نوروز
نوروز، بزرگترین جشن باستانی و ملی ایرانیان
- نوروز
- نمایش از دوشنبه, 10 خرداد 1389 07:03
- بازدید: 6047
علی بلوک باشی
برگرفته از مجله هنر و مردم دوره 1، ش 5 و 6 (اسفند 41 و فروردین 42)
ایرانیان باستان روزهای بسیاری از سال را به انگیزه های گوناگون جشن میگرفتند، و به شادی برمیخاستند، و با پایکوبی و دس افشانی و نغمه سرایی دل خوش میداشتند. از جشنهای زیبا و بنام آنان، یکی جشنهای دوازدهگانه بود، که در هر ماه از سال به روزی که نام آن ماه با آن روز برابر می آمد، دست از کار بر میگرفتند و به سور و شادی میپرداختند. بنا براین با گذشت یک سال دوازده بار روز شادمانی میداشتند، و هر یک را چنین میخواندند: فروردینگان، اردیبهشتگان، خردادگان، تیرگان، مردادگان، شهریورگان، مهرگان، آبانگان، آذر جشن، دی جشن، بهمنگان یا بهمنجه و مردگیران یا مژده گیران.
از این جشنهای دوازدهگانه که برشمردیم، تیرگان، مهرگان، بهمنگان و مردگیران زیباتر و دل انگیزتر از دیگران به نمایش در میآمد و در بارة آنها افسانه های شیرینتری باز گفته میشد.
تیرگان ـ این روز را بدان رو جشن میداشتند، چون میگفتند که در چنین روزی، منوچهر پادشاه ایران با افراسیاب تورانی آشتی کرد و با او پیمان دوستی بست به همین روز، پهلوانی آرش نام را که بر خاک ایران زمین بی مانند مینمود، و از او نیرومندتر و تیراندازتر یافت نمیشد، از سپاه خود خواست و به او دستور داد تا تیری بچلَّة کمان بندد و به سوی خاک توران بیفکند.
آرش به هنگام برآمدن خورشید از پس کوهسار خاور، در شهر آمل بر فراز کوه دماوند ـ که بلندترین کوه بود بر خاک ایران ـ رفت و تیری پرتاب بر کمان خود بست و با همه توان بازو و نیروی تن زه را کشید و تیر را به سوی خاور پرتاب کرد. تیر از آمل به مرو ـ که نزدیک به چهل روز راه بود ـ رفت و بر کنار آمویه رود، بر زمین فرو نشست. فخرالدین اسعد میگوید:
اگر خوانند آرش را کمانگیر که از آمل به مرو انداخت یک تیر
بدین گونه مرز میان دو کشور ایران و توران، در روز تیر از ماه تیر روشن و نشانه گذاری شد.
مهرگان ـ مهر جشن شش روزه بود. نخستین روز را که به شانزدهم ماه مهر میافتاد «مهرگان عامه» و انجامین روز را که به روز بیست و یکم همان ماه پایان می پذیرفت «مهرگان خاصه» یا «مهرگان بزرگ» مینامیدند.
پارسیان میپنداشتند که در روز مهر از ماه مهر«اهورا مزدا» [3] زمین را گسترانید و به تن مردمان روان دمید، و «مَشیا» و «مَشیانه»، آدم و حوای، ایرانیان به همین روز بزادند. نیز در همین روز فریدون به دستیاری کاوة آهنگر و یاری مردم بر بیورسب (ضحاک)، شاه ستمگر و خونخوار بشورید، و به نیروی ایزدی بر او پیروز بیامد، و او را گرفتار کرد و به کوه دماوند به بند کشید و خود بر اورنگ پادشاهی ایران نشست. دقیقی می گوید:
مهرگان آمد جشن ملک افریدونا آن کجا گاو به پروردش بر مایونا
بهمنگان- بهمن جشن یا بهمنجنه را به بهمن روز، جشن میگرفتند. در این روز مردم بهمن سپید(یک گونه گیاه است) را با شیر پاک و ناآلوده میآمیختند و میخوردند، چون باور داشتند که این خوردنی هوش را نیرو میبخشد و فراموشی را میبرد. عثمان مختاری شاعر سدة ششم دربارة آن میگوید:
بهمنجه است خیز و می آرای چراغ ری تا برچینیم گوهر شادی ز گنج می
این یک دومه سپاه طرق را مدد کنیم تا بگذرد ز صحرا فوج سپاه دی
مردگیران ـ ایرانیان اسفند روز، پنجم اسفند ماه را«مرد گیران» یا «مژده گیران» نام می دادند و جشن یر پا میداشتند. این جشن از آن زنان میبود، چون در این روز زنان بر مردان چیره میشدند و برایشان فرمان میراندند و آنچه آرزو به یک سال در دل بیندوخته بودند، از شوهران خود میخواستند، و آنان ناگزیر به فرمان بردن بودند.
همچنین در این روز پارسیان«نامة کژدم» مینوشتند، بدین گونه که افسونی برای دور کردن و از میان بردن کژدم و جانوران گزنده بر سه نامه مینوشتند و بر روی سه دیوار خانة خود ـ بجز دیوار برابر صدر خانه ـ می چسباندند. برخی پدید آرندة نامه کژدم را فریدون میدانند و میگویند، او بود که در این روز نوشتن افسون و طلسم را به مردم زمان خود بیاموخت. پاره ای نیز نوح را آورندة این آیین می دانند. ابوریحان بیرونی هم، آئین نوشتن «نامة کژدم» را از ایرانیان نمیداند و آن روز را از نوآوری عامیان میخواند.
بجز دوازده جشنی که یاد شد، ایرانیان جشنهای دیگری نیز میداشتند که به آنها نوروز، سده، جشن نیلوفر، خرم روز، سیرسور و آبریزگان (برخی تیرگان کوچک را آبریزگان می دانند) و گاهنبارها و … می گفتند و بزرگترین و شاد انگیزترین آنها سده و نوروز بود.
سده ـ سده را به آبان روز ، دهم بهمن ماه که تا نوروز پنجاه روز و پنجاه شب در پی داشت، جشن می ساختند. منوچهری دامغانی می گوید:
وینک بیامده است به پنجاه روز پیش جشن سده، طلایة نوروز و نو بهار
پارسیان، هوشنگ از خاندان پیشدادی را پایه گذار این جشن میدانستند و فردوسی دربارة آن چنین می گوید :
شب آمد بر افروخت آتش چو کوه همان شاه در گرد او با گروه [4]
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد سده نام آن جشن فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند این سده یادگار بسی باد چون او دگر شهریار
مردم در این روز آتش بسیار می افروختند و دست بردست هم میدادند و بر گرد آن میچرخیدند و ترانه خوانی می کردند. پادشاهان در چنین روزی مرغان و پرندگان هوایی را آتش بدان گیاه میگرفتند دستههای گیاه و خار بر پایشان میبستند. آنگاه آتش بن گیاه میزدند و آنها ر در هوا میپراندند تا به دشت و کوه بروند و خار بیابان را به آتش بسوزانند.
آئین این جشن تا به روزگار سلجوقیان کشیده شده و بکار بوده است و اکنون نیز جشن شب چهارشنبه پایان سال را به آن شیوه برپا میدارند.
نوروزـ نوروز یا روز نو که این گفتار بیشتر برای آن نوشته شده، شکوفة خوش رنگ و بوی جشنهای فارسیان میبوده، و امروز نیز سر آمد جشنهای ملی ایرانیان است، و میان مردم همان ارج و گرانی را دارد که در گذشته میداشته است.
این جشن که از کهنترین جشنهای ایران و جهان است، و زمان بر گزاری آن به پیش از دورة هخامنشیان، به هنگامی که بخش کهن اوستا ـ کتاب دینی زرتشتیان ـ فراهم میآمده میرسد، در آغاز بهار به هرمز روز، نخستین روز از ماه فروردین که سال نو بدان آغاز میگرفت، و خورشید به برج بره اندر میشد، و روز و شب برابر میآمد، برپا داشته میشد. فردوسی می گوید:
سر سال نو هرمز فروردین
بر آسوده از رنج تن، دل ز کین
نوروز در زمان ساسانیان جایگاهش به یک روز معین از سال استوار نبود، و در میان سال میگشت و هر سال به روزی دگر مینشست، به گونهئی که در سال 11 هجری برابر با 632 مسیحی، هنگامی که یزد گرد سوم، فرجامین پادشاه ساسانی بر تخت نشست، نوروز به شانزدهم حزیران رومی(ماه نهم از سال سریانی) برابر با روز نود و یکم از آغاز بهار افتاده بود. پس از آن نوروز هر چهار سال یک روز پیش افتاد، زیرا به آن زمان سال ایرانی پاک 365 روز ـ دوازده ماه سی روزه و پنج روز بهیزک یا پنجة دزدیده که به پس آن میافزودند ـ بشمار میآمد و افزونی هر سال خورشیدی حقیقی را که نزدیک به شش ساعت بود، از دست میگذاردند و بدین گونه سال نوشان هر چهار سال یک روز پیش تر آغاز می شد.
نابسامانی گاه شماری و یک جا ننشینی نوروز، در روزگار پادشاهی جلال الدین ملک شاه سلجوقی(465ـ485) به سامان رسید. او در سال (467) به هشت تن از اختر شناسان و ریاضیدانان بزرگ زمان خود ـ حکیم عمر خیام، حکیم لوکری، میمون بن نجیب واسطی و ابوالمظفر اسفزاری و . . . که مشاوران او نیز بودند، فرمان داد تا به گرد هم نشستند و گاه شماری ایران را درست کردند، و نوروز را به روز آغاز بهار پایدار و استوار نگاه داشتند و بدین گونه تقویمی به نام جلالی یا ملکی که از نزدیکترین سالهای جهان به سال حقیقی خورشیدی است درست شد.
دربارة پیدایی نوروز و کسی که آن را بنیان گذارد، نویسندگان و گویندگان داستانها و افسانههایی آوردهاند.
بیشترین آنان و همچنین زرتشتیان کنونی ایران، پیدایی نوروز را به زمان پادشاهی پیشدادیان میدانند، و میگویند جمشید چهارمین شاهنشاه از این خاندان، این روز بس بزرگ را بن افکند. فردوسی آن جا که در بارة جمشید و پادشاهی او سخن میسراید، چنین میگوید1
گذرکرد زان پس به کشتی بر آب ز کشور به کشور برآمد شتاب
چنین سال پنجه بورزید نیز ندید از هنر بر خرد بسته چیز [5]
همان کردنیها چون آمد پدید به گیتی جز از خویشتن کس ندید
چو آن کارهای وی آمد بجای ز جای مهین برتر آورد پای
به فر کیانی یکی تخت ساخت چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت
که چون خواستی دیو برداشتی ز هامون به گردون بر افراشتی
چه خورشید تابان میان هوا نشسته برو شاه فرمان روا
جهان انجمن شد بر تخت اوی فرو مانده از فرة بخت اوی
به جمشید بر گوهر افشاندند مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فروردین بر آسوده از رنج تن، دل ز کین
بزرگان به شادی بیاراستند می و جام و رامشگران خواستند
چنین روز فرخ از آن روزگار بمانده از آن خسروان یادگار
ابن بلخی در این باره می نویسد: 2 «پس بفرمود (جمشید) تا جملة ملوک و اصحاب و مردم جهان به استخر حاضر شوند، چه جمشید در سرای نو بر تخت خواهد نشستن و جشن ساختن. و همگان بر این میعاد آنجا حاضر شدند و طالع نگاه داشت، و آن ساعت که شمس به درجة اعتدال ربیعی رسید وقت سال گردش، در آن سرای به تخت نشست، و تاج بر سر نهاد و همة بزرگان در پیش او بایستادند. و جمشید گفت بر سبیل خطبه که ایزد تعالی ورج و بهاء ما تمام گردانید و تأیید ارزانی داشت، و در مقابلة این نعمتها بر خویشتن واجب گردانیدیم که با رعایا عدل و نیکوئی فرمائیم.
چون این سخنان بگفت همگان او را دعای خیر گفتند و شادیها کردند. و آن روز جشن ساخت و نوروز نام نهاد. و آن سال باز، نوروز آئین شد. و آن روز هرمز از ماه فروردین بود. و در آن روز بسیار خیرات فرمود، و یک هفته متواتر به نشاط و خرمی مشغول بودند».
بیرونی در کتاب آثار الباقیه، داستان پدید آمدن این روز را چنین می نویسد 3 «برخی از علماء ایران میگویند سبب این روز را نوروز مینامند این است که در ایام تهمورس صابئه آشکار شدند و چون جمشید به پادشاهی رسید دین را تجدید کرد و این کار خیلی بزرگ به نظر آمد و آن روز را که روز تازهای بود جمشید عید گرفت». و نیز می گوید: «جمشید زیاد در شهرها گردش میکرد و چون خواست به آذربایجان داخل شود بر سریری از زر نشست و مردم به دوش خود آن تخت را میبردند، و چون پرتو آفتاب بر آن تخت بتابید و مردم آن را دیدند، آن روز را عید گرفتند».
گفتة بیرونی با ابن بلخی بر جای به تخت نشستن جمشید نمیخواند. فارسنامه جمشید را به استخر میکشاند و آنجا بر تخت مینشاند. آثار الباقیه جمشید را به آذربایجان میآورد، و او را به آن سرزمین بر فراز اورنگ شاهی میکند. و گویا بیرونی در گفتن این داستان راه را درست پیموده باشد، چون نوشتة او با نوشتة بیشتر کسانی که در این راه سخن گفته اند برابری دارد.
نوروز نیز چون مهرگان، عامه و خاصه می داشت«نوروز عامه» یا «نوروز کوچک» نخستین روز فروردین بود، برخی پنج روز آغاز فروردین را «نوروز عامه» میدانستند.
در بامداد این روز پادشاه جامهیی نو بر تن میپوشید و آنرا به گوهرهای رنگارنگ و درخشان میآراست و به تخت فیروزه ـ نشان برمینشست.
نخستین کسی که بار مییافت تا پیش از هر کس به دربار رود و از شاهنشاه دیدار نماید، کسی بود از مؤبد و مؤبدان [6] که گامش را نیک و زبانش را خوش میپنداشتند و شاه را به دیدار او به شگون میانگاشتند. خیام در نوروز نامه می نویسد 4 «آئین ملوک عجم از گاه کیخسرو تا به روزگار یزدجرد که آخر ملوک عجم بود، چنان بوده است که روز نوروز نخست کس از مردمان بیگانه موبد موبدان پیش ملک آمدی با جام زرین پر می و انگشتری و درمی و دیناری خسروانی، و یک دسته خوید سبز رسته، و شمشیری و تیر و کمان، و دوات و قلم، و اسپی و غلامی خوب روی، و ستایش نمودی و نیایش کردی او را به زبان پارسی به عبارت ایشان، چون موبد و موبدان از آفرین بپرداختی پس بزرگان دولت درآمدندی و خدمتها پیش آوردندی». و باز همو در نوروز نامه، نیایش و آفرین موبد موبدان را که بر شاهنشاه میخواند چنین میآورد: «شها! به جشن فروردین، به ماه فروردین، آزادی گزین، به روان و دین کیان، سروش آورد تو را دانایی و بینایی به کار دانی، و دیر زی با خوی هژیر، و شاد باش بر تخت زرین، و انوشه خور به جام جمشید و رسم نیاکان، در همت بلند و نیکوکاری و ورزش داد، و راستی نگاهدار. سرت سبز باد و جوانی چو خوید. اسپت کامگار و پیروز، و تیغت روشن و کاری به دشمن، و بازت گیرا و خجسته به شکار، و کارت راست چون تیر، و هم کشوری بگیر نو، بر تخت با درم و دینار، پیشت و هنری و دانا گرامی و درم خوار، و سرایت آباد و زندگانی بسیار.». سپس می افزاید «چون این بگفتی چاشنی کردی و جام به ملک دادی، و خوید در دست دیگر نهادی و دینار و درم در پیش تخت او بنهادی، و بدین آن خواستی که روز نو و سال نو هر چه بزرگان اول دیدار چشم بر آن افکنند، تا سال دیگر شادمان و خرم با آن چیزها در کامرانی بمانند، و آن بریشان مبارک گردد، که خرمی و آبادانی جهان در این چیزهاست که پیش ملک آوردندی».
در هر یک از این روزها، پادشاه بازی سپید پرواز میداد، و برای شگون و خجستگی به اندکی شیر ناآلوده و پاک و پنیر نو دهان تازه میکرد. نیز در هر نوروزی دوشیزگان در کوزهیی سیمین، از زیر آسیابها آب بر میداشتند و برای پادشاه می آوردند.5
در این پنج روز (نوروز عامه) شاه مردمان را بار میداد و نیاز آرزوهای آنان را برمیآورد. شهمردان رازی در روضه المنجین می نویسد 6 «آنچه معروف است آن دانند که خسروان چون نوروز بودی بر تخت نشستندی ،و پنج روز رسم بودی که حاجت مردم روا کردندی و عطاهای فراوان دادندی ». ابوریحان میگوید: 7 «خسروان بدان پنج روز حقهای حشم و گروهان [ وبزرگان] . بگزاردندی و حاجتها روا کردندی» و در این که شاهان ساسانی این پنج روز را چگونه می گذاردندند در آثار الباقیه می نویسد 8 «شاه به روز اول نوروز ابتدا جلوس میکرد و عامه را از جلوس خویش برای ایشان و احسان بدانان میآگاهانید. در روز دوم برای کسانی که از عامه رفیع تر بودند یعنی دهگانان و اهل آتشکدهها جلوس می کرد . در روز سوم از برای اسوران و موبدان بزرگ روز چهارم از برای افراد خاندان و نزدیکان و خاصان خود. در روز پنجم برای پسر و نزدیکان خویش، و به هر یک از اینان در خور رتبت اکرام و انعام مینمود».
«نوروز عامه» که میگذشت، «نوروز خاصه» که ششم فروردین ماه بود خود مینمود. این روز را بدان رو بزرگ میخواندند، چون میگفتند جمشید بدین روز مردم را به بی مرگی و تندرستی و خرمی مژده داد. شاه «نوروز بزرگ» را برای خود و رازداران و همدمهای خویش ویژگی میداد، و در این روز با آنان به باده پیمایی و رامشگری وسرخوشی میپرداخت. بیرونی میگوید 9«و ششم فروردین ماه نوروز بزرگ دارند… .. بدین روز خلوت کردندی خاصگان را» [7] و شهمردان رازی میگوید:10 «و چون این پنج روز بگذشتی (شاه و شایستگان) به لهو کردن و باده خوردن مشغول شدندی».
به همین روز فرستادگان شاه بند از پا و دست بخشودگان شاهنشاه میگشودند و در زندانها و بازداشتگاهها را به سویشان باز می کردند تا به خانه های خود نزد زن و فرزندانشان بروند.
بیست و پنج روز پیش از این که سال جوان بشود و بهار رخسار بنماید و جشن نوروزی پیش بیاید، درباریان را آئین بود که دوازده ستون از خشت خام ـ که گویا آنها را برابر با دوازده ماه سال برمیگزیدند ـ در سرای پادشاه برپا می داشتند و روی هر یک از آنها مشتی از دانههای گندم، جو، برنج، باقلا، ماش، کنجد، عدس، کافیشه، ارزن، ذرت، لوبیا و نخود میکاشتند. دانهها اندک اندک جوانه میزدند و از درون خاک و گل سر بیرون میآوردند، و به درخشیدن آفتاب بهاری، سبزههائی رسیده و بلند میبودند.
در نوروز بزرگ درباریان سبزهها را با سرود خوانی و نغمه گری میچیدند و بر کف سرای شاهی میپراکندند، و بدین گونه تری و سر سبزی را به دربار پادشاه راه میدادند. هر یک از این دوازده گونه سبزه که بلندتر و سبزتر میشد، گمان داشتند که در سال نو، فرآوردة آن ارزانتر و فزونتر خواهد شد.
سبزهها تا مهر روز، روز شانزدهم فروردین بر کف سرای پادشاهی پاشیده بود. در آن روز آنها را جمع میکردند و از دربار بیرون میریختند. سبزه کاری اکنون نیز انجام می پذیرد، بدینگونه که چند روز پیش از آمدن نوروز، هر خانواده برابر با شمارة کسانشان مشتی عدس یا گندم یا جو و یا هر دانة دیگر، میان لب تختها و بشقابهائی سبز میکنند و هنگام گشتن سال کهنه به سال نو سبزهها را بر میان سفرة هفت سین میگذارند و آنها را تا روز سیزده نوروز(سیزده بدر) نگاه میدارند. آن روز سبزهها را از خانه بیرون میبرند و به دشت و صحرا میافکنند.
هفت سین ـ انداختن سفرة هفت سین و چیدن هفت چیز که نام آنها با حرف «سین» آغاز شود یکی دیگر از آئینهای کهن ایرانی است. آقای سعید نفیسی در گفتاری زیر عنوان «هفت سین» مینویسند11 «دمشقی در نخبه الدهرفی عجایب البر و البحر در فصلی که دربارة نوروز نوشته و قطعاً میبایست از مآخذ معتبر و یکی از دانشمندان ایران گرفته باشد، در بارة آداب نوروز دربار شاهنشاهی ساسانی میگوید: مردی وارد مجلس نوروزی پادشاه میشد و خوانی سیمین با خود میآورد که بر آن گندم و جو و نخود و کنجد و برنج از هر یک هفت خوشه و هفت دانه و پارهأی شکر و دینار و درهمی گذاشته بودند، و آن را روبروی پادشاه میگذاشت……
چنان مینماید که در زمانهای بعد در نشاط و عشرت چند چیز دلپسند و گوارا که نخستین حروف نامهای آنها یکی بوده است با هم جمع میکردهاند، و گویا این بیت منسوب فردوسی که در برخی از نسخه های شاهنامه است اشاره بدین معنی باشد:
از این پنج سین روی رغبت متاب
شب و شاهد و شهد و شمع و شراب
هر چند که به عقیده من این شعر که تا اندازه ای استادانه نیست از فردوسی نیست و بیشتر بدان میماند که گویندة آن پس از سعدی بوده و باین مطلع معروف غزل سعدی نظر داشته است.
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمت است دمی روی دوستان بینی [8]
و این شعر را نسخه نویسان شاهنامه در آن وارد کرده اند...
پیداست که این دو عادت (هفت دانه خوراکی عهد ساسانیان و هفت بوتة چهار شنبه سوری) با یکدیگر توأم شده و هنگام تحویل سال. هفت چیز را که حرف نخستین آنها «سین» است: سیر، سرکه، سبزه، سمنو، سماق، سنجد و سیب در سفره می چینند، و بدان فال نیک می گیرند و شگون می زنند تا سال نو به فراوانی و نعمت و شاد خواری و رفاه برگزار شود، و قطعاً این هفت چیز جانشین آن هفت دانة خوراکی شده است که در دورة پیش از اسلام در خوانچه میگذشت و در مجلس نوروز مینهادهاند، و حتی به مجلس پادشاهان هم میبردهاند».
گویا ایرانیان در گذشته بجای هفت« سین»، هفت «شین» بر سفرة خود می چیدند و امروز نیز در برخی از دههای دور و بر شیراز و مشهد، مردم هفت «شین» و هفت «میم» بر سفرة نوروزیشان میگذارند و این گمان را شعری در پشت یک نجوم نامة خطی یافت شده و گویندة آن شناخته نیست میتواند به یقین نزدیک کند.
جشن نوروز مردم ایران
می نهادند از زمان کیان
شهد و شیر و شراب و شکرناب
شمع و شمشاد و شایه اندر خوان 12
شب سوری- یکی از جشنهایی که به پیش درآمد نوروز برپا میداشتند، جشن شب چهارشنبه پایان سال بود. این جشن اکنون هم بسیار سنگین و زیبا برگزار میشود و میان مردم با خار سوزی و قاشق زنی و فال گوش نشینی و جز آن بجا آورده میشود.
از جشن شب چهارشنبه پایان سال و چگونگی شیوة برگزاری آن، آگاهی بسیاری در دست نیست.
مراسم برگزاری جشن نوروز و چیدن سفره هفت سین.این صحنه توسط آقای ذکاء در سال 1339 در انجمن ایران و آمریکا ترتیب داده شده بود
کهنترین نوشتهای که از آن نام میبرد کتاب تاریخ بخارا است. این کتاب را ابوبکر محمد ابن جعفر نرشخی(286ـ348) به نیمة نخست سدة چهارم، به زبان تازی به نام امیر حمید ابو محمد نوح ابن نصر سامانی (331ـ343) نوشته است.
ابو نصر احمد قباوی در آغاز سدة ششم هجری این کتاب را با برداشت پارهیی از مطالب و افزایش مطالبی چند از کتابهای دیگر بر آن به پارسی برگردانده، و بار دیگر محمد بن زفربن عمر برگرداندة او را به سال 574 فشرده تر و کوتاهتر به صورت کتابی که اکنون در دست است فراهم آورده.
در این کتاب آنجا [9] که از ـ خانههای پادشاهان که به بخارا بوده ـ سخن میدارد، به شب سوری- که همان شب چهارشنبه سوری است ـ بر می خوریم: 13 «چون امیر رشید 14 از ستور بیفتاد و بمرد، در شب غلامان به سرا اندر آمدند و به غارت مشغول شدند ، خاصگان و کنیزان منازعت کردند و سرای را آتش زدند تا همه بسوخت، و در وی هر چه ظرایف بود از زرینه و سیمینه همه ناچیز شد، و چنان شد که را بناها اثری نماند. و چون امیر سدید منصور بن نوح به ملک بنشست. اندر ماه شوال سال به سیصد و پنجاه به جوی مولیان، فرمود تا آن سرایها را دیگر بار عمارت کردند و هر چه هلاک و ضایع شده بود بهتر از آن به حاصل کردند. آنگاه امیر سدید به سرای بنشست هنوز سال تمام نشده بود که چون شب سوری چنان که عادت قدیم است آتشی عظیم افروختند. پارهیی آتش بجست و سقف سرای در گرفت، و دیگر باره جملة سرای بسوخت، و امیر سدید هم در شب به جوی مولیان رفت تا هم در آن شب خزینه و دفینه همه را بیرون برد».
این نوشته بدرستی روشن میکند که گزاردن جشن شب چهارشنبه پایان سال در سدة چهارم در ایران روائی داشته و بنا بر همین گفته، از آئین باستانی ایرانیان نیز بشمار میرفته است.
مردم در این جشن نیز چون سده شهر را آئین می بستند و چراغانی میکردند و آتش میافروختند و به گرد آتش میچرخیدند و آواز میخواندند و به پایکوبی و شادی میپرداختند.
آتش افروز ـ از نمایشها و بازیهائی که مردم چند روز پیش از دمیدن بهار و آمدن نوروز در میآوردند، گردش آتش افروز در کوچه و خیابان بود ـ امروز آتش افروز به جای حاجی فیروز نام برگردانده است ـ آتش افروزها چندتن بودند که دسته دسته در گوشه و کنار شهر به راه میافتادند. اینها خود را به گونهیی خنده انگیز میآراستند و چهرة خود را سیاه میکردند و جامههای سرخ به تن میکردند و کلاههایی دراز و شیپور مانند بر سر میگذاشتند و با ترانه خوانی و خود جنبانی و بازیگری به میان مردم می افتادند و از شان چیزی میستاندند.
این بازی ریشخند انگیز باید بازماندة نمایش «کوسه بر نشین» پارسیان باستان باشد. ایرانیان نمایش «کوسه بر نشین» را به نخستین روز از ماه آذر که میپنداشتند در چنین روزی جمشید از دریا مروارید بیرون آورده است، نشان میدادند. نمایش چنین بود که مردی زشت رو و کوسه ریش و یک چشم را که دیدارش خنده بر دل بینندگان میافکند بر روی خری مینشاندند و باد زنی به دستش میسپردند و او را در خیابان و بازار میگرداندند. میان دارو دستهای که در پی او روان بودند چند تن از فرستادگان شاه نیز همراه بودند. مرد کوسه پی در پی با باد زن خود را باد میزد و بر روی الاغ بازی در میآورد. بیرونی زیر عنوان «بر نشستن کوسه چیست» می نویسد: 15 «آذر ماه به روزگار خسروان اول بهار بوده است. و به نخستین روز از وی از بهر فال، مردی بیامدی کوسه، بر نشسته بر خری، و به دست کلاغی گرفته، و به باد بیزن خویشتن باد همی زدی و زمستان را وداع همی کردی و از مردمان بدان چیزی یافتی . و به زمانة به شیراز همین کرده اند و ضریبت پذیرفته از عامل، تا هر چه ستاند را بامداد تا نیمروز به ضریبت دهد. و تا نماز دیگر از بهر خویشتن را بستاند. و اگر از پس نماز دیگر بیابندش سیلی خورد از هر کس».
نمایش کوسه بر نشین پیش از اینکه که به صورت آتش افروز در بیابد یک بار نیز بنابر طبیعت زمانه و ذوق مردم ریخت دگرگون کرد و به صورت «پادشاه نوروزی» یا «میر نوروزی» بدرخشید. اکنون نیز در پاره ای از شهرهای ایران نمایشی آمیخته با آداب سه جور نمایش «کوسه بر نشین» و «پادشاه نوروزی» و «آتش افروز» به چشم می خورد.
بازی «پادشاه نوروزی» چنین بود که مردم در نوروز برای گشادگی و شادمانی ، کسی را به شاهی و امیری بر میگزیدند و جامة پادشاهی بر تنش میکردند و او را آرایش شاهانه میکردند و بر اسبی مینشاندند و گروهی را نیز چون درباریان و سپاهی [10] میساختند و در کوی و برزن در پی او به راه میانداختند و او میتوانست هر گونه فرمان و دستوری بدهد.
به راه انداختن «میر نوروزی» تا چندی پیش در بیشتر شهرهای ایران روائی میداشت ، و در زمان قاجاریان به روزگار پادشاهی ناصرالدین شاه ، در شهر قزوین این نمایش گرانتر و شگفت انگیزتر از دیگر جاهای ایران برگزار میشد، بطوری که در یکی از جشنهای نوروزی، ناصرالدین شاه که این بازی را ندیده بود، ولی از زیبایی و شکوه آن چیزها شنیده بود، پس از آسودگی از سلام نوروزی با چند تن از همراهان نزدیک خود، بی آنکه قزوینیها به ویژه دستة بازیگرانشان از آمدن او آگاهی یابند، به شهر قزوین می رود و بر سر در بنای بگلربیگی که برابر میدان عالی قاپو میبود، پس پرده مینشیند و از آنجا گروه نمایشگران «میر نوروزی» را مینگرد. همچنین از نامهیی که پزشکی از خراسان در سال 1302 خورشیدی برای شادروان محمد قزوینی می نویسد16. چنین بر میآید که این نمایش با برازندگی و زیبایی خاصی تا آن سال در شهر بجنورد داده می شده است.
پی نوشت:
1-شاهنامه، بروخیم، جلد 1 ، صفحه 25-26.
2ـ (پاورقی ص 6): فارسنامه صفحه 26.
3ـ (پاورقی ص 6) : ترجمه آثارالباقیه صفحه 242.
4ـ نوروز نامه صفحه 18-19.
5ـ (پاورقی ص 7): المحاسن و الاضداد صفحه 234ـ نقل از پا نویس برهان قاطع مصحح دکتر معین.
6ـ نمونه سخن فارسی، دکتر مهدی بیانی، ص 171.
7ـ التفهیم ، ص 253 .
8- آثار الباقیه صفحه 219 و نگاه کنید به ترجمه آثار الباقیه ص 247.
9– التفهیم، صفحه 253
10ـ روضة المنجیمین ، نقل از نمونه سخن، ص 171
11ـ نگاه کنید به کتاب «تحلیل هفت پیکر نظامی » نوشته دکتر معین، ص 69و مجله بیدارای ما، سال 4 شماره 1
12ـ این شعر را آقای دکتر کیا زبانی به نگارنده فرمودند.
13ـ تاریخ بخارا، ص 32 .
14ـ عبدالملک بن نوح بن نصر بن احمد بن اسماعیل سامانی.
15ـ التفهیم، ص 256.
16ـ نگاه کنید به مقالة «میر نوروزی» نوشتة محمد قزوینی ـ مجلة یادگار ، سال اول، شمارة 3، صفحة 11 و 12.