و جهان سفر رفت.
زمانی دراز نگذشت که دین زردهشت از هندوستان و روم و یمن گذشت، و از هر سویی نامههایی به گشتاسپ رسید که ما از اسفندیار دین گرفته ایم، اکنون کتابِ دین را برای ما بفرستید.
بدین ترتیب با آمدن دینِ تازه و آموزش آن، بدی از جهان شسته شد، کس گمان بَد ، بَر کس نداشت. سواران جهان را داشتند و برزیگران تخم میکاشتند.
هر که به سویی میرفت و حاصلی از کارِ خود میگرفت.