مجله
سخن نخست فروزش 3
- مجله
- نمایش از چهارشنبه, 11 فروردين 1389 01:10
- بازدید: 3890
فهرست نوشتارهای شمارهي سوم فصلنامهی فروزش
بهنام آن كه جان را فكرت آموخت
چراغ دل ز نور جان برافروخت
فرمان مشروطيت در چهاردهم جماديالثاني 1324 هجريقمري يا سيزدهم امردادماه 1285 خورشيدي برابر با پنجم اوت 1906 ميلادي صادر شد. البته هنگامي كه مردم شادمانانه متن فرمان را بر ديوارها خواندند و ديدند كه در آن سخني از ملت به ميان نيامده و تنها به منتخبان «شاهزادگان قاجاریه و علماء و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف» اشاره شده است اعلاميهها را از ديوارها كنده و جشنها را متوقف كردند و اعتراضها را پي گرفتند. چهار روز بعد، مظفرالدينشاه سند دوم مشروطيت را صادر كرد كه در آن عبارت «منتخبین ملت» آمده بود. پس از آن بود كه مجلسي از اعيان، اشراف، روحانيان و نمايندگان اصناف كشور در تالار مدرسهي نظام تشكيل شد تا قانون اساسي و نظامنامهي انتخابات را شكل دهند. به اين ترتيب ايران را وارد دورهي نويني از تاريخ ديرپاي خود شد.
در اين هنگام، به دليل بيماري مظفرالدينشاه، محمدعليشاه در راه تهران بود تا ادارهي امور را به دست بگيرد و چون او با انديشهي مشروطيت ميانهي خوبي نداشت، نمايندگان شتاب بهخرج دادند تا قانون اساسي، پيش از آنكه محمدعليشاه قدرت را در دست بگيرد، آماده شود. نويسشِ باقیِ قانون اساسی، هر چند اهمیت كمتری نداشت، ولی از فوریت كمتری برخوردار بود. همین باقیِ قانون اساسی بود كه بعد «متمم» ناميده شد. به هر رو، قرعهي اين فال به نام محمدعليشاه افتاد كه سر باز زد. دوباره جنبشي برپا و شاه ناگزير از امضاي متمم قانون اساسي در 107 اصل شد. به اين ترتيب نمايندگان ملت، چهاردهم مهر 1286 خورشيدي، با وارد كردن واژهي مشروطه، دستوري را كه در آن حكومت ایران به طور رسمی «مشروطه» شناخته شود به توشیح شاه رساندند. این را میتوان حمل بر طنز تاریخ كرد كه اين سند از سوي پادشاهی امضا شد كه هیچگاه اجراي آن را برنتابيد و آخر، تاجوتخت خود را در راه مخالفت با آن به باد داد.
و اما، آن هنگام در جهان تنها 43 كشورِ مستقل وجود داشت. امروزه شمارِ هموندان سازمان ملل متحد به بيش از 190 كشور رسيده است. اين كمابيش 150 كشور جديد، همگي برآمده از جنگ جهاني دوم - و عقبنشيني استعمارگران در برابر موجهاي استقلالخواهي مردمان و ملتهاي جهان - هستند. از ميان كشورهاي اسلامي امروزي، آنهنگام، تنها سه كشورِ ايران، تركيه (عثماني) و تا اندازهاي افغانستان مستقل بودند؛ باقي جهان در چنگِ چند كشور بود: آفتاب در امپراتوري بريتانيا غروب نميكرد؛ فرانسه بهعنوان دومين قدرت استعماري بخشهايي از آسيا، بخشهايي از شمال آفريقا و بخشهايي از آمريكاي جنوبي را در اختيار داشت؛ دولت روسيه بخشهاي بزرگي از اروپا و آسيا را در اختيار داشت؛ در كنار اينها امپراتوري عثماني كه تنها امپراتوري مسلمان بود، بخشي از آسيا و اروپا را در اختيار داشت؛ بخشهايي از اروپا نيز مستعمرهي امپراتوريهاي آلمان و اتريش- هنگري بود؛... به اين ترتيب، بيشترِ سرزمينهاي جهان مستعمره بود.
از سوي ديگر از ميان اين 43 كشور مستقل، فقط 16 كشور را ميشد با اما و اگر جزو كشورهاي مردمسالار ردهبندي كرد؛ يعني، كشورهايي كه داراي پارلمان يا مجلس شوراي ملي بودند.
آري، در چنين شرايطي بود كه ايران با انقلاب مشروطيت به عنوان هفدهمين كشور جهان به جمع كوچك كشورهاي مردمسالار پيوست. بر اينپايه، در جهاني كه زير سلطهي استعمار و استبداد بود، كاري كه ايرانيها به ثمر رساندند، دستآوردِ عظيمي بود، يعني در سراسر قارهي پهناور آسيا، ايران نخستين ملتي بود كه بانگ ملّتگرايي و مشارکت مردم در امر حکومت را بلند كرد و در اين مبارزه كامياب شد؛ هر چند بهنظر ميرسد نهادينه ساختن اين پيروزي در تمامِ اين سالها با چالشهايي روبهرو بوده است.
فروزش بخشهايي از شمارهي پيشِ رو را ويژهي اين رويداد مهمِ تاريخ معاصر ايران كرده است.