یادمان
میراث فرهنگی از سازمان تجارت تا ساختمان وزارت - کجا ایستاده ایم
- يادمان
- زیر مجموعه: ديدهبان یادگارهای فرهنگی و طبيعی ایران
- سه شنبه, 30 بهمن 1397 22:05
- آخرین به روز رسانی در سه شنبه, 30 بهمن 1397 22:05
- نمایش از سه شنبه, 30 بهمن 1397 22:05
برگرفته از روزنامه اطلاعات
پدیده موزههای عالم مدرن صورت وسیمای نو اوست. معضل جدی جامعه معاصر ما، چنانکه بسیاری از جوامع دیگری که بیش و کم شرایط تاریخی و موقعیت مشابه ما را تجربه می کنند این است. آن ها دیگر نه در درون سنت و جغرافیای تاریخی و نه درون میراث فرهنگی و نه زیرسقف اقلیم و عالم معنوی خود زندگی می کنند، نه قطارتاریخشان روی ریل های ارزش ها و نظام دانایی واندیشه تاریخی عالم مدرن حرکت می کند. نه مبداء حرکت مشخص است، نه مقصد مسافران معین!
این سرگشتگی و آشفتگی و آشوبناکی و برزخ بی تاریخی را شما، هم در رفتارحاکمان ودولتیان هم در نحوه زندگی و افعال واعمال مردمان این جوامع به عیان و آشکارا می بینید. قربانی چنین اوضاعی بیش از همه منابع ومواریث فرهنگی و مآثر تاریخی این جوامع بوده اند. بی خبری و بی نسبتی هم میتواند خطرخیز باشد هم خسارتبار و ویرانگر. چنان راه را گم کرده و در چنان مسیرهای گژی گرفتارخواهی آمد که تصورش در ذهن نگنجد.
ما اینک در مرز دو عالم دو جغرافیای تاریخی ایستادهایم. یکی عقبه تاریخی، فرهنگی، مدنی ومعنوی عظیمیکه از آن برآمده ایم. سنت تاریخی و میراث مشترکی که ریشههای ماست وهزاره ها از آن قوت و قوّت گرفته ایم و بالیده ایم وتوانسته ایم پیوند و پیوستگی تاریخی خود را به عنوان یک ملت حفظ کنیم و پاس بداریم و دیگر تاریخ متجددی که با تحولات و دستآوردهای بی سابقه اش چهره تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما را در مقیاسی جهانی وانسانشمول دیگرگون کرده است.
رمز بقای ما معرفت و فهم درست وتعریف شفاف و روشن ما از هردو است. از هر دو سنت تاریخی ازهردو نظامیاز ارزشها . البته با چشمیواقع بین و با حکمت وخرد و هوشمندی. اتفاقا” ایران ریشهها، ایران تاریخی، ایران نبوی از این منظردستش آن چنان هم تهی نیست.
هم از سنت و منابع و ذخایر فکری و فلسفی پرمایه وغنی دربازخوانی سنت تاریخی ومیراث مدنی ومعنوی خویش برخوردار است، هم درشناخت دیگری که اینک با سیلابی از دستآوردهای بیسابقهاش در تاریخ او حضوری پررنگ دارد و برنحوه بودن وسبک زندگی او تاثیر نهاده است بهرمند است.
باری، در این عصرآتشناک و شعله بیز در غفلت و بیخبری تاریخی، فلّه ای و هیئتی دولتداری و احساسی کشورداری کردن همان است و کشور را در شکارگاه جانوران درنده حیات وحش و گرگهای عالم مدرن که از هرسوی طنین صدای گوش خراش زوزهشان به گوش میرسد؛ رها کردن همان.
در زلزلهها و تکانهای سخت وسنگین تاریخی، خفتگان بسیاری را شاهد بودهایم که درخواب زیرآوار زلزلهها و تکانهای سنگین تاریخ جان سپرده اند، بی آنکه تکان و لرزشی را حس کرده باشند. آنها که برهوت انسان بودن و قحطسالی انسانیت را نمیبینند آنها که صدای گوش خراش وسنگین زنگهای خطر فروپاشی ستونهای استوار سنتهای معنوی و برجهای بلند میراث ارزشهای کهن را نمی شنوند…
آنها که مخاطرات سخت و سنگین پیشارو را که هر آن ممکن است با فشار دگمه ای سر از شعله های آتش یک درگیری تمام عیار را در مقیاسی جهانی و فراگیر و جهانشمول سربرکشد نمیبینند یا خوابند یا خود را به خفتگی زده اند یا چنان کامشان مست و خماربادههای نو به نو زر و زور است که عقل وهوششان را از کار انداخته ومختل کرده است.
پس از انقلاب، اوضاع به نحوی درجامعه ما رقم خورد و جریان حوادث در مسیری به حرکت درآمد که عنایت و اعتناء به مآثر تاریخی و فکر صیانت از منابع و مواریث فرهنگی از اولویت برنامههای توسعه کشورخارج شد و به حاشیه کشانده و رانده شد. باستان شناسان مورد بی مهری قرارگرفتند و ناباستان شناسان فرصت را غنیمت شمردند و برجایگاه باستان شناسان تکیه زدند!
سازمان میراث فرهنگی جدید التاسیس که جایگزین مرکز باستان شناسی شده بود، دهه به دهه از وزارتی به وزارت دیگر و از نهاد ریاست جمهوری دوره پیشین به نهاد ریاست جمهوری دوره سپسین پاس داده میشد و هربار نیز بر شانه نحیفش سازمان دیگری را تحمیل میکردند و مینهادند. دیگر نه اراده و عزمیاستوار و نه انگیزه و اندیشه و اشتیاقی قوی در جان انقلابیون بود و نه در سر باستان شناسان کشور که بخواهند بپای حفاظت و مرمت و زنگارزدایی و بهبود و به سازی و بازسازی ابنیه و مآثرتاریخی و صیانت از مواریث فرهنگی مُلک وملت خود، سرمایه بریزند و عمرهزینه کنند. البته مادام که چنین آگاهی و اراده و عزم و اشتیاقی در میان نیست، امید به بهبود وضع و کاستن از وخامت حال غمانگیز و نگران کننده مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی کشور توهمیبیش نیست.
خلأها و حفرهها و مغاکهای فکری در جامعه ما پدید آمد، متأسفانه دهه به دهه درحوزه میراث فرهنگی بیش از پیش ژرف تر و ژرف تر و عبورناپذیرتر شد و هجوم به مآثر تاریخی و تجاوز به حریم محوطههای باستانی و تخریب و تاراج اشیاء و آثار باستانی چنان رونق گرفت و چنان نهادینه شد که دیگر کسی احساس شرم از خیانت و قباحت فعل و عملی که علیه مُلک و ملت خود مرتکب شده بود نمیکرد.
کارد را چنان تا استخوان مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی کشور فروبردند و چنان شرم خیانت به ناموس میراث کشور را از فرهنگ و آداب وادب زندگی مردمان زدودند که فلان قاضی اصفهان، قاچاقچی آثار واشیاء باستانی ازکار درآمد و از مسند حرفه قضاوتش خیانت به ناموس میراث مُلک وملت سر برآورد! تا توانستند حدیث و روایت و اجتهاد جعل کردند تا آسان تر وایمن تر و آسوده خاطرتر ناموس میراث مُلک وملت خود را در بازار مکاره سود و سودا به بیگانه بفروشند.
چه نسخههای نفیس خطی و بی نظیر قرآنی وغیرقرآنی و چه حجم سنگینی از آثار و اشیاء نفیس و بی بدیل که در همین دههها از کشور به بهای اندک خارج نشد و به بیگاه فروخته نشد! از کندن در و پیکر ضریح این امام زاده و محراب و کاشی و کتیبه پیشانی این مسجد و آن بنای تاریخی و سنگهای قبورتاریخی این شهر و آن روستا هم نگذشتند!
چه شمار کثیری از ابنیه و آثار و بافتهای تاریخی و محوطههای باستانی که در همین دههها و سالها که تخریب و محو کامل نشد !
آقایی حسن حبیبی در زمان دولت آقای خاتمیفرصت را غنیمت دانست و با استفاده از موقعیت ونفوذ خود مجوز تاسیس موزههای خصوصی را به تصویب رساند و ماهها تبلیغ بازگرداندن نسخه شاهنامه تهماسبی را در موزه هنرهای معاصر به راه انداخته و برایش تبلیغ میکرد و صدا و سیما نیز پررنگ و غلیظ بازتابش میداد.
در دو دولت نامحمود نهم و دهم هم عرصه بر میراث و میراثیان تنگ ترشد. این بار برخی مدیران بیمشی و مرام و مروت و ناستوده و ناآزادهء رسمیتر و عملیتر و علنیتر و بیشرمانه تر به میدان آمده و دست به سرقت اشیاء نفیس موزه ها میزدند و برای سرپوش نهادن بر خباثت اعمال خود و خیانتی که علیه مُلک و ملت مرتکب شده بودند، شو منشورکورش را در موزه ملی به راه میانداختند و تبلیغ میهندوستی میکردند. سرانجام کار و کارد خیانت وخباثتشان را تا استخوان ستون فقرات پیکرنحیف سازمان فروبردند و در تصمیمیبیسابقه و باطل به کمک و وساطت عُمّال خود در سازمان، ساختمان مسعودیه را از میراثیان و باستان شناسان ستاندند و معاونتهای سلاخی شده سازمان را به شهرستانها پراکندند.
آنها محصول یک قرن، خرمنی از پژوهشهای عملی و میدانی و مطالعات نظری باستان شناسان و میراثیان کشور را که اسناد بی بدیل تاریخ و فرهنگ و باستان شناسی مُلک و ملت بود، به تاراج دادند. مدیرناحمید آن دولت نامحمود و نامسعود اینک زندانی اعمال خویش است و در بند افکار باطلش.
دریغ و صد دریغ و تاسف و صد تاسف که دولتیان تدبیر و امید هم درحوزه میراث گام برگام دولتیان نامحمود نهم و دهم نهادند و به کمک و وساطت عوامل و عناصری، سازمان را تا شرکتکده سود و سود تقلیل دادند و برای سر پوش و درپوش نهادن افعال و اعمال سوداگرانه و میراث ستیزانه خود شو و نمایش اشیاء و آثار موزه لوور را در پژوهشکده میراث سازمان به راه انداختند!
اینها همه درسکوت مجلسیان و قضائیان در کشور ما طی دهههای جامعه پسا انقلابی ما علیه مُلک وملت اتفاق افتاده است: «من لا ایمان له لمن لا امانه له» آنکه را ایمان نیست، امانتداری هم نیست.
باری و به هرروی، تاسیس وزارت میراث فرهنگی کوچکترین گامیاست که میتوان در صیانت از جغرافیای عظیم تاریخی و مدنی و معنوی ایران این سرزمین ریشهها برداشت. جغرافیای پرچین و شکنی که به هر سوی هم به سوی قاره شرقی هم به جانب غربی بال گسترده است و در درون همین تقدیر تاریخ و فرهنگ و میراث مشترک با فرهنگها واقوام و ملل دیگر و در بستر داد و ستدها و برهم کنشهای گسترده با جوامع دیگر با قارههای فرهنگی و مدنی و معنوی دیگر بالیده و درخشیده و تداوم یافته و پیوند و پیوستگی خود را چونان یک جغرافیای تاریخی یک اقلیم و عالم مدنی ومعنوی چونان یک ملت و هویت مستقل چونان یک قلمرو فرهنگی با اوصاف و اطوارو احوال خاص خود حفظ کرده است.
مرکز باستان شناسی پیش از انقلاب، با همه کاستیهایی که داشت، موفق شده بود زیرخیمه اش نسلی از باستان شناسان و میراثیان میهن را کنار هم بچیند و بپرورد که شناخت تاریخ ملی و صیانت از مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی مُلک و ملت برایشان یک مسئله بود و برایشان موضوعیت داشت. موضوعیتی محوری و مهم. پای سود و سودا در میان نبود.
نجابت و مناعت و اراده و عزم و اشتیاق شناخت تاریخ ملی و حلاوت حس کنجکاویهای معرفت ورزانه که در طینت آدمیاست درجان آن نسل از باستان شناسان و میراثیان پیش آهنگ میهن، بیدار و فعال بود. متاسفانه پس از آن بساط شناخت تاریخ ملی برچیده شد. انگیزه و اراده وعزم و اشتیاق صیانت از مآثر تاریخی و حفاظت از حریم محوطهها و مکانها و آثار باستانی و مواریث فرهنگی کشور چراغش دیگر بی فروغ شده بود و به تدریج به خاموشی میرفت و دل باستان شناسان و میراثیان میهن را گرم نمیکرد و عقل و هوششان را دیگر روشنایی نمیبخشید. متاسفانه با یک میراث و باستان شناسی بی انگیزه و اندیشه و خفته و بی سر، هرکاری میتوان کرد و به هرسویش میتوان کشاند و راند؛ به سوی وسوسههای سود و سودا. به سوی افروختن قبیله گراییهای ساخته و پرداخته ذهن ها و فکرهای باطل نظامهای سلطه فرامنطقه ای. به سوی تخریب و تحریف و تحریف تاریخ یک ملت. نه ملت دیروز امروز نه «نیشینها» و «ناسیون»های برآمده از طوفان تحولات عالم مدرن. بلکه تخریب و تحریف و تحقیر تاریخ ملتی تاریخی؛ ملتی نبوی. ملتی تاثیرگذار بر تاریخ جهانی. ملتی تاریخی با ریشههای کهن و مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی فوق العاده غنی و پرمایه.
مآثر تاریخی، مواریث فرهنگی این سرزمین ریشه ها این جغرافیای تاریخی و فرهنگی پرچین و شکن این اقلیم و عالم معنوی این ایران نبوی اینک جولانگاه و عرصه تاخت و تاز جماعتی بی ریشه بی اصل و نسب، نوکیسههای تازه به ثروت و دولت ومکنت رسیده و سیری نا پذیراست.
نوکیسههایی که هیچ احساسی، هیچ فروغی، هیچ گرمیاز ایرانی بودن در جان شان نیست! نه عشق به ایران در دل دارند، نه دغدغه صیانت از میراث مُلک و ملت در سر!
تاسیس وزارت مستقل میراث فرهنگی و میراث طبیعی یک ضرورت است؛ ضرورتی فوری و حیاتی برای مُلک و ملت. برای رهایی از قانقاریای فرهنگی که از آن رنج می بریم. برای رهایی از قهقرا و سقوط معنوی که جامعه ما را تهدید میکند. اتحاد و انسجام و اقتدار ملی و مدنی و معنوی ملت و میهن ما را نشانه گرفته است. این ما نیستیم که یک سویه مواریث فرهنگی خویش را حفاظت میکنیم. این مواریث فرهنگی ما هستند که ما را درآغوش خود حفاظت میکنند. هیچ شرط زندگی و زنده ماندن برای نوزاد انسان بیرون از جغرافیای تاریخی و فرهنگی که درآن زاده می شود، ممکن نیست.
تصادفی نیست که نوزاد انسان، فرهنگی زاده می شود. فرهنگی به این معنا که با عالمیاز امکانات و استعدادها و توانمایههای بالقوه فرهنگ پذیری در همان نخستین دم تولد درآغوش مواریث فرهنگی افکنده میشود. به اکتساب آنها را از نسلهای پیشین دریافت میدارد. اکتساباً نیز آنها را به نسلهای سپسین وا نمینهد. تعلق خاطر ما به مواریث فرهنگی به جغرافیای تاریخی و اقلیم و عالم معنوی که زیرسقف آن در فضای آن در آغوش آن زاده میشویم و پرورش مییابیم و آموزش میبینیم و زندگی میکنیم و شخصیت و هویت ما در درون آن شکل میپذیرد؛ عمیق و بنیادی و هستی شناسانه است، نه صوری و نه بیرونی.
مآثر تاریخی مادههای فیزیکی و کمیت های مادی صرف نیستند. صورتهای کیفی اند و محمل معانی تو بر تو و لایه به لایه. ذومراتب اند و ذو وجه و غنی و گرانبار از معنا و معرفت و نحوه حضور انسانی ما در جهان. بسط وجودی ما هستند در بیرون. مظاهر و مصادیق ملموس و زنده و عینی انسان بودن و نحوه بودن ما هستند درجهان. به آنها که گمان برده اند با حعل حدیث و خبر و استناد به اخبار و روایات موهوم و مجعول میتوانند به خیانتی که در امانتداری از ناموس میراث کشور خود مرتکب شده اند مشروعیت ببخشند؛ توصیه میکنم به قرآن هم مراجعه کنند و ببینند کلام و پیام وحیانی قرآن درباره آثار به جای مانده از پیشینیان چگونه است. آیات قرآن کریم را ببینید:
«فالیوم نُنجیک ببدنک لتکون لمن خلفک آیه و انّ کثیراً من الناس عن آیاتنا لغافلون»(سوره یونسر۹۲) پس امروز تو را به زره به کرانه می افکنیم تا برای آنانکه از پی تو میآیند، درس عبرتی باشد، هرچند که بسیاری از مردمان از آیات ما غافلند).
خدای ابراهیم (ع) وموسی(ع) و عیسی(ع) ومحمد(ص) از بحرگذشت و اهرام و آثار و اجساد و اجسام فرعونیان همچنان بر کرانه تاریخ ایستاده است. نسبت عمیق وژرف وجودی و متعالی و هستی شناسانه انسان را با مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی به جای مانده از پیشینیان را باز در قرآن ببینید:
«وکالذی مرّ قریه و هی خاویه علی عروشها قال انّی یحیی هذه الله بعد موتها فاماته الله ماته عام ثم بعثهُ قال کم لبثت قال لبثتُ یوماً او بعض یوم قال بل لبثت ماته عام فانظر الی طعامک و شرابک لک یتسن و انظر الی حمارک و لنحملک آیه للناس و انظر الی العظام کیف نُنشزُها ثم نکسوها لحماً فلمُا تبیُن لهُ قال اعلمُ انّ الله علی کل شیء قدیر…»(سوره بقره ر۲۵۹) ویا داستان کسی را برشهری گذشت که سقفها و دیوارهایش فرو ریخته بود؛ [دردل] گفت: چگونه خداوند[اهل] این [شهر] را پس از مرگشان زنده میکند؟آنگاه خداونداو را [به مدت]صد سال میراند، سپس زنده کرد؛ به اوگفت چه مدت [در این حال] مانده ای؟ گفت: یک روز یا بخشی از یک روز [در این حال] مانده ام. فرمود: چنین نیست، صد سال [درچنین حالی] مانده ای؛ به خوردنی و نوشیدنی ات بنگر که [با گذشت زمان] دیگرگون نشده است؛ و به درازگوشت بنگر، [بدینسان] تو را مایه عبرت مردم خواهیم ساخت؛ و به استخوانها بنگر که چگونه فراهمشان می نهیم، سپس برآنها [پرده] گوشت می پوشانیم؛ و هنگامیکه [حقیقت امر] بر او آشکار شد، گفت میدانم که خداوند بر هر کاری تواناست (ترجمه بها الدین خرمشاهی). ابنیه و مآثر پیشینیان در مرز در «آن» در میانه «آن» و لحظات و آنات مرزی میان گذشته و اکنون ما ایستاده اند.
در همین وقتها و زمانها یا دهور تاریخی است که انسان یک «دم» یک «آن» یک لحظه ممکن است در مرز و میانه زمان تاریخی و ابدیت قرار گیرد و در مرز چنان حیرتی خود را بیابد و در چنان خواب ابدیتی فرو رود و برخیزد که یک «لحظه»و«آن» و«دم» ابدیش زمان تاریخی را چنان درنورد و چنان بربال خود گیرد که از زمان و گذشته و اکنون و آینده تاریخی طرفه العینی بیش نماند.
این نسبت عمیق متعالی و هستی شناسانه و روحانی و معنوی و وجودی با مواریث پیشینیان و مآثر امم پیشین که در قرآن بارها درباره اش سخن رفته، در همه فرهنگها وجوامع پیشین به طور زنده و شهودی وجود داشته و زیسته و تجربه شده است. عالم جدید عصرتجربه گسستهای بنیادین و مغاکهای پرناشدنی میان ماده و معنا، جام و باده، صورت و معنا، زمان و ابدیت، تاریخ و فراتاریخ، انسان تاریخی و انسان متعالی است. موزههای عالم مدرن روی آوار همین میراث پیشینیان بنیاد پذیرفته. مسئله هنگامیپیچیده و دشوار و راه هنگامیناهموار و مغاکها هنگامیژرف و عبورناپذیر میشود که حاکمان و مردمان جامعه ای دیگر نه در جغرافیای تاریخی خود زندگی کنند، نه در فضا و زیر سقف آسمان سنت تاریخی و نظام ارزشی خود اندیشند و نه به آن دلبستگی عمیق و تعلق خاطر زنده و اصیل و واقعی داشته باشند و غم انگیزتر آنکه ملزومات و مقتضیات و پیچیدگی های زمانه ای را که در آن به سرمیبرند، نفهمند و نتوانند با ارزش ها و اندیشهها و نظام معرفتی آن نسبت و رابطه ای واقعی برقرار کنند.
هرجا زخمهای فقر معنوی در میان حاکمان یک جامعه عمیق تر و التیام ناپذیرتر، حس و هوش وگوش و فکر و ذکر پرکردن حفرهها و مغاکهای فقر معنوی با قهر اقتصادی و بردن و اندوختن زر در سرحاکمان آن جامعه، قوی تر و تیزتر، البته به هر بهایی برای مُلک و ملت!
حکمت اله ملاصالحی
استاد دانشگاه تهران