شاهنامه
کیخسرو عالیترین نماد حماسی - اسطورهای و جایگاه او در ادب عرفانی
- شاهنامه
- نمایش از چهارشنبه, 02 بهمن 1392 04:52
- بازدید: 9536
برگرفته از تارنمای راسخون به نقل از کتاب فردوسی پژوهی، به کوشش منوچهر اکبری، تهران 1390، خانه کتاب، چاپ اول
دکتر محبوبه مباشری
دانشیار و عضو هیات علمی گروه زبان وادبیات فارسی دانشگاه الزهرا(س)
چکیده
شاهنامه فردوسی به عنوان بزرگترین اثر منظوم حماسه ملی ایران سرشار از نمادهای حماسی-اسطورهای است که به دلیل داشتن زمینه های مشترک نمادین در ادب عرفانی، انعکاس فراوان یافته است. عالی ترین و معروف ترین شخصیت عرفانی شاهنامه کیخسرو است که چگونگی زادنش، بالیدنش، نیک سیرتی و عدالت و دارابودن فر کیانی و جام جهان بین و صفات وکردارش و جدال با افراسیاب و کشتن او سرانجام رازگونه ناپدید شدنش، قابلیت تاویلات رمز آمیز فراوانی را پیرامون او فراهم کرده است. و اینگونه است که از یک نماد اسطوره ای - حماسی به نمادی عرفانی تسری یافته ودر آثار بسیاری از عرفاو شعرا به عنوان یک انسان کامل یاد شده است. این پژوهش در پی آن است تا ضمن برشمردن صفات و کردار این نماد حماسی-اسطوره ای در آثار ادبی به ویژه آثارسهرودی از طریق نمود و همسان سازی، زمینه های مشترک این دو عرصه را نشان دهد.
مقدمه
حماسه و عرفان، دو عرصه ی ناپیدا کرانه اند که زمینه های مشترک بسیار دارند. رازآلود و رمزآمیز بودن، آرمان رایی، نمادپردازی از جمله این مشترکات است. شاید بتوان گفت مهم ترین و عالی ترین موضوع مشترک این دو قلمرو، انسان و سیر تکاملی اوست که در بسیاری از موارد از طریق همسان سازی، نقاط اشتراک فراوانی را می یابیم. تا آنجا که بعضی از محققین به دو نوع حماسه قائل شده اند، حماسه پهلوانی و حماسه عرفانی، نویسندگان عارف نیز از تمامی امکانات و عناصر و تصاویر و نمادهای حماسی برای بیان رموز عرفان بهره گرفته و گاه خود از این تصاویر، نمادهای تازه ای آفریده اند. قهرمان حماسه ی عرفانی، همان پهلوانی است که در آرزوی جاودانگی است. پس قدم در راهی پر خطر می نهد تا با پیوستن به خدای جاودانه، خود را از طریق فناء فی الله، جاودانه (بقاء الله) سازد. در این راه ناگزیر از ستیز با دشمن قهاری است که دیو (نفس)، است. قهرمان طی سفرهای مخاطره آمیز، هفت خوان-هفت مرحله ی سیر و سلوک را پشت سر می گذارد در عرفان آوردگاه بیرونی به آوردگاه درون انسان و پیکار با نفس اماره تبدیل می شود وقهرمان این آوردگاه انسان کامل است که معادل قهرمانان حماسه پهلوانی-رستم و کیخسرو-است. البته این سیر که قصد آن نجات روح از چاه تن است پیری خضروار سالک راه هدایت می کند ک همان دخالت نیروهای متافیزیک است.(مباشری، 1388، 124)
معادل سازی و همسان سازی های عرفان از نمادهای حماسی تا آنجا که برخی از محققان شاهنامه را پایه گذار عرفان می دانند. «برخی از محققان را چنین باوری است که فردوسی در شاهنامه خود پایه گذار عرفان بزرگ ایران پس از خویش است، زیرا نگرش حکیمانه و به ظاهر آزرده ی او به جهان و به تاریخ بشری، مسرت و اندوه وی که هر بار با مرگ شهریار یا قهرمانانی بیان می شود و بیزاری او از ناپایداری گیتی و زندگانی این جهانی و دشنام هایی که به گیتی می دهد و سرانجام گرایشی که گهگاه به سرنوشت و عقاید قهرمانان عارف منشی مانند: سیاوش، ایرج، کیخسرو از خود آشکار می سازد و در واقع نطفه عرفان بی همتای بعدی ایران را در اثر خود می پروراند»(رزمجو، 1388، 293).
اینگونه است که شاعران و نویسندگانی که تمایلات عرفانی دارند از نمادهای شاهنامه به وفور استفاده نموده و گاه خود تصاویر و نمادهای جدیدی خلق کرده اند.
اگرچه ایرج، سیاوس، فریدون و کیخسرو از قهرمانانی-انسان های برتر-هستند که گرایشات عرفانی دارند، داستان کیخسرودر شاهنامه، به دلیل دارا بودن عناصر نمادین فراوانی که قابلیت تاویلات عرفانی دارد بیش از دیگر داستان ها در ادب عرفانی، نمود پیدا کرده است: ایرج و سیاوش دنیا را بی اعتبار می دانند و به حکومت و لوازم آن پشت پا ی زنند، لیکن «کیخسرو از دو شاهزاده دیگر عارف تر است. هنوز عمرش به نیمه نرسیده از پادشاهی کناره ی گیرد و در کوه ناپدید می شود. او از سیماهای نیمه روانی و نیمه پادشاه است. نیمی از وجود او شکوه و قدرت دنیوی را مجسم می کندو نیم دیگر فناناپذیری وضع بشر را»(اسلامی ندوشن، 1370، 118).
علاوه بر این نمادهای دیگری چون: فرکیانی، دخالت نیروهای متافیزیک، ارتباط با سروش عالم غیب، نبرد و جدال دائمی، بی علاقگی به دنیا، دارا بودن جام جهان بین و ...، در داستان قابلیت تاویل پذیری عرفانی ان را صد چندان می سازد. تا آنجا که عطار چنین می گوید:
سگت را مسخ کن کا کی ز سودا
که تا مسخت نگردانند فردا
ترا افراسیاب نفس ناگاه
چون بیژن کرد زندانی در این چاه
ترا پس رستمی باید در این راه
که این سنگ گران برگیرد از چاه
ترا زنی چاه ظلمانی بر آرد
به خلوتگاه روحانی درآرد
ز ترکستان پر مکر طبیعت
کند رویت به ایرن شریعت
بر کیخسرو روحت دهد راه
نهد جام جمت بر دست آنگاه
(عطار، الهی نامه، 76)
و یا سنایی چنین می گوید:
اگر طبع تو از فرهنگ دارد فر کیخسرو
و گر شخص تواندر جنگ زورزال زر دارد
(سنایی، دیوان، 112)
در این پژوهش، نخست داستان کیخسرو در شاهنامه و نمادهایی که در ادب عرفانی قابلیت تاویلات عرفانی رمزآمیز بودن را داشته اند توضیح داده می شودو سپس با به دست دادن نموداری از همسان سازی نمادهای حماسی و عرفانی زمینه های مشترک دو عرصه نموده می شود.
کیخسرو از شاهان کیانی است که دومین سلسله پادشاهی ایران بعد از پیشدادیان است. او فرزند سیاوش (پسر کیکاووس) و فرنگیس دختر افراسیاب است. افراسیاب پادشاه توران پس از کشتن سیاوش دستور می دهد تا به منظور سقط جنین، فرنگیس را کتک زنند اما پیران ویسه، فرنگیس را به خانه برده و او را از دست افراسیاب نجات میدهد. چون کیخسرو زاده می شود، پیران او را به فرمان افراسیاب به شبان می سپارد تا از نژاد خود مطلع نشود. هنگامی که گیو پسر گودرز در جست و جوی کیخسرو به توران می رود پس از هفت سال جست و جو اورا در مرغزاری می یابد و از خال بازوی کیخسرو-نشانه شاهان کیانی-او را شناخته و همراه مادرش به ایران بازمی گرداند و او تحت تربیت رستم، فرهنگ و هنر می آموزد (شمیسا، 1366، 475).
1- کیخسرو در آبان یشت
کیخسرو، همچنین از موعودهای ایرانی است که نامش به معنی نیک نام است. در آبان یشت آمده است که: «کیخسرو، پهلوان و پدید آوردنده شاهنشاهی ایران، برای اردو یسور آناهیتا، نزدیک دریاچه ی چیچست، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند قربانی کرد و از او چنین خواست که ای اردو یسور آناهیتا ی مقدس و نیکوکار، مرا یاری ده تا بر همه کشورها و دیوان و بر آدمیان و جادوان و پریان و ستمگران پادشاهی یابم و در جنگ های خود از هماوردانی که بر پشت اسب با من نبرد می کنند، پیش باشم».
2- کیخسرو در شاهنامه
داستان کیخسرو در شاهنامه با این دیباچه آغاز می شود که سه چیز مکمل یکدیگرند، هنز، نژاد و گوهر، که چون به هرسه رسیدی، خرد، کامل کننده و نتیجه بخش هر سه است:
هنر با نژاد است و با گوهرست
سه چیز است و هر سه به بند اندراست
هنر کی بود تا نباشد گهر
نژاده بسی دیده ای بی هنر
گهر آنکه از فر یزدان بود
نیاز و به بد دست و بد نشنود
نژاد آنکه باشد ز تخت بدر
سزد کاید از تخم پاکیزه بر
هنر گر بیاموزی از هر کسی
بکوشی و بیپچی زربخش بسی
جوهر سه بیابیی خرد بایدت
شناسنده نیک و بد بایدت
(شاهنامه، ج4، 4-10)
1-2- بشارت سیاوش به پیران ویسه در خواب به آمدن کیخسرو:
آن چنان در شاهنامه آمده است، پیران تولد کیخسرو را در خواب می بیند و سیاوش به او می گوید:
که روزی نو آیین و جشنی نو است
شب سور، آزاده کیخسرو است
(شاهنامه، ج3، 2426)
2-2- انتخاب نام کیخسرو:
سیاوش پدر کیخسرو که به دست افراسیاب کشته می شود به همسر خود فرنگیس که پنج ماهه باردار است سفارش می کند که نام این فرزند را کیخسرو بگذارد، حتی به اسب خود شبرنگ نیز سفارش می کند که مرکب خوبی برای کیخسرو باشد و بعدها می بینیم که شبرنگ بهزاد، مرکب مطیع کیخسرو می شود و او را به راحتی از جیحون می گذراند.
3- خصوصیات و صفات کیخسرو:
1-3- چهره و اندام کیخسرو
به لحاظ چهره کیخسرو شبیه به فریدون است و در شاهنامه آن هنگام که کیخسرو به دنیا می آید چنین توصیف می شود:
فریدون گرد است گویی به جای
به فر و به چهره، به دست و به پای
بر ایوان چنو کس نبیند نگار
بدو تازه شد فره شهریار
(شاهنامه، ج3، 2450-2451)
2-3- نورانی و درخشان بودن چهره:
کیخسرو از همان آغاز، شهریاری نورانی و درخشان شمرده می شده است. چهره اش بس منور توصیفمی شده، گویی از خورشید گوی سبقت برده باشد، او در نخستین دیدار با گیو پهلوان به صورت جوانی زیبا، نورانی، با جامی در دست و گلی بر گیسو در کنار چشمه ای درخشان توصیف گردیده است (حمیدیان، 1372، ص 312)
چنانکه رستم چون او را می بیند، سیاوش را یاد می کند:
ندیدم من اندر جهان تاجور
بدین فرو مانندگی پدر
(شاهنامه، ج4، 56)
3-3- برکنار بودن از بیماری و مرگ:
کیخسرو از بیماری و مرگ برکنار بود و از بهشت آگاه و همیشه پیروزمند بود. «در اوستا آمده است که کیخسرو از مرگ و بیماری برکنار بود و مردی نیرومند و صاحب پیروزی خداداد و تسلط مطلق و فرمان درست و قطع و شکست نایافتنی بود.
دشمنان خود را به تندی در هم می شکست و نیرویی تمام با فرّ الهی و فرزندانی هوشیار و توانا داشت و از بهشت آگاه و صاحب سلطنتی پر رونق و عمری دراز و همه خوشبختی ها بود»(به نقل از رستگار فسایی، 1388، ص 233)
4-3- دارابودن فر کیانی:
فر، فروغی ایزدی است، به دل هر کس بتابد از همگنان برتری یابد، از پرتو این فروغ است که شخص به پادشاهی رسد. شایسته تاج و تخت گردد و نیز از نیروی این نور است که کسی در کمالات نفسانی و روحانی کامل گردد از سوی خداوند به پیامبری برگزیده می شود. چنانکه شارحان حکمه الاشراق می نویسند:
«نور فایض از عالم نوری برنفس های فاضله، که تایید و رای می بخشد و بدان نفس ها روشنی می یابند و نور افشان از خورشید می گردند، ر پهلوی، فره نامیده می شود، چنان که زردشت گفته است: فره نوری است که از ذات خدای تعالی ساطع می گردد و بدان بعضی از مردم بر دیگران ریاست می کنند و به یاری آن هر یک بر عملی یا صناعتی متمکم می گردد. و از فره آن را که خصوص ملوک افاضل است، کیان فره نامند».(سهروردی، مصنفات، ج2، 157)
در شاهنامه از سه پادشاه با فره کیانی نام برده شده است که نخستین آنها جمشید و پس از آن فریدون و سپس کیخسرو است. در اوستا نیز از اختصاص فر به کیخسرو یاد شده است.
فردوسی، تلاش کیخسرو برای آبادانی میهن را به جمشید و فریدون هماند می کند و او را همتای ایشان می خواند:
چو جم و فریدون بیاراست گاه
ز داد و ز بخشش نیاسود شاه
(شاهنامه، ج 21/4)
جهان شد پر از خوبی و ایمنی
زبد بسته شد دست اهریمنی
(همان/22)
5-3- دارابودن جام جهان نما:
«کیخسرو چون جمشید دارای جام جهان نماست که با چشم های همه بین خورشیدو با بینش رازدان خدا، عین بینایی و دل آگاهی است، با دلی که آیینه گیتی نماست» جام جهان نما یا جام جم، جام گیتی نما، جام جهان بین، عالم بین به اتفاق کلیه فرهنگ ها جامی بوده است که احوال عالم و راز هفت فلک را در آن به معاینه می دیده اند.
در خدای نامه ها آمده که صور نجومی و سیارات هفت کشور زمین بر آن نقش شده بود و خاصیتی اسرارآمیز داشت به طوری که، هرچه در نقاط درودست کره زمین اتفاق می افتاد، بر روی آن منعکس می شد. برخی این جام را به جمشید نسبت داده اند. در شاهنامه، جام گیتی نما به کیخسرو نسبت داده شد، جام جهان نما یا جام جم در شعر خاقانی و برخی دیگر با «آینه اسکندر» اختلاط یافته گاهی به نام جام اسکندر نامیده شده است.(یاحقی، همان، 369، 157). به هر حال، جام گیتی نمای کیخسرو هر چه بوده جزو ابزاره مهم کشف و شهودی و نیروهای مافوق طبیعی بوده است در راه شکست ظلمت و کمک به نجات و رستگاری.
6-3- دارابودن مهره ی درمان بخش:
کیخسرو مهره ای درمان بخش نیز داشت که از عهد هوشنگ و تهمورث و جمشید به او رسیده بود و همیشه با وی بود و برای درمان بیماران و دیگر امور از آن به عنوان وسیله ای ماورایی و رازآمیز استفاده می نمود.
7-3- دارا بودن دو صفت شجاعت و پیوند دهندگی کشورها:
کیخسرو در اوستا دارای دو صفت شجاعت و پیوند دهندگی کشورهاست.(به نقل از رستگار فسایی، 1388، 233).
8-3- دارابودن صفت جاودانگی:
بنابر مندرجات اوستا و متون پهلوی او در شمار جاودانانی است که در گنگ دژ به سر می برد (یاحقی، همان، 357)
اعتقاد بر این است که: او در گنگ دژ به سر می برد و بر تخت خود در مکانی نشسته است که از دیده پنهان است و چون روز رستاخیز نزدیک شود، او و سوشیانس یکدیگر را خواهند دید. کیخسرو در شمار پهلوانانی است که سوشیانس را در آخرالزمان یاری خواهد کرد.
9-3- اعتقاد به موعود بودن کیخسرو:
کیخسرو یکی از موعودهای ایرانی است که در شمار پهلوانانی است که سوشیانس را در آخرالزمان یاری خواهد کرد.«او رستاخیز به همراه سوشیانس قیام خواهند کرد و ظهور او را پیشاپیش پیش بینی کرده و در خواب های متعدد، آمدنی وی را خبر داده بود. اگرچه افراسیاب درصدد کشتن وی بود، ولی توفیق نیافت»(رستگار فسایی، 1388، 236).
کیخسرو اساطیری به راستی نوید دهنده ی تحول عظیمی است که بنا بر باورهای آسیایی و به ویژه بنا به اساطیر زرتشتی، باید در پایان جهان رخ دهد، این دگرگونی شگفت آور همان پیروزی فرجامین نور بر ظلمت است. پیروزی نیکی بر بدی و تیرگی و پارسایی بر دژ کرداری».(اسماعیل پور، 1387، 118)
10-3- غیبت و ناپدیدشدن لحظه ای کیخسرو:
از شگفتی های دیگر شخصیت های اساطیری کیخسرو، اسب اوست که بهزاد نام دارد. در شاهنامه آمده است که چون کیخسرو سوار بر اسب زیبای بهزاد که میراث سیاوش است می شود در یک لحظه از نظرها پنهان می شود. به گونه ای که گیو می اندیشد که مبادا اهریمن به صورت اسب درآمده و کیخسرو را از بین برده است.(اسماعیل پور، همان، 119)
11-3- مقام تقدس و روحانی یافتن کیخسرو
در آیین مزدیسنا مقام تقدس و جنبه روحانیت کیخسرو بسیار اهمیت دارد وی ویران کننده بتکده، پایه گذار کنگ دژ، دارای فره ایزدی، جام جهان نما و یاور سوشیانس واز شمار جاودانان است.
12-3- دلاوری و شجاعت از اوان کودکی:
از شگفتی های کودکی کیخسرو این است که او در ده سالگی گراز و خرس را بر زمین افگند و به و نخچیر گاه می رود و شیر و پلنگ شکار می کند. شبان پرورنده او پیش پیران ویسه می رود و شکوه می کند که کیخسرو اول آهو می گرفت و از شیر و پلنگ می ترسید اما حالا از شیر و پلنگ هم نمی ترسد.(حمیدیان، 1372، 31)
4- اعمال وکردار کیخسرو:
1-4- آبادان کردن جهان:
کیخسرو چون تاج بزرگی بر سر نهاد همه، جای آبادان و فرخ و سرسبز کرد:
به هر جای ویرانی آباد کرد
دل غمگنان از غم آزاد کرد
زمین چون بهشتی شد آراسته
ز داد و ز بخشش پر از خواسته
(شاهنامه، ج4، 18-20)
2-4- فتح دژ بهمن:
یکی از فتوحات کیخسرو، گشادن دژ بهمن است. دژی که در کوهی بلند در نواحی اردبیل امروز واقع شده است، و جایگاه کافران و بددینان است.
به دستور کیخسرو، گیو پهلوان، نامه افسون او را با نیزه ای بر دیوار بهمن دژ می نهد و نامه بی درنگ ناپدید می شود و بلافاصله به فرمان یزدان، دیوار دژ ویران می شود و همه جا را تیرگی فرا می گیرد، تیرگی مبدل به نوری گسترده می گرددو ایرانیان، دژ را فتح کرده کیخسرو و آتشکده آذر (گشسب) را به جای آن بنا می نهد.
از ویران کردن این بتکده که کنار دریاچه ی چیچست قرار دارد و بنا نهادن آتشکده به جای آن در جهت اثبات دیناوری و نجات بخشی کیخسرو یاد کرده اند.
3-4- کشتن شیده ی جادو به یاری فره ایزدی
کیخسرو با یاری فره ایزدی خویش بر شیده جادو، فرزند افراسیاب چیره می شودو او را می کشد.
4-4- نجات بیژن به وسیله جام جهان نما از چاه:
کیخسرو برای رهایی بیژن از بند افراسیاب از جام جهان بین استفاده کرد و برای این منظور، جامه های رومی پوشید و پس از نیایش به درگاه یزدان، در جام جهان نما نگریست،بیژن را در چاه دید و منیژه را بر بالین وی مشاهده کرد و رستم را برای نجات وی گسیل ساخت.
یکی جام بر کف نهاده نبید
بدو اندرون هفت کشور بدید
زمان و نشان سپهر بلند
همه کرده پیدا چه چون و چند
زماهی به جام اندرون تا بره
نگاریده پیکر همه یکسره
همه بودنی ها بدو اندرا
بدیدی جهاندار افسونگرا
بههر هفت کشور همی بنگرید
زبیژن به جایی نشانی ندید
سوی کشور گرگساران رسید
به فرمان یزدان مر او را بدید
(شاهنامه، ج5، 395-602)
5-4- کین خواهی از خون سیاوش:
سیاوش به محض نشستن بر تخت، توس رابا سپاهی عظیم برای کین خواهی از خون سیاوش به توران زمین می فرستد. در این لشکرکشی فرود، پسر دیگر سیاوش و جریره مادر فرود کشته می شود و به دنال آن توس شکست میخورد. در لشکرکشی دوم، رستم به یاری ایرانیان می رود تا از شکست حتمی ایشان جلوگیری کند. سپس کیخسرو خود به نبرد افراسیاب رفته و پس از کشته شدن پیران ویسه، افراسیاب را دستگیر کرده می کشد.
به کین پدر بست خواهم میان
بگردانم این بد ز ایرانیان
(شاهنامه، ج4، 16)
6-4- درمان گستهم به وسیله مهره ی درمان بخش:
کیخسرو مهره ای درمان بخش نیز داشت که از عهد هوشنگ و تهمورث و جمشید به او رسیده بود و همیشه با وی بود، چون گستهم مجروح شد وامیدی به درمان وی نبود، کیخسرو آن مهره را بر بازوی گستهم بست و پزشکان رومی و چینی را بر بالین گستهم فرا خواند و خود خدای را نیایش کردن گرفت و گستهم را بدان وسیله درمان کرد (رستگار فسایی، 1379، ج2، ص 815).
7-4- ایجاد کردن گنگ دژ به جای سیاوش گرد:
در روایات پهلوی آمده است: سیاوش کاووسان را پیداست که ورجاوندی چنان بود که به یاری فره کیان، گنگ دژ را، با دست خویش و نیروی هرمزد و امشاسپندان بر سر دیوان ساخت و اداره کرد. تا آنگاه که کیخسرو آمد متحرک بود، پس کیخسرو به مینوی کنگ گفت که خواهر منی و من برادر توام. زرا تو سیاوش با دست ساخت و مرا از گند کرد. به سوی من باز گرد. و کنگ به همین گونه کرد، به زمین آمد در توران، به ناحیه ی خراسان، در جایی که سیاوش گرد است، بایستاد و کیخسرو هزار ارم اندر افکند و هزار میخ اندر بست و پس از آن (گنگ دژ) نرفت و همه توران را باگوسفند و ستور نگاه دارد(بهار، 1357، 263).
8-4- ناپدیدشدن کیخسرو در عاقبت الامر پادشاهی و عروج وی به آسمان:
کیخسرو پس از مرگ نیای خود، کاووس به مدت شصت سال پادشاهی کرد و دراوج کامروایی و پیروزی جانش به اندیشه و دغدغه رفتن گرفتار شد:
ز یزدان همه آرزو یافتم
وگردل همه سوی کین تافتم
رانم نیابد که آرد منی
بد اندیشی و کیش اهر منی
شوم همچو ضحاک تازی و جم
که با سلم و تور اندر آیم به زم
زمن بگسلد فره ایزدی
گرایم به کژی و راه بدی
کنون آن به آید که من راهجوی
شوم پیش یزدان پر از آب روی
(شاهنامه، ج5، 2427-2431)
او از همگان کناره می گیرد و به ترک شاهی با خردمندان مشورت می نماید. اما همه پهلوانان و خردمندان با این تصمیم مخالفت می کنند و او را اندرز می دهند. لیکن او عزم را برای رفتن جزم می کند تا آن که شبی سروش را در خواب می بیند که:
چنان دید در خواب کور را به گوش
نهفته بگفتی خجسته سروش
اگر زین جهان تیز بشتافتی
کنون هرچه جستی همه یافتی
به همسایگی داور پاک جای
بیابی بدین تیرگی در، مپای
(شاهنامه، ج5، 2572-2589)
کیخسرو پس از آنکه ترتیب امور پادشاهی را داد و پهلوانان و خادمان کشور خلعت و فرمانروایی بخشید، لهراسب را به جانشینی خود برمی گزیند و رو به راه جاودانگی می نهد. گروهی از پهلوانان و بزرگان او را بدرقه می کنند. پس از رسیدن به چشمه ای سر و تن می شوید و به خواندن زند و اوستا می پردازد و از همراهان می خواهد تا بازگردند زیرا بادی سخت خواهد وزید و پس از آن برفی سنگین خواهد بارید. همراهان باز نمی گردند و با او راه ادامه می دهند اما سرانجام او را گم می کنند و از وی نشانی نمی یابند.
او پیروزترین پادشاهی است که از اوج قدرت و محبوبیت پارسایی، داوطلبانه پذیرای مرگ می شود و از بیم فساد، به خدا و پرهیزگاری و سرانجام مرگ می گریزد و مرگ سفید و روشن در اوج کوه و برف، نماد روشن غرب در اوج پاکی است و تا هنگام مرگ فره مند است و سروش پیشاپیش مرگ وی را به او خبر می دهد.
چهره کیخسرو در ادب عرفانی
سرگذشت کیخسرو از زمان تولدش تا ناپدیدشدن وی در میان برف در دل کوه از موضوعاتی است که بسیاری از شعرا و نویسندگان از جمله شیخ اشراق-شهاب الدین سهروردی-را تحت تاثیر قرار داده است.
«کیخسرو، قبل از شاهنامه فردوسی در منابع قدیم نیز، تا حدودی پادشاهی استثنایی است. در مزدیسنا برای کیسخرو مقامی روحانی قائل شده اند».(ابراهیم پور داود، 1356، ص 261)
ابن مسکویه نیز در ضمن بیان سرگذشت فریدون و پادشاهی او، می نویسد که وی نخستین کسی اس که «کی» خوانده شده وکلمه «کی» به قول او حاکی از تنزیه و روحانیت است. بنابراین «کیخسرو» به معنی کسی است که منزه شده و به عالم روحانیت متصل شده است.(ابوعلی مسکویه الرازی، 1366، ص 11)
به گفته پور جوادی سهروردی، کیخسرو را نماینده ی بارز حکمت معنوی ایران باستان می داند (پور جوادی، 1380، ص 71).
سهروردی معتقد است: کیخسرو توانسته است بالاترین مراتب انوار درونی را مشاهده کند. یکی از این مراتب طمس (نابودکردن) است. شخص در این مرتبه می تواند نورطامس را ببیند. سهروردی دربعضی از آثار خود از جمله صفیر سیمرغ، انوار درونی را که یک عارف یا حکیم اشراقی تجربه می کند به سه مرتبه تقسیم می کند: مرتبه اول که مرتبه ی مبتدیان است، نوری است موقت و ناپایدار که سهرودی آن را طوالع و یا لوایح می نامد. مرتبه دوم، نوری است ثابت، که سکینه نامیده می شود و مرتبه سوم که بالاترین مرتبه است نور بی خودی یا بی خویشی و فناست، به همین دلیل نور طامس نیز نامیده می شود و از نظر سهروردی هر کسی بدان نمی رسد. در کتاب المشارع و المطاوعات وی از بعضی از کسان که توانسته اند نور طامس را تجربه کنند، یاد کرده است. یکی از آنان افلاطون است و دیگری هرمس، و در میان حکمای ایران، یا به قول شیخ اشراق «الفهلویون» کیومرث و سپس فریدون و کیخسرو بودند که توانستند به این مرتبه برسند و نور طامس را ببینند، (به نقل از نصرالله پورجواد، همان ص 72)
زمینه ی تاثیرپذیری از نمادهای اسطوره ی-حماسی شاهنامه در ادب عرفانی فراوان به چشم می خورد از جمله در آثار عطار، سنایی، مولوی و بیش از همه شیخ اشراق، شهاب الدین سهروردی، که در بسیاری از آثار خود از این نمادها، به ویژه کیخسر نام برده و تاویلات گوناگونی را پیرامون شخصیت وی مطرح می سازد.
از آن جا که کیخسرو از زمره پادشاهان نیک سیرت و عادل است، از این رو نمونه صافی و پاکی دل است.
نکته قابل ذکر دیگر این است که به گفته قبادی «عرفان و حماسه از راه نمادهاست که از دیوارهای گلین خاکی عبور کرده، به خزاین جهان غیب دست می یابند». (قبادی، 1380، 31)
اینگونه است که حماسه و عرفان از راه تماثل به معادل سازی پرداخته، می بینیم که معروف ترین چهره عرفانی شاهنامه-کیخسرو-از نمادین ترین چهره های مورد نظر فردوسی نیز هست و ازاین نماد بیشتر شعرای عارف و غیر عارف به وفور استفاده رده اند از جمله خاقانی است که چنین می گوید:
کیخسروانه جام ز خون سیاوشان
گنج فراسیاب، به سیما برافکند
(دیوان، ص 133)
جام کیخسرو است خاطر من
که کند راز کائنات اظهار
(دیوان، ص 198)
در آتشکدهٔ آذر ابیاتی به جلال الدین محمد بلخی نسبت داده شده است که در این ابیات افراسیاب با تاویل عرفانی نمادی برای اهریمن و نفس اماره به کار برده شده است:
رمزی خوش است گر بنیوش بیان کنم
احوال خلق و قدرت شادی و علم و داد
کیخسرو سیاوش کاووس کیقباد
گویند گز فرنگیس افراسیاب زاد
تا برد مورا بر افراسیاب نفس
بس سعی کرد و دختر طبعش به زن بداد
در این ابیات کیخسرو نماد عقل و فرنگیس نماد نفس اماره است و یا در ابیات ذیل:
ز ایران جان، سیاوش عقل معاد روی
از بهر این نتیجه به توران تن نهاد
پیران مکر پیشه که عقل معاش بود
آمد به رسم حاجب و در پیشش ایستاد
تا برد مرو را بر افراسیاب نفس
بس سعی کرد و دختر طبعش به زن بداد
شمشیرهای باطل و اندیشه های زشت
کردند تا هلاک سیاوش از آن بزاد
کیخسرو وجود ز تزویج عقل و نفس
موجود گشت و بال بزرگی همی گشاد
گیو طلب بیامد و شهزاده برگرفت
از تور تن ببرد به ایران جان چو باد
سیمرغ قاف قدرتش از دست زال علم
بستد ز لطف و چشم جهان بینش برگشاد
(رمز استان های رمزی 151-156)
همچنانکه در ابیات مشهود است توران زمین تن و پیران، عقل معاش و افراسیاب، نفس اماره اند که از راه مکر و به باطل، سیاوش-عقل معاد-را به هلاکت می رسانند. هرچند بنا به روال طبیعی جهان کیخسرو وجود ناشی از ازدواج عقل و نفس است هستی می یابد و سرانجام پس از تحمل ریاضت ها به سوی ایران جان باز می گردد.
در حماسه کیخسرو موارد بسیاری وجود دارد که قابلیت تاویلات عرفانی راداراست. این موضوع از آنجا ناشی ی شود که: «کیخسرو، شهریاری است که زاده شدنش، پرورش، خویشکاری ها و فرجام کارش فراتاریخی و تا حدی فراطبیعی است. در سرزمین دشمن زاده می شود، سرزمین ظلمت و تیرگی یعنی توران زمین که در برابر ایرانشهر نورانی قرار دارد، چونان اهریمنی ظلمانی در برابر هرمزد درخشان»(یار شاطر، 1368، 487)
و علاوه بر همه این موارد دارا بودن فر کیانی، پیش بینی تولدش، دارا بودن جام جهان بین، شفای بیماران و مجروحین وویران کردن بتکده و بن نهادن آتشکده بر جای آن و از همه بیشتر و بیشتر جدال و مبارزه با افراسیاب و کشتن او از جمله مواردی است که می تواند به صورت نمادها و رمزهای عرفانی و رازآمیز مطرح می شود.
«از جمله مهم ترین بن مایه ها، انعکاس جدال و ستیزه سراسری، آرمان گرایی و طرح انسانی کامل، عنصر قهرمان، خرق عادت، عناصر فوق طبیعی، خواب و رویا، سحر و جادو، رازناکی و رمزآلود بودن و تکرار عنصر آزمون و آزمایش هستند که با شگرهای گوناگون و تصاویر متنوع به منصه ی ظهور رسیده اند.»(قبادی، همان، 165)
در داستان کیخسرو در شاهنامه، تمامی مواردی که قابلیت نمادین و رازآیین و رمزآلود داشته باشد از طرح انسان کامل (کیخسرو)-خرق عادت و ... وجود دارد که ذیلاً به همسان سازی آنان پرداخته می شود.
شاهنامه | عرفان |
-اعتقاد به بی اعتباری دنیا: در داستان کیخسرو عدم تمایل وی به جانشینی کیکاوس و نپرداختن به عیش و خوشگذرانی پس از فتح و پیروزی و واگویه سخنان در مذمت دنیا و بی اعتباری آن بهترنی دلیل این مدعاست -جاودانگی: -فرکیانی(فره ایزدی): |
در عرفان قطع تعلق و پشت پا زدن به دنیا در پی اعتقاد به بی عتباری بودن دنیا است که این جهان را سرای عبور و آخرت را دارالخلود می داند. -انسان کامل در عرفان، نماینده خداندو خلیفه او در زمین است و جامعه صفات الهی است انسان برتر در حماسه معادل انسان کامل در عرفان است. -در عرفان سالک باید در راه سلوک، منازل و مهالک دشوار را پشت سر گذارد و از عقبات بسیار عبور نماید تا از طریق ریاضت نفس پالوده و پا گردد. سالک باید با مجاهدات بسیار بر دشواریها چیره آید و خود را از جواسیس حواس و اهریمن و سارس و شیاطین هوی و هوس برهاند و پیری خضروار در این مسیر او را هدایت می کند که همان دخالت نیروهای متافیزیک است. -یکی از مراحل سلوک، خلوت گزینی و چله نشینی و انقطاع از خلق است که پیر و مراد، مرید را به آن سفاش می کند تا در پرتو این خلوت، زنگار صحبت اغیار از دل سالک برگرفته شود و مجلای تجلی انوار الهی گردد.
-در عرفان جام جهان بین، همان دل پاک، آگاه و صیقلی عارف است که جایگاه خداوند است و چونان آیینه ای است که همه احوال جهان در آن آشکار است زیرا ینظر بنور الله است.
-چاه نماد ظلمت جهان خاک، نفس وبدن است از آنجا که جهان اغبر و جسم و تن نیز گلناک است. در ادب عرفانی، نماد ظلمت، و دورماندن از عالم روحانی است. دنیا چاهی است ظلمانی که روح نوانی در آن گرفتار است. چاه در عرفانی، وسیله ای برای تهذیب نفس و کشتن شهوات است. -فر ایزدی در عرفان معادل فیض روح القدس و موهبت الهی است. در بعضی از متون نمادین عرفانی فر کیانی معادل سکینه است. |
نتیجه گیری و خلاصه بحث:
حماسهٔ ملی ایران و متون عرفانی فارسی، دارای مضامین و نمادهای همسان، مشترکات اعتقادی و فکری چون شیطانی ستیزی، نفس کشی، اعتقاد به رستاخیز، رادبودن مرگ، ارزشمندی مردانگی، باورمندی به قدرت های مافوق طبیعی و گرایش به بی اعتباری و ترک دنیا و آرزوهای جاودانگی هستند. همسانی این موضوعات راه را برای نمود زمینه های مشترک این دو عرصه می گشاید.
نمادهای حماسه به دلیل رازآمیز بودن قابلیت تاویلات عرفانی را داشته و در نزد بسیاری از نویسندگان چون سهروردی و شاعران چون سنایی و عطار و مولانا و ... جامه رموز عرفانی بر تن کرده اند.
از میان داستان های شاهنامه، داستان کیخسرو به دلیل داشتن نمادهای اسطوره ای-حماسی بسیار از جمله شخصیت و منش پهلوان و قهرمان داستان-کیخسرو-بیشترین قابلیت تاویلات داشته و به همین دلیل در ادب عرفانی ما بیشترین نمود را یافته است. تا آن جا که از وی به عنوان انسان کامل که سرانجام به جاودانگی نائل می شود یاد کرده می شود. علاوه بر این موضوع، مواردی چون دارا بودن فرکیانی، بی اعتنایی وی به پادشاهی و دنیا، ارتباط با عالم غیب، خلوت گزینی برای نیایش با پروردگار و همراهی نیروهای متافیزیک، چهره ی اورا به یک نماد حماسی-اسطوره ای-عرفانی مبدل ساخته است.
منابع تحقیق :
1- اسماعیل ندوشن، محمدعلی(1370). جام جهان بین، چاپ پنجم، تهران، جامی.
2-اسماعیل پور، ابوالقاسم،(1387). اسطوره کیخسرو در شاهنامه. مجموعه ی مقالات اسطوره متن هویت ساز به کوشش بهمن نامور مطلق، تهران، علمی و فرهنگی.
3- بهار، مهرداد (1357). گنگ دژ و سیاوش گرد، شاهنامه شناسی، مجموعه گفتارهای نخستین مجمع علمی بحث درباره شاهنامه، 23 تا 27 آبان 1356، تهران، بنیاد شاهنامه شناسی.
4- بیگدلی، لطفعلی بیک(1377). آتشکده آذر، به کوشش سید جفعر شهیدی، تهران.
5- پورجوادی، نصرالله(1380). اشراق و عرفان. تهران، نشر مرکز.
6- پورداود، ابراهیم فره وشی، بهرام (1347). یشتها. چاپ دوم تهران طهوری.
7- حمیدیان، سعید (1372). درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی. تهران، نشر مرکز.
8- خاقانی، افضل الدین بدیل (1368). دیوان اشعار. به کوش ضیاء الدین سجادی، تهران، زوار.
9- رزمجو، حسین (1381). قلمرو ادبیات حماسی ایران. تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
10- رستگار فسایی، منصور(1388). پیکر گردانی در اساطیر، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
11-_____(1379). فرهنگ نام های شاهنامه، (2جلد) چاپ دوم، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
12- سنایی، مجدود بن آدم (1383). حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه، ج سوم، تصحیح و تحشیه مدرس رضوی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1368.
13- سهروردی، شهاب الدین (1355)، مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، انجمن فلسفه.
14- شمیسا، سیروس (1366). فرهنگ تلمیحات. تهران، انتشارات فردوسی
15- عطار نیشاوبری، فریدالدین (1368). الهی نامه به تصحیح هلموت ریتر، ج دوم، تهران، توس.
16- فردوسی، ابوالقاسم (1967). شاهنامه، ج 4 و 5 زیر نظر عبدالحسین، نوشین مسکو، انستیتوی ملل آسیا.
17- قبادی، حسینعلی(1386). آیین آیینه، با همکاری محمد پیرانوندی، تهران: انتشارات دانشگاه تربیت مدرس.
18- کربن، هانری(1369). فلسفه ایرانی و فلسفه تطبیقی، ترجمه جواد طباطبایی، تهران، غرزان.
19- مباشری، محبوبه (1387). جولان گرد میدان عشق، جستاری در باب بازتاب عناصر حماسی در شعر سنایی، مجله و پژوهش های ادبی، سال ششم، شمارهبیست و دوم.
20- مسکویه رازی، ابوعلی (1366). تجارب الامم.
21-یاحقی، محمدجعفر(1369). فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، تهران، موسسه مطالعات و تقیقات فرهنگی.
22- یارشاطر، احسان(1368) تاریخ ملی ایران. تاریخ ایران از سلوکیان تافروپاشی دولت ساسانی پژوهش دانشگاه کمبریج، ج3، ق1. ترجمه حسن انوشه، تهران، امیرکبیر.