نامآوران ایرانی
مولانا، جلال الدین بلخی(رومی)
- بزرگان
- نمایش از شنبه, 02 مهر 1390 09:13
- بازدید: 6532
برگرفته تبیان
جلال الدین رومی بلخی، مشهور به مولوی، 604-672 ه. ق، شاعر و عارف و حكیم ایرانی مقیم آسیای صغیر (و بهمين سبب معروف به رومی)، كه همۀ آثارش به زبان فارسی است و طریقۀ مولویه را كه دنبالۀ آن هنوز در تركیه ی امروز موجود است تاسیس كرده است.
زندگی نامه
مولوی در بلخ بدنیا آمد. پدرش بهاءالدین ولد، كه در آن شهر مسند تدریس و فتوی داشت، بسبب رنجش خاطر سلطان محمد خوارزمشاه هنگامی كه جلال الدین كودك بود، از بلخ بیرون آمد و سرانجام رخت به قونیه هجرت كرد و آنجا ماند تا وفات یافت (628 ه. ق). هنگام وفات پدر، جلال الدین 24 ساله بود، و بر جای پدر به وعظ و فتوی پرداخت. چندی بعد برهان محقق ترمذی از خراسان به قونیه آمد و جلال الدین جوان را تحت ارشاد و تربیت خویش گرفت و او را یك چند به حلب و دمشق فرستاد، و تدریجاً با معارف صوفیه آشنائی تمام داد. تا چند سالی بعد از وفات (638 ه . ق) برهان محقق، جلال الدین همچنان در مسند تدریش مستقر بود تا آنكه شمس انقلابی روحانی در وجود او پدید آورد كه ترك مسند تدریس و فتوی گفت و این امر سبب نارضائی و خشم شاگردان مولانا شده، مرید و مراد را سرزنشها كردند، و عاقبت شمس تحت فشار مریدان مولانا، بعد از آنكه به دمشق سفر كرد (643 ه . ق)، كوشید یك چند خود را از مولانا دور نگهدارد و ممكن نشد و عاقبت به قونیه بازگشت (644 ه. ق)، اما چندی بعد به ناگاه ناپدید شد (645 ه.ق) و افسانهای شایع گشت كه بدست مریدان مولانا كشته شده است. این شایعه، بی شك، در عهد حیات مولوی وجود نداشته است، و بعدها به وجود آمده؛ زیرا بعد از غیبت شمس، چندین بار مولوی به جستوی او به دمشق سفر كرد، اما از آن گمشده نشانی نیافت. بعد از آن، مولانا مسند تدریس و فتوی را ترك گفته به تربیت صوفیه و مراقبت باطن پرداخت. ارتباط و اتصال او با شیخ صلاح الدین فریدون زركوب و سپس تعلق و ارتباط با حسام الدین چلبی در این دوره از عمر (647 – 672 ه .ق) یك چند او را سخت مشغول داشت، و در واقع مقداری از غزلیات دیوان شمس بنام همین صلاح الدین زركوب گفته شده و مثنوی هم كه مهمترین اثر عرفانی ادب فارسی است به خواهش و تشویق حسام الدین چلبی بوجود آمده است.
وفات مولانا در جمادی الاخر سال 672 ه . ق در قونیه و در پایان بیماریی كه ظاهراً تب محرقه بوده است روی داد. شیخ صدرالدین قونوی بر جنازۀ وی نماز خواند، و جسد او را در نزد تربت پدرش كه موسوم به باغ سلطان یا ارم باغچه بود دفن كردند. و بنائی هم بنام قبۀ خضرا ، به نفقۀ بزرگان عصر و مریدان، بر تربت او پدید آوردند، كه آنجا مدفن خانوادگی احفاد وی شد، و تاكنون قریب 50 تن ا زاحفاد وی در آنجا دفن شدهاند، و آنجا هم اكنون در شهر قونیه دایر و مزار و مطاف دوستداران عرفان و آثار مولاناست.
آثار
آثار مولوی شامل نظم و نثر است، عموماً آثار وی به زبان فارسی است. آثار منظومش عبارتند از (1) مثنوی مشهور به مثنوی مولوی و مثنوی معنوی؛ (2) دیوان غزلیات معروف به دیوان كبیر یا كلیات شمس؛ (3) مجموعۀ رباعیات منسوب به مولانا (چاپ اسلامبول ؛ 1312 ه . ق )، شامل 1659 رباعی ، كه بعضی از آنها بظن قوی از او نیست. آثار منثورش عبارتند از فیه ما فیه؛ مجالس سبعه؛ و مكتوبات.
عقاید و آراء
تعلیم جلال الدین كه در مثنوی از زبان نی بیان می شود، در حوصلۀ تلخیص نمی گنجد. به اعتقاد وی انسان مبدا و اصلی دارد كه، منشا وحدت و اتحاد است، اما دور افتاده و جدا مانده است، و هدف تمام مساعی و مجاهدات وی آن است كه بار دیگر به "اصل" خویش راجع شود. این طلب "وصل" كه جز طلب "اصل" نیست، راه نیل بدان تمسك به شریعت و گذر از طریقت است، تا نیل به حقیقت، كه هدف وصل همان است، حاصل آید. ازین رو مولوی به شرعیت، كه وسیلۀ تهذیب و ریاضت نفس است، اهمیت خاص می دهد؛ نه ترك شریعت و تسلیم به شطحیات صوفیه را توصیه می كند، و نه گرایش به فقر و عزلت و رهبانیت را تبلیغ می نماید. مرد كامل را كسی می داند كه جامع صورت و معنی باشد، و وجود زن و فرزند را نیز حجاب را ه نمیشناسد، و درست مثل یك متكلم، اما به كمك قیاسات تمثیلی و تشبیهات شاعرانه، در تایید و اثبات عقاید و مبانی قرآن و اهل شریعت اهتمام می ورزد، و قضایائی مانند حقیقت توحید، واقعیت روح، كیفیت حشر و نشر، و حدود جبر و اختیار را موافق مذاق اهل شریعت تبیین میكند. با اینهمه، لب و مغز شریعت را عبارت از عشق می داند، و محبت را ، كه سبب تزكیه و تربیت دل است، موثرترین عامل در تهذیب نفس می شمرد، و مهمترین وسیله برای نیل به معراج روح كه وصول بدان، غایت سیر اهل طریقت و مودی به كشف و اخذ حقیقت است، میخواند و جذبۀ حق را برای این راه شرط اصلی میشناسد. با اینهمه، عشق را ، خواه "این سری" (یعنی مبنی بر مجاهده ) باشد و خواه "آن سری" (یعنی مبنی بر جذبه)، رهبر و مودی به حقیقت، كه در آن رنگ و دورنگی و نزاع و اختلاف لفظی را جایی نیست، می شمارد، و این معانی را به كمك حكایات و تمثیلات در مثنوی با بیانی قوی روشن می كند.
در باب اخلاق و تربیت نیز نكته سنجیهای بدیع دارد. سرچشمۀ خوشیها را جان میشمارد، و لذات معنوی را كه قابل سلب و انتزاع نیست و برذات جسمانی، كه فانی است، ترجیح میدهد، و در طریقت، ریا و خود پرستی را به مثابۀ بند و زنجیر آهنی میشناسد، و حتی علم و دانش را، اگر سبب مزید عجب و پندار شود، فضیلت نمیشمارد و حجاب راه میداند. بنابراین، اخلاص و پاكی نیت را هم در علم و هم در عمل ، لازم میداند، و تاكید میكند كه انسان باید در اعمال خود جز به خدا نظر نداشته باشد، و معتقد است تا وقتی نظر انسان از غبار هوی و شهوات نفسانی زدوده نشود، به حقیقت كه در واقع روشن و آشكار است، نایل نخواهد شد. بدینگونه، اخلاق نیز در تعلیم مولوی وسیلهای است برای تهذیب صوفیانه، و وی بدین ترتیب ، شریعت و اخلاق و طریقت را برای نیل به حقیقت كه غایت مطلوب و اصل و مبدا وجود است به منزلۀ وسیله می شمارد.