کتاب
ســـــمـــــک عــــــیــــار - درباره داستان سمک عیار و نشانههای فتوت در آن
- كتاب
- نمایش از یکشنبه, 26 آبان 1392 11:03
- بازدید: 5889
برگرفته از تارنمای تبیان به نقل از کتاب آیین جوانمردی و عیاری
داستان سمک عیار مربوط است به سرگذشت خورشید شاه فرزند مرزبانشاه ، سلطان شهر حلب که دلباخته دختر فعفور شاه ، شاه چین بود.
خورشید شاه به جهت پیدا کردن معشوقه اش که مه پری نام دارد به سرزمین ماچین میرود و در آنجا درگیر جنگی بزرگ و دامنه دار با پادشاه ماچین میگردد ، اما در همه جا یاری و کمک عیار پیشهً بنام سمک است که او را از بدبختی ها و بندی و اسیری ها نجات میدهد و پیروزمندانه برمیگرداند.
درحقیقت می توان گفت که این داستان دربارهً کار روایی های ، سمک عیار و جوانمردان و عیاران دیگر ، مانند : شغال پیل زور ، روزافزون ، گلمبوی گلرخ ، هرمزکیل ، شاهک ، سرخرود ، آتشک ، سرخ کافر ، فرخ روز و صدها زن و مرد عیار پیشه و جوانمرد است که توسط« فرامرز بن خدا داد بن عبدالله الکاتب الارجانی» با نثری ساده ، روان و زیبای ادبی نوشته شده و توسط استاد« پرویز ناتل خانلری» در چند جلد منتشر گردیده است.
دراین داستان ، قهرمان اصلی ، سمک است که در آغاز کار یکی از جمله چاکران و شاگردان سرهنگ جوانمرد یعنی شغال پیر زور ، بشمار میرود. در آغاز داستان می خوانیم که گروهی از جوانمردان و عیاران در اطراف رئیس و سرهنگ خویش جمع آمده اند و دروازهً خانهً خویش را بروی تمام مسافران و درماندگان و پناهندگان باز داشته اند و از هیچگونه کمک و یاری به محتاجان و مصیبت رسیدگان دریغ نمی کنند و این یاری و مددکاری شان برای شاه و گدا یکسان است.
دراین داستان می بینیم که سمک عیار مردیست میانه قد و لاغر اندام که از نگاه ظاهری خود با مردم عادی فرقی ندارد ، مگر تمام سجایا و منش های نیک انسانی همچون شجاعت ، مروت ، مهمان نوازی ، مردم دوستی ، زینهار داری ، شکسته نفسی و فروتنی در وجود او جمع شده و تمام مشکلات را به نیروی تدبیر ، عقل و خرد خویش ، حل میکند. سمک که خود از میان توده های مردم برخاسته است ، مردیست مردمدار که آنچه بگوید ، انجام میدهد و با یاران خویش صادق الوعده ، راستکار ووفادار بوده و از چاپلوسی و مردم فریبی و دروغ گویی بیزار است.
از نگاه سمک عیار : مرد عیار پیشه باید که عیاری داند و جوانمرد باشد و به شبروی دست داشت و عیار باید در جنگ استاد بود و بسیار چاره باشد و نکته گوی باشد و حاضر جواب . سخن نرم گوید و پاسخ هرکس تواند داد و در نماند و دیده نادیده نکند و عیب کسان نگوید و زبان نگاه دارد و کم گوید ، با این همه درمیدان داری عاجز نبود و اگر وقت کاری افتد ، در نماند.
و به همین دلیل است که بعد ها همه سران ،جوانمرد و عیار پیشه ، حتی استادش شغال پیل زور ، او را به سرهنگی می پذیرد و تمامی عیاران از جملهً شادی خوردگان و شاگردان او بشمار میآیند.
بدین گونه دیده میشود که سیمای سمک عیار به تمام قواعد اخلاقی و کار کرد و عمل عیاران قدیم جواب میدهد و درین داستان میتوان نمونهً کامل ادبیات جوانمردی را بدون کم و کاست دریافت و درین مورد محقق و پژوهشگر شناخته شدهً تاجیک ، «دکتر قربان واسع» ، درست و برحق گفته است که :
« جهت و دلپذیری اثر مذکور که بدون شک نمونهً عالی ادبیات جوانمردیست ، در نطق و لطف بیان سمبول جوانمردان صورت پذیرفته است ، مولف و مرتب کنندهً اثر در بین حادثات وواقعات و جان بازی ها و جانفشانی های جوانمردان چنان با ذوق و شوق خاصه بحث به میان می آورد که خواننده را از آغاز تا انجام شیفته خود گرداند. پس سوالی به میان می آید که سبب شیفته گردیدن خواننده از مطالعهً این اثر درچه است؟ بی شبه سبب نخستین و عمدهً دلپذیر این اثر به طرز زندگی جوانمردان و رویهً مردانه آنان و همچون دستور مکمل آیین جوانمردی بودن سمک عیار است. »
بدون شک راز پیروزی و محبوبیت سمک عیار را باید در جوانمردیها و فضایل اخلاقی او جستجو کرد و به همین دلیل است که سمک در تمام شهرها به جوانمردی و پاکبازی و شجاعت و مروت و مردم دوستی و نیک اندیشی مشهور و معروف است و کار هایی که انجام میدهد به خاطرنام است نه بخاطر نان ، و از آنجا که میخواهد خودش را معرفی کند ، بدینگونه یاد کردی دارد : « مردی ناداشت و عیار پیشه ام ، اگر نانی یابم بخورم و اگر نه میگردم و خدمت عیاران و جوانمردان میکنم و کاری اگر میکنم ، آن برای نام میکنم ، نه از برای نان ، و این کار که میکنم از برای آن می کنم که مرا نامی باشد. »
در داستان سمک عیار تمام عیاران و جوانمردان چه زنان باشد و چه مردان ، به همه اصل های اخلاقی و انسانی و اجتماعی و مردمی معتقد و پایبند اند. آنها راز دوستان را حفظ میکنند ، راستگوی و راست کردار و راست پندار اند و به گفتهً« دکتر جعفر محبوب» سمک :
« حتی یک نمونهً دروغ گویی و سست عهدی و پیمان شکنی ، جبن و آزمندی و زر پرستی و بی ناموسی و ناسپاسی و نمک خوردن و نمکدان شکستن ، حتی در میان عیاران گروه مخالف ، دیده نمی شود و مرتکبان این اعمال در نخستین وهله از جمله عیاران و جوانمردان طرد می شوند و در برابر ناسپاسی و بدکرداری خویش مجازات هولناک و عبرت انگیز، تحمل می کنند.»
و به همین دلیل است که خواننده و شنوندهً داستان سمک و دیگر عیاران و جوانمردان باشد دراین مورد« دکتر غلام حسین یوسفی »چه خوب و زیبا نوشته است ، که :
« بهترین فایده ای که در زمینه مطالعات اجتماعی ازاین کتاب حاصل می شود ، پی بردن به سازمان های عیاری ، اصول تربیت ، اخلاق و رفتار ، آداب و رسوم و مقررات ، سلسله مراتب عیاران ، اسباب و ابزار کار ، چاره گیری ها و تدبیر ها ، مقام اجتماعی و پیوستگی آنها با یکدیگر در شهرها و کشورهای مختلف است.»
باتوجه به داستان سمک عیار ، میتوان این صفات را از جملهً برازنده ترین ویژه گی های عیاران و جوانمردان ، دانست ، بدینگونه :
ـ بی اجازت درآمدن در خانه جوانمردان ، ناجوانمردیست. ( سمک عیار ج اول ص 26 )
ـ مردی آنست که سخن راست گویند و سخنی گویند که بتوانند. ( سمک عیار ج اول ص 27 )
ـ جوانمردان دروغ نگویند ، اگر سرایشان در آن کار برود. ( سمک عیار ج اول ص 48 )
ـ عیاری به بد دلی نتوان کرد. ( سمک عیار ج اول ص 66 )
ـ مردی آنست که چون درکاری خواهد رفتن ، بیرون آمدن را طلب کند. ( سمک عیارج اول ص 130 )
ـ دروغ گفتن شرط جوانمردان نیست. ( سمک عیار ج اول ص 209 )
ـ همه جوانمردی مراد مردم به حاصل آوردن است. ( سمک عیار ج اول ص 351 )
ـ مردان سخن بسیار نگویند. ( سمک عیار ج دوم ص 205 )
ـ سر جوانمردی امانت نگهداشتن است. ( سمک عیار ج دوم ص 214 )
ـ درطریق جوانمردان طعام مقدم بر کلام است. ( سمک عیار ج سوم ص 223 )
ـ سستی در کار نمودن نه از جوانمردی است. ( سمک عیار ج سوم ص 269 )
ـ دعوای مردی کسی باید بکند که به جای آرد. ( سمک عیار ج چهارم ص 121 )
ـ نام مردان در سر تیغ مردان باشد. ( سمک عیار ج چهارم ص 202 )
ـ اصل مردی حریف شناختن است . ( سمک عیار ج چهارم ص 229 )
ـ سر جوانمردی ها نان دادن است. ( سمک عیار ج چهارم ص 243 )
اما آنچه که من امیدوارم ، بیش از هر چیز دیگر درخوانندهً داستان سمک عیار اثربنهد جاذبه مردانگی و انسانیت و دلیری و بزرگواری و مردم دوستی ( سمک ) است که در سراسر کتاب انسان را بسوی متعالی شدن می کشاند ، چه حاصلی ارجمندتر و بهتر از آن ، که کسی را با خواندن داستانی ، این همه جوانمردی را به پسندد و بستاید و شاید هم که این آیین انسانی و مردمی را پیشه کند و به گفتهً فردوسی پاکزاد :
به نام نیکو اگر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگ راست