شنبه, 03ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست یادگارهای فرهنگی و طبیعی زیست بوم پنیر خرما و سد سازی

زیست بوم

پنیر خرما و سد سازی

برگرفته از دیده‌بان کوهستان

در یادداشت قبلی اشاره کرده بودم که دکتر حسین آخانی، در همشهری ٢۵ اردیبهشت مقاله ای با عنوان «پنیر خرما و سد سازی»نوشته که در تارنمای همشهری قابل دسترس نیست.ایشان لطف کرده و متن مقاله را برای من ای میل کرده اند که در زیر می بینید.

 این نوشته را درست یک سال پیش نوشتم. ولی به دلیل شرایط خاص آن روز ها از چاپ آن منصرف شدم. در روزهای 21 و 22 اسفندماه 1387 جهت سفری علمی به جنوب خوزستان رفته بودم. در مسیر شادگان به ماهشهر مرد عربی که در بین تکه ها ی دمبرگ خرما نشسته بود توجه مرا به خود جلب کرد, بلافاصله متوقف شدیم. در مقابل مرد قطعه چوبی که بالای آن سفیدرنگ است و چاقویی در آن فرو رفته قرار داشت. درست یک سال بعد که به همان آنجا سفر کردم فقط تعداد افراد کنار جاده زیاد شده بودند  و این بود که تصمیم گرفتم این نوشته را به روزنامه بدهم.

 به مرد کنار جاده سلام دادم و از او پرسیدم این چیست؟ گفت پنیر خرما. گفتم کیلویی چند است؟ گفت 5000 تومان. گفتم می شود توضیح دهید که پنیر خرما چیست؟ گفت این مغز انتهای بالای درخت است. سپس با چاقو قطعه ا ی را برید و به من داد که خوشمزه بود. گفتم اگر انتهای درخت (که در حقیقت محل مریستم هاست) را بردارید که درخت می میرد. گفت بله. ما این کار را برای از بین بردن درخت انجام می دهیم. پرسیدم چرا؟! گفت از آن موقع که سد مارون زده شده است دیگر آب به شادگان نمی آید و نخل های ما در حال خشک شدن است. به عبارتی کشاورزان می خواهند با این کار آخرین برداشت خود را که حدود 5 کیلو پنیر خرماست بگیرند. سوار ماشین شدم و چندی نگذشته بود که شاهد خشک شدن بخش عمده کامل تالاب شادگان بودم. تا ماهشهر همه چیز خشک شده بود و تنها بقایای نی زار منطقه که زمانی نه چندان دور باید با قایق از آنها عبور می کردی دیده می شد. بی اختیار به یاد خاطره ای از سال 1365 افتادم که در دوران جنگ تحمیلی همین تالاب را مورد بررسی قرار دادم, آن موقع منطقه پر از آب بود. با قایق بخش های وسیعی از تالاب را گشتیم. داخل قایق که بودیم بچه ها ی عرب گل آذین لویی را می خوردند. مردم برای ما توضیح دادند که چگونه با مخلوط گل آذین لویی با خرما نوعی غذا به نام خورِد درست می کردند. در دو روزی که در جنوب بودم اهالی مدام در مورد طوفان های خاک می گفتند که چگونه کیفیت زندگی آنها را برهم زده است. می گفتند حتی گرد و غبار به داخل یجچالها هم نفوذ می کند. ریزگردهای هایی که می گویند از عراق و صحرای عربستان به سوی آنها می آید. این روزها این گرد و غبار مختص جنوب نیست. حتی در روزهای بهاری علیرغم بارشهای پی در پی مردم تهران نیز از گرد و غبار و خسارت آن در امان نیستند. می توان تصور کرد با خشک شدن تالابها و دریاچه های کشور روزهایی نه چندان دور با تبدیل این تالاب ها به شوره زار طوفان خاک و نمک به سوی تمام شهرهای ایران و کشور های همسایه روانه شود. آنوقت است که مردم در شهرهای بزرگ باید علاوه بر آلودگی, گرد و غبار مملو از نمک تنفس کنند که اثرات آن افزایش بیماریها و بخصوص سرطان دستگاه تنفسی و گوارشی خواهد بود. درست مشابه فاجعه انسانی که در دریاچه آرال رخ داد. ای کاش توجیه گران این سدها سری به زابل می زدند که سد سازی افغانها چه بر سر هامون و مردم آن دیار آورده است. باید به سد سازان عزیز یاد آوری کرد دست از سد سازی بی رویه بر دارند و یکبار هم که شده به نتیجه عمل خود فکر کنند که آیا این دوستان با سد سازی جز نابودی بافت سنتی و کشاورزی کشور, خشک شدن قناتها, پایین بردن آبهای زیر زمینی, جلوگیری از تصفیه و پالایش طبیعی آب توسط خاک و گیاهان, تبخیر آب از سطح سدها و نابودی هزاران هکتار اراضی کشاورزی و جنگلها و مراتع و نابودی آثار باستانی و محیط زیست کار دیگری کرده اند (البته صرف نظر از سودی که عاید خودشان شده است!). انتقال آب روستانشینان به شهرها باعث خالی شدن روستاها و گسترش شهرها شده که در آینده کشور ما را در مقابل بحرانهای اقتصادی, طبیعی و اجتماعی بسیار آسیب پذیر نموده است. امروز ایران گرد و غبار سدهایی را که ترکها بر روی دجله و فرات زده اند می خورند و مردم بلوچستان شنها و نمکهای هامون ناشی از سد سازی افغانها را. این عادت بد ما ست که همیشه دیگران را مقصر می دانیم ولی لحظه ای از فرهنگ غنی خود بهره نمی گیریم که "یک سوزن به خودمان و یک جوالدوز به همسایه". آیا وقت آن نرسیده با فرو کردن سوزنی به بدن خود گزش آن را احساس کنیم. آیا غبار نشسته بر اتومبیل لوکس خود را نمی بینید. اینها نتیجه بی توجه ای ما و همسایگان ما به حفظ طبیعت است. مگر از پدران و مادران خود نیاموخته ایم که "تو نیکی می کن و دجله انداز, که ایزد در بیابانت دهد باز". عزیز من اگر بدی هم کنی نتیجه آن را می بینی و نتیجه سد سازی بی رویه و سود جویانه شما را باید فرزندان شما و خویشان و بستگان شما بپردازند. .    

گیرم که هزار سد هم درایران ساخته شود ولی وقتی می اندیشم که میلیون ها هکتار از خاک وطنم به بیابان و شوره زار تبدیل شود، وقتی می اندیشم که کشاورزی سنتی ما نابود می شود، وقتی مشاغل روستاییان ما از بین می رود و هر روز به آمار بیکاران کشور افزوده می شود این سدها چه ارزشی دارند. این سدها نه درمان کشاورزی است که وابستگی کامل ما به محصولات کشاورزی و بخصوص گندم مهمترین شاهد آن است. رسوایی واردات بی رویه میوه بدانجا رسیده که حتی پرتغالهاهایی با آرم اسرائیل به راحتی به کشور راه پیدا می کند و چند ماهی است که حسرت خوردن میوه های وطنی دل بسیاری از ایران دوستان را خون کرده است. این سدها به بهبود کشاورزی ایران کمک نکرده بلکه خود با بر هم زدن توازن هیدرولوژیک، ساختار کشاورزی کشور که بیش از 15000 سال قدمت دارد را بر هم زده است.

تنها جمله ای که می توان با آن این نوشته را به پایان رساند خواسته ای است از وزارت محترم نیرو و شرکتهای سد سازی که از سر ریز بودجه های سد سازی کمی پول به روستائیان منطقه شادگان بفرستند و حداقل پنیر خرمای مردم را بخرند تا روستاییان مجبور نباشند ساعت ها در کنار جاده بنشینند که آیا کسی یافت می شود پنیر خرمای آنها را بخرد. چون اگر صبر کنند پنیر خرما خشک می شود و ارزش خوردن ندارد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه