زیست بوم
راه اصولی نجات دریاچه ارومیه، افزایش سریع راندمان کشاورزی است
- زيست بوم
- نمایش از جمعه, 18 شهریور 1390 13:36
- بازدید: 6910
برگرفته از پایگاه خبری رسانه قانون
دریاچه ارومیه، با وسعت ۵۷۰ هزار هکتار بزرگترین عامل تنظیم کننده اقلیمی در شمال غرب ایران به حساب میآید و اگر این منطقه به عنوان یکی از قطبهای کشاورزی کشور محسوب میشود، وجود دریاچه ارومیه یکی از مهمترین دلایل آن است. اما اگر دریاچه ارومیه نباشد چه؟
مسعود بُربُر، قانون- دریاچه ارومیه، با وسعت 570 هزار هکتار بزرگترین عامل تنظیم کننده اقلیمی در شمال غرب ایران به حساب میآید و اگر این منطقه به عنوان یکی از قطبهای کشاورزی کشور محسوب میشود، وجود دریاچه ارومیه یکی از مهمترین دلایل آن است.
محمد درویش فعال محیط زیست و عضو هیأت علمی مؤسسهی تحقیقات جنگلها و مراتع کشور در گفتگو با قانون میگوید دریاچه ارومیه سبب شده ظرفیت ویژه گرمایی منطقه بالا برود و این یعنی تفاوت دمای شب و روز کاهش پیدا میکند. به این ترتیب اختلاف کمینه و بیشینه دما کاهش مییابد و یک شرایط نسبتا مدیترانهای حاکم میشود که این امکان را می دهد که طیف گستردهای از میوهها، محصولات باغی و محصولات زراعی با راندمان بالا در این منطقه کاشته شود.
به گفته وی وقتی دریاچه ارومیه از دست برود همه این مزیتهای اقلیمی را به تدریج از دست خواهیم داد. ظرفیت گرمایی ویژه کاهش پیدا میکند؛ اختلاف دمای شب و روز افزایش مییابد وبا حداکثر دمای گرم در روز و حداقل دمای سرد در شب مواجه میشویم که این سبب میشود بسیاری از گونههای گیاهی، اقلام زراعی و حتی گونههای جانوری به تدریج دیگر نتوانند در این شرایط زندگی کنند. تنوع زیستی منطقه کیفیتش را از دست خواهد داد، غلظتش کاهش پیدا خواهد کرد و همان اتفاقی که در آرال افتاده در دریاچه ارومیه خواهد افتاد: میزان گرد و غبار و نمک موجود در هوا افزایش مییابد، با از دست رفتن اراضی کشاورزی، فرسایش بادی منطقه افزایش پیدا میکند و سلامتی مردم و زیستمندان به شدت به مخاطره میافتد. یعنی مردم ساکن در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه هم از نظر اقتصادی و هم از نظر بهداشتی با مشکل رو به رو خواهند شد.
گروهی پدیده خشک شدن دریاچه ارومیه را ناشی از عوامل طبیعی میدانند و در صدر آن پدیده خشکسالی، تغییرات اقلیمی و گرمایش زمین را عنوان میکنند. بسیاری از مدیرانی که در چند دهه گذشته در حوضه آبخیز ارومیه مسئولیت داشتهاند در این گروه جای میگیرند.
گروه دوم معتقدند مهمترین عاملی که باعث تشدید بحران در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه میشود مولفههای انسانی و نوع مدیریت ناهمساز با توانمندی بومشناختی یا اکولوژیک سرزمین است.
درویش با اعلام اینکه به نظریه دوم معتقد است تصریح میکند: «در دو سال اخیر به خصوص در حوضه آبخیز ارومیه اتفاقاتی رخ داد که باعث شد پایه استدلال گروه اول به شدت بلرزد. همین اخیرا هم آقای نامجو وزیر نیرو اعلام کرد که 85 درصد بحران کنونی در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه ناشی از خشکسالی است در صورتی که طبق آماری که مرکز پایش خشکسالی کشور به صورت ماه به ماه گزارش میکند، در سال 88-89 ما با یک دوره ترسالی در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه یعنی در کل وسعت 5.2 (پنج ممیز دو) میلیون هکتاریش رو به رو بودهایم. در سال آبی کنونی هم که الان به ماه آخرش رسیدهایم در بسیاری از مناطق یا ترسالی بوده یا شرایط تقریبا نرمال بوده است. با وجود دو سال پیاپی ترسالی در دریاچه ارومیه این انتظار میرود که اگر خشکسالی مسبب بود الان باید وضعیت بهتر شود ولی باز بین 50 تا 200 سانتی متر سطح آب دریاچه کاهش یافته و از مساحت دریاچه ارومیه در طول یک سال اخیر 4300 کیلومتر دیگر کم شده است. همین نکته نشان میدهد که نمیتوان گناه را به گردن خشکسالی یا کمبود ریزشهای آسمانی انداخت و آنچه ناشی از مدیریت غلط سرزمین است را به حاشیه برد.»
حقآبهی طبیعی دریاچه کجا میرود؟
نویسنده وبلاگ مهار بیابانزایی معتقد است میزان توسعهای که در استان آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی و شمال کردستان دیده شده متناسب با توانمندی بومشناختی این حوضه نبوده است.
به گفته وی وسعت اراضی کشاورزی این منطقه چیزی حدود 60 هزار هکتار افزایش یافته که مقدار آب مورد نیازش حدود 3.6 (سه ممیز شش) میلیارد متر مکعب است.
این افزایش اراضی کشاورزی در شرایطی بر این حوضه تحمیل شده که منبع جدیدی از آب برای آن تعریف نشده است. کل آب قابل استحصال این حوضه حدود 7 تا 7.2 (هفت ممیز دو) میلیارد مترمکعب است که میتوانسته در طول هزاران سال نیازهای این مردم و موجودات حوضه آبخیز ارومیه را تمدید کند اما الان با این تحمیل جدید تنش بسیار شدیدی به منطقه وارد شده است.
علاوه بر این برای جبران کمبود آب، تعداد چاههای حفر شده مجاز و غیرمجاز، عمیق و غیرعمیق، در منطقه افزایش یافته است. فقط حدود 8000 حلقه چاه غیرعمیق در این حوضه حفر شده که باعث میشود سطح سفره آب زیرمینی به شدت کاهش پیدا کند و دریاچه ارومیه دیگر نتواند خودش را تغذیه کند.
به این ترتیب آب دریاچه با مکش شتابناکی وارد سفرههای آب زیرزمینی میشود که با مخلوط کردن آب شور و شیرین، کیفیت آب کشاورزی اراضی حاشیهای دریاچه را هم به شدت متاثر میکند.
درویش در گفتگو با قانون معضل بعدی را افزایش سدهای احداث شده در این حوضه میداند. به جز رودخانه باران دوست که از غرب آب را به دریاچه هدایت میکند، روی همه رودخانههای دیگر ورودی دریاچه سد احداث شده است. مطالعاتی هم برای احداث سد روی رودخانه باراندوست انجام گرفت که نهایتا شورای عالی که برای مدیریت حوضه تشکیل شده دستور داد این عملیات متوقف شود.
به گزارش قانون کمینه حقآبهای که دریاچه ارومیه به طور طبیعی نیاز دارد تا تراز اکولوژیکش تامین شود برابر با 3.1 (سه ممیز یک) میلیارد مترمکعب در سال است با این حال هماکنون با احداث سد روی همه ورودیهای دریاچه درواقع میزان آب ورودی به صفر رسیده است.
آماری که در مورد میزان ذخیره سدهای ساخته شده در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه داده میشود بین 2 تا 4.5 (چهار ممیز پنج) میلیارد مترمکعب در نوسان است. فعالان مستقل اعلام میکنند شمار سدهایی که زده شده حدود 36 تا 40 سد است و این سدها حدود 4.5 (چهار ممیز پنج) میلیارد مترمکعب آب را به خود اختصاص دادهاند.
درویش میگوید: «مسؤولان وزارت نیرو مثلا آقای مهندس دائمی که من با ایشان مناظره داشتهام میگویند این رقم حدود دومیلیارد مترمکعب است. با فرض اینکه ادعای مسئولان وزارت نیرو درست باشد دو میلیارد مترمکعب با چیزی حدود یک سوم کل آب قابل استحصال حوضه آبخیز دریاچه ارومیه برابری میکند. وزارت نیرو سهم سدسازی در خشک شدن دریاچه ارومیه را تنها پنج درصد میداند درصورتی که اگر عدد اعلامی خودشان درست باشد هم این رقم یک سوم یعنی حدود 30 درصد خواهد بود و نه پنج درصد که اعلام کردهاند.»
مسئولان چه کردهاند؟
دو راه حل اصلی که از جانب مسئولان برای نجات دریاچه ارومیه پیشنهاد شده انتقال آب و بارور کردن ابرهاست.
درویش معتقد است هر دوی این روشها مثل این است که کارخانهای ورشکست شود بعد برای جبران حقوق کارمندانش وام بگیرد. به اعتقاد وی این وام مشکل را حل نمیکند و تنها مثل یک مسکن اثر خواهد کرد و مساله را به تاخیر میاندازد.
وی تاکید می کند که مشکل اصلی در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه این است که چیدمان توسعه متناسب با توانمندی بومشناختی این حوضه نیست و اگر آب بیشتری هم وارد این حوضه شود چون مشکل اصلی حل نشده بحران به جای خودش باقی است. اتفاقی که بیسابقه هم نبوده است.
در اصفهان آورد سالانه رودخانه زاینده رود حدود 800 میلیون مترمکعب است اما با استفاده از تونلهای کوهرنگ 1 و 2 این آورد به حدود 1.4 (یک ممیز چهار) میلیارد متر مکعب رسانده شد. تونل کوهرنگ 3 هم که افتتاح شود این عدد به 1.6 (یک ممیز شش) میلیارد مترمکعب خواهد رسید، یعنی آورد رودخانه تقریبا دو برابر میشود اما با این وجود هم تالاب گاو خونی و هم زاینده رود خشک شده است.
درمورد طرح انقتال آب از ارس به دریاچه ارومیه نیز نباید از یاد برد که رودخانه ارس ارتفاعش پایینتر از دریاچه ارومیه است و سال 1375یکی از متخصصین دانشگاه تبریز طرحی داده بود که آب دریاچه ارومیه را به ارس منتقل کنند.
نویسنده مهار بیابانزایی با اعلام این که رودخانه ارس منبع تامین مهمترین قطب کشاورزی کشور یعنی دشت مغان است میگوید: «همین الان هم آنجا کمبود آب داریم بعد بیاییم یک بحران آنجا ایجاد کنیم که بحران دریاچه ارومیه را حل کنیم؟»
انتقال آب از سرشاخههای زاب هم که راه حل پیشنهادی دکتر پرویز کردوانی استاد دانشگاه و پدر علم کویرشناسی ایران است نیز از دید درویش هم تبعات بینالمللی خواهد داشت و هم با توجه به اینکه در پایین دست این رودخانه آب وارد تالاب هورالعظیم میشود مشکلات دیگری را به دنبال خواهد آورد چرا که تالاب هور العظیم هماکنون به یکی ازچشمههای تولید گرد و غبار تبدیل شده که با انتقال آب از سرچشمههای زاب مسألهی ریزگردها تشدید خواهد شد.
محمد درویش بارورسازی ابرها را نیز روشی میداند که اصولا با ملاحظات محیط زیستی در تضاد است چون مجموع آب موجود در جو ثابت است و اگر به طور مصنوعی جایی آب بیشتری بر زمین بباریم یعنی سهم آب در جای دیگری کمتر شده است. وی این امر را حتی اخلاقی هم نمیداند و تاکید می کند که دست کم طرفداران محیط زیست نباید از چنین حرکتهایی پیروی کنند.
علاوه بر این تا به حال حتی کشورهایی که در این زمینه از فناوریهای پیشرفته برخوردارند نیز نتوانستهاند آماری بدهند که نشان دهد با استفاده از تکنیک بارورسازی ابرها به بارندگی سالانهشان افزوده شده است.
راه حل چیست؟
درویش میگوید اگر هزینه ساخت سدهای جدید را به ارتقای نرم افزاری بخش کشاورزی اختصاص دهیم و راندمان آبیاری را از حدود 30 تا 31 درصد کنونی به حدود 60 درصد برسانیم، کشاورزی میتواند با همین مقدار تولیدی که دارد نیمی از مقدار کنونی آب را مصرف کند، یعنی به جای 6.8 (شش ممیز هشت) میلیارد مترمکعب آبی که مورد نیازش است با 3.4 (سه ممیز چهار) میلیارد مترمکعب همین مقدار تولید را داشته باشد.
به اعتقاد وی اگر بخواهیم به صورت درازمدت و درست و اصولی کاری بکنیم باید با حداکثر شتاب، راندمان آبیاری را در بخش کشاورزی افزایش بدهیم و این مهمترین کاری است که باید انجام شود. از سال 1381 که بحران خیلی جدی شده و برای آن ستادی تشکیل شده است و معاون رییس جمهور و استانداران هم وارد مسأله شدهاند چیزی حدود 18000 هکتار به اراضی کشاورزی افزوده شده است. محمد درویش میپرسد: «چرا؟ الان دیگر چرا؟ آنقدر که هر سال میگویند راندمان آبیاری باید افزایش پیدا کند، آمار بدهند ببینیم در پنج سال اخیر چه میزان راندمان آبیاری افزایش پیدا کرده است؟ چرا آماری نمیدهند؟ چرا اتفاقی نمیافتد؟»
از سوی دیگر اعلام میشود که به دلیل تکنیکهای ضعیف بستهبندی، حمل و نقل و سردخانه، حدود 20 درصد محصولات کشاورزی استانهای آذربایجان غربی و شرقی و کردستان قبل از رسیدن به دست مصرف کننده از بین میروند.
درویش با تاکید بر این که بهترین کار افزایش سریع راندمان کشاورزی است میگوید: «باید به این سمت برویم که وابستگی معیشتی به کشاورزی را در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه کاهش بدهیم. این حوضه میتواند پتانسیل گردشگری توریستی و بازرگانی بالایی داشته باشد، منطقه آزاد تجاری باشد، و دلیلی ندارد که اکثریت مردمی که در این حوضه زندگی میکنند قوت لایموتشان به صورت صددرصد وابسته به کشاورزی باشد تا اگر کشاورزی با بحران رو به رو شد این گونه تنشزا باشد. ما باید پتانسیلهای دیگر را در استان رونق بدهیم؛ باید برویم به سمت استحصال انرژیهای نو مثل انرژی بادی و انرژی خورشیدی در این حوضه و این استان را در این زمینه فعال کنیم.»
اینها همهی دغدغههای نویسندهی سومین وبلاگ مؤثر محیط زیستی جهان نیست، اما این که همین میزان از دغدغههایش نیز به چه میزان شنیده میشود را باید در سرنوشت دریاچه ارومیه دنبال کرد.