شاهنامه
شاهنامهٔ ابوالموید بلخی (شاهنامه بزرگ)
- شاهنامه
- نمایش از سه شنبه, 31 شهریور 1394 10:24
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 87، سال سیزدهم، تیر و امرداد 1394، رویه 36
ابوالموید بلخی از شاعران و نویسندگان آغاز سدهی چهارم هجری به شمار میرود و از دارندگان شاهنامهی نوشتاری میباشد.
این شاهنامه نیز مانند دیگرِ شاهنامهها (سروده یا نوشتار)، در دست ما نیست. در تاریخ بلعمی که ترجمهی آن به سال 352 ق (342 خ) به پایان رفته است، به دنبال اشاره به پایان کار جمشید جم آمده است:
و حدیثها و اخبارهای ایشان [ فرزندان جمشید که به گرشاسب، نریمان و سام و زال و رستم میرسند ]، بسیار گوید ابوالموید بلخی به شاهنامهی بزرگ
عنصرالمعالی کیکاوسبنشمسالمعالی قابوس نیز از این کتاب به نام شاهنامه یاد کرده است. وی به پسرش گیلانشاه میگوید:
و چنان زندگی کن که سزای تخمهٔ پاک تست که ترا ای پسر تخمهٔ بزرگ و شریفست و ز هر دو طرف، کریم الطرفینی و پیوستهٔ ملوک جهانی. جدت ملکالشمس المعالی قابوسبن وشمگیر بود که نبیره آغش وهادان بود و آغش وهادان ملک گیلان بود به روزگار کیخسرو و ابوالموید بلخی ذکر او درشاهنامه آورده است.
در تاریخ سیستان، بارها از گرشاسبنامهٔ ابوالموید بلخی نام برده شده است. بار نخست در آغاز کتاب:
اخبار سیستان از اول که بنا کردند و انساب بزرگان وحدود شهر سجستان که از کجا بودهاند ابتدا و فضایل آن بر دیگر شهرها، چنان که یافته شد در کتاب گرشاسب...
و بار دیگر، در داستان گرشاسب:
و قصهٔ گرشاسب زیاد است و به کتاب او تمام گفته آید.
تاریخ سیستان، تنها یک بار به نام ابوالموید بلخی اشاره میکند:
بوالموید اندر کتاب گرشاسب گوید که چون کیخسرو به آذربایگان رفت و رستم دستان با وی و آن تاریکی و آن پتیاره دیوان به فر ایزد تعالی بدید و آذرگشسب پیدا گشت و روشنایی بر گوش اسب بود شاهی او را شد با چندان معجزه...
افزون بر آن، در همان کتاب آمده است:
و اخبار نریمان و سام و دستان، خود به شاهنامه بگوید که به تکرار حاجت نیست
در مقدمهٔ مجــملالتواریــخ و القـصص، هنگام برشمردن بنمایههای (مآخذ) کتاب، به شاهنامهٔ ابوالموید بلخی اشاره شده است:
از نثر ابوالموید چون اخبار نریمان و سام و کیقباد و افراسیاب و لهراسف و آغش و هادان و کیشکن
از نوشتار مجملالتواریخ و القصص چنین برمیآید که به دلیل نامآوری شاهنامهٔ ابوالموید، از همهٔ آثار او نام برده نشده است و تنها به نام بردن پارهای از آنها به عنوان مثال، بسنده شده است.
ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان (نوشته شده در سال 613 ق / 595 خ) در گفتار دربارهٔ ساخت رویان، مینویسد:
چنان که در شاهنامه نظم و نثر، فردوسی و مویدی شرح دادند، کین ایرج بازخواست و آفریدون، از جهان فانی به سرای باقی شتافت.
همچنین اشارهای دربارهٔ شاهنامهٔ نوشتاری ابوالموید بلخی:
درمقدمهٔ قابوسنامه و مقدمهٔ تاریخ طبری آمده است
در لغت فرس اسدی، زیر واژهٔ «کالوس » گفته شده است:
کالوس، مردم خربط باشد. ابوالموید بلخی گفت: ملول، مردم کالوس و بیمحل باشد...
در صحاح الفرس، بیتهای بیشتری از ابوالموید بلخی آورده شده است. با توجه به آن چه گفته شد، میتوان به این نتیجه رسید که:
شاهنامه ابوالموید معروف به شاهنامهٔ بزرگ کتابی عظیم بوده است ؛ در تاریخ و داستانهای ایران قدیم، مشتمل بر بسیاری از روایات و احادیث ایرانیان، راجع به پهلوانان و شاهان که اغلب آنها در شاهنامهٔ فردوسی و سایر منظومههای حماسی، منسی مانده و از آنها نامی نرفته و یا به اختصار سخن گفته شده است مانند اخبار آغش و هادان ـ که یکی از پهلوانان کیخسرو و ملک گیلان بوده است ـ و کیشکن وگرشاسب که هر یک جداگانه دفتری بوده و علیالظاهر از این سه داستان بزرگ در شاهنامهٔ ابومنصوری [ یعقوبلیث ] سخن نرفته بود الا اشاراتی به سرگذشت گرشاسب.
همچنین ابوالموید بلخی، یوسف و زلیخا را نیز به نظم درآورده بود. وی کتاب دیگری نیز داشت، در شگفتیهای جهان و یا عجایب البلاد و یا عجایب برّ و بحر که نویسندهٔ ناشناس تاریخ سیستان، بسیاری از شگفتیهای سیستان را از آن کتاب برگفته است.
استاد محمد تقی بهار (مــلکالشعرای)، تاریخ سیــستان را ویرایش کرد و به چاپ داد. استاد در مقدمهٔ آن اشاره میکند که وی نسخهٔ خطی کتـابی به نام «عجایبالبلدان » تالیف ابوالموید را در اختیار دارد که دربارهٔ سیستان نیز گفتههایی دارد. به باور استاد دکتر ذبیحالله صفا:
گویا این همان کتاب باشد که صاحب تاریخ سیستان، بدان اشاره کرده است.
همچنین نویسندهٔ ناشناس تاریخ سیستان، بخشی از گرشاسبنامه را که جزوی از شاهنامهٔ ابوالموید بلخی است، در کتاب خود بازتاب داده است.