زیست بوم
تغییر اقلیم، در چشم انداز کوهنورد - 3
- زيست بوم
- نمایش از یکشنبه, 12 آذر 1391 12:28
- بازدید: 4734
برگرفته از تارنگار دیده بان کوهستان
خورشید چون دشنامی بر میآید
عباس محمدی
در سال های اخیر، این یخبرف در تابستان ها از میان می رود و به جای آن یک شیب پوشیده از سنگ های ریز و درشت بسیار سست و خطرناک، کف یخچال را به ابتدای دیواره وصل می کند. سابقا در حد فاصل شکاف یخی پای دیواره و ابتدای شیب یخبرفی، یک توده سنگ محکم وجود داشت که در میان کوه نوردان به "گل سنگ" معروف بود. در روز 19/5/80 قطعه های عظیمی از این گل سنگ (قطعا به دلیل ذوب شدن یخ و برف های زیر و لابلای آن) فرو ریخت و یوسف مرزبانی، کوه نورد کرمانشاهی زیر صدها تن سنگ مدفون شد. می دانیم که در یخچال های کوهستانی، یخبرف (neve)ها منشا "تغذیه" ی یخچال، یعنی تامین کننده ی برف برای بقای یخچال دره ای در تابستان هستند، و با از میان رفتن یخبرف باید منتظر مرگ سریع یخچال باشیم.
تبدیل شیب های یخچالی در معدود یخچال های ایران به شیب های پوشیده از خاک و سنگ سست، در دماوند هم به خوبی دیده می شود؛ در شهریور 1360 دره ی یخار از پایین ترین بخش ها (حدود ارتفاع 2700 متر) پر از یخ و برف بود، و از ارتفاع حدود 4800 متر – نزدیکی های دیواره ی یخی- به علت پوشش یکدست برف و یخ، ما سنگ ریزش ندیدیم. در دهه ی اخیر پوشش برف و یخ بسیار کم و ریزش ها بسیار بیشتر شده است. حتی در جبهه های دیگر دماوند که در آن ها برخلاف دره ی بسیار تنگ و خطرناک یخار در گذشته هیچ ریزشی وجود نداشت، در سال های اخیر ریزش های زیادی گزارش می شود. در اوایل مهر ماه 1370 با یکی از دوستان (رضا طاری) برای صعود یخچال سیوله (شمال دماوند) به منطقه رفته بودیم. در زیر پیشانی یخی (حدود 4500 متر) آن قدر سنگ از بالا ریخت که ترجیح دادیم به سمت غرب فرار کنیم؛ چند دقیقه ای از رسیدن ما به کناره ی غربی یخچال نگذشته بود که قطعه های عظیمی از سنگ به پیشانی یخی و اطراف آن برخورد کرد. به احتمال زیاداگر به کار ادامه داده بودیم، کشته می شدیم. در روز 12/6/79 چهار کوه نورد همدانی در حال صعود از یال غربی دماوند (که پیش از آن سابقه ی ریزش نداشت) در نزدیکی قله مواجه با سنگ ریزش شدند و همگی به شدت آسیب دیدند. از میان آنان مرتضی محمودی از ناحیه ی پا چنان آسیب دید که بعدا در بیمارستان پنجه ی پای او را قطع کردند.
همان گونه که اشاره کردم، به نظر من کم شدن آب رودخانه های کشور، بیش از آن که نتیجه ی کم شدن بارش ها باشد، به علت گرم شدن هوا است که نتیجه ی فوری آن (در کشور بیابانی ایران) تغییر الگوی بارش – حتی در کوه ها- از برف به باران، و نیز زیاد شدن تبخیر است. منطقا، اگر میزان بارش 40– 30 درصد هم کم شود – به شرط ثابت بودن عامل های دیگر- نباید رودها و برکه هایی که هیچ کس خشک شدن آن ها را به یاد ندارد، خشک شوند، بلکه باید کم آب شوند. اما اگر در این حال، تبخیر هم بیشتر شود (که در ایران، گرم تر شدن زمین و بادهای خشک به این امر دامن می زند) فاجعه به بار خواهد آمد.متاسفانه مسوولان امور اب و کارشناسان کشور به مساله ی تبخیر کم تر توجه دارندو غالبا در مورد بارش ها اظهارز نظر می کنند.در مواردی، این مسوولان حتی دچار اشتباه های آشکاری هم می شوند. برای مثال، در روزنامه ی همشهری 29 آبان 1380 در گزارشی با عنوان "71 درصد آب باران تبخیر می شود" (به نقل از گزارش معاونت وزارت نیرو) آمده است: «متوسط بارش سالانه ی کشور 250 میلی متر است، در حالی که متوسط تبخیر سالانه 178 میلی متر گزارش شده است. این عدد بیانگر تبخیر بالا در کشور ما است. به عبارت دیگر معادل 71 درصد از کل بارش کشور تبخیر می شود.» این که متوسط تبخیر سالانه 178 میلی متر برآورد شده، کاملا اشتباه است؛ در واقع، تبخیر در کشور ما چندین برابر این مقدار است. تبخیر سالانه ی 18 سانتی متری یعنی این که اگر مثلا یک حوضچه ی آب به عمق بیست سانتی متر را در آغاز سال در معرض هوای باز و آفتاب بگذاریم، در آخر سال 2 سانتی متر از این آب باقی می ماند [و 5 سانتی متر هم اضاف بارش ها به آن افزوده می شود](22)(و به این ترتیب باید هر ساله آب برکه ها و دریاچه های ایران بالاتر بیاید!). در حالی که تقریبا در تمام نقاط ایران، میزان تبخیر بسیار بیش از این است، و قرار دادن حوضچه هایی با عمق چند متر هم در هوای باز (اگر ورودی نداشته باشند) منجر به خشک شدن آن ها می شود. اگر بارش ها به لایه های درونی زمین نفوذ نمی کرد، اگر آب ها از سطوح گسترده به سوی نقاط پست (بستر رودخانه ها و دریاچه ها) جاری نمی شد و در آن جاها عمق مناسب نمی یافت، و اگر مقداری از این بارش ها به شکل برف در کوه ها ذخیره نمی شدو آهسته آهسته از زیر و روی خاک جاری نمی شد، در ایران، نه تنها کل بارش ها تبخیر می شد، بلکه مقدار بسیار زیادی هم کم می آوردیم! تبخیر شدن بیش از هفتاد درصد از کل بارش 400 میلیارد متر مکعبی کشور، به این معنا است که فقط سی درصد از بارش ها به سفره های آب زیرزمینی می رسد، یا در در رودخانه ها جاری می شود و از تابش آفتاب و تبخیر سریع جان به در می برد، و نه آن که بارش سی درصد بیشتر از تبخیر است.
کم برآورد کردن میزان تبخیر، منجر به اشتباه های چشمگیر در برنامه های توسعه می شود؛ زدن سدهای بزرگ بر رودخانه ها و تشکیل دریاچه های گسترده، موجب تبخیر فراوان آب در بالادست، و باعث جلوگیری از نفوذ آب به لایه های زیرین زمین در پایین دست می شود که این خود، باز نوعی هدر رفت آب را سبب می شود. از این گذشته، چون ورودی آب به تالابهای طبیعی کم میشود، آن ها در برابر تابش بیامان آفتاب با سرعتی باورنکردنی – و بیتناسب با شدت خشکسالی – میخشکند. چنین است که در پی خشکسالیهای 80-1378 که میانگین بارشها در بیشتر نقاط کشور، تقریبا سی درصد کمتر از میانگین 32 ساله بوده است(22)، 14 تالاب از 21 تالاب مهم کشور که در کنوانسیون رامسر ثبت شده، پاک میخشکند(23).
هر اندازه بارش به شکل برف کمتر شود، به میزانی بس بیشتر خطر فصلی شدن رودخانهها و آبگیرها فزونی میگیرد. میتوان گفت که یک نقش مهم برف و یخ در جریان داشتن رودخانهها، نقشی است که "چرخ لنگر" در موتورها دارد؛ به این معنا که به حرکت منظم آب کمک میکند و جلوی نوسانهای شدید را میگیرد. با تبدیل بارشها از برف به باران، ممکن است میانگین بارندگی کمتر نشود، اما توزیع بهینهی آب در طول سال مشکل میشود، ضمن آنکه ممکن است خطر سیل و از دست رفتن مقدار زیادی آب که ذخیره شدنی نیست هم افزایش یابد. متاسفانه، تمامی مشاهده های صحرایی – که به چند نمونه از آنها اشاره شد – و نیز گزارش منابع رسمی حکایت از آن دارد که حتی در یک دوره بارندگی خوب اخیر (مهرماه 80 تا اردیبهشت 81) «ریزشهای جوی در حوزههای آبگیر کشور به جای برف، بیشتر به صورت روانآب (جریان سطحی) بوده» است(24). گرمتر شدن پیوستهی هوا درجندسال اخیر (به طوری که مثلا در تهران در روز 25 اردیبهشت 80 دما به 36 درجه رسید که در آمار سی سال پیش از آن بیسابقه بوده25) زنگ خطری است که برای همهی مدیران کشور و شهروندان ساده به صدا درآمده است. همه باید بدانند که در ایران جای هیچ گونه خوش خیالی در مورد آب نیست و اکنون حتی نمیتوان امیدی به "ترسالی"ها داشت. مثلا در همین دورهی پرآب مهرماه 80 تا اردیبهشت 81 که میانگین بارندگی کشور حدود هفت درصد از میانگین سی ساله بالاتر بوده است(24) از اوایل تابستان نشانههای کمآبی در استان فارس بروز کرد، چنان که مدیرکل امور عشایر این استان گفت: «به رغم بارندگیهای سال گذشته و اوایل سال جاری، به دلیل خشکسالیهای ممتد و برداشت فزایندهی آبهای زیرزمینی، جامعهی عشایری فارس همچنان در معرض خطر خشکسالی و کمآبی قرار دارد(26). این همان استان فارس است که تا چهار پنج سال پیش، دریاچهها و تالابهایی گسترده مانند، بختگان، مهارلو، کافتر، ارژن... همچون نگینی در دشتهای کم ارتفاع آن میدرخشید، و از کوههای بلند آن رودهای خروشان دایمی جاری بود. در زمانهای دورتر، جغرافیدانان، فارس راسرزمین بسیار پرآب خواندهاند؛ اصطخری (قرن چهارم) در فارس یازده رود بزرگ را نام میبرد «که هرگاه کشتی بر آن روان نمایند، تحمل آنها را میکنند(27) و میگوید: «رودهای کوچکتر چندان به وفور یافته میشود که از عهدهی شمردن آنها بر نمیآید.» مقدسی (قرن چهارم) می گوید: «آب در فارس فراوان است و تعداد تقریبا زیادی رود در آن ناحیه هست(27).
کوهنوردان همیشه با حساسیت وضع طبیعت را زیر نظر داشتهاند؛ اعلام مناطق بکر به عنوان پارک ملی با کوششهای یک کوهنورد (جان موییر 1914-1886) آغاز شد. این طبیعیدان و کوهنورد آمریکایی (با اصلیت اسکاتلندی) در سال 1868 وارد درهی یوسمیتی (Yosemite) در منطقهی سییرانوادای کالیفرنیا شد و گفت: "این دره لطیفتر از آن است که مورد حملهی انسان قرار گیرد." موییر باشگاه سییرا (Sierra Club) را پایهگذاری کرد و اقدام به شناسایی و نقشهبرداری منطقه، و تلاش برای حفاظت آنجا کرد. نتیجهی این تلاشها، اعلام منطقهی یوسمیتی به عنوان پارک ملی (Yosemite National Park) بود. که یکی از نخستین اقدام ها از این نوع در جهان به شمار میرود.
بسیاری از کوهنوردان بزرگ جهان مانند ادموند هیلاری، کریس بانینگتون، و راینهولد مسنر، جزو پیشگامان حفاظت محیط زیست- و به طور خاص، محیط کوهستان – بودهاند. تغییرات آب و هوایی نیز از چشمان نگران کوهنوردان طبیعتدوست دور نبوده است. در بسیاری از گزارشهای کوهنوردان پرسابقه، از سالها پیش، به گرم شدن زمین و کم شدن یخ و برف کوهها اشاره شده است. به عنوان مثال کورت دیمبرگر که در سال 1984، پس از 21 سال یک بار دیگر عازم صعود قلهی 8047 متری برودپیک شده بود، در گزارش صعود دوم خود اشاره میکند که این بار بسیاری از جاهایی را که پیشتر پوشیده از یخ و برف دیده بود، به شیبهای سنگی بدل شده بودند(28).
چندی پیش در مجلهی کلایمبینگ، از مارک بوون، دکتر فیزیکدان و کوهنورد (از دانشگاه معتبر MIT)، مقالهی تحلیلی و مقایسهای دربارهی وضع یخ و برف تعدادی از کوههای آمریکای جنوبی، آلپها، هیمالیا و ... درج شد(29). بوون در این مقاله، کوهها را در کره ی زمین، "قناریهایی در معدن"(حسگرهای دگرگونی وضع هوا) خوانده است. او مینویسد که یخچالهای بالای 5000 متر، در لایهای از زیستکره که احتمالا حساسترین لایه است، قرار دارند و در زمین که تحت تاثیر اثر گلخانهای است، بیشترین تغییرات جوی دقیقا در ارتفاع 8000 متری رخ میدهد. بوون همچنین اشاره میکند که بر اساس مطالعات انجام شده روی لایه های یخ چند هزار ساله، مشخص شده است که پنجاه سال گذشته، که دقیقا مصادف است با دورهی افزایش سرسامآور مصرف سوختهای فسیلی، گرمترین سالها در چهل هزار سال گذشته بودهاست. بوون بر پایهی تحقیقات و مشاهدات پژوهشگران گوناگون، اظهار میکند که در چند سال اخیر به علت رشد روزافزون گاز دیاکسیدکربن ناشی از سوختهای فسیلی که پس از بخار آب، دومین گاز گلخانهای موثر گرم شدن زمین است، زمین با سرعت باورنکردنی گرمتر شده و یخچالهای جهان عقبنشینی کاملا محسوسی داشته است. مهم این است که گرم شدن ناشی از افزایش گاز دیاکسیدکربن، به افزایش بخار آب منجر میشود و افزایش بخار آب به نوبهی خود باعث تشدید اثر گلخانهای میشود(اثر موسوم به بازخورد بخار آب یا Water Vapor Feedback).
تقریبا از همه جای جهان خبر میرسد که یخ پهنهها و یخچالها با سرعت در حال کوچک شدناند: در آلاسکا فصل سرد کوتاه میشود و تابستانها گرم و خشک؛ در مکزیک، آتشفشانهای برفپوش به تودههای تماما خاکی و سنگی بدل میشوند؛ در آمریکای جنوبی، یخ پهنهها به دریاچه بدل میشوند؛ برفهای افسانهای کلیمانجارو با سرعت به سوی قله عقبنشینی میکنند و احتمالا تا 15-10 سال دیگر به کلی محو میشوند؛ در آلپ، پلکانهایی که از کنارههای یخچالها به روی آن میرود، هر ساله با سطح یخچال بیشتر فاصله میگیرد و حجم این یخچالها از سال 1850 تا کنون نصف شدهاست؛ در گلیشیر پارک (Glacier Park) آمریکا از 150 یخچال که در سال 1850 وجود داشتند، یک صد یخچال محو شده است؛ در منطقهی اورست، فقط در بهار 2001 یخچال خومبو 100 متر (از 6000 متر به 6100 متر) عقبنشینی کرده است و ... .
بوون میگوید که دانشمندان و محققان جهان با اتفاق آرای شگفتآوری (که در دیگر تحقیقات کم سابقه بودهاست) به این نتیجه رسیدهاند که دخالتهای انسانی و مصرف سوختهای فسیلی در گرمکردن زمین تاثیر اساسی داشته است. و زمین میتواند تا پایان قرن 5/10 درجه گرمتر شود که این میزان یک درجه بیشتر از دمای زمین در پایان آخرین عصر یخبندان خواهد بود. این دما برای از میان بردن یا آسیب رساندن به بسیاری از زیستبومها، گونهها، و تعداد بیشماری از جوامع انسانی کافی است. دیاکسیدکربنی که بر اثر سوختن سوختهای فسیلی وارد جو میشود، 5 تا 10 برابر میزانی است که از تمامی آتشفشانهای زمین (که خود منشا تمامی کربن موجود در جو، گیاهان، جانوران، نفت و زغالسنگ است) خارج میشود؛ یعنی حدود 6 میلیارد تن در سال! در این قرن، مقدار دیاکسید کربن میتواند به 50 میلیارد تن برسد. آخرین باری که این مقدار دیاکسیدکربن در جو وجود داشته است، تمساحها و لمورههای پرنده در نزدیکی جزیرهی السمر(Ellesmere) در شمال مدار قطبی زندگی میکردند.
چه میتوان کرد؟
کوهنوردان، و باشگاههای آنان (و دیگر گروههای اجتماعی) باید در روشن ساختن افکار عمومی و نشان دادن واقعیت نگران کنندهی تغییرات اقلیمی بکوشند. آنان برخلاف سیاستمداران که نسبت به تغییرات آب و هوا تجاهل میکنند و برای ادامهی حکومت چندسالهی خود، متکی بر آمارهای "توسعه" و "رشد اقتصادی" هستند که به قیمت مصرف بیحساب منابع طبیعی و سوختهای فسیلی حاصل میشود، میتوانند الگوهای زندگی توام با مصرف کمتر و بدون ریخت و پاش را تبلیغ کنند و به کار گیرند. میتوان در سفرها از وسایل حمل و نقل عمومی یا مشترک استفاده کرد، میتوان بر شهرت مصرف بیشتر لگام زد و دستخوش تبلیغاتی که القا میکنند بدون استفاده از وسایل رنگارنگی که هر روز به بازار میآید، کوهنوردی (و دیگر امور زندگی) ممکن نیست، قرار نگرفت.
کوهنوردان میتوانند در معرفی منطقه های طبیعی برای حفاظت کامل، و در حفظ پوششهای گیاهی که زمین را خنک و به جذب آب کمک میکنند پیشگام باشند. در ایران، کوهنوردان باید بر مهمترین خاصیت کوهها، یعنی آبزایی آنها، انگشت بگذارند و اعلام کنندکه در شرایط گرمتر شدن زمین و کم شدن ذخیرههای سالانهی برف و یخ، بهرهبرداریهای دیگر(مانند چراندن دام در کوهها، و جنگل تراشی) کاری است در درازمدت غیر اقتصادی و در واقع تیشه زدن بر بنیان "برجهای آب" طبیعی که تولیدکنندهی با ارزشترین و حیاتیترین "کالا" یعنی آب هستند.
تعداد کوهنوردان و کوهگردان به سرعت فزونی مییابد، به این دلیل حضور آنان میتواند در تخریب و آلوده ساختن سرچسمهها موثر باشد؛ چیزی که جلوگیری از آن، یک "باید" دیگر برای این گروه طبیعت دوست است.
در اعتقادات و ادبیات ایرانزمین، اشارههای بسیاری در زمینهی مقدس بودن کوهها و ارزش برفها و آبها به چشم میخورد. به عنوان یک نمونه، میتوان به اعتقاد قدیمی کوهپایهنشینان ساوالان (سبلان) اشاره کرد: «کوهها نشانهی بزرگی و پاکی است و ساوالان که به حق سلطان لقب گرفته، پاکترین و بزرگترین همهی کوهها است. یکی از هفت کوه بزرگ بهشت است که برای رسالتی به این جهان فرستاده شده، فرازش که از بلندترین ابرها بلندتر است به برف جاودان و مقدسی سر سپرده، و روزی که این برف پاک شود قیامت در خواهد گرفت»(30).
آیا مردم عادی و مدیران این کشور برای به تاخیر انداختن این "قیامت" و رویارویی با آن چارهای اندیشیدهاند؟
* این مقاله، در نخستین "همایش ورزش، محیط زیست، و توسعه ی پایدار" که کمیته ی ملی المپیک ایران برگزار کرد (تهران- 26 آذر 1381) ارایه شد. همچنین در فصل نامه ی صلح سبز، شماره ی 12-11، پاییز و زمستان 1381 چاپ شد. عنوان مقاله را از یک شعر احمد شاملو گرفتهام.
پینوشت
1- دکتر حسین کریمان، قصران (کوهسران)، انجمن آثار ملی ، 1356، ص130
2- همان ص 131 و 132
3- سون هدین، کویرهای ایران، ترجمهی پرویز رجبی، توکا، 1355، ص527
4- همان، ص535
5- روزنامهی همشهری، 2/2/1380
6- روزنامهی همشهری، 28/3/1381
7- سون هدین، همان، ص541
8- همان، ص546
9- همان، ص541 و 542
10- محمدتقی توکلی (مدیرکل امور آب لرستان)، روزنامهی حیات نو، 27 تیر 1380
11- علیمحد نوریان(رئیس سازمان هواشناسی کشور)، روزنامهی همشهری، 8/2/1380
12- گاهنامهی انجمن کوهنوردی ایران، شمارهی 3، پاییز 1380، ص6
13- نگاه کنید به جزوهی علمکوه، زمستان 68، از انتشاراتگروه کوهنوردان آرش
14 نگاه کنید به گاهنامهی انجمن کوهنوردی ایران، شمارهی 2 بهار 1380، ص5
15 روزنامهی ایران، 10/4/1381
16 دکتر حسین کریمان، همان ص732
17 نگاه کنید به مجلهی کوه، شمارهی 20، ص36
17 محسن محسنین، راهنمایی اسکی، ناشر مولف، تهران 1369، ص20
18 محسن محسنین، همان، ص28
19 علی ملکپور، کلاردشت(جغرافیا، تاریخ و فرهنگ)، کارآفرینان، چاپ دوم، 1378، ص36
20 گزارش معاونت وزارت نیرو در امور آب، روزنامهی همشهری، 29/8/1380
21 این عبارت، در تایپ سال 91 اضافه شد.
22 روزنامهی همشهری، 2/11/1380
23 مهندس عباس شفیعی معاون وزارت نیرو، روزنامهی حیات نو، 23/3/1381
24 گزارش روابط عمومی شرکت آب و فاضلاب استان تهران، روزنامهی همشهری، 27/2/1380
25 ارسلان برخوردار، مدیرکل امور عشایری استان فارس، روزنامهی همشهری، 12/4/1381
26 پاول شوانس، جغرافیای تاریخی فارس، ترجمه: کیکاووس جهانداری، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1372،ص30
27 Kurt Diemberger, The Alpine Journal, 1985
28 Mark Bowen, Climbing Magazine, No, 208, December 15, 2001
29 غلامحسین ساعدی، خیاو یا مشکینشهر، امیرکبیر1354، ص186