نوروز
سخنی دربارهٔ نوروز - دکتر هوشنگ طالع
- نوروز
- نمایش از چهارشنبه, 02 فروردين 1396 22:16
دکتر هوشنگ طالع
«نوروز»، نخستین جشن (از 4 جشن بزرگ) ایرانیان بر پایهٔ گردش زمین به دور خورشید یا جشن (نیایش) همگانی همهٔ مرمانِ در حوزهٔ فرهنگ ایران زمین است.
نوروز بر برابری (تعادل) بهاری قرار دارد. در روز یکم فروردین ماه، در سرتاسر جهان (نیمکرهٔ شمالی و جنوبی) 12 ساعت روز است و 12 ساعت شب و در بیشینهٔ جایهای جهان، خورشید در ساعات 6 بامداد (به هنگام محلی) بر میآید و در ساعت 6 پسین (بعد از ظهر به هنگام محلی) فرو مینشیند. خورشید در نیم روز (ظهر) این روز، درست بالای استوای زمین (مدار صفر درجه قرار دارد).
ایرانیان از گاه کهن، به از آغاز آفرینش آگاه بودند. و میدانستند که آغاز کارجهان :
مینوی اســت (ماده وجود ندارد) و دورانهـای بعــد، مینوی و مادیاند. در دوران مینوی، مکان و زمان وجود ندارد و گیتی فـارغ از ماده و حرکت است. دو «هستی» وجود دارد که عبارتاند از جهان اهورامزدا که سرشار از روشنایی، زندگی، زیبایی، دانش، بویخوش و...، است و جهان اهریمن که آکنده از تاریکی، زشتی، بیماری، درد، بدبویی و... است : 1
... در آغاز، آن دو مینوی همزاد و در اندیشه و گفتار، [یکی] نیک و [دیگری] بد، با یکدیگر سخن گفتند...
... در آغاز آفرینش، سپند [ مینو ] آن دیگری [ مینوی ] ناپاک را چنین گفت : نه منش، نه آموزش، نه خِرد، نه باور، نه گفتار، نه کردار، نه دین و روان ما دو [ مینو ]، با هم سازگارند... 2
در دانشنامهٔ کهن ایرانیان (اوستا)، آغاز دوران مینوی ـ مادی یا آغازِ «ماده و حرکت»، میخوانیم : 3
آنگاه که آن دو مینو به هم رسیدند، نخست زندگی و نـازندگی را [بنیاد] نهادند...
و خیام این دانشِ کهن ایرانیان را اینگونه، واگویه میکند : 4
چون ایزد تبارکتعالی بدان هنگام که فرمان فرستاد که ثبات برکرد تا تابش و منفعت او به همه چبز برسد؛ آفتاب از سر حمل [ برج بره ] برفت و آسمان او را بگردانید و تاریکی از روشنایی جدا گشت و شب و روز پدیدار شد و آن آغازی شد مر تاریخ این جهان را و پس از آن که به هر هزار و چهارصد و شصت و یک سال، به همان دقیقه و همان روز باز رسید و آن مدت هفتاد و سه با قران کیوان و اورمزد باشد که آن را قران اصغر خوانند و این قران، هر بیست سال باشد و هرگاه آفتاب دورِ خویش سپری کند، بدین جای برسد و زحل و مشتری را به همین برج که هبوط زحل اندروست، قران بود با مقابلهٔ این برج میزان [ ترازو ] که زحل اندروست، یک دور اینجا و یک دور آن جا برین ترتیب که یاد کرده آمد و جایگاه کواکب نموده شد. چنانک آفتاب از سر حمل روان شد و زحل و مشتری با دیگر کواکب آن جا بودند، به فرمان ایزد تعالی، حالهای عالم دگرگون گشت، چیزهای نو پدید آمد مانند آنک در خورد عالم و گردش بود.
خیام دربارهٔ نوروز مینویسد : 5
چون آن وقت را در یافتند، ملکان عجم از بهر بزرگداشت آفتاب و از بهر آنک هرکس این روز را نتوانستندی یافت، نشان کردند و این روز را جشن ساختند و عالمیان را خبر دادند تا همگان آن را بدانند و آن تاریخ را نگاه دارند و چنین گویند که کیومرث این روز را آغاز تاریخ کرد هر سال که آفتاب را و چون یک دور آفتاب به گشت... پس دور بزرگ را که سیصد و شصت روز و ربعی از شبانروز است، سال بزرگ نام کرد و به چهار قسم کرد. چون چهارقسم از این سال بگذرد، نوروز بزرگ و نو گشتن احوال عالم باشد و بر پادشاهان واجبست آیین و رسم ملوک به جای آوردن از بهر مبارکی و از بهر تاریخ را و خرمی کردن به اول سال. هر که روز نوروز جشن کند، به خرمی پیوندد [ و ] تا نوروز دیگر عمر در شــادی و خرمی گذراند...
جاحظ دربارهٔ نوروز اشارهٔ سرراست به جمِ ویونگهان دارد : 6
نخستین کــسی که نــوروز را پــدیدار ساخت و برقرار کرد... کیاجم پـسر ویونـدجهان [ ویونگهان ] بود...
همچنین : 7
نوروز نخستین روز است از فروردین ماه و از این جهت، روز نو نام کردند ؛ زیرا پیشانی سال نو است...
در فرهنگنامهٔ جهانگیری میخوانیم : 8
غره [ یکم ] فروردینماه بود و رسیدن نیر اعظم [ خورشید ] به برج بره و ابتدای فصل بهار و آن را نوروز کوچک نامند و نوروز عامه یا نوروز صغیر و در تسمیه این روز به نوروز، دو وجه در نظر آمده است. وجه اول آن است که حق سبحانه تعالی، عالم و آدم را این روز آفرید و امر کرد که کواکب را به سیر کردن از اول برج بره و وجه دوم آن که جمشید که او را جم نام بود و عربها منوشلح [ منوچهر ] گفتندی، در جهان سیری کرد و چون به آذربایجان رسید، تخت زرینی مکلل به انواع جواهر به بلندی رو به مشرق بود نصب فرمود و تاج مرصعی بر سر نهاد و بر زبر آن تخت بنشست. جون نیر اعظم از دریچهٔ مشرق طلوع نمود و بر آن تاج و تخت تافت، شعاعی در غایت روشنی پدید آمد. مردمان از دیدن آن شادمان شدند و گفتندی اینروز، روز نو است. چون به لفظ پهلوی و دری، شهاع را شید گویند، این کلمه را به نام جم افزودند [و] او را جمشید خواندند و جشن اعظم کردند و دوم را که روز ششم فرودین ماه باشد، نوروز بزرگ نام است و نوروز خاصه نیز گفتهاند. تسمیه این روز را به نامهای مذکوره وجه این است که جمشید در این روز، بار دیگر بر تخت نشست و خاص و عام را بار داد و رسم های نیکو نهاد و روی به خلق کرده و گفت : ایزد تعالی شانه، شما را بیامرزید. باید به آب پاکیزه غسل کنید و به شکر ایزدی بپردازید و هر سال در این روز، به همین دستور عمل کنید. گویند اکاسره [ ساسانیان ] هر سال از نوروز کوچک تا نوروز بزرگ، حاجت مردمان را بر آوردندی و زندانیان را رها کردندی و مجرمان را عفو نمودندی...
آذرباد موبد بغداد حکایت کند : 9
نیشکر در کشور ایران، روز نوروز یافت شده و پیش از این کسی آن را نمیشناخت و نمیدانست که چیست. جمشید روزی نیای را دید که کمی از آبهای درون آن به بیرون تراوش کرده بود و چون دریافت که آن شیرین است، امر کرد که آب نی را بیرون آورند و از آن شکر ساختند و آن گاه در روز پنجم، شکر به دست آمد وازراه تبرک به آن، مردمان برای یکدیگر شکرها فرستادند.
و سبب آن که میگویند در نوروز مردمان بر یکدیگر آب میپاشند، دگرگون شدهٔ رسم به آب شستن (غسل) برای انجام نیایش همگانی به درگاه خداوند بوده است :
از این جاست که مردم در این روز [ نوروز و دیگر جشنهای 4 گانه ] هنگام سپیدهدم از خواب بر میخیزند و با آب... خود میشویند... وسبب این کار همان اغتسال [ غسلکردن ] است.
«گئوسپنتا»
هنگامیکه ایرانیان در ایرانویج نامی، بر اثر پایین آمدن ناگهانی لبهٔ یخ، به زیرزمین پناه بردند و «ور» نشین شدند، هرازگاه چند تن از «ور» بیرون میشدند، تا بدانند که آیا سرما کاهش یافته، شدت یخبندان چگونه است و...
سرانجام روزی که از «ور» بیرون میشوند، جای پای رمه را بر روی برفها میبینند. بسیار شگفتزده میشوند. زیرا آنان از پیش میدانستند که در پی پایین آمدن لبهٔ یخ و :
از آن پیش که برفها بگدازند، اگر ایدر جای پای رمه در جهان استومند، دیده شود، شگفتی انگیزد.
این گونه بود که، سخت شگفت زده شدند و آن «ردِ پا» را دنبال کردند و به چند گوزن شمالی برخورد کردند که با سمهای نیرومند خود، یخها را میشکستند و بنفشــههای کــوهیِ سـرشـار از مواد روغنی را میخورد. بی اختیار فریاد برآوردند :
«گئوسپنتا» یا (گاو مقدس). آن گاوها را به زیر آوردند و نخست خونش را نوشیدند و...، زندگی از سر گرفتند.
هنگامیکه این آگاهی به ورنشینان رسید، آن روز را روزنو یا نوروز نامیدند و جشن برپا کردند یعنی با شادی به نیایش کردگار جهان برخاستند.
پایهگذاری نوروز در روزگار جمِ وی ونگهان و کمابیش در سالهای 9500 تا9000 سال پیش از میلاد مسیح (10121 تا 9621 پیش از هجرت پیامبر / 7732 تا 7232 پیش از میلاد زرتشت)، میبوده است.
از آنجا که ایرانیان، آگاهیهای بسیاری در زمینهٔ اختر شناسی داشتند، برای ماندگاری و فراموش نشدن هنگام آن، تاریخِ آنرا به روز اول فروردین یعنی تعادل بهاری جابجا کردند یا آن روز، به راستی یکم فروردین ماه بود.
مفاهیم راستین سفرهٔ هفتسین
ایرانیان به سنت کهن، در آغاز نو شدن سال، سفرهٔ نوروزی میگسترانند. سفرهٔ نوروزی ایرانیان، همهٔ نمادهای آفرینش استومند (مادی) را در بر دارد. امروزه مفاهیم اصلی آن با گذشت هزارهها از دست رفتهاند ؛ اما نمادها همچنان پا برجا ماندهاند.
به باور کهن ایرانیان، اهورامزدا پس از بیهوش شدن اهریمن، دست به آفرینش مادی میزند. بدینسان از زمان بیکران، زمان کرانمند میآفریند تا هنگام مناسب، آن را به جنبش درآورد. او در شش بار، نخستین نمونههای شش پدیدهٔ اصلی آفرینش یعنی آسمان، آب، زمین، گیاه، جانور و انسان را میآفریند.
سالگرد آفرینشهای ششگانه به جشنهای «گاهنبار» یا گهن بار، معروفاند. این جشنها عبارتند از :
1ـ مدیوم رزگاه (آفرینش آسمان) که معنای آن میانه بهار است و مربوط به آفرینش آسمان میباشد که در ماه اردیبهشت قرار دارد.
2ـ مدیوشمگاه (آفرینش آب)، به معنای میانهٔ تابستان است و مربوط به آفرینش آب میباشد و در تیر ماه قرار دارد.
3ـ پتیهشهیمگاه (آفرینش زمین) که معنای آن گردآوری غله و مربوط به آفرینش زمین در شهریور ماه است.
4ـ ایاسیریمگاه (آفرینش گیاهان) که معنای بازگشت به خانه و مربوط به آفرینش گیاهان است و در مهر ماه قرار دارد.
5ـ مدیاریمگاه (آفرینش جانوران) که معنای آن میانهٔ سال و مربوط به آفرینش جانوری است و در دی ماه میباشد.
6ـ همسپهمدیمگاه (آفرینش مردمان) که معنای آن حرکت همهٔ سپاه و مربوط به آفرینش انسان در روزهای پایانی سال است.
اهورامزدا، آسمان را روشن و بیکران میآفریند.
نمونهٔ نخستِ آب، قطرهای است به پهنای همهٔ آبها.
نمونهٔ نخستِ زمین، زمینی است گرد و هموار، بدون هر گونه پستی و بلندی.
نمونهٔ نخستِ گیاه، یک شاخه است که در برگیرندهٔ همهٔ گیاهان است.
نمونهٔ نخستِ چارپایان سودمند، گاو «ایوداد» یا «ایوک داده» است که در کنارهٔ راست رودخانهٔ «داییتی» نیک در ایرانویج آفریده شد.
نمـونه نخستِ انسـان، گیومرث یا زندهٔ میرا یا به گفتهٔ درستتر : میرای زنده بود. اهورامزدا او را در کنارهٔ چپ
رودخانهٔ «داییتینیک» در ایرانویچ آفرید. آفریدگار، گیومرث را برای یاری به خود، آفرید.
همچنین به باور کـهن ایرانیان، اهورامزدا، امشاسپندان را که جلوههایی از ذات او هستند میآفریند.
امشاسپند به معنای ورجاوند یا جاودانه است. تعداد امشاسپندان، شش تاست که عبارتند از: بهمن (منش خوب یا نهاد نیک)، اردیبهشت (بهترین اشه یا ارته راستی)، شهریور (شهریاری آرمانی یا توانایی مینوی آرمانی یا آرمان شهر)، سپندارمذ یا اسفند (خردکامل)، خرداد (رسایی و کمال)، امرداد (جاودانگی و نامیرایی).
از میان امشاسپندان یا جلوههای ذات اهورامزدا، سه امشاسپند، نرینه و سه امشاسپند، مادینهاند. سپندارمذ، همراه با خرداد و امرداد سه امشاسپند مادینهاند.
نزد ایرانیانِ کهن عدد شش که نشان دهندهٔ ششگاه آفرینش و نیز شمار امشاسپندان بود، عدد مقدس دانسته میشد ؛ اما با برپایی دین ـ دولت ساسانی و قرار دادن اهورامزدا یا ایزدِ سروش بر سرِ فهرست امشاسپندان، تعداد آن را به هفت رسانیدند و رفتهرفته عدد هفت، جای عدد شش را گرفت.
بدینسان، سفرهای که ایرانیان در سال نو میگسترانند و نمادهای ششگانهٔ آفرینش استومند (مادی) را بر آن مینهادند، رفتهرفته با جایگزین شدن عدد 7 به جای عدد 6، نام هفت به خود گرفت.
بعدها که مفاهیم اصلــی از دست رفت و در درازای هزارهها به جای «مغز»، «پوست» بر جای ماند، سفرهٔ نوروزی که دارای مفهومِ ویژه و ژرفی بود، دچار دگرگونی شد و سرانجام با نام «هفتسین» به ما رسیده است.
بر سر این سفره، آسمان (در نماد آینه)، آب (درون تُنگ)، خاک (به گونهٔ بستر رویش گیاه)، گیاه (در قالب سبزه)، جانور (به گونهٔ ماهی) و انسانهای گردآمده بر کنار آن که نشان دهندهٔ 6 گاه آفرینشاند، حضور دارند.
بدون دو دلی دیگر اجزای این سفره که امروزه از اصل خود دور افتاده و بدینگونه پس از گذر هزارهها به ما رسیده، دارای مفاهیم ویژه اند :
سیب، نمونهٔ نخستین میوهای است که مردم این فلات، موفق به تربیت آن شدند و این مساله به عهد عتیق (تورات) و از آن جا به عهد جدید (انجیل) نیز راه یافت.
سرکه، نخستین فرآوردهٔ صنعتی ایرانیان در قالب تولید انبوه بود. البته میدانیم که سرکه از فراگشت تولید انگور به شراب و سپس دگرگشت شراب به سرکه، به دست میآید.
گندم که به گونهای سنتی به عنوان نماد آفرینش گیاهی به کار میرود، نخستین دانهای است که ایرانیان توانستند آن را به گونهٔ سازمان یافته، بکارند و بدروند و...
تخممرغ که آن را رنگ میکنند و میآرایند، نماد فراگشت زندگی از نطفه به جاندار است. در گذشته این نماد، جای ویژهتری در سفره هفتسین داشت. به گونهای که در دوران صفویان، افزون بر رنگ کردن، آن را به گوهرهای گوناگون میآراستند.
اسپند یا سپند را میتوان نخستین گونهٔ «گندزدا» دانست که ایرانیان آن را شناختند و برای گندزدایی و برطرف کردن بوهای ناخوش به کار گرفتند. ارزش آن برای زمانهایی که انسان و دام در کنار هم زندگی میکردند، بسیار والا و حتا در مواردی حیاتی بود.
سکه نیز بعدها که بازرگانی رونق گرفت و شهرنشینی افزونتر شد و رفتهرفته پول در زندگی مردمان جایگاه ویژهای یافت، راه بر سر این سفره پیدا کرد و...
از این رو شایسته است در تزیین و چیدمان سفرهٔ هفتسین، به رمز و رازهای آن، بیشتر توجه کنیم و عوامل اصلی آن را در نظر گیریم.
13 مقدس
ایرانیان از عهد کهن تا عهد باستان، بر این باور بودند که عمر جهان دوازده هزار سال است. در پایان هزارهٔ دوازدهم، با برپایی «رستاخیز» دوباره جهان نو میشــود و «دوازدههٔ» تازهای آغاز میگردد. با ظهور «استوت ارت» یا سومین و فرجامین سوشیانت که خویشکاری برانگیختن مردگان را دارد، مردگان به تدریج برانگیخته شده و پس از انجام داوری فرجامــین در حضــور مهر، سروش و رشن، از پل چنوات (صراط) میگذرند. این پل برای نیکوکاران پهناور و برای گناهکاران، باریک و تیز چون لبهٔ تیغ است. نیکوکاران به بهشت و بدکاران به دوزخ میروند.
برپایهٔ محاسبات روانشاد استاد ذبیح بهروز، زایش زرتشت در آغاز هزارهٔ دهم قرار دارد و نیز فرجامین روز هزارهٔ دوازدهم «روز سهشنبه 30 اسفند سال 600 یزدگردی رحلت است یعنی روز هفدهم ژانویه 1232 میلادی یا چهارم بهمن ماه 610 خورشیدی».
البته باید توجه داشت که سالشمار دوازده هزار ساله بر پایهٔ سال یزدگردی یعنی سالِ 365 روزه بوده است. از اینرو این دوران برابر است با 000 /380 /4 روز و یا 11993 سال خورشیدی.
جدول زیر بر پایهٔ محاسبهٔ استاد ذبیح بهروز از زادروز زرتشت که برابر با آغاز هزارهٔ دهم میباشد، تنظیم گردیده است.
هزاره نام و لقب هزاره آغاز هزاره
میلادی(پ م) خورشیدی (پ هـ)
یکم حمل (بره ) ـ ایرانویچ 10762 11383
دوم ثور (گاو) ـ جمویونگهان 9763 10384
سوم جوزا (دوپیکر) ـ کوچ 8763 9384
چهارم سرطان (کرزمک) ـ کوچ 7764 8385
پنجم اسد (شیر) ـ کیومرث 6765 7386
ششم سنبله (خوشک)ـ هوشنگ 5765 6386
هفتم میزان (ترازو) ـ جم 4766 5387
هشتم عقرب (کژدم) ـ ضحاک 3767 4388
نهم قوس (نیم اسب) ـ فریدون 2767 3388
دهم جدی (وهیک) ـ زرتشت 1768 2389
یازدهم دلو (آورندهٔ آب) ـ اخشیت اره 769 1390
دوزادهم حوت (ماهی) ـ اخشیت اره ماهی 230 391
چنانکه گفته شد با توجه به جدول بالا، پایان هزارهٔ دوازدهم که رستاخیز میباید بوده باشد، برابر است با 1232 میلادی (ژانویه) یا 610 خورشیدی (بهمن).
برپایهٔ همان محاسبات، در سال 1738 پمم، وحی بر زرتشت نازل میشود. وی در سال 1728 پیامبری آشکار میکند. برپایهٔ همان محاسبات میبایست هوشیدر در سال 799 پمم، زاده میشد و خورشید در سال 769 پمم یا 1390 پ ه پ، به مدت ده شبانهروز به نشانهٔ بشارت ظهور وی از جنبش میایستاد. به همین ترتیب، میبایست زایش هوشیدر ماه در سال 200 میلادی (421 پ ه پ) میبوده و در سال 230 میلادی یا 391 پ ه پ، میبایست خورشید به نشانهٔ بشارت ظهور وی و پایان هزارهٔ هوشیدر از جنبش بازمیماند. همچنین میبایست زایش استوت ارت در سال 1202 میلادی یا 581 خورشیدی (چهارم بهمنماه) به وقوع میپیوست و چنان که گفته شد در سال 1232 میلادی (هفدهم ژانویه) یا 610 خورشیدی میبایست کار جهان به پایان میرسید و رستاخیز آغاز میشد.
برپایهٔ باور ایرانیان کهن با پیدایی سوشیانت و برانگیختن مردگان، رفتن نیکوکاران به بهشت و بدکاران به دوزخ، کار جهان پایان نمییابد و از هزارهٔ سیزدهم، دور 12 هزار سالهٔ نوینی آغاز میشود. بر پایهٔ این باور، روز سیزدهم سالنو به عنوان نماد (هزارهٔ سیزدهم)، روز فرخندهای بود که شگون داشت و مردم با رفتن به دامان طبیعت که زندگی تازهای را آغاز کرده بود، روز سیزدهم یا آغاز دور نوینی از زندگی را جشن میگرفتند.
پس از یورش تازیان و دور شدن مردمان از ریشهٔ خود، رفته رفته این باورها کمرنگ شدند. پیش از آن که به دست فراموشی سپرده شوند، فرزانگان ایرانی برای نگاهداری و ورجاوندی این تراداد (سنت)، به این خرافه دامن زدند که شمار 13 نحس است و باید نحسی سال نو را با رفتن به دامان طبیعت، به درکرد. گسترش این خرافه، اجازه نداد تا این تراداد کهن به دست فراموشی سپرده شود. این باور توانست این سنت را تا به روزگار ما که دیگر نیازی به خرافه نیست، پایدار نگاه دارد.
این باور در درازای سالیان، چنان بر اندیشهٔ مردم ما اثر گذاشت که گمان کردند که به راستی این شمارهٔ پرشگون یعنی 13، بدشگون و نحس است. تا جایی که حتا شمارههای خانههای خود را به 1 + 12 یا 2 + 11 بدل کردند.
دیگر عددهای پرشگون در باور ایرانیان کهن، عبارت بودند از عدد هفت به نشانهٔ هفت امشاسپند.
چنانکه گفته شد، شمار امشاسپندان، شش است که قرار دادن نام اهورامزدا بر بالای آنها و گاه ایزد سروش، شمار آن را به هفت میرسانند. درباره عدد هفت. باید دانست که پایهٔ گاهشماری است و 52 هفته برابر است با یک سال و...
عدد 72 نیز در میان ایرانیان در عهد کهن و باستان، جایگاه ویژهای داشته است. این عدد به نشانهٔ 72 رشتهٔ کمربندی است به نام «کُشتی» که ایرانیان از دوردستهای تاریخ بر میان میبستند و سپس این کمربند، به آیین زرتشت نیز راه یافت و آنان پس از رسیدن به سن بلوغ (15 سالگی)، آن را به میان میبندند.
درفش یگانگی همهٔ مردمان ایرانیتبار و همهٔ سرزمینهای ایرانینشین
هر ساله در آغاز نوروز، در شهر مزارشریف، با بلند کردن میلهٔ نوروزی، جشن سال نو، آغاز میگردد.
این آیین، یا آیین برافراشتن میلهٔ نوروزی در شهر بلخ که نمادی از پرچمِ همبستگی همهٔ مردمان ایرانیتبار و همهٔ سرزمینهای ایرانینشین است، چنان دیرین است که در «وندیداد» (پیشداد) از شهر بلخ، به نام «بلخ افراشته درفش» یاد میشود.
در بند هفتم فرگرد یکم وندیداد (پیشداد) که از سرزمینهای اهورا آفریده نام میبرد، میخوانیم :
چهارمین سرزمین و کشور نیکی که من «اهورامزدا» آفریدم، «بلخ» زیبای افراشته درفش بود.
میدانیم که تورانیان در دوران گشتاسب، ایرانزمین را مورد آفند قرار دادند و در آتشکدهی بلخ، چندان کُشتند که آتش مقدس، از خون آنان فرو مرد. پارهای از بننبشتها (مدارک و مآخذ) گویای آن هستند که در این گیر و دار، اشو زرتشت نیز به شهادت رسید.
در این شهر بود که اخترشناسان پایگاه اخترشناسی بلخ که از دانش پیشرفتهای در زمینهٔ اخترشناسی برخوردار بودند، ساعت و دقیقه درست گذر کردن خورشید را از برج حوت(ماهی) به برج حمل یا بره (لحظهٔ نوروز) را حساب میکردند و در این لحظه بود که با برافراشته شدن میلهٔ نوروزی، جشنهای سال نو، در سرتاسر فلات ایران و همهٔ سرزمینهای ایران فرهنگی آغاز میگردید. از آنجا که این میله را با گلهای سرخ میآراستند، آن را «میلهٔ گلسرخ» نیز مینامند. جشن گلسرخ که تا دوران صفویان و حتا آغاز قاجاریان، به گستردگی برپا میشد، وابسته به آن است.
برای برافراشتن میلهٔ نوروزی (میلهٔگلسرخ) و یا پرچم وحدت همهٔ مردمان ایرانیتبار و همهٔ سرزمینهای ایرانینشین، چندین هزار تن از راه دور و نزدیک، گرد میآمدند و هنگامی که ساعت تحویل سال در شبهنگام بود، آتشهای بزرگ میافروختند.
امروزه، برای این که کارِ گردآمدن مردمان آسانتر گردد و مراسم از نظر باشندگان، افت و خیز نداشته باشد، میلهٔ نوروزی یا
«درفش وحدت» را در ساعت 8 بامداد نوروز، برپا میکنند.
در زمانهای پیش، بلخِ زیبای افراشته درفش، بر اثر یک زمینلرزه ی پرقدرت، به کلی نابود شد و شهر به جای امروزین آن، یعنی قریه «خیر» که آتشکدهٔ پیشین بلخ نیز در آنجا قرار داشت، جابهجا شد. با بنای «مزارشریف»، بر فراز آتشکدهٔ بلخ، قریهٔ خیر به شهر مزارشریف، معروف گشت که به حضرت علی(ع) نسبت داده میشود.
از چند روز پیش از آغاز سال نو، مردمان از سرتاسر سرزمینهای ایرانینشین در خوارزم و فرارود، هندوستان و پاکستان، ایران و... برای حضور در برافراشتن میلهٔ نوروزی، به شهر مزارشریف میروند.
ساعت 8 بامداد که لحظهٔ برافراشتن میلهٔ نوروزی یا درفش یگانگی همهٔ مردمان ایرانیتبار و همهٔ سرزمینهای ایرانینشین است، کمابیش یکصد هزار تن از زن و مرد و کودک در دشت لالههای سرخ شادیان،گرد هم میآیند.
در این ساعت، میله را که با گلهای سرخ دشت شادیان تزیین شده است، در میان شور و شادی باشندگان، برمیافرازند و تا چهل روز، برافراشته میماند.
جشنگاه، آکنده از سرور است و پایکوبی و شادمانی و از آیینهای این جشن، همخوانی سرود «میلهٔ نوروزی» است :
پیراهن زردوز/ پوشیدهای امروز/ در میلهٔ نوروز
بر قامت زیبا و رسایت، مزه میده
آیم به درِ تو/ گیرم خبرِ تو/ قربان سرِ تو
هر مهر و وفا، ناز و ادایت، مزه میده
با عشوه و تمکین/ با خندهٔ شیرین/ بر عاشق مسکین
ای شوخکِ دُردانه، جفایت مزه میده
پیراهن زردوز/ پوشیدهای امروز/ در میلهٔ نوروز
بر قامت موزون و زیبایت، مزه میده
چنین بود که در نوروز 1388، وزیران امورخارجه سه کشور فارسیزبان ایران، افغانستان و تاجیکستان، در ساعت 8 بامداد، در آیین برافراشتن میلهٔ نوروزی، به نمایندگی از سوی همهٔ مردمان ایرانیتبار و همهٔ سرزمینهای ایرانینشین، شرکت جستند. بدون هرگونه دودلی، این اجتماع تبلور فراگشتی بود که از تجزیهٔ ایران آغاز گردید، و سرانجام، به وحدت خواهد انجامید.
پینوشتها :
1ـ اهنودگاه ـ یسنه، هات 30 بند 3
2 ـ اشتودگاه ـ یسنه، هات 45 بند 2
3 ـ اهنودگاه ـ یسنه،هات 30 بند 4
4 ـ نوروزنامه ـ رر 9 ـ 8
5 ـ همان ـ رر 10 ـ 9
6 ـ المتحابین و الاضداد / جشن های آب ـ ر 80
7 ـ التفهیم لاوایل صناعهالتنجیم ـ به تصحیح استاد جلال همایی ـ تهران 1350 ـ ر 253
8 ـ فرهنگ جهانگیری ـ ج 2 ـ ر 2118
9 ـ جشن های آب ـ ر 75