تاریخ تجزیه
مسئولیت فرهیختگان در زنده نگاهداشتن نکتههای مهم تاریخ
- تاريخ تجزيه
- نمایش از سه شنبه, 19 خرداد 1394 07:53
برگرفته از ماهنامه گزارش، شماره 78، امردادماه 1376
دکتر هوشنگ طالع
روز 10 تیر ماه 1376 خورشیدی هنگکنگ پس از 156 سال جدایی به سرزمین مادر (چین) پیوست.
در نیمهٔ دوم سدهٔ میلادی حاضر كه در کنار وحدت هنگکنگ با سرزمین مادر، جهان شاهد دو رویداد بسیار برجستهٔ دیگر از پیوستن سرزمینهای پاره پاره شده بود: یکی بدنبال جنگهای دراز و خونین و دیگری به صورت مسالمت آمیز.
مورد نخست، سرزمین ویتنام است که بدنبال سالها نبرد، آتش و خون، سرانجام در دهه هفتاد یگانگی سرزمینی خود را باز یافت. مورد دوم، وحدت آلمان است. این کشور به دنبال تسلیم بدون قید وشرط حکومت نازی در پایان جنگ جهانی دوم، به اشغال چهار دولت فاتح در آمد. بدین سان، کشور آلمان به دوپارهی بزرگ یعنی آلمان شرقی و آلمان غربی، تقسیم شد؛ اما 46 سال بعد یعنی در سال 1991میلادی (1370 خورشیدی) بدون اینکه گلولهای شلیک شود و یا قطره خونی بر زمین ریزد، شرق و غرب سر زمین مزبور به هم پیوستند. گرچه در این میان، نقش حکومتها در تحقق یگانگی ملی، بسیار والاست، اما مهمتر از آن نقش ملت و مردم در زنده نگاهداشتن خواست وحدت و شکل بخشی نهایی به آن است.
در هر سه مورد بالا، حکومتهای کشورهای مزبور با درایت سیاسی و آگاهی و قبول حقوق عمومی از دست رفته، راههای گوناگونی را برای رسیدن به هدف برگزیدند و موفق نیز شدند. دولت چین، با آگاهی کامل، سیاست «پیشه کردن صبر» را بر گزید.
ویتنامیها با دست یازیدن به جنگافراز و با قبول و تحمل سختیها، رنجها ودادن قربانیهای بسیار، وحدت را شکل دادند. دولت آلمان با بهرهگیری از موقع مناسب جهانی و فروپاشی «حکومت مانع» توانست وحدت دوباره را به آلمان باز گردند.
چنانکه اشاره شد، مهمتر از حکومتها، ملتها و مردمند. این امکان وجود دارد که در زمانهایی، حکومتها خواست و یا توان لازم را برای استیفای حقوق از کف رفته ملی، نداشته باشند. ممکن است حکومتهایی به دلیل عدم درک لازم در این زمینهها باشند. یا این که بدلایل گوناگون بر چنین مسایلی، معتقد نباشند؛ اما مهم این است که حقوق سلب شدهی ملی، بدست بایگانی راکد «خاطره ملی»، سپرده نشود.
مهمترین عامل در تحقق وحدت هنگکنگ با چین، شمال ویتنام با جنوب و شرق آلمان با غرب، بیداری وجدان مردمی و زنده بودن خواست یگانگی در یاد و خاطرهی ملی بود. ویتنامیهای «شمالی و جنوبی» آلمانیهای «شرقی و غربی» اجازه ندادند تا حقوق از کف رفتهی تاریخی (که خواه برپایهی قراردادها و یا به زور «شمشیر برهنه» از آنان سلب شده بود) از یاد و خاطرهشان زدوده شود.
زنده نگاهداشتن نکتههای مهم تاریخ حیات ملی در یاد و خاطرههای تودههای مردم و نسلهای ملت، از بزرگترین وظیفههایی است که بر دوش فرهیختگان ملت، قرار دارد.
چنانچه پیشتر اشاره کرده شد، در زمانهایی هیاتهای حاکمه به دلیلهای گوناگون، ممکن است در بارهی حقوق سلب شدهی ملی، راه سکوت در پیش گیرند؛ اما، فرهیختگان ملت و همهی آنهایی که برابر حقوق تاریخی ملی احساس مسئولیت میکنند، حق ندارند که با سکوت خود، اجازه دهند که حقوق از دست رفته ملی، از یاد و خاطرهی ملت، برود. مهمتر اینکه این سکوت میتواند مانع از آگاهی نسل جوان گردد که خود گناهی بزرگتر است.
سیاههی قراردادهای تجزیه:
از سال 1192 خورشیدی (1813میلادی)، قرار دادهایی به دولت های وقت ایران و یا در حقیقت به ملت ایران، تحمیل شده است. در نتیجهی قراردادهای مزبور، سرزمین بزرگ ایران پاره پاره شد و اکنون بخشی از آن به همان نام باقی مانده است.
برای اینکه این موارد در یاد و خاطرهی ملی، رنگ نبازد و مردم برآنچه که بر سرزمین بزرگ ایران رفته است، آگاهی بیشتری داشته باشند. فهرست وار به ذکر آن موارد میپردازم. یادآوری این نکته ضروری است که آنچه در زیر آورده میشود، مواردی هستند که متکی بر«قرارداد» میباشند. گرچه این قراردادها، باعث پاره پاره شدن «ما» و دودهی «ما» از یکدیگر شدهاند؛ اما همین قراردادها میتوانند، اسناد یگانگی دوبارهی ما نیز به حساب آیند.
در این جا، بدون اشاره به مسایل سیاسی، نظامی و... که منجر به پذیرش این گونه قراردادها از سوی دولت های وقت ایران گردید. سیاههی قراردادهای مزبور برای تازهتر کردن یاد و خاطرهی ملی، آورده میشوند :
قرارداد گلستان 20 مهر ماه 1192 خورشیدی – 12 اکتبر 1813 میلادی)
بر پایهی این قرار داد که به دنبال جنگهای ده سالهٔ روسیه علیه ایران، بر ما تحمیل شد. چهارده ایالت و ولایت قفقاز، از دیگر سرزمینهای ایرانی نشین جدا شد و زیر سلطهی روسیه تزاری قرار گرفت.
ایالتها و ولایتهای چهاردهگانه مزبور عبارت بودند از : ایالت گنجه و قرهباغ، ولایتهای شکی و شیروان ، قبه، دربند و بادکوبه، تمامی ایالت داغستان و گرجستان، محال شورهگل، آچوق باشی، گروزیه، منگریل و آبخاز افزون بر آن، بخشهایی از سرزمین تالش نیز به تصرف روسها در آمد. همچنین حاکمیت بدون منازع ایران بر دزیای مازندران خدشه دار گردید 1.
قرارداد ترکمانچای (21 بهمن ماه 1206 خورشیدی – 10 فوریه 1828 میلادی)
بدنبال جنگهای سه سالهی ایران و روس، قرارداد ترکمانچای، بر مردم ایران تحمیل شد. در نتیجهی این قرارداد، سه ایالت دیگر قفقاز، یعنی ایروان، نخجوان و بخشهای دیگری از تالش نیز به روسها واگذار شد. حاکمیت ایران بر دریای مازندران از کف رفت و کاپیتالاسیون (قضاوت کنسولی) هم برملت ایران تحمیل شد. بدینسان، میان مردم قفقاز و دیگر مردم ایران، دیوارجدایی بر پا گردید 2 .
قرار داد پاریس (13 اسفند ماه 1235خورشیدی - 4 مارس 1875 میلادی)
به دنبال کشمکشهایی در شرق ایران با دخالت سیاسی – نظامی دولت انگلستان که منجر به لشگر کشی دولت انگلسیس به ایران و اشغال بوشهر، خرمشهر و گلوله باران اهواز از سوی دولت مزبور شد، قرارداد صلحی میان ایران و انگلستان در شهر پاریس به امضا رسید.
بر پایهی این قرارداد که به تجزیه بخشهایی از شرق ایران منجر شد، میان مردم ایران و افغانستان کنونی جدایی انداخته شد. بدین معنی که دولت ایران متعهد شد «... از هر نوع ادعای سلطنت یه شهر و خاک هرات و ممالک افغانستان صرفنظر نموده و به هیچ وجه از روسای هرات و ممالک افغانستان هیچگونه علامت اطاعت از قبیل سکه و خطبه یا باج مطالبه ننماید...» 3.
قرارداد آخال (18 آذر ماه 1260 خورشیدی –9دسامبر 1881 میلادی)
به دنبال جدا افتادن ایالت هرات، راه سرزمینهای خوارزم و فرارود که از هرات میگذشت، بر روی دولت ایران بسته شد. در نتیجه ارتباط کالبدی با «ایران ویچ» (بنگاه ایرانیان یعنی مناطق بخارا، سمرقند، فرگان (فرغانه) و... قطع شد.
دولت روسیه تزاری با توجه به این مساله و بر پایهی وصیتنامهی پتر4، سرزمینهای خوارزم و فرارود را مورد تهاجم نظامی قرار داد. دولت مزبور میان سالهای 70- 1860 میلادی، مقاومت مردم سرزمینهای نامبرده و ایستادگی امیران محلی را درهم شکست و سرتاسرسرزمینهای خوارزم و فرارود را اشغال کرد. بدنبال این تجاوز نظامی، بر پایهی قراردادی که به قرارداد آخال معروف است، دولت ایران مجبور شد که همه حقوق تاریخی خود بر سرزمینهای خوارزم و فرارود، چشم بپوشد 5.
شایان ذکر است که در سال 1249 خورشیدی (1870میلادی) هنگامی که روسها دستاندر کار اشغال نظامی سرزمینهای خوارزم وفرارود بودند، دولت انگلستان نیز از ضعف و درماندگی کامل دولت ایران بهره گرفت و بخشهایی از بلوچستان را که در حقیقت به عنوان منطقهای حایل میان ایران وهند به شمار می رفت و تحت حاکمیت ایران بود، با قوای نظامی اشغال کرد و نام «بلوچستان انگلیس» برآن نهاد.
سرزمین مزبور بدنبال تجزیهی هند پس از جنگ دوم جهانی و ایجاد دو کشور هندوستان و پاکستان به کشوراخیر هدیه شد 6.
عهدنامهی مودت و دوستی، معروف به قرارداد 1921 (23 بهمن ماه 1299 خورشیدی – 26 فوریه 1921 میلادی)
به دنبال پاگیری حکومت بلشویکی در روسیه ودرهمشکستن مقاومت گستردهی مردمان در زنجیر رژیم تزاری در قفقاز، خوارزم و فرارود و... ارتش سرخ بلشویکی، با اشغال شهر رشت و بخشهای دیگری از گیلان، دولت ایران را برای انتقال ارثیهی خونین تزارها به «تزارهای سرخ» زیر فشار قرار داد.
بدینسان دولت ایران، در حالی که شهررشت و بخشهای بزرگی از گیلان در اشغال ارتش سرخ بود و بیم حرکت ارتش مزبوربه سوی تهران میرفت «قراردادمودت» را امضا کرد. در اثر این قرارداد ارثیهی خونین تزارها یعنی همهی سرزمین قفقاز، تمام سرزمینهای خوارزم و فرارود و حاکمیت بر دریای مازندران، به «تزارهای سرخ» منتقل شد.
در فصل اول قرارداد مزبور میخوانیم که «... دولت شوروی روسیه مطابق بیانیههای راجع به مبانی سیاست روسیه نسبت به ملت ایران مندرجه در مراسلات 14 یانوار{ ژانویه} 1918 و 26 ایوان { ژوییه} 1919 یک مرتبه دیگر رسما اعلام مینماید که از سیاست جابرانهای که دولتهای مستعمراتی روسیه که به اراده کارگران و دهاقین این مملکت سرنگون شدند، نسبت به ایران تعقیب مینمود قطعا صرفنظر مینماید.
نظر به آنچه گفته شد... دولت شوروی روسیه تمام معاهدات و مقابلات و قراردادها را که دولت روسیه تزاری با ایران منعقد نموده و حقوق ملت ایران را تضییع مینمود، ملغی و از درجه اعتبار ساقط شده اعلان مینماید (7).
اما با وجود این اعلام صریح، نه تنها دولت شوروی روسیه سرزمینهای اشغالی از سوی حکومت تزاری را به ایران باز نگرداند ؛ بلکه در سوم شهریور ماه 1320 به بهانهی نبرد با دولت آلمان، هم دوش با نیروهای انگلستان و آمریکا سرزمین ایران را اشغال کرد.
در 21 آذر ماه 1324 دولت روسیه شوروی در حالیکه هنوز خاک ایران را در اشغال نظامی داشت، کوشید تا با حمایت مسلحانه از گروههای ساخته و پرداخته خود، استانهای آذربایجان و نیز بخشی از کردستان را نیز از ایران جدا کند.
این توطئه با قیام دلیرانه مردم آذربایجان و کردستان و نیز دلیری و پایمردی ارتش ایران در 21 آذرماه 1325 خنثی شد.
جدایی بحرین (1349 خورشیدی – 1970 میلادی)
در اولین روزهای فروردین ماه 1349 دولت وقت ایران، چیزی در قالب «تصمیم قانونی » برای تصویب به مجلس شورای ملی آورد. بر پایه این «تصمیم قانونی» میبایست در مورد مجمعالجزایر بحرین که تا آن زمان استان چهاردهم کشور به شمار میرفت همهپرسی به عمل آید. گروه اقلیت پنچ نفره مجلس بیست و دوم برابر این عمل واکنش سختی نشان داد ند و دولت را به اتهام تجزیه کشور به استیضاح کشاندند 8.
سر انجام به دنبال چند جلسه طوفانی در مجلس شورای ملی، شاه از ترس واکنش گسترده مردم، آنرا توشیح نکرد. در قانون اساسی مشروطیت هرگونه تغییر در مرزهای کشور میبایست در غالب یک لایحه یا طرح قانونی به تصویب مجلسین رسیده و از سوی شاه توشیح میشد. از سوی دیگر در نظامنامهی داخلی مجلس، قانون از طریق لایحه (که از سوی دولت تقدیم می شد) و یا طرح (که از سوی نمایندگان تنظیم میشد)، میتوانست در صورت تصویب صورت قانونی به خود گیرد. در نظامنامهی مجلس شورای ملی، چیزی به نام «تصمیم قانونی» وجود نداشت(9).
بیان این مسایل اینگونه کوتاه و سرخط وار تنها برای تازه کردن یاد و خاطرهی ملی مردم ایران بازگو گردید. ورنه، ماجرایی دراز همراه با خون وآتش، سوز و آه، جدایی و پراکندگی است.
در هردو سوی مرزهای تجزیه و جدایی مقاومتهای بسیار به عمل آمده است دولتهای وقت حاکم برایران و نیز مردمان جدا افتاده از ایران کوششهای قانونی زیادی برای ایجاد پیوند دوباره به عمل آوردند. مردم، نهضتها ایجاد کردند تا آنچه بر ما گذشته است، از یاد و خاطرهملی زدوده نشود.
پینوشتها:
1- مراجعه فرمایید به بایگانی اسناد وزارت امور خارجه / کتابهای تاریخ و نیز : تزارها و تزارها – دکتر هـ- خشایار – انتشارات آرمانخواه– تهران اسفند ماه 1358
2- همان
3- همان
4- مراجعه فرمایید به بایگانی اسناد وزارت امور خارجه و کتابهای تاریخ و نیز : روابط سیاسی ایران وانگلیس در قرن نوزدهم – محمود محمود
6- تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس
7- تزارها و تزارها
8- صورت مذاکرات دوره 22 مجلس شورای ملی – جلسهی یکشنبه 9فروردین و جلسهی 189 روز پنجشنبه 24 اردیبهشت 1349
9- نظامنامهی داخلی مجلس شورای ملی