یکشنبه, 02ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست فردوسی و شاهنامه شاهنامه گزارش نشست "عصری با شاهنامه" در دانشگاه تهران

شاهنامه

گزارش نشست "عصری با شاهنامه" در دانشگاه تهران

 

 

بر گرفته از روزنامك 

تا انسان هست، باید از «جان و خرد» سخن گفت

 

«مادام که در جهان، مفهوم ایرانی وجود خواهد داشت، نام پرافتخارِ (فردوسی) شاعر بزرگ هم که تمامِ عشق سوزان قلب خود را به میهنش وقف کرده بود، جاوید خواهد ماند. فردوسی، شاهنامه را با خون دل نوشت و بدین قیمت خریدار محبت و احترام ملت ایران نسبت به خود گردید.» این را «برتلس» از پیشکسوتان شاهنامه شناسی و شرق پژوهی می گوید. در نشست «عصری با شاهنامه» که انجمن ادبی آرشِ دانشگاه علوم پزشکی تهران، در تالار ابن سینا برگزار کرده بود، دانشجویان گرد آمدند تا برپایه ی گفته ی برتلس، یاد فردوسی را گرامی دارند. آنچه در زیر می خوانید، گزارشی است از آن نشست.


در آرزوی روزی که به شاهنامه، نیازی نباشد

«دکتر جلال خالقی مطلق» نخستین سخنرانِ نشستِ یک روزه ی عصری با شاهنامه بود. دکتر خالقی با بیان اینکه از شاهنامه می توان علاوه بر عشق به میهن، عشق به زبان فارسی و ... رسم امانتداری نیز آموخت، افزود: "آنچه که ما از فردوسی بزرگ و شاهنامه اش می توانیم بی آموزیم، امانتداری اوست. امانتداری فردوسی چه با ماخذ خودش شاهنامه ی ابو منصوری و چه با دقیقی که هزار بیت از او را با ذکر نام در شاهنامه اش می آورد، می تواند الگوی خوبی در کارهای پژوهشی نسل جوان باشد."دکتر خالقی که نزدیک به چهار دهه از عمر خود را صرف ویرایش شاهنامه کرده است، در پاسخ به این پرسش که چرا برای فردوسی و شاهنامه بزرگداشت می گیریم؟ چنین گفت: "در هیچ جای دنیا رسم نیست که چنین روزهایی برای بزرگداشتِ بزرگانشان داشته باشند. آیا کشورهای دیگر بزرگانی ندارند؟  ممکن است به اندازه ی ما شاعر نداشته باشند اما شمار بزرگان علم و ادب در کشورهای دیگر، کم نیست. ما برای فردوسی و شاهنامه اش بزرگداشت می گیریم چون یک ترس و هراسی از هویت ملی و فرهنگی در ما هست. هنوز آن آگاهی لازم از هویت فرهنگی و ملی آنچنان که خواسته ی فردوسی است در ما بوجود نیامده است. ما در هراس هستیم وگرنه نیازی به این روزها نبود. ما در ناخودآگاه خود تصور می کنیم خطراتی از هر سو، هویت فرهنگی و ملی مان را تهدید می کند، پس به این دلیل به این بزرگان پناه می بریم. آرزوی فردوسی و همه ی ما باید این باشد که روزی بیاید که برای اثبات هویت فرهنگی و ملی مان نیاز نداشته باشیم به شاهنامه پناه ببریم  و شاهنامه را تنها برای لذت بردن از داستان هایش، زبان فارسی اش و افکار و اندیشه هایش بخوانیم. در آن روز خواهد بود که فردوسی به آرزویش می رسد."دکتر خالقی با بیان این که شاهنامه و سایر آثار بزرگان زبان و ادب فارسی به مانند پشتوانه های هویتی ما هستند، افزود: "هویت فرهنگی و ملی ما به مانند نهالی است که تازه روئیده و برای اینکه بادی آن را ریشه کن نکند به چوبی تکیه اش داده ایم. شاهنامه فردوسی و دیگر آثار بزرگان زبان و ادب فارسی حکم آن چوب را دارند. باید روزی بیاید که این نهال ریشه بدواند و «از باد و باران نیابد گزند» و ما با خودآگاهی بدانیم که بودیم و که هستیم."این استاد زبان و ادبیات فارسی در توضیح سخن پیشینش چنین گفت: "چندی پیش در تلویزیون آلمان از مردم خواستند از میان فهرستی یک صد نفره از بزرگانشان، نام یک تن را انتخاب کنند. با شگفتی دیدم آلمانی ها «آدنائر» را انتخاب کرده اند! یعنی در کشوری که گوته، بتهوون، گوتنبرگ، نیچه، شیلر و ... دارد، آدنائر انتخاب می شود _ کسی که آلمان را  از وضع ناآرامی که بعد از جنگ جهانی دوم گرفتارش بود، نجات داد _ من تعجب کردم که آدنائر چه قابل مقایسه است با این بزرگان. ولی زمانی که خوب فکر کردم، دیدم آلمانی ها، چنان هویت فرهنگی و ملی خود را می شناسند که دیگر سراغ بزرگانشان برای چنین کارهایی نمی روند. من چنین روزی برای ایران آرزو دارم که ایرانیان بدون احتیاج به این بزرگداشت ها، بزرگانشان را در خود حل کرده باشند و اعتقاد به رسالت فرهنگی و هویت ملی در ایرانیان پایدار شده باشد و نه تنها هر بادی بلکه هر طوفانی نتواند ما را از عقیده ی مان برگرداند. من آن زمان را برای ملت ایران آرزو دارم و مطمئن باشید فردوسی و سایر بزرگانِ ما نیز همین آرزو را داشته اند."دکتر خالقی سپس درباره ی ارتباط فرهنگ های قومی و فرهنگ ملی چنین گفت: "من افتخار می کنم که قومیت های گوناگونی در ایران داریم و زبان ها و فرهنگ های گوناگون، سفره ی فرهنگی کشورمان را رنگین کرده اند ما هیچگاه نباید در پی تضعیف آنها باشیم ولی در عین حال باید تشخیص دهیم که مرز هویت قومی نباید هیچگاه، هویت و فرهنگ ملی مان را تهدید کند. مردم ایران به هر زبانی که سخن می گویند، زبان فارسی زبان ملیت آنها و زبان فرهنگ آنهاست."دکتر خالقی سپس خطر جنبی اینگونه نشست ها را سخنرانی های احساسی عنوان کرد و افزود: "از همکاران خود تقاضا دارم کمتر به این جنبه ها بپردازند. ما بهتر است فرهنگ گذشته خود را از راه تجزیه تحلیل های درست علمی بشناسیم." دکتر خالقی با گله از کتاب سازی های اخیر در ایران، به جوانان هشدار داد که مراقب کسانی باشند که نیاز آنها به شناخت هویت فرهنگیشان را به پول تبدیل می کنند و کتاب می سازند.این ویرایشگر برجسته شاهنامه در پایان درخواست نمود که فرهنگ گذشته را با وسایلی چون فیلم، نمایش، موسیقی، اپرا و ... گسترش دهیم چراکه فرهنگ دارای جنبه های بسیار زیادی است که باید تلاش کنیم در جنبه های دیگر فرهنگی هم پیشرفت داشته باشیم.

 

شاهنامه آبشخور عارفاندومین سخنران برنامه «دکتر علیقلی محمودی بختیاری» بود.  دکتر بختیاری که یکی از برجسته ترین پژوهندگان در زمینه ی عرفانِ ایرانی است، از همین دیدگاه، ابعاد گوناگون شاهنامه را بررسی نمود.دکتر بختیاری با بیان اینکه هر بدبختی و نیکبختی یی که دیده ایم از خود ماست، از کسانی که به جای مغز بدنبال پوست می روند، گله کرد. او در ادامه گفت: "«خداوند جان و خرد» که فردوسی، شاهنامه اش را با آن آغاز می کند، در واقع ترجمه ی «اهورامزدا» ست که جلوه گاه جان و خرد است."نویسنده ی «عارفان راز» افزود: "شاید این بار هم پرسیده شود: چرا فردوسی؟ چرا شاهنامه؟ تا کی و تا چه اندازه از فردوسی و شاهنامه باید سخن گفت؟ هر کس حق دارد چنین پرسش هایی داشته باشید. اما پاسخ من هم این است که: سخن گفتن از «خداوند جان و خرد» و «جلوه گاه های خداوند جان و خرد» همزاد انسان است و باید باشد. تا انسان هست و زندگی مفهوم دارد، باید از «جان و خرد» و «اندیشه و معرفت» و کوتاه سخن، از «عشق» سخن گفت زیرا به گفته ی حافظ: یک نکته بیش نیست غم عشق و این عجب/ از هر زبان که می شنوی نامکرر است. چرا که عشق، یعنی نیروی فرابرنده، مانند رخش، تا رخش هست، رستم وجود دارد. هنگامی که رستم در چاه می افتد و رخش می میرد رستم دیگر حاضر نیست از چاه بیرون بیاید چرا که عشقش را از دست داده است."نویسنده ی کتاب «شاهنامه آبشخور عارفان» سپس به کنش و واکنش دو نیروی بهمن و اهریمن در بخش هایی از شاهنامه پرداخت و افزود: "وقتی به اهریمن درون خود، مجال دهیم، بهمن درون خود را ضعیف کرده ایم، وقتی بهمن، ضعیف شد اهریمن حاکم می شود و زمانی که اهریمن حاکم شد حکومت تشکیل می دهد و به سلطنت می رسد اما وقتی ما توانستیم اهریمن را به بند بکشیم و بهمن را سوار کنیم دولت به وجود می آید. دولت یعنی آن نیرویی که جامعه را به آن سمت و سوی دلخواه خودش راه می برد. همان که حافظ می گوید: سحرم دولت بیدار به بالین آمد/ گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد" نویسنده ی «زمینه ی فرهنگ و تمدن ایران» در ادامه افزود: "فرهنگ ایران یک پدیده ی بهم بسته است. فراز و فرود زندگی این ملت است. عرفان و جانمایه ی هستی هر ایرانی ست ... اگر بیشتر غزل های راز آمیر و پرایهام حافظ را با ژرفی بخوانیم نه تنها داستان شاهنامه و فردوسی که سرگذشت فرهنگ ایرانی را در آن بلورینه می بینیم."این استاد زبان و ادبیات فارسی به بررسی افزوده های شاهنامه در طول تاریخ ایران پرداخت و آنها را به سه دسته ی عمده ی ستایش محمود غزنوی، نکوهش او و بیت هایی که درباره ی مذهب آمده تقسیم کرد و با آوردن دلایل تاریخی، همه ی آنها را افزوده دانست. 

این همایون درخت ِ بَرومَند«دکتر جلیل دوستخواه» در پیامی از استرالیا به «نشست عصری با شاهنامه» در پاسخ به این پرسش که در دستْ نوشت های شاهنامه، چه دیگرگونی هایی نسبت به سروده ی فردوسی پدیدآمده است؟ چنین گفت: "پژوهش های گسترده و دانشگاهی شاهنامه پژوهان ایرانی و جُزْایرانی در دو سده ی اخیر، نشان می دهد که هیچ یک از دستْ نوشت های برجامانده ی این اثر – حتّا کهن ترین آنها (دستْ نوشت ِ فلورانس) که زمان ِ رونویس ی آن دویست سال با هنگام ِ خاموشی ی سراینده فاصله دارد – از دیگرگون شدگی های سهوی و یا دیگرگون گردانی های عمدی، در امان نمانده است. امّا میزان این دستْ کاری های دانسته یا اتّفاقی در همه ی آنها یکسان نیست و شماری از آنها به نسبت، کمتر آسیب دیده اند. شاهنامه مانند دیگرْ متن های ادبی ی ما – و در واقع، بیش از همه ی آنها –  دستْ خوش دخالت های ناروای رونویسان (کاتبان) دستْ نوشت ها و دیگرْ مردمی که تنها به زبان دیگران و گوش خود اطمینان دارند، بوده  و از همین رو صدها بیت از سروده های دیگرْ سرایندگان و یا از به اصطلاح طبعْ آزمایی های خود را بر آن افزوده و یا واژه ها و ترکیب هایی را به خواست ِ خود در بیت های سروده ی فردوسی، تغییرداده و چیزهایی ناروا و ناسازگار با ساختار منظومه را جایگزین سخنان اصلی شاعر کرده اند که سپس به چاپ هایی از این منظومه نیز راه یافته است و بسیاری از خوانندگان این اثر، به صِرف ِ این که چنین بیت هایی در شاهنامه آمده و نام فردوسی را بر خود دارد، آنها را بی هیچ گونه پژوهش و کاوشی از استاد ِ توس دانسته و در همه جا بازگفته و بازنوشته اند و چنان رواجی بدانها داده اند که اگر کسی بگوید آنها از فردوسی نیست و افزوده است، به او پوزخند می زنند و او را "بی سواد" و "ناآگاه" می خوانند!"نویسنده ی کتاب حماسه ی ایران (یادمانی از فراسوی هزاره ها)، در پاسخ به این پرسش که چاپ های شاهنامه را چگونه می توان و باید ارزیابید و ویراسته ترین و پذیرفتنی ترین  آنها کدام است؟ چنین گفت: "متن شاهنامه، از سده ی نوزدهم میلادی تاکنون بارها به چاپ رسیده است؛ از چاپ های سنگی ی آغازین تا چاپ های پیشرفته ی امروزین با نگارش در رایانه. این چاپ ها نخست در هندوستان، سپس در فرانسه و آلمان و دیرتر در ایران صورت پذیرفت. در دهه ی شصت سده ی بیستم میلادی برای نخستین بار در روسیّه، چاپی ویراسته تر از چاپ های پیشین با پشتوانه ی چند دستْ نوشت ِ به نسبت کهن ِ تا آن زمان شناخته و ترجمه ی عربی شاهنامه از بُنداری اصفهانی و با کار گروهی از ویراستاران در ٩ جلد نشر یافت (در آن زمان، هنوز دستْ نوشت ِ فلورانس، پیشْ گفته، شناخته نبود و دستْ نوشت ِ نگاه داشته در موزه ی بریتانیایی در لندن با تاریخ رونویسی ی ۶٧۵ ه. ق. / ۶۵۵ ه. خ. / ١٢٧۶م. کهن ترین دستْ نوشت شناخته می شد). سرانجام، ویراسته ترین چاپ شاهنامه تا این زمان، به کوشش دکتر جلال خالقی مطلق با پشتوانه ی ١۵ دستْ نوشت کهن (از جمله دستْ نوشت های فلورانس و لندن) و نیز سنجش با شمار زیادی از دستْ نوشت های دیگر و ترجمه ی عربی شاهنامه از بُنداری اصفهانی و بسیاری از متن های ادبی ی کهن ِ فارسی دری، در آمریکا به چاپ سپرده شد که  از سال ١٣۶۶خورشیدی / ١٩٨٨م.  تاکنون شش دفتر از متن و دو دفتر از یادداشت های آن نشریافته است. امروز برای هرکس که بخواهد بازبُردی درست و سنجیده به جایی از متن شاهنامه بدهد و یا بیت یا بیت هایی از آن را در جایی بازآورَد، خاستگاه و پشتوانه ی به نسبتْ درست، همین ویرایش است و نه هیچ یک از دیگرْ چاپ های این اثر، حتّا چاپ مسکو."این استاد زبان و ادبیات پارسی درباره ی دیگرگون گردانی ها در دیباچه و متن شاهنامه و نیز افسانه بافی ها در پیرامون شاهنامه و فروسی چنین گفت: "شاهنامه با ستایش خِرَد آغازشده  و سرتاسر ِ آن بر همین بُنْ مایه ی ستودنی، استوارست. در این اثر کم ترین نشانه ای از جزمْ باوری و آوازه گری برای هیچ دینی و یا نکوهش هیچ مرام و مسلکی و نیز درنوردیدن ِ مرزهای فرهنگ ایرانی به چشم نمی خورد. این منظومه به تمام معنی، بیانگر ِ خِرَدوَرزی و آزاداندیشی و بُردباری ایرانی نسبت به همه ی دیگرْاندیشان و نمایشگر تمام ویژگی های این فرهنگ است و به راستی در سرتاسر ِ ادب ِ فارسی، همتایی ندارد. امّا کسانی که چنین اثر بزرگ و پُرکشش و پُرخواننده یی را با این ویژگی ها برنمی تافتند و با جزمْ باوری ی خود همْخوان نمی یافتند، بسیار زود دست به کارشدند تا به خیال خام خود، تیشه بر ریشه ی این «همایون درخت ِ بَرومَند» بزنند که «در سایه اش می توان بُردْ رَخت».   نخست افسانه ها بافتند و شاعر را سوار بر مرکب ِ پندار، به دربار ِ غزنه فرستادند تا ارج و پایگاه والای او را به حدّ ِ یک مدیحه سرای «سلطان» و دریوزه ی ِ «مرحمت» و «صِِله» ی «امیر»، فروکاهند. آنگاه بیت هایی شرم آور با درونْ مایۀ خشکْ اندیشانه  و دشنام گویی به پیروان دین های دیگر و یا در نکوهش مَنِش و کُنِش ِ زنان، برساختند و همچون وصله های ناهمرنگ و ناجور، ناشیانه بر زَرْبَفت ِ سخن ِ استاد ِ توس چسباندند تا او را نه آنچنان که بوده است؛ بلکه بدان گونه که خود می خواستند بوده باشد، به ایرانیان بشناسانند. سرانجام، به این هم بسنده نکردند و منظومه ی خندستانی ی «یوسف و زلیخا" را – که ناظمی اندکْ مایه  به نام شمس فخری در عهد سلجوقیان مرتکب شده بود – نه به نام  ِ بی آوازه ی وی، بلکه به نام نامی فردوسی نشر دادند و چنین وانمودند که گویا سراینده ی شاهنامه از «گناه شاهنامه سرایی!» توبه کرده و این منظومه را سروده بوده باشد تا بخشوده و آمرزیده شود! حتّا در عالم خیال و کارگاه دروغ بافی، فردوسی را با این به اصطلاح «توبه نامه!» روانه ی بغداد کردند تا با تقدیم آن به حضور حضرت «خلیفه»، از او «طلب ِ مغفرت» کند!"دوستخواه در پایان درباره ی درونْمایه ی شاهنامه و نگرش فردوسی نسبت به مَنِش ِ زنان و پایگاه اجتماعی ی آنان، چنین گفت: "زنان  شاهنامه، هم در چهارچوب زندگی ی خانوادگی و نقشْ ورزی به عنوان همسر و مادر و هم در کُنِش های اجتماعی و سیاسی و چاره اندیشی و تدبیر به کار بردن در تنگناها و نقشْ ورزیدن در کارهای گران تا حدّ ِ شهریاری و کشورداری و در گستره ی فرهنگی و همْ زیستی با مردان و حضور در نشست ها و بزم های مشترک و حتّا – اگر بایستگی پیش آید – در رزمگاه و در برابر ِ دشمنان ایران، در والایی و سزاواری، نمونه اند و هیچ نسبتی با زنان واپس مانده و ترس خورده و گرفتار هنجارهای خشن جامعه و خانواده ی مردْسالار ندارند.در شاهنامه، فضای بزم ها و سرودهای غنایی و گفتار و کردار و برخورد ِ زنان و مردان مهرْوَرز و همْ نشین ِ بزم، سرشار از شکوه و غرور پهلوانی است و زنان و مردان، استوار و توانا و پایدار و پویا، در شادی و اندوه، آسایش و سختی و پیوستگی و جدایی، یار و اندوه گسار یکدیگرند و کامْ جویی ها بیش از آن که خواهش های تن را پاسخ گویند، زمینه ی فرارفتن به پایگاه های والاتر نیکْ مَنِشی و نیکْ کُنِشی و فرهیختگی اند. یارْگزینی و یارْگیری ی جُفت ها نیز نه اتّفاقی و شتاب زده و بر اثر ِ فریفتگی و شیفتگی ی آنی به روی و موی یکدیگر، بلکه برآیند ِ سنجش و پژوهش و خِرَدْورزی و گزینش ِ آزاد و شناخت ِ بُنیادین است. تن به مستی و سستی سپردن، هیچ گاه شیوه ی بزمْ آرایان و آماج ِ همگنان ِ بزم ها نیست. در یک سخن، بزمْ  روی ِ دیگر ِ سکّه ی رزم و شادْخواری و کامْ جویی، انگاره ی شادْزیستی و پویایی و پایداری در راه ِ دستْ یابی به آرمان های والای انسانی و پهلوانی است."

 

دکتر جعفری مدیر فرهنگی و فرابرنامه ی دانشگاه علوم پزشکی تهران نیز سخنانی درباره ی فردوسی و جایگاه فرهنگی او در ایران امروز راند. 

نمایش فیلمِ مستند «درخت پارسیک» به کارگردانی «حسن نقاشی» که جایزه ی بهترین فیلم پنجمین دوره جشنواره ZIFF ونکور و نخستین دوره ی جشنواره گردشگری را از آنِ خود کرده بود و همچنین شاهنامه خوانی با تنبور و نواختن سرودن «ای ایران» از دیگر برنامه های پایانی این نشست بود.

  فرتوره های دگر از این نشست: 


شاهنامه خوانی با تنبور

  
دکتر حالقی مطلق و دکتر محمودی بختیاری

ا
ز راست به چپ: دکتر مجید ساسانی، دکتر جعفری و منوچهر پیشوا

گزارش: مسعود لقمان فرتوره ها (عکس): نیلوفر لقمان 

این گزارش در روزنامه ی «مردم سالاری» چاپ شده است. برای خواندن آن در روزنامه ی مردم سالاری «اینجا» را کلیک نمائید.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه