شاهنامه
جلوههای مدارا در اندیشههای حکیم طوس - بخش سوم
- شاهنامه
- نمایش از جمعه, 20 مرداد 1391 20:03
- بازدید: 7456
برگرفته از روزنامه اطلاعات
دکتر احمد کتابی
استاد بازنشسته پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
اندیشۀ حقجویی و عدالتطلبی، به اعلاترین مرتبه، در نیایشی که بهرام چوبینه ـ سردار نامی ایران ـ قبل از آغاز جنگ با ساوه شاه، با خداوند دارد، انعکاس یافته است. در این نیایش، بهرام، بهرسم عبودیت، برخاک میافتد و از خداوند مسئلت میکند که اگر حق به جانب رقیب اوست، وی را، در نبردی که در پیش است، بر او پیروز گرداند و اگر حق به جانب اوست، پیروزی را نصیب او کند. ناگفته پیداست که برخورداری از این درجه از انصاف و حقطلبی، تا چه حد با مدارا و تساهل سازگار و حتی از آنها به مراتب والاتر است:
چو بهرام جنگی سپه راست کرد
خروشان بیامد ز جای نبرد
بغلتید در پیش یزدان به خاک
همی گفت: کای داور داد و پاک
گر این جنگ بیداد بینی همی
ز من ساوه را برگزینی همی
دلم را به رزم اندر آرام ده60
به ایرانیان بر ورا کام61 ده
اگر من ز بهر تو کوشم همی
به رزم اندرون سر فروشم همی
مرا و سپاه مرا شاد کن
و زین جنگ ما گیتی آباد کن
پادشاهی هرمزد دوازده سال بود، ص 1632: 28-24
و سرانجام جای آن دارد که از یکی از تمثیلات بس آموزندۀ شاهنامه یاد شود که مربوط به دوران پادشاهی بهرامگور است. در این داستان، عواقب و توالی فاسد ظلم و مزایا و مواهب عدل به گویاترین و زیباترین گونه وصف شده است. خلاصۀ تمثیل مزبور بدین شرح است: بهرامگور، روزی، در حین شکار، گذارش به روستایی مهجور میافتد و شب را، ناشناخته در کلبۀ دهقانی به سر میبرد و بهمنظور این که از چگونگی برخورد و رفتار عاملان و کارگزاران خود با مردم آگاه شود، غیرمستقیم، سئوالاتی را با همسر میزبان در میان میگذارد. زن دهقان که از ظلم و جور عمال حکومت دلی خونین دارد، به مخاطب ناشناس خود چنین پاسخ میدهد:
زن برمنش62 گفت کای پا کرای
بدین ده فراوان کس است و سرای
همیشه گذار63 سواران بود
ز دیوان شه، کار داران بود
یکی نام دزدی نهد برکسی
که فرجام از آن رنج یابد بسی
ز بهر درم گرددش کینه کش
که ناخوش کند بردلش روز خوش
زن پاک تن64 را به آلودگی
برد نام و آرد به بیهودگی
زیانی بود کان نیاید به گنج65
ز شاه جهاندار این است رنج
پادشاهی بهرامگور، ص 1363: 20-15
بهرام وقتی، سخنان غیرمنتظرۀ زن دهقان را میشنود و درمییابد که فرمانهای او در جهت تأمین رفاه مردم و برقراری عدالت بهکار گرفته نشده است، سخت آشفته و خشمگین میشود. تمام شب را در اندیشه میگذراند و سرانجام تصمیم میگیرد برای مجبور کردن کارگزاران و لشکریانش به اجرای دستوراتش، برخلاف شیوۀ معمول بهشدت عمل و خشونت دست یازد:
پر اندیشه شد زین سخن شهریار
که بد شد و را نام از آن پایه کار
به دل گفت پس شاه یزدانشناس
که از دادگر کس ندارد هراس
درشتی کنم زین سپس ماه چند
که پیدا شود مهر و داد از گزند
بدین تیره اندیشه پیچان بخفت
همه شب دلش با ستم بود جفت
همان، ص 1363: 24-21
صبح فردا، وقتی زن روستایی برای دوشیدن شیر و فراهم کردن صبحانه برای بهرام، به سراغ گاوش میرود، پستانهای گاو را از شیر تهی میبیند و این اتفاق غیرمترقبه را اینگونه با شوهرش در میان میگذارد و توجیه میکند.
چنین گفت با شوی: کای کدخدای
دل شاه گیتی دگر شد به رای
ستمکاره شد شهریار جهان
دلش دوش، پیچان66 شد اندر نهان
همان، ص 1364: 5-4
منظور و پیام مهم فردوسی از ارائۀ این تمثیل هوشمندانه احتمالاً این است که وقتی اندیشۀ ستم در ذهن رهبران و حاکمان جامعه راه یابد و بیداد جایگزین داد شود، آثار وضعی این ستمگری این است که جریان همۀ امور از مسیر طبیعی خارج میشود. خیر و برکت از همه چیز ـ حتی از گاوان شیرده ـ رخت برمیبندد و فساد و تباهی حاکم میگردد:
چو بیدادگر شد جهاندار شاه
ز گردون نتابد به بایست67 ماه
به پستانها در شود شیر خشک
نبوید به نافه درون نیز مُشک
زنا و ربا آشکارا شود
دل نرم چون سنگ خارا شود
به دشت اندرون گرگ مردم خورد
خردمند بگریزد از بیخرد
شود خایه68 در زیر مرغان تباه
هر آنگه که بیدادگر گشت شاه
پادشاهی بهرامگور، ص 1364: 12-8
فصل دوم ـ شاخصهای مربوط به مظاهر و نتایج مدارا و سعۀ صدر
در گفتار پیش از انگیزهها و موجبات و زمینههای مناسب مدارا و سعۀ صدر در شاهنامه سخن رفت. در این فصل کوشش میشود آثار و ثمرات و تجلیات آنها باز نموده شود.
الف ـ خطاپوشی و بخشندگی
هر آن کس که پوزش کند بر گناه
تو بپذیر و کین گذشته مخواه
پادشاهی اردشیر، ص 1230: 11
گرایش به مدارا و تساهل، بهگونهای آشکار، در توصیههای مصرّح و موّکد حکیم طوس به عیبپوشی و گذشت و بخشایش تجلی یافته است. این توصیهها که در شاهنامه، به تواتر، ذکر شده حاوی چندین پیام و نکتۀ اساسی است:
1. بخشایندگی خداوند
خدای مورد ستایش فردوسی ـ همانند خدای معبود حافظ و سعدی ـ خدایی است بخشنده که در صورت انابت گناهار، از سر تقصیرهای بندگان میگذرد:
چو بگذشت یک چند گریان چنین
ببخشود بر وی جهان آفرین
رزم کاووس با شاههاماوران، ص 238: 1
و نیز:
گناهی که کردی ز یزدان بخواه69
سزد گر به پوزش ببخشد گناه
داستان رستم و اسفندیار، ص 1023: 6
و در صورت تکرار گناه هم، بندگان خاطی را از شمول بخشایش خود محروم نمیدارد:
چو هنگام بخشایش آمد فراز70
جهاندار یزدان به من داد باز
منوچهر، ص: 92: 14
2. مقرون به لطف و کرامت بودن دین یزدانی
خود آزردنی نیست در دین ما
مبادا بدی کردن آیین ما
پادشاهی خسرو پرویز، ص 1719: 8
از دیدگاه فردوسی، شریعت یزدانی مبشّر رحمت است و مسالمت و ملایمت و مبلّغ بیآزاری، دادگری و خاکساری، در تأیید این معنا، شواهد مثال متعددی در شاهنامه وجود دارد. در جایی، دین اساس و جوهر دادگری تلقی میشود:
چه گفت آن سخنگوی با آفرین
که چون بنگری مغز داد است دین
پادشاهی اردشیر، ص 1228: 22
و نیز:
مبادا جز از داد آیین من
مباد آز و گردنکشی دین71 من
پادشاهی بهرامگور، ص 1342: 19
و در جایی دیگر، بیآزاری و خدمتگزاری مبنای دین و آیین شمرده میشود:
بیآزاری و سودمندی گزین
که این است فرهنگ آیین و دین
پادشاهی کسری نوشین روان...، ص 1528: 11
در یک جا، کینهتوزی از جانب دینداران، کاری ناشایست بهشمار میآید:
مگیرید خشم و مدارید کین
نه زیباست کین از خداوند دین72
ش بر وخیم، ص 85: 16
و حتی در عالم حیوانات نیز ناروا شناخته میشود:
اگر پیل با پشّه کین آورد
همه رخنه در داد و دین آورد
کیقباد، ص 184: 2
و در جایی دیگر، «خاکساری» آیین و «مردمی» دین تلقی میگردد:
جز از کهتری73 نیست آیین من
نباشد جز از مردمی دین من
فریدون، ص 62: 14
بنا بر آنچه گفته شد، «دینداری» از نظر فردوسی، فقط منحصر به شریعت، به معنای اخص کلمه، نیست که بسیاری از فضایل و صفات عالیۀ انسانی را نیز شامل میشود کما اینکه عنوان «کفر» هم صرفاً به سرپیچی و انحراف از دین اطلاق نمیگردد که شمار زیادی از اعمال نکوهیده از قبیل آزار رساندن به رنجوران و بینوایان، خوار شمردن آدمیان و تفاخر به امتیازات و ثروت را نیز شامل میگردد:
هر آن کس که در هفت کشور زمین
بگردد ز راه و بتابد ز دین
نمایندۀ رنج درویش74 را
زبون داشتن مردم خویش را
برافراختن سر به بیشی و گنج75
به رنجور مردم نماینده رنج
همه نزد من سر به سر کافرند
وز آهرمن بد کُنش بدترند
* تذکر: اعداد بدون پرانتز معرف ارجاع به پانوشت و اعداد دارای پرانتز نشانۀ ارجاع به پینوشت است.
پانوشت:
60. تسلی خاطر بده. آرامشبخش
61. پیروزی
62. با شخصیت
63. محل عبور و رفت و آمد.
64. عفیف
65. زیان و خُسرانی است که با گنج (کنایه از مادیات) جبرانپذیر نیست.
66. آشفته، نگران
67. به نحو شایسته
68. تخم مرغ
69. قبل از کلمۀ بخواه، پوزش یا بخشش مقدر است.
70. فرا رسید
71. در اینجا از واژۀ «دین»، احتمالاً بیشتر آیین و شیوه رفتار منظور است.
72. پیرو دین، متدین
73. تواضع
74. مستمند، بیچیز
75. ثروت