شاهنامه
آشنایی با شاهنامه 10 - پادشاهی کیخسرو
- شاهنامه
- نمایش از پنج شنبه, 06 خرداد 1389 10:56
- بازدید: 15497
کیخسرو بر تخت پادشاهی ایران
چو آمد به نزدیک کاووس شاه
زشادی خروش آمد از بارگاه
خبر شد به گیتی که فرزند شاه
جهانجوی کیخسرو آمد ز راه
ای عزیز
آمدن کیخسرو (فرزند سیاوش) به ایران شادی و شادمانی مردمان و جنگجویان ایرانی را به دنبال داشت. همچنین کاووس شاه و بزرگان و دانایان از او استقبال کردند. اما از سویی دیگر مشکلی برای کاووس شد.
زیرا کاووس فرزند دیگری داشت به نام «فریبرز» که جانشین کاووس شاه بود. اکنون با آمدن کیخسرو عدهای از پهلوانان خواهان پادشاهی «کیخسرو» شدند، وعدهای دیگر «فریبرز» را جانشین کاووس شاه میخواندند.
در یک سو پهلوانانی چون «گودرز» و «گیو» بودند که لشکر آماده کردند. و در سوی دیگر «توس» بود که هم پهلوانی داشت و هم در نزد کاووس جاه و مقام بسیار داشت.
توس که از لشکر کشی گودرز باخبر شد، مرد ِ خردمندی را انتخاب کرد تا به کاووس خبر برساند.
کاووس شاه از این اختلاف و کینهجویی دو پهلوان دلگیر شد و پیغام برای دو فرمانده (گودرز و توس) فرستاد که بدون همراه به نزدِ من بیایید.
دو پهلوان به نزدِ کاووس آمدند. هر یک در جایگاه خود نشستند و نظر خود را گفتند. هنگامی که کاووس سخن دو پهلوان و دو فرمانده از دو سپاه را شنید، وبه اختلاف آنها پی بُرد، گفت: «فریبرز و کیخسرو بایستی برای فتحِ ـ دژ ِ بهمن ـ بروند. این دژ در نزدیکی مرز است و سالیانِ دراز است که مردم ِ ایران از شیطان صفتانِ آنجا در رنج هستند. هر که توانست آن را فتح کند، بر تخت پادشاهی ایران مینشیند:
بر این هر دو گشتند همداستان
ندانست از این بِه، کسی داستان
ابتدا فریبرز آمادة رفتن میشود. توسِ پهلوان با مردانِ جنگی خود او را همراهی میکنند، درفشِ کاویانی نشان سپاه فریبرز میشود. اما پس از رسیدن به دژ، یک هفته تلاش میکنند تا راهی به داخل پیدا شود. ولی موفق نمیشوند:
بگشتند یک هفته گِردِ اندَرَش
به دیده ندیدند جای دَرَش
به نومیدی از جنگ گشتند باز
نیامد بر از رنجِ راه دراز
اکنون نوبت به کیخسرو میرسد که همراهِ گودرز پهلوان و گیو با عدهای جنگجو به طَرَفِ دژ حرکت میکنند. کیخسرو با دیدن دژ به یاد ِ گفتارِ کاووس افتاد که: «در این دژ مردمان دیو سیرت اهریمنی زندگی میکنند». بنابراین نامهای به نام یزدان نوشت و در آن نیروهای شیطانی را تهدید کرد که جادوی آنها باطل شده و اکنون به نامِ ایزدِ دانا دژ را تسخیر میکنیم».
نامه را بر نیزه زد و آن نیزه را به گیو سپرد تا بر دیوار دژ بگذارد و خیلی زود از آن محل دور شود.
همانگه به فرمانِ یزدانِ پاک
از آن بارة دژ، بر آمد ترا ک
تو گفتی که رعد است وقتِ بهار
خروش آمد از دشت و از کوهسار
کیخسرو با سپاه خود واردِ دژ شد. نیروهای اهریمنی را از میان بر داشت. و دستور داد آنجا پرستشگاهی بنا کنند تا زندگی تازهای برای مردمان آغاز شود.
ایرانیان یک سال در آن دژ زندگی کردند تا پرستشگاه ساخته شد و مردمان زندگی تازهای را شروع کردند. پس از آن کیخسرو همراه گودرز و گیو به ایران باز گشت. فریبرز برای تبرک نزد شاهِ جوان رفت و توسِ پهلوان درفشِ کاویانی را به او سپرد. کاووس هم که قدرت و تدبیرِ فرزندِ سیاوش را دید، او را از کرسی زرین که مخصوصِ بزرگان بود، بر جای خود (بر تختِ عاج) نشاند:
بیاورد و بنشاند بر جای خویش
زگنجور تاجِ کیان خواست پیش
ببوسید و بنهاد بر سَرِ خسرو تاج
بسی گوهر افشاند بر تختِ عاج