زیست بوم
برای حفظ باقیمانده جنگل ها دست به آسمان بلند کنیم؟ - میراثی بی نظیر که میسوزد و خاکستر میشود ولی نمیسوزاند!
- زيست بوم
- نمایش از سه شنبه, 21 مرداد 1393 02:51
- بازدید: 4621
از همه بدتر آنجاست که همه مان در سالهای متمادی درس و تحصیل، اندر فواید جنگل خوانده و درس پس دادهایم و گاه با گرفتن پزهای روشن فکرانه، از ضرورت توقف روند قطع درختان سخن گفته یا سخنانی با این دست مضامین را تایید کردهایم اما امروز در مقام عمل ثابت میشود که چه خوانده و چه آموخته ایم و اصطلاحا چند مرده حلاجیم!
SneakersbeShops® , Shop Online For Luxury, High-End Fashion, Expensive & Authentic Designer Brands | Jordan 22 OG Chicago PE - nike victory elite 2 for cheap sale price - 002 - 317141
هرچه بهره جستن از ارتش و نیروهای نظامی برای حوادث طبیعی و غیر طبیعی در جهان امری عادی شده و به کارگیری هواپیماها و بالگردها برای کنترل بحران ها، طبیعی جلوه میکند، گویا هنوز جامعه ما راه زیادی تا رسیدن به آن نقطه در پیش دارد!
به گزارش «تابناک»، هر چه در روزها و هفته های گذشته، لا به لای اخبار جدی و تفریحی (بخوانید سخت خبر و نرم خبر)، گهگاهی خبری هم از آتش سوزی بخش هایی از جنگل گلستان مخابره شده، نه آنقدر خوب بیان شده که اهمیت موضوع آشکار شود و نه به خوبی مورد توجه قرار گرفته تا تبدیل به مطالبه عمومی شده و لاجرم اثر گذار شود.
بدین ترتیب عجیب نیست که بشنویم پس از سوختن صدها هکتار از جنگل های مناطق مرکزی کشور در ماه های گذشته و لاغرتر شدن پوشش گیاهی کشورمان که خشکسالی و گرد و غبار چند سال است بر آن میتازند، شمال کشورمان هم در سراشیبی نابودی به تندی در حال حرکت است ولی هنوز به آن درجه از اهمیت نرسیده که به مانند حریق جنگل های ینگه دنیا در امثال رسانه ملی کشورمان بازتاب یافته و چاره جویی شود!
میراثی گران سنگ که گویی آسان به دستمان رسیده، مفت و ارزان در حال از بین رفتن است و موج اخبار ناگواری چون سقوط هواپیمای مسافربری هم به یاری فراموشی آن آمده تا هر دقیقه که میگذرد، درست همین دقایقی که صرف خواندن این مطلب یا چرخ زدن در دنیای نت میکنیم، چند متر فضای رویایی بسوزد و جایش سیاهی بماند؛ سیاهی ای که روسیاهی آن ظاهرا برای هیچ کداممان نیست، که اگر بود، دست میجنباندیم.
آتش با چنان قوتی به جان جنگل افتاده که حیات وحش ساکن آن هم گاه نمیتوانند از دستش در رفته و مجبورند چون افسانه ها، همه پروانه وار بسوزند و همه واکنش های مسئولانه و غیرمسئولانه ما نسبت به آن، اعلام این نکته است که حریق عمدی بوده؛ بی آنکه بدانیم چگونه این مهم کشف شده وبا کدام تکنولوژی به درک آن نائل آمده ایم.
اطلاع رسانی ماجرا اینقدر ضعیف است که حتی نمیدانیم دقیقا کجاها سوخته، به چه میزان سوخته، چقدر از چقدر (کل) جنگل ملیمان تا کنون خاکستر شده و چقدر آن باقی مانده، چقدر در معرض سوختن است، برای مهار آتش چه کردهایم و...؛ تا اینجای کار میتوان همه کاسه ها را بر سر اصحاب رسانه شکست که بی خبر مانده اند و به نوعی بی خبری به جامعه تزریق کردهاند اما مگر مردم خواهان شنیدن در این باره بودهاند که خواستشان رسانه ها را هدایت کند؟ مگر غیر از این است که وقتی کسی پیگیری نکند و خواهان شنیدن درباره موضوعی نباشد، منصفانه نیست از امثال خود که در کسوت خبرنگار هستند، توقع دغدغه مندی پیرامون آن موضوع را داشته باشد؟
گویی همه مان خفتهایم تا به مانند دریاچه ارومیه که بادهای حاوی ذرات نمک بعد از خشک شدنش نشانه ها را برایمان هویدا کرد، وزش باد خاکستر دار آغاز شود تا بفهمیم چه بلایی سرمان آمده و هنوز ز آن خبر نداریم. اینجاست که دیگر نه فایده دارد بگوییم آتش سوزی گردن شکارچیان غیر مجاز بوده و نه گفتن از اعزام بالگردهایی که نمیدانیم تا چه حد کارآمدند، نمیدانیم از کی به یاری اطفا حریق رفته اند، چند سورتی پرواز کردهاند و حتی سوال مهم تر، آیا هنوز مشغول به کار هستند یا نه؟، دردی از کسی دوا خواهد کرد.
از همه بدتر آنجاست که همه مان در سالهای متمادی درس و تحصیل، اندر فواید جنگل خوانده و درس پس دادهایم و گاه با گرفتن پزهای روشن فکرانه، از ضرورت توقف روند قطع درختان سخن گفته یا سخنانی با این دست مضامین را تایید کردهایم اما امروز در مقام عمل ثابت میشود که چه خوانده و چه آموخته ایم و اصطلاحا چند مرده حلاجیم!
آن گونه که شواهد و قرائن نشان میدهد، به نظر تنها میتوانیم از مسئولان بخواهیم که به مانند دیگر کشورها، آتش سوزی جنگل را به چشم معضلی هم سنگ زلزله و سیلاب دیده و به یاری درختان بشتابند تا شاید از این خواسته ما، مهار آتش سوزی جنگل گلستان تسریع شود که در غیر اینصورت، تنها چاره دست دراز کردن به سوی آسمان است تا شاید مالک اماناتی که در اختیارمان قرار گرفته و قدرش را نمیدانیم، رحمی به حال آیندگانمان کرده و سبب ساز خاموشی حریقی شود که مدت هاست همه چیز را در راه خود میسوزاند و خاکستر میکند الا دل مایی را که از آن دوریم و قدر نمیدانیم!