جشنها و گردهماییها
آتشِ جشن سَده، آتش مهر وطن است
- بهمن ماه
- زیر مجموعه: جشنها و گردهماییها
- پنج شنبه, 29 بهمن 1388 07:42
- آخرین به روز رسانی در چهارشنبه, 29 آبان 1392 05:21
- نمایش از پنج شنبه, 29 بهمن 1388 07:42
- بازدید: 6173
شاهین سپنتا
در زندگی ایرانیان و در آیین های ایرانی، از دیر باز تاکنون نمادها جایگاهی ویژه داشته و دارند. چنان که در آیین جهانی مهر و آیین زرتشت با نمادهای گوناگونی همچون شیر، خورشید، گل نیلوفر ، کمان، آتش، آتشدان، آب، آیینه، نور و روشنایی و .... بسیار رو به رو می شویم. بی گمان هریک از این نمادهای زیبا و همیشه در دسترس، پیام های مینویی ژرف و نیکویی برای پیروان این آیین ها داشته و دارند و آن ها را به شاهراه راستی و درستی و نیکویی ره می نماید. آتش،نماد مینویی اهورا مزدا یا نماد راستی:در آیین مهر و در پی آن آیین جهانی زرتشت، آتش یکی از آن نمادهای راهگشاست. در گات ها (سرودهای زرتشت ) آتش نماد راستی و فروغ اهورایی است؛ از این روی از آن با فرنام « آذر اهورایی » یا « آذر راستی » نام برده می شود.
در یسنا، هات 31 ، بند 3 ، زرتشت از خداوند جان و خرد خواهان است که با نور حقیقت یا آتش اهورایی خویش، اندیشه او را آگاه و روشن سازد تا بتواند با اندیشه ای روشن مردمان را نیز آگاه سازد: « ای مزدا، من را آگاه کن از آن چه به هر دو گروه مردمان (پارسایان و گمراهان ) خواهی بخشید و از آن بهروزی که به دستیاری اشا و آتش مینوی خود نوید دادی و از آن پیامی که برای فرزانگان داری، تا من همه مردمان را به گرویدن به تو فرا خوانم. » زرتشت همچنین در گات ها، یسنا ، هات 34 ، بند 4 ، دوباره از آتش مینوی و اشا یاد می کند و از اهورا خواستار است که در پرتو اشا ( راستی ) ، آتش نیرومند و جاودانه اهورایی ، او را یاری رساند و از آزار دشمنان آگاه سازد :
« ای مزدا اهورا ، در پرتو اشا، آذر نیرومند تو را خواهانیم که جاودانه و تواناست و دوستان را پیوسته و آشکارا یاری می رساند و آزار و گناه دشمنان را در چشم بر هم زدنی نمایان می سازد » .
اشو زرتشت همچنین در گات ها ، یسنا ، هات 43 ، بند 4 یادآور می شود که در پرتو آذر مینوی اهورا مزدا از نیروی منش نیک بهره مند شده است :
« ای مزدا،تو را توانا و پاک شناختم . آن گاه دانستم که در پرتو توانایی تو، آرزوهای ما برآورده خواهد شد. آن گاه که دریافتم که راستان و دروغ گویان را جداگانه پاداش و پادافره خواهی بخشید. آن گاه پی بردم که در پرتو گرمای آذرِ تو ، که نیرومندی اش از اشاست، نیروی منش نیک به من روی خواهد آورد. »
نگاهی ژرف به پیام زندگی ساز اشو زرتشت نمایان می سازد که از دیدگاه او آتش اهورایی سرچشمه منش نیکوست و آن دم که پرتو های این آذر مینوی، اندیشه و روان یاران اهورا را روشن می سازد، آنان می توانند با بهره گیری درست از منش نیک خویش و اندیشه وری، بهترین راه را که همانا راه راستی است در زندگی برگزینند.
در آیین زرتشت، آذر اهورایی نماد مینوی راستی، زندگی، مهرورزی ، اندیشه وری، روشن اندیشی، کار و کوشش، پویایی و گرمای زندگی، دانایی، آزاد اندیشی، شادمانی روان، تندرستی و همه فروزه های نیکوست و در برابر این فروزه ها، تیرگی و سیاهی و پلیدی ، سیاه اندیشی و نادانی و گمراهی، اندوه و سستی و دشمنی، ستم پیشگی و نازندگی و ناراستی قرار می گیرند.
آتش، این نماد کهن ولی پر مایه را با پیام ژرفی که در خود نهفته دارد می توان در بسیاری از استوره های ایرانی یافت. در استوره هوشنگ شاه پیشدادی، آن جا که سنگی برمی دارد تا بر مار سیاهی بزند، مار می گریزد. اما از برخورد سنگ با سنگی دیگر، آتش پدیدار می شود .
در این استوره مار سیاه نماد سلطه سیاهی و گمراهی و تیره اندیشی بر زمین است. اما هوشنگ پیشدادی که در ساختار این استوره به مثابه نمادی از ملت ایران است به مبارزه با این سیاهی ها بر می خیزد و آتشی بر پا می دارد که نماد دانش و خردورزی و شادی و مهرورزی و پویایی و گرمای زندگی بر زمین است.
این استوره هم مانند همه استوره ها از یک هسته تاریخی و حقیقی و یا عینی و یک پوسته داستانی و نمادین و رمزی برخوردار است. استوره کشف آتش به دست هوشنگ پیشدادی بیان گر آغاز عصر نوینِ آبادانی در زندگی ایرانیان است. دورانی که در بسیاری از جلوه های زندگی مردم دگرگونی هایی نیکو ایجاد می شود. در این استوره، دستیابی به آتش نماد دگرشِ اندیشه، روشن اندیشی، دانش افزایی و گشوده شدن افق های تازه ای برای زندگی بهتر در پیش روی همه ایرانیان و جهانیان است.
بازتاب این دیدگاه و پیوند آن با مفهوم « مهرِ میهن » را در اوستای متاخر به ویژه در « آتش بهرام نیایش » در کتاب « خرده اوستا » نیز به خوبی می توان بازیافت :
« درود به تو ای آذر اهورا مزدا ! ای برترین فروزه نیک و ستودنی اهورامزدا [...] فروزان باش در این خانه تا دیر زمان، تا رستاخیز توانا و نیک [...] زود من را گشایش ببخش [...] زود من را زندگی دراز، دانایی، اشَونی ، زبان شیوا ، روان هوشیار و پس آن گاه ، خرد فراوان فراگیر نابود نشدنی ، ببخش .[...] پس آن گاه من را دلیری، همیشه بر پای ایستاده، فرزندانی رسا و کاردان، دین گستر، کشور [ پرور ] ، انجمن آرا ، باهم بالنده ، نیک اندیش ، از تنگنا رهاننده، ببخشای که خانمان و روستا و شهر و کشور و سر افرازی های میهن من را فزونی بخشند [......] »
هرچند که به باور شاهنامه شناسان این داستان در نسخه های کهن شاهنامه سابقه ندارد و از افزوده هاست اما افزودن آن به کتاب سترگ شاهنامه می تواند نشانه جایگاه این باور در اندیشه نسخه پردازان شاهنامه به انگیزه حفظ آن باشد.
آتش جشن سده ، نماد مهر به میهن :
گفته شد که در فرهنگ ایرانی متاثر از گات ها، آتش نمادی از فروزگان اهورایی است و بی گمان یکی از این فروزه ها مهرورزی و عشق است که در باورهای ایرانی و ادب فارسی بسیار درباره آن سخن رفته است. به قول حافظ:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد / عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
یا چنان که مولوی می فرماید:
ای عشق چون آتشکده در نقش و صورت آمده / بر کاروان دل زده یک دم امان ده یا فتی
و با این نگاه است که ازرقی هروی نیز آن جا که از عشق سخن به میان می آورد، آن را به آتش فروزان همانند می کند:
ای عشق تو در دل من آتش زده ای / مردی نبود ستیزه با دلشده ای
چنان که از « آتش بهرام نیایش » نیز بر می آید، وابستگی آتش با مفهوم مهر میهن ناگسستنی است و این پیوند دیرینه و ریشه دار در گذر هزاره ها در آتش جشن سده نیز تجلی یافته است. شاید از این روست که در تاریخ می خوانیم سرداران دلاور ایران دوستی چون مرداویج زیاری که در پی زنده کردن نام ایران و آیین های ایرانی بودند در هر چه با شکوه تر برگزار کردن این جشن از هیچ کوششی فروگذار نکردند و حتا جان خود را نیز بر سر این آرمان نهادند. از سوی دیگر شاهدیم که کسانی چون بدیع الزمان همدانی ( در گذشته در 398 ) جشن سده را شعار شرک و کفر اعلام می کنند و می کوشند با این نظر و فتوا جلوی بروز احساسات ملی ایرانیان را بگیرند.
پیوند بین آتش سده و مهر میهن را در ادبیات معاصر نیز به خوبی می توان باز خوانی کرد. چنان که سراینده شیرین سخن « توران شهریاری » نیز اوج و نشیبِ آتش ورجاوند را نمادی از فراز و فرود تاریخ ایران می داند و یاد آور می شود که آتش جشن سده ، داستان گوی روزگاران شیرین و تلخی است که بر ایران گذشته است.
در چکامه دل انگیز او آتش فروزنده زبان می گشاید و از دلاوری های رستم، تلاش های هوشنگ و دوران جم تا تازش تازیان دون ، رازهای ناگفته ای را باز گو می کند. توران شهریاری آتش جشن سده را نماد عشق پاک به وجب وجب خاک پاک و اهورایی ایران می داند و هم میهنان خود را فرا می خواند تا آیین های نیاکان و جشن دیرپای سده را پایدار دارند تا ایران و ایرانی پایدار بماند:
این آتش گرم و روشن و پاک / وین بال گشوده سوی افلاک گه اوج گرفت و گاه بنشست / بنشست ولی نرفت از دست رنجور شد و دوباره جان یافت/ افتاده شد و ز نو توان یافت هشدار ، اگر زبان گشاید / بس راز نهفته را نماید گوید به تو از خدیو هوشنگ / از مهد جم و کشاکش و جنگ از بازی اشکبوس و خاقان / از رستم و سرگذشت ایران ز اسکندر و تازیان و چنگیز / از دشمن دون و خصم خون ریز گویدبه تو هر وجب از این خاک / از پرتو عشق شد چنین پاک از خونِ دلِ دلاورانش / سرخ است شفق در آسمانش فریاد برآورَد که ایران / هرگز نشود خراب و ویران این ملک ز بس که زیر و بم دید / چون آهن آبدیده گردید گر جشن سده هنوز بر پاست / زنهار زِ پایمردیِ ماست این شعله دیر پا نمیرد / خاکسترِ مرگ، کی پذیرد؟ ایرانیِ پاک زاد، زنهار / این آتشِ گرم را نگهدار ! در پیوست با همین نکاه دل انگیز، سراینده دل شیفته آیین اهورایی، شادروان عبدالحسین سپنتا نیز با هوشمندی بی مانندی یاد آوری می کند که غرض از آتش در این جشن صرفاً آتش و چوب مادی نیست. او آتش سده را نمادی از « پرتو ایزدی » و « مهر میهن » دانسته و شعله های روشنی بخش آن را روشن گر زوایای تاریک تاریخ ایران و داستان گوی شکوهمندی این سرزمین و آموزگار درس « ملیت » می داند : شراری که ایران از آن روشن است / همان روشنی بخش جان و تن است به تو گوید این آتش دل فروز / بسی داستان ها به صد ساز و سوز ز هر شعله ، آتش زبان آورد / ز پیشینیان داستان آورد نیاکانمان از زمانِ دراز / سوی آن نهادند روی نیاز از آن گرمی و مهر خواهان شدند / همازور در مهر ایران شدند در اینجا غرض آتش و چوب نیست / ز آتش غرض پرتو ایزدی ست زبانه کشد چون که سرخ و سپید / از این شعله، تاریخ گردد پدید گرامی نماید مرا این شرر / که دارم ز تاریخِ ایران خبر به هر جا که این آتش افروخته / مرا درس « ملیت » آموخته کاظم رجوی ( ایزد ) نیز مهرورزی دیگر است که با آتش جشن سده، دل پر مهرش سرشار از گرمای « مهر دیار و یار » می شود. او دیرپایی جشن سده را همپای نوروز و مهرگان به عنوان نمادی از پایندگی « فرّ مردم ایران » می داند و آرزو می کند که تا ایران جاویدان پایدار است این آیین های دل انگیز و غرور آفرین نیز زنده بمانند : جشن سده که روز بزرگی ست نامدار / افزون تر از دو چهل سده ، مانده ست پایدار این جشن بس بزرگ چو نوروز و مهرگان / مانده ز « فرّ مردم ایران » به یادگار جشن سده به مردم ایران خجسته باد / چندین هزار سال دگر باد پایدار! جشن سده ست در دل « ایزد » شبانه روز / کاتش به جان وی زده مهر دیار و یار شاعر ملی، استاد ادیب برومند نیز در چکامه ای دلنشین برپایی جشن سده را یاد آور ایران شکوهمند و فروزاننده آتش مهر میهن در دل های ایرانیان می داند : از آن رو آتش افشانیم در دشت / که از اندیشه روشن نشانی ست مبارک باد این جشن کیان زاد / بر آن کو در تنش خون کیانی ست سده، یاد آورِ ایرانِ بشکوه / گران فر چون درفش کاویانی ست سده یادآور عهدی که ایران / چو مهرش در جهان پرتو فشانی ست به یادآور زمانی را که این رسم / فروزان فر چو رسم پهلوانی ست سزد گر دل فرا گیریم از اندوه / در آن جشنی کز آنِ کامرانی ست سزد گر بهر آزادی بکوشیم / ز جان و دل که تاییدش جهانی ست جهان تا هست ایران زنده بادا / که جان دادن به راهش رایگانی ست سراینده معاصر دیگر ، « مهربان خانی نرسی آبادی » نیز آتش را « مظهر نور خدا » می داند و او نیز چون دیگران برافروختن آتش جشن سده را نمادی از برافروختن آتش مهر میهن در قلب ایرانیان راستین بر می شمرد: آن آتشی که « مظهر نور خدا » بود / گر بر فروخت ملت ایران بجا بود آن ملتی که زنده سده را نگاه داشت / قلبش به مهر میهن خود آشنا بود پاینده است جشن سده در میان ما / تا در زمانه نام و نشانی ز ما بود دکتر محمد دبیر سیاقی نیز به رقص شعله های آتش جشن سده نگاهی عاشقانه دارد. نگاهی مهر آمیز ، مهری پایدار و جاودانه، مهر وطن. مهری که شب تار را از این مُلک و میهن می زداید و جای جای خاک پاک این سرزمین اهورایی را سرشار از نور و شادی می کند: آتش جشن سده ، آتش مهر وطن است / کاندر این ملک نخواهد که شب تار بود در چنین جشن طرب، آری خورشید دگر / گر بتابد ز دلِ خاک سزاوار بود دارا نور افروز نیز از لابه لای واژه ها نوری به دل من و تو می تاباند. او ما را به ستیز با شب و برافراشتن این کهن مشعل اهورایی فرا می خواند: مشعل کهنه فروزان دارید و چنین مشعل را نگذارید ز دست گرچه این مشعل فرسوده آتشگاهان غرق خاکستر نسیان شده است و فتاده ست، بپایش سازید .... و جان سخن را استاد هاشم رضی در « گاهشماری و جشن های ایران باستان » چه زیبا می نگارد: «....و اینک می نگریم که زمانه چون داوری می کند. این آتش سده ، این آتش عشق و محبت، این میراث گران بها، این ملّیت، این همه زیبایی و شکوه، نفسرد، نمُرَد بلکه تعصبات و بیگانگی ها مُرَد. » و « حبیب اله فرازمند» از فردا می گوید. از آغاز سپیده دم و پایان شب. آن دم که فروزه های آتش پاک اهورایی در گستره این فلات تا گردون می رود : و به فردا بنگر شب تمام است ، تمام صبح می خندد باز و در این وسعت مغرور فلات شعله تا گردون است
.