شعر
تـرا ایـران مینـامم
- شعر
- نمایش از چهارشنبه, 11 خرداد 1390 05:37
- بازدید: 6391
کاوگان (4) شهریور ماه 1375 خورشیدی
در بامداد روز سی و یکم شهریور ماه 1359 خورشیدی با دیگر اهریمنان بر سرزمین ما یورش آوردند. به یاد همهٔ آنانی که برابر «انیران» جنگیدند و جان باختند، تا ایران بماند، تا ایران بماند، تا ایران بماند.
تـرا ایـران مینـامم
دکتر هوشنگ طالع
(تورنتو ـ کانادا ـ تابستان 1366)
ایران،
ترا، خوزستان مینامم
با نخلهای سوخته،
و شهرهای به خون خفته.
ترا که،
شمشیر رستم به چنگ داری،
و خفتان سیاوخش، بر تن،
مرا نیز رخصتی ده،
تا بر شمشیرت بوسه زنم،
و گرد رزم، از خفتانت بسترم.
خوزستان،
ترا، قفقاز میخوانم.
گنجه و باکو،
شکی و شیروان،
تفلیس و ایروان،
در بند و شیشه.
و تفنگ «شمل»،
که هنوز فضا از بوی باروت آن،
مالامال است.
نظامی و سخن بلند خاقانی بزرگ:
بردیده من خندی، کاینجازچه میگرید
خندند بر آن دیده، کاینجا نشود گریان
خوزستان،
ترا، خوارزم مینامم.
فرارود و سیر دریا
وریگهای آموی، چونان پرنیان
سمرقند، بخارا و فرقانه
خجند و زر افشان.
رودکی، کمال و پورسینا،
و هزاران نام آور دیگر
خوزستان،
ترا هرات مینامم.
بلخ و بامیان،
و «پنجشیر»، هزاران شیر.
ترا، زابل و کابل مینامم،
مهراب و زال، تهمینه و رودابه
خوزستان،
ترا، سیستان میخوانم.
یعقوب دشمن شکن،
رستم و سام نریمان،
و «فرخی»، با کاروان حله.
خوزستان،
ترا کردستان مینامم،
مهاباد، حلبچه و شهر زور،
پنچوین، سنندج و کرکوک،
تا آن دور دستهای دور ...
و «ملای پیر» (1)،
که هنوز گرمی دستانش،
در دستانمان است.
خوزستان،
ترا، خلیجفارس میخوانم.
آن نیلی مواج،
گه خروشان و گه آرام،
ترا «بحرین» مینامم،
منامه و محرق
خوزستان،
ترا تخت جمشید مینامم
و آن مردان سنگی با فرهنگ
قامت افراشته بر فراز قرون
ترا، مشهد مرغاب مینامم،
کوروش بزرگ ،
و نخستین منادی آزادی بشر
خوزستان،
ترا، شیراز مینامم
رکنآباد و مصلی
بهار و عطر شکوفهی بادام و زرد آلو
حافظ، تجلیگه روح «همه ایرانی»
و سعدی شیرین گفتار،
سرو ناز و لالههای خونین کفن.
خوزستان،
ترا، مولای بلخ میخوانم.
و آن «نی که هنوز شکایت گوی»،
جدایی هاست.
خانگاه و زاویه،
سماع و شعرناب، و عروج تا به مبدا.
خوزستان،
ترا، «توس» مقدس مینامم.
مقدسترین خاک جهان،
سرزمین کاخ نظم بلند،
ای بیگزند از باد باران، (2)
ای بنگاه زبان پارسی،
ای «پارسی ویچ»
خوزستان،
ترا، «آریاویچ» مینامم.
ترا، «ایران ویچ» مینامم.
ترا، همهی ایران مینامم.
در تو،
هیرمند و اروند،
سند و سپیدرود،
کارون و آموی،
دجله و کورش و ارس،
البرز و الوند،
هندوکش و زاگرس،
در هم آمیختهاند.
مرا نیز رخصتی ده،
تا بر شمشیرت بوسهزنم،
و گرد رزم، از خفتانت بسترم.
____________________
1ـ برادر هم رزم، روانشاد ملامصطفی بارزانی، رهبرپارت دموکرات آن سوی مرز که گفت :
« هر کجا کرد زندگی میکند، آن جا ایران است».
2ـ پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و باران نیابد گزند (فردوسی)