شاهنامه
عطر و بو در شاهنامه فردوسی ـ بخش اول
- شاهنامه
- نمایش از شنبه, 24 دی 1390 10:48
- بازدید: 9596
برگرفته از روزنامه اطلاعات
اعظم کرمی
کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی
استعمال بوهای خوشی مانند مشک، عبیر، عنبر، گلاب و کافور به شکلهای مختلفی از جمله خوراکی، مالیدن و ضماد کردن و سوزاندن و بخور دادن، سمبل رفاه و اشرافیت و تجملخواهی شاهان و شاهزادگان و بزرگان و طبقه ممتاز و مرفه ایران بود و در مرگ و زندگی و جشن و سرور آنان مورد استفاده قرار میگرفت.
مواد خوشبو یکی از نفایس گنجها و گنجینههای شاهان بود و جایگاه آن در نثارها و هدایا و خلعتهای شاهانه در خور توجه است. در شاهنامه کشف بوهای خوش مانند بسیاری اکتشافات دیگر از جمله پزشکی و درمان دردها، ساختن گرمابه و کاخهای بلند، آلات و ادوات جنگ و بافتن و رشتن و تافتن و... به جمشید پادشاه اسطورهای نسبت داده شده است:
دگر بویهای خوش آورد باز
که دارند مردم به بویش نیاز
چو بان و چو کافور و چون مشک ناب
چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب
(ج 1/41ـ42)
هند از دیرباز معدن عطریات و ادویه و بوهای خوش بوده و شواهدی مبنی بر آن در شاهنامه به دست میآید؛ از جمله شنگل پادشاه هند در نامهای به بهرام گور به داشتن منابع و ذخایر مشک و عود و عنبر مباهات میکند:
همان کوه و دریای گوهر مراست
بمن دارد اکنون جهان پشت راست
همان چشمه عنبر و عود و مشک
دگر گنج کافور ناگشته خشک
(ج 7/1966ـ1967)
به نظر میرسد هند از قدیم، خاستگاه بوهای خوش طبیعی بوده است؛ همچنان که چین به زیبایی و آرایش و صورتگری زبانزد بوده است:
ز بس نافه مشک و چینی پرند
از آرایش روم وز بوی هند
شد ایران بکردار خرم بهشت
همه خاک عنبر شد و زر خشت
(ج 8/2367ـ2368)
بیاورد زان پس شتر دو هزار
همه گنج قنوج کردند بار
ز عود و ز عنبر ز کافور و زر
همه جامه و جام پیکر گهر
(ج 8/2782ـ2783)
بوهای خوش آنقدر ارزشمند بوده که نام آن همواره در ردیف گوهر و افسر و حریر و دیبا و دینار آمده است:
1ـ اسفندیار برای نجات خواهران خود، در هیات بازرگانی مالدار و متمول برای عرضه کالاهایی مانند مشک و دیبا و دینار، نزد ارجاسب شاه تورانی میرود:
ببود آن شب و بامداد پگاه
ز ایوان دوان شد بنزدیک شاه
ز دینار و ز مشک و دیبا سه تخت
همی برد پیش اندرون نیکبخت
بیامد ببوسید روی زمین
بر ارجاسب چندی بکرد آفرین
(ج 6/510ـ512)
یکی کاروانی شتر با منست
ز پوشیدنی جامههای نشست
هم از گوهر و افسر و رنگ و بوی
فروشندهام هم خریدار جوی
(ج 6/495ـ496)
2ـ در میان هدایایی که سلم برای ابراز تاسف و پشیمانی از کشتن ایرج و ترس از انتقام منوچهر برای فریدون میفرستد، گردونهها و ارابههای مشک و عبیر و رنگ و بوی هم دیده میشود:
به گردونها بر چه مشک و عبیر
چه دیبا و دینار و خز و حریر
اباپیل گردونکش و رنگ و بوی
ز خاور بایران نهادند روی
(ج 1/522ـ523)
بدیهی است که ارزش ظرف حاکی از ارزمندی مظروف است. میتوان گفت مشک و کافور و زعفران و... در دورهای از زمان آنقدر قیمتی و گرانبها بوده است که آنها را در جامهای زرین و سیمین و طبقهای فیروزهای و زبرجدین حمل میکردهاند.
3ـ در بین اشیا و کالاهایی که منوچهر به عنوان خلعت به سام میدهد علاوه بر اسبهای تازی زرین ستام و شمشیرهای هندی زرین نیام و دینار و خز و یاقوت و غلامان رومی، طبقهای زبرجد و جامهای پیروزهای و زر سرخ و سیم خام انباشته از مشک و کافور و زعفران دیده میشود:
زبرجد طبقها و پیروزه جام
چه از زر سرخ و چه از سیم خام
پر از مشک و کافور و پر زعفران
همه پیش بردند فرمانبران
(ج 1/220ـ221)
به نظر میرسد جامهای زرین و سیمین و پیروزهای بیشتر به همین منظور ساخته میشده و حفظ و نگهداری آن از وظایف گنجوران بوده است:
جهاندار از آن پس به گنجور گفت
که ده جام زرین بیار از نهفت
شمامه نهاده در آن جام زر
ده از نقره خام با شش گهر
پر از مشک جامی ز یاقوت زر
ز پیروزه دیگر یکی لاژورد
عقیق و زمرد برو ریخته
بمشک و گلاب اندر آمیخته
(ج 4/209ـ211)
وزان پس بگنجور فرمود شاه
که ده جام زرین بنه پیش گاه
برو ریز دینار و مشک و گهر
یکی افسری خسروی با کمر
(ج 4/219ـ220)
چنین است که به یقین میتوان گفت بویهای خوش از نفایس خزینگی ملوک بوده است و گاه شاهان باب این خزائن را به روی دوستداران و خدمتگذاران جامعه بویژه پهلوانان میگشودند.
4ـ کیخسرو در قبال زحماتی که رستم در نبرد با افراسیاب متحمل گردید طبقهای زرین پر از مشک و عود به او هدیه میدهد:
در گنج بگشاد شاه جهان
ز پرمایه چیزی که بودش نهان...
طبقهای زرین پر از مشک و عود
دو نعلین زرین و زرین عمود
(ج 4/1411ـ1414)
5ـ مهراب، شاه کابل خراجگزار مملکت سام با گنجی از اسبان و غلامان و یاقوت و مشک و عبیر و... به دیدن دستان سام میرود:
ابا گنج و اسباب آراسته
غلامان و هر گونه خواسته
ز دینار و یاقوت و مشک و عبیر
ز دیبای زربفت و چینی حریر
یکی تاج با گوهر شاهوار
یکی طوق زرین زبرجد نگار
(ج 1/300ـ302)
6ـ در میان گنج انوشیروان هم مشک و عبیر وجود دارد.
در گنج بگشاد نوشین روان
ز چیزی که بد در خور خسروان
ز دینار و دیبا و خز و حریر
ز مهر و ز افسر ز مشک و عبیر
شتروار سیصد بیاراست شاه
فرستاده برداشت آمد براه
(ج 8/3358ـ3360)
7ـ خزانه جهان پهلوان رستم دستان هم از بویهای خوش خالی نیست:
ز چیزی که بودش به گنج اندرون
ز خفتان و ز خنجر آبگون
زبر گستوان و زتیر و کمان
ز گوپال و زخنجر هندوان
ز کافور و ز مشک و ز عودتر
هم از عنبر و گوهر و سیم و زر...
همه پاک رستم به بهمن سپرد
برنده بگنجور او برشمرد
(ج 6/1649ـ1663)
«در زمان باستان گیاهان و صمغهای گوناگون را بر آتش نهاده، خود را بخور میدادند و آن یکی از اصول پنجگانه طب بقراطی بوده است و در ایران رواج داشته و به ویژه پس از شستشویی به نام «برشنوم» انجام میشده است.» «مردمان قدیم عصاره گل را بعنوان عطر نمیشناختند، آنها تنها کالاهایی را میشناختند که چون عود و صندل و عنبر و مرمکی پس از سوختن، دود خوشبو و معطری از آنها متصاعد میشد. هنر گرفتن اسانس یا عطر گلهای گوناگون و جا دادن آنها در شیشههای ظریف و دربسته برای اولین بار در بین زرتشتیها در ایران اختراع شد؛ زیرا عطر یک نقش مهمی در تشریفات دینی به عهده داشت.» یکی از رسمهای کهن ایرانیان نیز سوزاندن خوشبویها و بخور کردن است، این رسم بویژه نزد شاهان و بزرگان متداول بود. «در ایران باستان زعفران را چون عود و عنبر در مجمرههای زرین و بخوردانها میسوختند. این اقدام مخصوصاً در مراسم و جشنها و نیز استقبال از بزرگان و پیروزمندان به اجرا در میآمد». «استفـاده از بخور علاوه بر رایحه بخشی به فضای کاخها و اتاقها، خاصیت درمان بخشی و ضد حشره نیز داشته است». «فریدون در مراسم جشن تاجگذاری خود پس از گرفتن جامی از میروشن یاقوتین:
بفرمود تا آتش افروختند
همه عنبر و زعفران سوختند
(ج 1/8)
8ـ در جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب، پس از ورود کیخسرو به توران زمین، دختران و پرستندگان او با مجمرهای افروخته عود و عنبر به استقبال کیخسرو رفتند:
بر شاه شد مهتر بانوان
ابا دختران اندر آمد نوان
پرستنده صد پیش هر دختری
ز یاقوت بر هر سری افسری
چو خورشید تابان از ایشان گهر
به پیش اندر افکنده از شرم سر
بیک دست مجمر بیک دست جام
برافروخته عنبر و عود خام
(ج 5/ 1394-1397)
9ـ نزد مهمانان بزرگ و گرامی و رسولان و فرستادگان شاهان هم عود میسوختهاند. اسفندیار با ورود دستور گشتاسب، او را جای خوبی فرود آورده و نزد او عود میسوزاند:
بپیشش همی عود میسوختند
تو گفتی همی آتش افروختند
(ج 6/ 930)
10ـ خسرو انوشیروان هم با افروختن خوشبوها و مجمرهای عود و عنبر و زعفران و دوصد برده مجمرافروز به شکار میرود:
دو صد برده تا مجمر افروختند
برو عود و عنبر همی سوختند
دو صد مرد برنای فرمانبران
ابا هر یکی نرگس و زعفران
همه پیش بردند تا باد بوی
چو آید ز هر سو رساند بدوی
(ج9/ 3405-3407)
افروختن شمعهای عابرین نیز در میان بزرگان متداول بود:
یکی بنده شمعی معنبر به دست
خرامان بیامد ببالین مست
(ج2/64)
از قدیم باز یکی از وسایل آراستن بزمها و مراسم جشن و سرور شاهان ایرانی استفاده از بوهای خوش بوده است:
بیاراست ایوانها چون بهشت
گلاب و می و مشک عنبر سرشت
(ج1/1382)
شبستان همه پیشباز آمدند
پر از شادی و بزم ساز آمدند
همه جام بود از کران تا کران
پر از مشک و دینار و پر زعفران
(ج3/185-186)
11ـ در یکی از بزمهایی که کیخسرو به افتخار رستم ترتیب میدهد، او را بر تختی در باغ مینشاند که درختی با تنهای از سیم و شاخههای زرین و یاقوتین، با برگ و بار عقیق و زمرد بر این گاه سایه میافکند. میوههای این درخت ترنج و بهیهای توخالی و مجوف بود که درون آنها را سوراخ کرده و با می و مشک سوده انباشته بودند و هرگاه باد میوزید، بوی خوش از آنها برمیخاست:
درختی زدند از برگاه شاه
کجا سایه گسترد بر تاج و گاه...
همه بار زرین ترنج و بهی
میان ترنج و بهیها تهی
بدو اندرون مشکل سوده بمی
همه پیکرش سفته بر سان نی
کرا شاه بر گاه بنشاندی
برو باد از و مشک بفشاندی
(ج5/ 787-792)
12ـ در انجام مراسم و آئینهای ملی از قبیل جشن نوروز و جشن سده که در آتشگاهها و ایوانهای مخصوص به این کار انجام میگرفت نیز یکی از مهمترین آداب سوزاندن بوهای خوش بوده است:
برفتند یکسر به آتشکده
بایوان نوروز و جشن سده
همی مشک بر آتش افشاندند
ببهرام بر آفرین خواندند
(ج7/ 91-92)
13ـ رودابه روز پذیرایی از زال، خانه خود را با می و مشک و عنبر معطر میکند:
یکی خانه بودش چو خرم بهار
ز چهر بزرگان برو بر نگار
بدیبای چینی بیاراستند
طبقهای زرین بپیراستند
عتیق و زبرجد برو ریختند
می و مشک و عنبر برآمیختند
همه زر و پیروزه بد جامشان
بروشن گلاب اندر آشامشان
بنفشه گل و نرگس و ارغوان
سمن شاخ و سنبل بدیگر کران
از آن خانه دخت خورشید روی
برآمد همی تا به خورشید بوی
(ج 1/ 530-535)
14ـ مجلس شاهوار بهرام گور، برای پذیرایی از شنگل، شاه هند هم مزین به خوانچههای زرین مشک و بخور است:
چو نان خورده شد مجلس شاهوار
بیاراست پر بوط و رنگ و نگار
پرستندگان ایستاده بپای
بهشتی شده کاخ و گاه و سرای
همه آلت می سراسر بلور
طبقهای زرین ز مشک و بخور
(ج 7/ 2431-2433)
15ـ سراپرده منیژه نیز، زمانی که بیژن را بدانجا وارد میکنند آراسته به یاقوت و زر و مشک و عنبر است:
چه از مشک و عنبر چه یاقوت و زر
سراپرده آراسته سربسر
(ج5/ 231)
علاوهبر آرایش مجالس بزم با خوشبوها، گاه شاهان و بزرگان و پهلوانان، فیلها و اسبهای خود را با مشک و می و گلاب و زعفران میآراستند؛ چنان که بش و یال اسبهای سام و زال را روز ورود آنان به کابل برای دیدن رودابه چنین کردند:
بش و یال اسبان کران تا کران
بر اندوده پر مشک و پر زعفران
(ج1/ 1432)
16ـ روز بازگشت رستم از جنگ با افراسیاب، کیخسرو فرمود فیلی را پیش بردند، روی این فیل پر از مشک و می و زعفران بود:
همه روی پیل از کران تا کران
پر از مشک بود و می و زعفران
(ج 4/ 1372)
17ـ روز ورود کیخسرو نزد کاوس، همه جا را بوی و رنگ و نگار آراستند و حتی یال اسبان پر از مشک و میبود:
چو کیخسرو آمد بر شهریار
جهان گشت پر بوی و رنگ و نگار
بر آئین جهانی شد آراسته
در و بام و دیوار پر خواسته
نشسته بهر جای رامشگران
گلاب و می و مشک با زعفران
همه یال اسبان پر از مشک و می
درم با شکر ریخته زیر پی
(ج 3/ 3550-3553)
18ـ یال اسبهای سیاوش را هم در روز دیدارش با کاوس با مشک و می و زعفران آراستند:
همه یال اسب از کران تا کران
بر اندوده مشک و می و زعفران
(ج3/ 99)
رنگ و بوی، یکی از ویژگیهای بارز زیبایی زنان برجسته و متمول و کنیزکان و پرستندگان حرمسراها بود و در آرایش زنان و خصوصاً آرایش عروس نقش مهمی داشته و هنوز نیز معمول است. کنیزان رودابه او را نزد زال چنین وصف میکنند:
سه دیگر چو رودابه ماهروی
یکی سرو سیمست با رنگ و بوی
(ج1/483)
19ـ در وصف تهمینه:
پس پرده اندر یکی ماه روی
چو خورشید تابان پر از رنگ و بوی
(ج 2/ 65)
20ـ سیندخت در مراسم دیدار سام از رودابه او را با رنگ و بوی میآراید:
بیاراست رودابه را چون نگار
پر از جامه و رنگ و بوی بهار
همه کابلستان شد آراسته
پر از رنگ و بوی و پر از خواسته
(ج1/ 1389-1390)
21ـ گلشهر همسر پیران ویسه، دختر خود جریره را در شب عروسی او با سیاوش با رنگ و بوی میآراید:
بیاورد گلشهر دخترش را
نهاد از بر تارک افسرش را
بدیبا و دینار و در و درم
ببوی و برنگ و بهر بیش و کم
(ج 3/ 1436-1437)
از میان بویهای خوش، گویا مشک و غالیه به آرایش مو اختصاص داشت. پس از مرگ فرود، مادر و پرستندگانش موهای غالیه بوی و کمند مشکین خود را از بن میکنند:
همه غالیه موی و مشکین کمند
پرستنده و مادر از بن بکند
همی میچکد گویی از روی اوی
همی بوی مشک آید از موی اوی
(ج 7/ 458)
خروشید سیندخت و بشخود روی
بکند آن سیه گیسوی مشک بوی
(ج 1/ 1474)
22ـ در آرایش گلنار، کنیز اردوان نیز مشک و عبیر به کار رفته است:
بیامد خرامان بر اردشیر
پر از گوهر و بوی مشک و عبیر
(ج 7/205)
می و گلاب هم در آرایش زنان به کار میرفت. سودابه برای رسیدن به هدف گناهآلود خود، آراسته به می و مشک و گلاب بوده است:
ز سودابه بوی می و مشک ناب
همی یافت کاوس بوی گلاب
(چ 3/ 373)
قابل ذکر است که در شاهنامه هیچ شاهدی مبنیبر استعمال مردان از خشبوها به صورت آرایش دیده نمیشود. بدیهی است که رنگ و عطر و بو از مظاهر شادی و جشن و سرور بوده و سوگواریها و مراسم عزا از این خصیصه به دور بود. حکیم فردوسی در مرگ کاووس به این نکته اشاره کرده است:
از ایرانیان هر که بد نامجوی
پیاده برفتند بیرنگ و بوی
(ج 5/2404)
برخی از مواد خوشبو دارای خواص دارویی و پزشکی است و از دیرباز مصارف پزشکی و بهداشتی داشته است. روشهای مختلف خوراکی، مالیدن و بخور دادن از روشهای مختلف گیاهدرمانی بوده است و هنوز هم متداول است. قدما نیز از خواص بسیاری از گیاهان و مواد دارویی آگاهی داشتند و در بسیاری از موارد از آنها استفاده میکردند. براساس مندرجات خداینامک و شاهنامه، چون دوران بارداری رودابه همسر زال به پایان میرسد و از سنگینی حمل به شدت رنج میبرد، سیمرغ فرمان میدهد تا رودابه را با نوشاندن شراب، خوابانده و با دشنهای پهلوی او را شکافته، کودک را بیرون آورند و جای جراحت را دوخته و شیر و مشک را با گیاهی که بنا به حدس استاد عبدالعظیم رضایی احتمال میرود بنگ باشد، آمیخته و محل جراحت را با این دارو بستند:
گیاهی که گویمت با شیر و مشک
بکوب و بکن هر سه در سایه خشک
بسا و برآلای بر خستگیش
ببینی همان روز پیوستگیش
(ج1/1496ـ1497)
23ـ قبل از کفن و دفن رستم، جراحتهای او را با عنبر و زعفران سوخته و خشک کردند:
همی عنبر و زعفران سوختند
همی خستگیهاش بردوختند
(ج6/250)
24ـ دبق و قیر و مشک و کافور نیز در التیام زخمها به کار میرفت:
دل خسرو از کوت شد دردمند
گشادند زان کشته بند کمند
بر آن زخم او بر پراکند مشک
بفرمود پس تا بکردند خشک
به کرباس بردوختش همچنان
زره در بر و تنگ بسته میان
(ج9/1744ـ1746)
سر زخم آن دشنه کردند خشک
به دبق و به قیر و به کافور و مشک
(ج9/675)
گلاب نیز برای ترویج خاطر و ایجاد آرامش به کار میرفت:
گلابست گویی به جویش روان
همی شاد گردد ز بویش روان
(ج2/30)
«شستشوی بدن با عصاره و آمیخته گیاهان بسیار رایج بود و از این رو برای آب خواص «بهی بخشی» قایل بودند و چون این آبها با ریشه و برگ و تخم گیاهان سودمند دارویی آمیخته بود، آنها را «ویسپوبیش» یعنی «درمان کل» میخواندند. پرستاران منیژه پای بیژن را با مشک و گلاب میشویند:
بشستند پایش به مشک و گلاب
گرفتند زان پس به خوردن شتاب
(ج5/226)
نامههای خسروانی هم از دیگر مواردی است که شاهان و بزرگان علاقهمند به استفاده از رنگ و بو در آن بوده و به زیبایی و آرایش آن اهمیتی وافر میدادند.
25ـ نامه کسری به رای هند:
یکی نامه بنوشت نزدیک اوی
پر از دانش و رامش و رنگ و بوی
(ج8/2735)
26ـ نامه خاقان چین به کسری:
چو پردخته شد زان بیامد دبیر
بیاورد مشک و گلاب و حریر
یکی نامه بنوشت ار تنگوار
پرآرایش و بوی و رنگ و نگار
(ج8/2213ـ2214)
در این گونه نامهها به جای استفاده از انقاس، از مشک و عنبر و عبیر استفاده میکردند:
ز عنبر نوشتند بر پهلوی
چنان چون بود نامه خسروی
(ج3/3695)
چو عنبر سر خامه چین بشست
سر نامه بود آفرین از نخست
(ج6/417)
کاربرد مشک و عنبر برای نگارش نامههای سلطنتی از دوره شاه آفریدون در شاهنامه دیده میشود:
به شاه آفریدون یکی نامه کرد
ز مشک و ز عنبر سر خامه کرد
(ج1/756)
ادامه دارد