یکشنبه, 02ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست یادگارهای فرهنگی و طبیعی یادمان ساسانیان را از یاد نبریم

یادمان

ساسانیان را از یاد نبریم

برگرفته از مجله افراز (نامه درونی انجمن فرهنگی ایران‌زمین)، شماره دوم، آبان و آذر 1381 خورشیدی، صفحه 4 تا 5


جواد جیرودی

تبارک اسم ربک ذی‌الجلال و الاکرام

بر فراز ستیغ بلند زمان، فریاد رسای نیاکان خردمندمان به گوش می‌رسـد که ای فرزندان ایران، راستی پیشه کنید که بنیاد جهان بر پایه‌ی راستی است.

علیرضای عزیز! ایران، روزگار سختی را سپری می‌کند؛ مغاکی تیره، جوّی سنگین و آینده‌ای مبهم در پیش‌روی‌مان نمودار گردیده است. هم‌سو با ناهنجاری‌های درون‌مرزی، آن‌چه که در چارگوشه‌ی سرزمین ما پدید آمده و یا در حال تکوین است تماماً با کنشی ایران‌ستیزانه همراه است. گواه تلخ این تباهی‌ها، پیامدهایی است که نسل نگون‌بخت امروز بهای آن‌را می‌پردازد: نسل بی‌برنامه، سیاست‌زده و مصر‌ف‌گرا، نهایت آرمانی کارگزاران بریتانیا در ایران امروز است. از این‌رو همه‌ی ما به ویژه اندیشمندانی مانند شما، شمایی که با برپایی ان.جی. او ، نوشتن مقاله‌های تحلیلی و برگزاری نشست‌های فرهنگی، رهپوینده‌ی ذهنی و عملی سرفرازی ایران هستید باید به آن توجه کنید و این نکته همانا نمادهای خاطره‌ی ازلی قوم ایرانی است.

مردی از ابراهیم ادهم (رضی‌الله عنه) پرسید، خداوند عزّوجل فرموده ادعونی استجب لکم (بخوانید مرا تا پذیرا گردم شما را)، پس چرا دعا می‌کنیم ولی اجابت نمی‌گردد؟ آن عارف نستوه در پاسخ فرمود: می‌دانید دروغ زشت است، دروغ می‌گویید. می‌دانید شیطان در کمین است، ولی بندگی او می‌کنید. با دست خود عزیزان‌تان را به گور می‌سپارید ولی پیوسته از یاد مرگ، غفلت می‌ورزید و... با چنین حالی آیا انتظار استجابت دعا دارید؟

یکی از شگفتی‌های پیچیده‌ی آفرینش آدمی، حس، بیان حس و پیامد‌های بیان احساس (عمل) است. عمل انسان، تحقق اصولی‌ترین خواسته‌ی انسان است. هر عملی رهپوینده‌ی دو مسیر ذهنی است: یا برای تن‌آسایی و کسب لذاید مادی است و یا برای آسایش روان و بهره‌وری‌های معنوی انجام می‌گیرد. [آیا] حس و پیامد‌های بیان احساس (عمل) در ایرانیان امروز پذیرفتنی است؟ آیا حس پدید آمده‌ی ذهن ما، نباید از جنبه‌های مثبت‌تری برخوردار گردد؟ ما باید این حس را بشناسیم، و با آگاهی و آگاهانه آن را ارج بنهیم زیرا زنجیره‌ای از حلقه‌های ارتباطی ما با خاطره‌ی ازلی‌مان است. روزی که ایرانیان کوچنده (پارسیان) به هندوستان، برای آخرین بار کرانه‌های سرزمین ایران را نظاره می‌کردند چه حسی در تار و پود آنان شکل گرفته بود؟ شب جنگ چالداران، چه حسی در اندیشه‌ی سربازان ایرانی جولان می‌داد؟ شامگاه روزی که خرمشهر به دست عراقی‌ها از پیکره‌ی ایران زمین جدا شده بود، چه حسی در آسمان فکری رزم‌آوران خرمشهری پدید آمده بود؟ این حس شگفت‌آور، برانگیزاننده‌ی محرک‌های رفتاری ماست. اگر اشتباه نکرده باشم بهترین واژه برای بیان این حس، واژه‌ی سلحشوری است. بیست و شش سده پیش، گروهی از ایرانیان به دلیل گرم شدن تدریجی آب و هوای نجد ایران از کوروش کبیر خواستند که به سرزمین‌های خوش آب و هوای اروپا کوچ نمایند. کوروش، آن پیشوای خردورز با این تقاضا مخالفت نمود و فرمود اگر به سرزمین‌های خوش آب و هوا مهاجرت نمایید دیگر سلحشور نخواهید ماند.

این ویژگی تاریخ ساز، برای سیاسیون اقتصادمحور دهکده‌ی جهانی نمی‌تواند خوشایند باشد. از این‌روست که افزار به دستان پان‌ترکیسم و پان‌عربیسم و کمونیست‌های بی‌نوا، چنین در آستانه‌ی شخصیت‌ آن استوره‌ی بزرگ، ترکتازی می‌کنند. زیرا این کورش بزرگ بود که به این ویژگی برتر ارج نهاد و آن را سمبل ذهنی ایرانیان قرار داد. از نمونه‌های دیگر این ویژگی، نادرشاه افشار بود. آن پادشاه توانا […] در راه احیای نیروی دریایی بفرمود که هزار و هفت‌سد [100] و سی وشش ارابه‌ی تدارکاتی، چوب‌های جنگل‌های مازندران را به بندر بوشهر انتقال دهند. آقامحمدخان‌قاجار درپی استرداد «دیاربکر» استاندار رضاییه را مامور ارزیابی توان نظامی عثمانی‌ها نمود […]

درجریان حمله‌ی متفقین در شهریور بیست، اگر نفوذ ساکسون‌ها در کادر فرماندهی ارتش نیرومند ایران نبود متفقین در ایران دچار یک جنگ فرسایشی بلندمدت می‌شدند که پیامدش اختلال در تجهیز و یاری‌رسانی به ارتش جرار سرخ می‌گردید. به احتمال زیاد این روند، سیر حرکت سپاهیان آلمان هیتلری را به چاه‌های نفت بادکوبه و درنهایت بندر بصره، روان‌تر می‌نمود. اگر چنین می‌شد جهان امروز در فاز دیگری سیر می‌کرد. محمدرضا شاه پهلوی در جریان گفت و شنود خبری با حسنین هیکل، روزنامه‌نگار مصری اظهار داشت: توان رزمی نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی ایران باید به حدی برسد که هر پرنده‌ی مهاجمی را در درون خاک خودش سرنگون نماید و پیامد عملی این اندیشه، تار و مار نمودن ارتش مهاجم عراق در پیرامون اهواز در روزهای آغازین جنگ هشت ساله بود. در آن رویداد بزرگ، جنگنده‌های ایران به شکار تانک‌های عراقی پرداختند و از سقوط اهواز جلوگیری نمودند.

در جریان جنگ تحمیلی ایران و عراق، یکی از فرماندهان بلند‌پایه‌ی ارتش عراق (اگر اشتباه نکنم درجریان عملیات کربلای پنج) گفت: در یک جنگ غیر هسته‌ای، هیچ نیرویی حتا لشگر هوابرد ایالات متحده‌ی امریکا، توان مقابله با سربازان بسیجی را نخواهد داشت. می‌بینیم که این نماد ذهنی با آن‌چه که امروزه روز بر این سرزمین رخ می‌دهد پیوندی تنگاتنگ دارد.

علیرضای عزیز! هر ملتی از توانمندی‌ها و نیز نارسایی‌های اخلاقی برخوردار است، در خلقیات ما ایرانیان منش‌ها و کنش‌های ابتدایی وجود دارد که بی‌توجهی به‌ آنان، هزینه‌ی سنگینی برای ما به‌ همراه داشته است. نسل امروز در فرایند ناهنجاری‌های کنونی، هزینه‌ی نابخردی نسل گذشته را می‌پردازد و بدون شک نسل‌های آینده، قربانیان نگون‌بخت  دستاوردهای فکری و عملی ما خواهند بود [...]

آن شعارهای نسنجیده و آن رفتارهای نامعقول سرچشمه‌ی بروز این روزهای تیره گردیده است. اگر خردورز و خردمند بودیم و «منافع ملی» را چشم‌آویز خود می‌نمودیم به چنین روزی دچار نمی‌شدیم. پتانسیل و توان ملت ایران به دلیل بی‌توجهی به منافع ملی در مسیری سوق داده شد که مؤلفه‌هایش را ساکسون‌ها ترسیم نموده‌اند. ما بهای نابخردی‌هایی را می‌پردازیم و بدون تردید نسل‌های آینده هزینه‌ی فعل و انفعالات زمانه‌ی ما را خواهند پرداخت.

در بندر انزلی دو شهردار وجود دارد. چپاول اندوهناک آثار باستانی جیرفت، آتش‌سوزی‌های عمدی پیاپی در سرخه حصار، نابودی گونه‌های گیاهی و جانوری و ... دستاورد چه اندیشه‌ای است؟ اگر هم‌سو با ابراهیم ادهم بپذیریم که کار زشت، زشت است و ناپسندی هر عمل به جایگاه طبقاتی و تاریخی افراد ارتباط ندارد، آیا نمی‌توان تفاوتی بین فتح‌علی‌شاه با آنانی‌که مراتع را از بین می‌برند قایل شد؟

نابودی جنگل‌ها و مراتع و میراث نیاکان، نابودی خاطره‌ی ازلی ماست. قطع درختان، نشان کدام آرمان است؟ ساخت  خانه‌های بی‌هویت آیا شایسته‌ی کرامت انسانی ماست؟ کسانی که درختان را قطع می‌کنند، مراتع را نابود می‌کنند و با ساخت و ساز بدون برنامه، فاضلاب‌ها را روانه‌ی رودها و دریاها می‌کنند از عشق، کرامت انسانی، وطن‌پرستی یا خداجویی، چه بهره‌ای می‌توانند داشته باشند؟ آیا با این سودجویی‌ها می‌توان این سرزمین را به جایگاه از دست‌رفته بازگردانیم؟ این چه حسی است که از واردات گندم و چای ما را دیوانه نمی‌کند؟ این چه حسی است که از شنیدن غارت آثار باستانی، ما را متألم نمی‌کند؟ آیا نیاکان ما چنین بودند؟ این منش اخلاقی شایسته‌ی فرزندان زردشت پیامبر و پیروان حضرت علی‌بن‌ابی‌طالب‌(ع) نیست  […]

ناهمسازی مورخان و باستان‌شناسان از دگر ناهنجاری‌های ذهنی‌ماست. رو در رو نمودن تاریخ ایران باستان و ایران پس از اسلام و نیز مقابله‌ی قلمی هواداران این دو مقطع تاریخی با یکدیگر، از چالش‌های بزرگ ذهنی ما ایرانیان است.

نکته‌ی دیگر این‌که باید توجه داشته باشید که بررسی‌های تاریخی باید برای دستیابی به حقایق تاریخی انجام گیرد. حقایقی که در لای لای لایه‌های تاریخ، غبارآلوده شده‌اند و یا به نام ملت‌های دیگر معرفی می‌گردد. و نیز باید بدانیم که این حقایق و ناگفته‌ها به جهانیان شناسانده شوند. برای مثال اگر جهانیان از نقش ایرانیان در تکوین توحید و انتقال آن به ادیان ابراهیمی آگاه گردند و یا این‌که اگر بدانند ایرانیان از هزاران سال پیش به پرو، استرالیا، ژاپن، بریتانیا و افریقا آمد و شد داشته‌اند، به فطرت انسانی خود بهتر می‌توانند رجع نمایند. قافله‌ی ایران‌پژوهی به دلیل وجود این نابسامانی‌ها لنگان است، زیرا زمینه‌ی این دگرگونی در این زمانه‌ی وارونه وجود ندارد.

علیرضای عزیز! دانستیم که اعمال آدمی یا برای تن‌آسایی است و یا برای رسیدن به مؤلفه‌های معنوی انجام می‌گیرد و فاز زندگی آدمیان برپایه‌ی این دو محور است. در طریقت عرفا و مسلک عارفان، نوع بینش آدمی دگرگون می‌شود. زیرا معیارها متحول شده‌اند. من بی‌مقدار هم به یاری خداوند عزّوجل اینک در راه تهذیب نفس و سیر حقیقت وجودی وجود دست و پا می‌زنم. این بینش و نگرش در این زمانه‌ی وانفسا جایی ندارد، زیرا با مؤلفه‌های پذیرفته‌شده‌ی زمانه‌ هم‌سویی ندارد. این صفت، همان عشق است صفتی که برای رسیدن به آن باید عاشق باشی. شاید به یاری خدای بزرگ بتوانم به حقیقت جریان آن هجرت بزرگ دست‌یابم (کوچ ایرانیان به پرو).

نکته‌ی دیگری که شایسته است به آن توجه کنید تفسیرهای نابخردانه‌ای است که امروزه مردم کوچه و بازار از آن بهره‌ می‌گیرند. پذیرش برداشت‌های تحلیلی رسانه‌های اهرمنان ایران‌ستیز به راستی تأمل‌برانگیز است. آن‌چه امروزه در خاورمیانه در حال تکوین است، دومین چالش بزرگ غرب در برخورد با ایران است. نتیجه کارکردهای احساسی، نتیجه‌ای نامیمون برای ما به همراه خواهد داشت. یکی از پیامدهای قدرت در جهان امروز این است که هر عملی انجام شود، سود و بهره‌ی اصلی آن اقدام را اربابان قدرت‌پیشه‌ی غرب خواهند دید.

یکی از دلایل مهم و ناگفته‌ی جدایی قفقاز این بود که بخشی از گرجیان برای رهایی از سیاست‌های فئودالی قاجارها به دامان روس‌ها پناه بردند و نتیجه‌ی آن نابخردی بزرگ (کشتار تاریخی مردم تفلیس) آن شد که دیدیم. مصریان مثلی دارند که به موجب آن می‌گویند من و برادرم دربرابر پسرعمو، ولی من و پسرعمو در برابر دشمن. این نکته‌ی پند‌آموز، امروزه روز باید چشم‌آویز ذهنی ما قرار بگیرد. تحلیل‌های ساده‌لوحانه از رویدادهای کنونی، چالش‌ ذهنی خطرناکی برای آینده‌ی ایران پدید خواهد آورد. دلبستگی به ساکسون‌های هر دو سوی پاسفیک، واکنشی احساسی به زمانه‌ی پریشان درون‌مرزی است و این واکنش همان خواسته‌ی سردمداران پلید فرنگی است. البته از مردم عادی کوی و برزن، انتظار رفتارهای ذهنی منطقی (در این زمانه‌ی تیره‌‌گون) پذیرفتنی نیست ولی باید توجه داشته باشیم زمانی‌که محور رویدادهای ایران، منافع ملی و آینده‌ی ایران باشد، همه‌ی ما باید به حکم خرد و توجه به تجربه‌های تاریخی و واقعیت‌های پیش‌رو، واکنشی خردمندانه در پیش بگیریم. توهین به مؤلفه‌های اساسی آیین گرامی و مبین اسلام، روبرگرداندن از هنجارهای عرفی و ملی، سودجویی و منفعت‌طلبی، راه‌کارهای سعادت ایران نیست. چرا ما دربرخورد با واقعیت‌های روزمره توان تحلیل خردمندانه را نداریم و چشم‌انداز مناظر روزمره را تنها سفید و یا سیاه می‌بینیم؟
    در این روزهای دشوار، واکنش‌های ما باید خردمندانه باشد و نباید برای رهایی از وضع موجود، خبط مللی را مرتکب شویم که به دامان بیگانگان پناه‌ بردند. یکی از دلایل سرنگونی شاهنشاهی ساسانی در صدر اسلام همین رفتار و واکنش احساسی توده‌ها بود.

برخورد نسنجیده‌ی ایرانیان با نادرشاه افشار، با نادری که تمامی عمرش را در راه اعتلا و سرفرازی ایران هزینه نمود، پیمان ترکمن‌چای بود.

علیرضای عزیز! در فرایند رویدادهای تاریخی یکی از کنش‌های غیراصولی ایرانیان این بوده که برای ایجاد هر تحولی باید زمینه‌های پیشین را نابود می‌کردند. این بینش فئودالی در چه زمانی باید از ذهن‌ها زدوده شود؟
مهم‌ترین گواه این رفتار ذهنی، شیوه‌ی ساخت‌وساز معماری ماست. از یکی از استادان زبان پارسی پرسیدند، چرا در روزگار ما دیگر حافظ‌ها پدید نمی‌آیند؟ ایشان در پاسخ فرمود، مردمی که سیب‌زمینی امریکایی می‌خورند نمی‌توانند پرورنده‌ی حافظ باشند. پیامبر گرامی اسلام فرمود: وای بر مردمی که می‌پوشند آن‌چه را که خود نمی‌بافند. اشوزردشت آن پیامبر بزرگ، راه رستگاری مردمان را فلسفه‌ی اندیشه‌ی نیک، گفتار نیک و کردار نیک قرار داد. بی‌توجهی به این مولفه‌ها، راه رستگاری ایران‌زمین نیست.

در پایان بیایید از خداوند بزرگ بخواهیم به حق ذرات پایه‌ای هستی، مهر و لطف ازلی و ابدی خود را به این سرزمین ارزانی دارد.

ای ایران شور تو در ناله‌ی مستانه‌ی ماست
    کانچه لبریز شد از مهر تو پیمانه‌ی ماست
    عاقلان سر ره وصل تو نهادند زدست
    آن‌که سودای تو دارد دل دیوانه‌ی ماست
    به خداوند با  جهانی برابر نکنم
    قطعه خاکی که به آن پایه‌ی کاشانه‌ی ماست.

دیر و شاد زیوی.

7/8/1381 خورشیدی
جواد جیرودی

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه