شاهنامه
یک نمونه :آئین مِهمان نوازی درشاهنامه
- شاهنامه
- نمایش از سه شنبه, 07 دی 1389 13:04
- بازدید: 8523
سوی شهر ایران نهادند روی دو خرّم نهان شاد وآرامجوی
شب و روز یکسر همی تاختند به خواب و به خوردن نپرداختند
چو اسپْ و تن از تاختن گشت سست فرود آمدن را همی جای جُست
دِهی خرّم آمد به پیشش به راه پر از باغ و میدان و پر جشنگاه
تن از رنج رخته گریزان ز بد بیامد درِ باغبانی بزد
یکی مردِ ایرانیم راه جوی گریزان نهاده بدین مرز روی
گر امشب مرا میزبانی کنی هشیواری و مرزبانی کنی
برآنم که روزی به کار آیدْت درختی که کِشتی به بار آیدت
بدو باغبان گفت ک این خانِ تُست تنِ باغبان نیزْ مهمانِ تُست
خورش ساخت خندانْ زن ِ باغبان ز هرگونه چندان ک بودش ، توان
چو نان خورده شد کارِ مَی ساختند سبک مایه جایی بپرداختند
..
بدو گفت میزبان کایدر سه روز بباشی ، بُوَد خانه گیتی فروز
که دانا زد این داستان از نُخُست که هرکس که آزرمِ مهمان نَجُست
نه باشد خِرد هیچ نزدیکِ اوی نه بار آورد بختِ تاریکِ اوی
بباش و بیاسای و مَی خور ، به کام چو گردد دلت رامْ ، بر گوی نام
به کوشش علیرضا زیاری