سه شنبه, 15ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ معاصر فراز و فرود فرقه دمکرات آذربایجان - محمد طاهری خسروشاهی

تاریخ معاصر

فراز و فرود فرقه دمکرات آذربایجان - محمد طاهری خسروشاهی

برگرفته از تارنگار آذر ایران به نقل از هفته نامه میثاق، شماره 190، سال هشتم، دوشنبه 20 تیر 1384، ص 7-6

محمد طاهری خسروشاهی

پس از اینکه مهر و موم آرشیوهای محرمانه شوروی به دنبال فروپاشی حاکمیت کمونیزم استالینی، باز شد، اسناد و مدارک مهمی از لابه لای پرونده‌های خاک‌خورده در بایگانی ک. گ. ب در اختیار پژوهشگران قرار گرفت. این اسناد در بازگو کردن بخش مهمی از زوایای اندیشه‌ها و اعمال پر رمز و راز سران حکومت شوروی نقش مهمی دارند.

تا پیش از سقوط رژیم کمونیزم، بررسی مسایل مربوط به تسلط این ایده، تقریباً غیر ممکن بود. این در حالی است که طی سالهای نفوذ استالین در شرق، حوادث و وقایع مهمی در حوزۀ خاور نزدیک اتفاق می‌افتاد.

تحقیق دربارۀ بحران آذربایجان و یا به عبارتی ظهور فرقۀ دمکرات در آذربایجان در سال‌های پایانی جنگ جهانی دوم (1324 شمسی) و بررسی نقش شوروی و بویژه استالین در وقوع این غائله که در برهه‌ای از تاریخ منجر به رویارویی شرق و غرب شد. از جمله کارهایی است که با دستیابی محققان به آرشیوهای مذکور امکان انجام آن فراهم گردید.

اگر چه مطالعات پژوهشگران و گفته‌های بسیاری از شاهدان عینی ماجرا و نیز انتشار یادداشت‌های روزانه برخی از اهالی قلم آذربایجان در آن روزها، حاکی از دخالت مستقیم و صریح شوروی در روی کار آمدن و حتی سقوط فرقۀ دمکرات آذربایجان است، منتها تاکنون اسناد و مدارک رسمی دال بر این مداخله منتشر نشده بود. به خصوص که این اسناد از بایگانی حکومت کمونیسم بوده باشد.

تحقیقات جدید یکی از پژوهشگران باکو، علاوه بر اینکه باورهای عمده پیشین مبنی بر دخالت استالین و میر جعفر باقر اف صدر وزیران جمهوری آذربایجان در تشکیل فرقۀ دمکرات را تأیید کرد، یافته‌های تازه‌ای را نیز به همراه اسناد منتشر نشده‌ای که مهر محرمانه پرونده بر روی داشتند، در اختیار افکار عمومی قرار داد.

«جمیل حسنلی» استاد دانشگاه باکوست که با دستیابی به اسناد سال‌های 1939 الی 1946 در آرشیو اتحاد شوروی، مدارک جدیدی پیرامون تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان و چگونگی فروپاشی آن منتشر ساخته است.

بر اساس این مدارک، طراح اصلی تشکیل فرقه دمکرات شخص استالین بوده و میر جعفر باقر‌اف مجری این طرح‌ها. جالب اینکه پیشه‌وری در این سودا، بازیچه‌ای بیش نبوده است.

استاد دانشگاه باکو چندی پیش با تدوین و جمع‌آوری این اسناد، اقدام به انتشار دو کتاب کرد که ترجمه آن توسط منصور همایی در کسوت کتابی با عنوان «فراز و فرود فرقۀ دمکرات آذربایجان» از سوی نشر نی در تهران منتشر شد.

در حقیقت «فراز و فرود فرقۀ دمکرات» ترجمۀ خلاصه‌ای از دو اثر جمیل حسنلی با عنوان:

الف) آذربایجان جنوبی، کشمکش میان تهران ـ باکو و مسکو (در برگیرنده حوادث سال‌های 45-1939)
ب) آغاز جنگ سرد در آذربایجان جنوبی (شرح حوادث سال‌های 6-1945)، می‌باشد که هر دو کتاب در فاصلۀ سالهای 9-1998 در باکو منتشر شده‌اند.

در نخستین کتابِ حسنلی سخن از توجه ویژه شوروی به آذربایجان پیش از اشغال ایران بوسیلۀ ارتش سرخ است. دومین اثر وی نیز شرح افتتاح مجلس به اصطلاح ملی آذربایجان در 21 آذر 1324 و چگونگی تصرف شهرهای منطقه توسط فرقه و روند مذاکرات با حکومت ایران می‌باشد.

جمیل حسنلی در عین حال که با ارایۀ اسناد به شرح وقایع می پردازد، از بینشی انتقادی محروم است. وی با تکیه بر پیش فرض‌های غیر منطقی که از مبانی علمی برخوردار نیست و تنها بر اساس لطایف الحیل در بین مردم آذربایجان شوروی شایع گردیده، کتاب خود را از ورود پاره‌ای کاستی‌ها و نواقص تاریخی مصون نگه نداشته است.

وی در جایی از کتاب می‌نویسد:

«رهبران باکو و مأمورینی که از جمهوری آذربایجان اعزام شده بودند، در جهت آزادی ترک‌های آذربایجان [ایران]، دستیابی آنها به استقلال و نیز شرایط لازم برای یکپارچه شدن آذربایجان، کارهای مفیدی انجام دادند... روشنفکران آذربایجان شوروی در زنده کردن تاریخ و فرهنگ آذربایجان [ایران] اقدامات پر ارزشی به عمل آوردند.»

او جملات خود را این گونه به پایان می‌برد: «خارج از وابستگی‌ به نیات توسعه طلبانۀ شوروی‌ها، این پروسۀ مترقی بود»

حسنلی آشکارا با حمایت از اقدامات تجزیه طلبانۀ استالین و فرقۀ دمکرات آذربایجان، فعالیت فرقه‌چی‌ها را تداوم قیام ستارخان و خیابانی می‌داند و از اینکه آرزوهای جدایی‌طلبانه!؟ مردم آذربایجان ناتمام مانده اظهار تأسف می‌کند!

بی گمان اگر نوشته‌های حسنلی عاری از تحلیل‌های یک جانبه نگر و گاه غرض‌ورزانه نبود و به عبارت دیگر اگر نویسنده اعتقادات شخصی خود را در لابه‌لای کتاب نفوذ نمی‌داد و تنها به شرح و تبیین اسناد اکتفا می‌کرد، اثر او یکی از منابع ارزشمند و موثق در خصوص بحران آذربایجان محسوب می‌شد.

با این وجود و علی رغم نفوذ برخی کاستی‌ها و اشتباهات تاریخی کتاب حاوی اطلاعات ارزنده‌‌ای است.

این اثر گزارش مرحله به مرحله از سرگذشت آذربایجان و هجوم واحدهای نظامی ارتش سرخ به این دیار در شهریور 1320 تا اندک زمانی پس از خروج واحدهای مزبور از خاک ایران در بهار 1325 است.

محور کلی بحث‌‌ بر سر مسایل آذربایجان و فراز و فرود فرقه پیشه‌وری اختصاص یافته؛ اینکه چگونه پس از تلاش ناموفق شوروی برای کسب امتیاز نفت شمال، مقامات مسکو با استفاده از شبکۀ اطلاعاتی گسترده‌ای که در آذربایجان برپا کرده بودند، موجبات تشکیل فرقه دمکرات را به مرکزیت تبریز فراهم آوردند.

در این اثر موضوعات جدیدی که پیش از این در پرونده‌های محرمانه ساختمان‌های آجری شوروی خاک می‌خورد، منتشر ‌شده که از آن جمله می‌توان به پاره‌ای از رقابت‌های درونی روس‌ها، همچشمی موجود میان تشکیلات وزارت خارجه و سفارت شوروی در تهران و مقامات امنیتی جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی ، اختلافات دمکرات‌ها با جمهوری مهاباد وقت ، آمادگی فرقه برای تجزیه کامل آذربایجان و ادغام در شوروی و سرانجام نحوه فروپاشی فرقۀ دمکرات و... اشاره کرد.

جمیل حسنلی کتاب خود را با این جمله می‌آغازد:

«در اوایل قرن نوزدهم، پیامد جنگ‌های روسیه ـ آذربایجان و روسیه ـ ایران ، تقسیم آذربایجان به دو بخش بود.»

بدینگونه، کتاب با یک تحریف بزرگ تاریخی آغاز می‌شود. نویسنده، تحمیل عهدنامه‌های سیاه گلستان و ترکمانچای توسط روسیه بر ایران و اشغال شدن اراضی قفقازی ایران(شمال ارس) را به معنای تقسیم شدن آذربایجان به دو بخش می‌داند، در حالی که طی جنگ های روسیه ـ ایران، 17 ولایت قفقازی ایران توسط روسیه اشغال شد و جمهوری آذربایجان کنونی، تنها بخشی از آن 17 ولایت اشغال شده است.

نویسنده، ساده‌لوحانه یا مغرضانه علت ورود نیروهای شوروی و ارتش سرخ به ایران را «کمک‌رسانی به اهالی محلی»می‌داند. منتها در ادامه مطلب با اشاره به مسئلۀ نفت شمال می گوید: «رهبران شوروی برای اعمال فشار به حکومت تهران، با تردستی از مسئلۀ آذربایجان استفاده کرده و سرنوشت آذربایجانی‌ها را به بازی گرفته بودند.» [تناقض گویی و دستپاچگی کاملاً مشخص است.]

حسنلی با اعتراف به این سیاست شوروی و با اذعان به اینکه فرقۀ دمکرات به دستور استالین ساخته شد، چند سطر بعد از فرقۀ دمکرات با عنوان «تبلور آرمان‌های آزادی‌خواهانه ملی خلق آذربایجان» یاد می‌کنند!

براساس یافته‌های جمیل حسنلی، میر جعفر باقراف، مسئول مستقیم پیشه‌وری، مدام از طریق تلگرافات رمزی با استالین در ارتباط بود و با ارائه گزارشات بروز، کسب تکلیف می‌کرد. میرجعفر باقراف به حدی در کار خود وسواس داشت که واقعاً بدون اجازۀ استالین آب نمی‌خورد و اگر مگسی بر آسمان تبریز مشاهده می کرد، رمز وار به استالین گزارش می‌داد.

مطابق یکی از اسناد نو یافته، شخصی به نام علی‌اف که همراه ارتش شرخ به خاک ایران وارد شده بود، در نامه‌‌ای به باقراف از «دزدی و غارت خانه‌های مردم توسط نیروهای شوروی» خبر می‌دهد. عده‌ای از سربازان شوروی، اتومبیل‌های سواری مردمان شهر‌های تبریز و اطراف را نیز تصاحب کرده بودند. مطابق اسناد دیگر، از جمله کتاب «ما و بیگانگان» نوشتۀ دکتر جهانشاهلو (معاون پیشه‌وری)، غارت اموال مردم تبریز از اقدامات معمول روسها و سران فرقۀ دمکرات بود. دکتر جهانشاهلو می‌نویسد: صدها هزار رأس گوسفند و گاو توسط سران فرقه به شوروی فرستاده شد، علاوه بر این بسیاری از دست‌اندرکاران و سران فرقه اموال مردم را غارت کرده و از فروش آن پول‌های کلانی اندوختند.

بر اساس اسناد دیگری که حسنلی افشا می‌کند، در 15 اسفند ماه 1322 در شورای کمیساریای اتحاد شوروی به ریاست مولوتف ـ که از بلند پایگان شوروی محسوب می‌شدـ جلسه‌ای با موضوع توسعه کمک‌های اقتصادی و فرهنگی به اهالی آذربایجان ایران برگزار می‌شود و تصمیمات ذیل اتخاذ می‌گردد:

1-      با در نظر گرفتن اینکه ساکنان آذربایجان ایران و اکثریت اهالی در مناطقی که ارتش سرخ مستقر شده است، آذربایجانی هستند، به منظور گسترش ارتباط با اهالی محلی، در ترکیب هیئت‌های سیاسی و نظامی، آذربایجانی‌‌ها (اعزامی از آذربایجان شوروی ـ مترجم) وارد شوند.

2-      در تشکیلات نظامی حداقل هفته‌‌ای سه شماره روزنامه به زبان آذربایجانی چاپ و درمیان اهالی پخش می‌شود.

3-       [آذربایجان شوروی] در شهرهای اردبیل، تبریز و سایر شهرهای آذربایجان نمایندگان بازرگانی شوروی، آذربایجانی‌ [آذربایجان شوروی] باشند. این کار به تدریج در سایر مؤسسات شوروی گسترش یابد.

4-      در نمایندگی‌‌های سیاسی در پست‌های کنسول، معاون کنسول و دبیر کنسول‌گری آذربایجانی‌ها  [آذربایجان شوروی] گمارده شوند. این کار بویژه در شهرهای تبریز و ماکو ضروری است.

5-      در سفارت شوروی و نمایندگی بازرگانی در تهران نیز یک ـ دو کارمند آذربایجانی‌  [آذربایجان شوروی] مشغول کار شوند.

6-      در تبریز یک دبستان ده کلاسه برای آموزش به زبان آذربایجانی‌ تأسیس شود و آموزگار آن از آذربایجان شوروی آورده شوند.

هدف از اقدامات یادشده تلاش برای اشاعۀ ناسیونالیسم قومی و ایجاد شکاف و تضاد  میان آذری‌های ایران با تفکر ایرانی و ایجاد مرزبندی قومی بین ملت ایران بود تا شوروی بتواند آذربایجان ایران را نیز به اشغال دایمی خود درآورد و همانگونه که روسیه، اراضی قفقاز ایران را در اوایل قرن نوزدهم میلادی اشغال کرد، استالین نیز بخش دیگری از ایران را اشغال کند.

یکی از سیاست‌‌های شوروی‌ها در راستای نفوذ فرهنگی در ایران، به خدمت گرفتن برخی از روحانی‌نماها بود. استالین با اشراف بر این موضوع که مردم آذربایجان ایران نسبت به باورهای عمیق دارند، با تأیید کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست‌ آذربایجان شوروی، بلافاصله ادارۀ مسلمانان قفقاز در باکو را تأسیس می‌نماید. میرجعفر باقراف در نامه‌ای خطاب به حسن حسن اف ـ از مأموران اعزامی به ایران ـ می خواهد:

«برای جلب هر چه بیشتر اهالی آذربایجانی‌ به سوی ما، در درجۀ نخست به دین توجه کافی شود... ما با دست روحانیون کارهای زیادی می‌توانیم انجام دهیم»

در افشای ماهیت مداخله جویانه و تجزیه‌طلبانۀ نیروهای متخاصم شوروی همین بس که بر اساس یکی از اسناد محرمانۀ این کتاب، حسن اف مأمور ویژۀ استالین در نامه‌ای 67 صفحه‌ای به میرجعفر باقر‌اف ـ که رابط مستقیم با استالین بود ـ می نویسد: «باید برای مأمورینی که از شوروی به اینجا آمده‌اند تفهیم شود که ما برای رهایی مردم آذربایجان از ظلم و ستمی که طی قرن‌ها از فارس‌‌ها کشیده‌اند (2) و می‌کشند به آنها کمک خواهیم کرد... ضروری است آذربایجانی‌هایی مانند پیشه‌وری مدیر روزنامۀ آژیر [دقت کنید!] ، شعله‌ور، سردبیر روزنامه‌ و مالک از تهران به تبریز آورده شوند...»

همانگونه که روشن است. مأمور ویژه استالین در گزارش خود، بر لزوم ایجاد تضاد قومی میان آذری‌ها و فارس‌ها  و اقوام دیگر تأکید می‌کند.

وی در بخش دیگر نوشته‌هایش می‌افزاید که: «بعد از حل شدن مسئلۀ آذربایجان باید به کردها خود مختاری اعطا شود و مأموران ما بایستی در این جهت فعالیت کنند.» اسناد نشان می‌دهند که سازمان امنیتی شوروی و شعبه این سازمان در باکو حساب خاصی بر روی اعضای کمیتۀ مرکزی حزب توده باز کرده بود. توده‌‌ای‌ها تمایل داشتند که کمیتۀ ایالتی آذربایجان تحت رهبری آنها باشد.

در تاریخ  21 خرداد 1324 کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست‌ شوروی لایحۀ طرح تشکیل فرقۀ تجزیۀ طلب در آذربایجان و سایر مناطق شمالی ایران را به مولوتف، کافتاراذره و باقراف فرستاد و اندکی بعد، دستور اکتشاف مناطق نفت‌خیز شمالی ایران با امضای استالین صادر شد.

در ژوئیه 1945 (تیر ـ مرداد 1324) میر جعفر باقراف به مسکو احضار شد و دفتر سیاسی کمیتۀ حزب کمونیست‌ اتحاد جماهیر شوروی قرار محرمانه‌ای را تحت عنوان «تدابیر لازم در مورد سازماندهی جنبش‌‌های جدایی‌خواهانه در آذربایجان و سایر شهرهای شمالی ایران» را تسلیم وی کرد. باقراف برای اجرای کارهای مقدماتی این سیاست بودجه‌ای به مبلغ یک میلیون روبل (معادل 6 میلیون ریال در سال 1324) دریافت داشت.

یکی از اقدامات اولیۀ میرجعفر، انتشار روزنامه در تبریز و دیگر شهرهای مهم منطقه بود. در اقدام دیگری باقراف در اواخر مرداد 1324 عبدالصمد کام بخش، صادق پادگان و پیشه‌وری  سه تن از خادمان و مأموران مورد اعتماد شوروی را به باکو فراخواند و طی جلسه‌ای محرمانه، پیشه‌وری به عنوان رهبر فرقه دمکرات در نظر گرفته شد. باقراف بلافاصله به استالین نامه نوشت و نتیجه جلسه را اطلاع داد. پس از این که طی جلسه دیگری در باکو، عنوان «فرقه دمکرات» از سوی استالین برای این تشکیلات برگزیده شد، مردم تبریز در سحرگاه دوازدهم شهریور 1324 بر روی دیوارهای شهر اطلاعیه‌ای مبنی بر آغاز فعالیت فرقه مشاهده می‌کنند. در این زمان تبریز در اشغال قوای شوروی بوده و عملاً تحت حاکمیت دولت مرکزی قرار نداشت.

مطابق اسناد جمیل حسنلی، حدود 80 نفر از تجار، مالکین، روشنفکران، دهقانان و روحانیون این اعلامیه را امضاء کرده بودند.در بخشی از این اعلامیه آمده بود: «آذربایجان که در طول تاریخ به عنوان پرچمدار آزادی شاخته شده، دیگر نمی تواند تحت ستم و فشار حکومت مرتجع تهران باقی بماند و باید آزاد گردد...»

اگر چه تبریز و سایر شهرهای آذربایجان در اشغال قوای بیگانه بود، بااین حال نیروهای مردمی، برخی شخصیت‌ها و علما و چهره‌های وطن پرور آشکارا به مخالفت با دستگاه وابسته پیشه‌وری پرداختند. جهت مقابله با هر گونه مخالفت و سرکوب نیروهای وطن‌پرور آذربایجان، 21 مأمور آموزش‌ دیدۀ وابسته به کمیساریای امور داخلی کمیته امنیت آذربایجان شوروی به تبریز اعزام شدند تا به سازماندهی سیستم سرکوب خشونت بپردازند.

بلافاصله در دوم اکتبر 1945 (10 مهر 1324) نخستین کنگرۀ مؤسسان فرقه دمکرات در تبریز برگزار شد.در پی برگزاری کنگره، میر جعفرباقراف که مدام در سفر باکو ـ تبریز بود، به مأمورینش در تبریز پیغام فرستاد که در میان مردم تبلیغ کنید «که در نیمۀ آذربایجان بزرگ اوضاع کنونی غیر قابل پذیرش است. باید به عملیات خود شدت بخشید. جمعیت دوستداران آذربایجان شوروی را تشکیل دهید...»

البته فرقه دمکرات در نخستین روزهای شروع به کارش از هیچ اقدامی فروگذار نمی‌کرد و حتی دست به ترور و قتل و غارت نیز می‌زد. باقراف در نامه‌‌ای که به کمیسر امور داخلی خلق اتحاد شوروی فرستاده می‌نویسد: «برای از میان برداشتن اشخاص وتشکیلاتی که مانع جنبش جدایی‌خواهانه آذربایجان می‌شوند، مأمورینی با تجربه انتخاب شده‌اند. این رفقا دسته‌‌های مسلح پارتیزانی تشکیل خواهند داد...»

در هشتم اکتبر 1945 با ورود 80 مأمور آموزش دیدۀ‌ شوروی به تبریز، برخی از مخالفان فرقه دمکرات به قتل رسیدند. در اسناد ارائه شده توسط حسنلی، نام انصاری، رهنما، احمدالهیاری و... به چشم می‌خورد. نوشته‌های حسنلی دربارۀ ترور مخالفان فرقه و شخصیت‌های وطن‌پرور و ضد بیگانه، نخستین اعتراف کتبی طرفداران پان‌آذریسم در این خصوص است. اما حسنلی فقط با اشاره‌ای از این موضوع گذشته است. مأموران اعزامی از باکو با تشکیل دسته‌های ترور، به پاسگاههای ژاندارمری و مراکز انتظامی حمله برده و دهها تن از سربازان ایرانی را کشتند. آنها برخی از علما را نیز به شهادت رساندند. از جمله حجت‌الاسلام شیخ حسن رفیعیان که عالمی وطن‌پرور بود و علیه سرسپردگان بیگانه سخنرانی‌ها می‌کرد، در آذرماه 1324 در مرند ترور شد.

با نزدیکی به روز 21 آذرماه 1324 که از سوی باقراف به عنوان روز آغاز به کار مجلس ملی اعلام شده بود، گزارشات مأموران شوروی سریع تر و بروز‌تر به استالین می رسید. تقریباً هر روز یک یا چند گزارش به طور رمزی به باکو، و از آنجا به مسکو مخابره می‌شد.

با جدی شدن اوضاع آذربایجان و وخیم‌ شدن امور، نظارت مقامات شوروی شدیدتر شده بود. اصرار پیشه‌وری در قبولاندن نظر خود در برخی مسایل، به مذاق استالین خوش نمی‌آمد. از این گذشته ارگان‌های ویژۀ شوروی، اطلاعاتی در دست داشتند مبنی بر اینکه پیشه‌وری خود مختاری آذربایجان را در محدودۀ جغرافیای‌ ایران امری غیر قابل وقوع و بدون دورنمای روشن محسوب می‌کند.

چند روز بعد استالین با ارسال تلگرافی به باقر‌اف چنین گفت:

«... اعلام می‌دارم که با پیشنهاد کمیتۀ مرکزی فرقۀ دمکرات دربارۀ افتتاح مجلس ملی موافقت می‌شود...» و این چنین روز 21 آذر 1324 فرا رسید و با دستور مسکو، مجلس به اصطلاح ملی در تبریز تشکیل شد!

با پایان یافتن بخش اول کتاب «فراز و فرود فرقۀ دمکرات» ، بخش دوم این اثر به تحلیل آغاز جنگ سرد در آذربایجان و سرانجام فرقه می پردازد.

بخش دوم کتاب که با مقدمۀ حسنلی آغاز می‌شود به ارائه سخنانی در مورد محرومیت آذری‌های ایران از حقوق اولیه! و «خود جوش‌» بودن، «جنبش ملی آذربایجان!» یعنی تشکیل حکومت فرقه می‌پردازد. در این سخنان، تناقض‌گویی‌های حسنلی آشکار می‌شود. وی از یک سو اسنادی مبنی بر دستور استالین جهت تشکیل فرقه و ایجاد حرکت‌های تجزیه طلبانه در ایران ارایه می‌دهد و از سوی دیگر، این حرکت‌ها را حرکتهایی «خود جوش!» می‌نامد.

وی می‌نویسد: «پیروزی اتحاد شوروی درجنگ دوم جهانی، سیاست توسعه‌طلبانه‌اش را در خاورمیانه و خاور نزدیک به مسئله روز مبدل کرد. رهبری شوروی کوشش کرد از احساسات ملی [قومی] ترک‌های آذربایجان در راستای منافع خود استفاده کند. به طوری که اسناد نشان می‌دهد اتحاد شوروی در آذربایجان منافع ارضی داشت و در ایران به دنبال به دست آوردن امتیاز نفت بود»

در تدوین بخش دوم کتاب از آرشیوهای کاملاً محرمانه که پیش از این امکان مشاهده و دستیابی به آنها مقدور نبود و نیز از دست نوشته‌های پیشه‌وری به نام «تاریخ جنبش دمکراتیک آذربایجان ایران» که هرگز چاپ نشد، استفاده شده است.

براساس نوشته‌‌های حسنلی، آذربایجان در بیستم آذر 1324 تحت کنترل فرقه دمکرات بود. بیات، استاندار آذربایجان شرقی که به تازگی از سوی تهران به تبریز آمده بود، در مذاکرات خود با پیشه‌وری به نتایجی نرسید. زیرا پیشه‌وری به پشتیبانی کمونیست‌های باکو و سران کرملین دلگرم بود. جزئیات مذاکره پیشه‌وری با وی توسط باقر‌‌اف به اطلاع استالین رسیده است.

پس از گذشت چند روز از اعلام رسمی تشکیل فرقه، سران فرقه سندی با عنوان «درخواست‌های خلق آذربایجان!» امضاء می‌کنند. در این سند که به گفتۀ حسنلی «ایده‌‌های استقلال طلبی در آن گسترش بیشتری یافته بود» آمده است: «ما باید کاملاً از ایران جدا شویم و جمهوری دمکراتیک ملی آذربایجان را تشکیل دهیم. کشور ما جمهوری دمکراتیک خلق آذربایجان نامیده خواهد شد.» که مسلم است متن این سند، چیزی جز دستورات استالین نبود.

همزمان در آن سوی مرزها، عده‌ای از سران بین‌الملل که از اقدامات تجاوز‌‌گرانه شوروی برای تجزیۀ ایران آگاهی داشتند، در دیدار خود با استالین خواستار عدم دخالت شوروی در مسایل داخلی ایران می‌شوند. اما او دخالت در مسایل آذربایجان را نفی می‌کند و دلیل حضور نیروهای شوروی در ایران را حفاظت از میادین نفتی قلمداد می‌نماید.

استالین به آنها می‌گوید: «ما کاری نخواهیم کرد که شما شرمنده شوید»!

اظهارات استالین در حالی انجام می‌گرفت که بر اساس اسناد منتشر شده توسط حسنلی، شخص استالین برای هدایت امور تجزیه طلبان در آذربایجان، نمایندگان مختلفی از سوی خود به منظور هدایت سران فرقه به تبریز گسیل داشته بود.

او به نمایندگان شدیداً توصیه می‌کند که «شورویا‌یی» بودن خود را کتمان کنند!

در این اوضاع و احوال سران فرقه دمکرات، پیشه‌وری، شبستری، پادگان، دکتر جاوید و بی‌ریا نامه‌ای به میر جعفر باقراف می‌نویسند و خواستار تعیین مرزهای جغرافیای آذربایجان می‌شوند: «با در نظر گرفتن شرایط کنونی، ... باید در آذربایجان حکومت جمهوری مستقل و دمکراتیک برقرار شود... ما از شما خواهش می‌کنیم به ما کمک کنید... تذکر این مطلب ضروری است که مرزهای شرقی و جنوبی این جمهوری از مرداب انزلی شروع شده و بعد از گذشتن از رشت، منجیل، قزوین، همدان و کرمانشاه به مرز عراق خواهد رسید. مردمانی که در محدودۀ این مرز زندگی می‌کنند عبارت‌اند از آذربایجانی‌ها و کردها.»

البته براساس اسناد مورخ به ششم ژوئن 1945 قرار بود کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی، در گیلان و مازندران و خراسان نیز به موازات آذربایجان جنبش‌های جدایی‌طلبانه به راه بیندازد. لیکن باقر اف در 28 سپتامبر همان سال خطاب به استالین در نامه‌ای نوشت: «از اینکه تمام توجه و نیروی خود را برای عملیات تجسسی نفت در ولایات شمالی ایران و پیشبرد مسئلۀ آذربایجان و کردستان معطوف داشته‌ایم، نتوانستیم در گیلان و مازندران و خراسان عملیات مربوط به جنبش جدایی‌خواهانه را آغاز کنیم.»

نامۀ باقر‌اف (صدر حزب کمونیست جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی) به استالین، حاکی از آن است که برنامۀ حکومت شوروی برای راه‌اندازی حرکت‌های تجزیه‌طلبانه بسیار وسیع و فراگیر بوده است و چنین به نظر می‌رسد که شوروی در نظر داشت با ایجاد حرکت‌های تجزیه طلبانه در آذربایجان، کردستان، خراسان و شمال ایران، کشور بزرگ ایران را به  چند واحد جغرافیایی کوچک تقسیم کرده و به زغم خود، برای همیشه از جانب این همسایه احساس راحتی کند.

در 16 دی ماه 1324 حکومت وابسته پیشه‌وری در راستای تحرکات ضدایرانی و تجزیه طلبانه، زبان آذری (ترکی) را به عنوان زبان رسمی اعلام کرد. پیرو این اقدام، کتابهای درسی که به زبان فارسی بود از مدارس جمع‌آوری و سوزانده شد. البته با توجه به اینکه تمام اعمال و رفتار پیشه‌وری در زیر ذره‌بین استالین بود و سران فرقه برای هر اقدام کوچک از شوروی اجازه می‌گرفتند، می‌توان گفت که تمامی این اقدامات از جمله اعلام زبان ترکی به عنوان زبان رسمی آذربایجان از ناحیۀ استالین انجام گرفته است.

پیشه‌وری پس از اینکه در راستای اهداف تجزیه‌طلبانه‌اش اقدام به ساخت دانشگاه در تبریز نمود، طی تماس با استالین ـ  با واسطه گری میر جعفراف ـ خواستار حضور استادان دانشگاه از آذربایجان شوروی در تبریز شد. استالین هم در اولین اقدام، چند واحد درسی برای تدریس در دانشگاه تبریز پیشنهاد کرد!

در 21 دی ماه، میرجعفر باقر اف به پیشه‌وری پیشنهاد کرد «قانون اساسی جمهوری خلق آذربایجان» نوشته شود.

همزمان با این اقدامات برخی کارهای عوامفریبانه دیگر نیز توسط فرقه انجام گرفت. باقراف در نامه‌ای به شورای وزیران شوروی می‌نویسد: «پیشه‌وری و شبستری خواهش می کنند، برای به راه انداختن کارهای کشاورزی، ده دستگاه تراکتور با تمام وسایل یدکی به آنها بفروشیم... با در نظر گرفتن اینکه مشاهدۀ این تراکتورها در روستاهای آذربایجان [ایران] حادثۀ مهمی تلقی می‌شود، من موافقم که پاسخ مثبت بدهم.»

به دنبال تشدید اوضاع وخیم آذربایجان، حکومت مرکزی ایران تصمیم بر ختم غائله فرقه دمکرات می‌گیرد. در اوج این مسایل قوام به نخست وزیری ایران رسیده بود. او برای مذاکره با استالین راهی شوروی می‌شود. در نخستین دیدار، استالین صراحتاً خروج نیروهای شوروی از خاک ایران را منوط به اعطای امتیاز نفت شمال می‌کند. اندکی بعد از مذاکرات و بازگشت قوام به ایران، به ناگاه در چهارم فرورین 1325 ساعت 40/13، باقراف نامه‌ای فوری از استالین دریافت می‌دارد.در این نامه باقر‌اف موظف شده بود که بالفور قوای شوروی را از خاک آذربایجان ایران خارج گرداند.

برخی علت این تصمیم عجولانه را هشدار ترومن نخست‌وزیر آمریکا به استالین می‌دانند. سرگرد نوروزاف از بازیگران اصلی فرقه دمکرات و مأمور عملیاتی شوروی نیز که در هیأت یک خبرنگار به ایران آمده بود، این نظریه را تأیید می‌کند.(3)   اما در حقیقت نابودی فرقه علل متعددی داشت، از جمله اینکه، فرقه تشکیلاتی وابسته به یک کشور بیگانه بود و به محض اینکه حمایت نظامی، مالی و سیاسی کشور بیگانه از فرقه قطع شد، پایه‌های آن فرو نشست. فرقه در سایه حضور نیروهای شوروی و با اقدامات مسلحانه و تروریستی از جمله ترور جمعی از علما و شخصیت‌ها تشکیل شده بود و در میان مردم آذربایجان جایگاهی نداشت. چنانکه بعد از خروج نیروهای اشغالگر از ایران و پیش از ورود نیروهای ارتش کشورمان به آذربایجان ، مردم تبریز قیام گسترده‌‌ای را آغاز کرده و عوامل بیگانگان و سرسپردگان شوروی را سرکوب و مجبور به فرار کردند. یکی دیگر از علل مهم سقوط فرقه، فتوای آیت الله العظمی بروجردی، مرجع تقلید شیعیان بود. ایشان اعلام کردند تا زمانی که آذربایجان تحت اشغال است، نباید انتخابات مجلس شورای ملی برگزار شود.

اوضاع در آذربایجان به قدری وخیم شده بود که کمتر روزی بود که نمایندگان مجلس شورای ملی کشور از مسایل جاری آذربایجان سخن نگویند.

خروج نیروهای شوروی موجبات ترس و لرز پیشه‌وری و دوستانش را فراهم آورده بود. این ترس و لرز اگر چه اندکی با دلجویی باقراف فرو نشست، اما تا پایان کار فرقه در دستهای پیشه‌وری ملموس بود. باقراف با هدف آرام کردن پیشه‌وری در جلفا طی نطقی به فرقه‌چی‌ها گفت: «در حفظ آنچه که در آذربایجان به وجود آمده است، اصرار نورزید!»

پیشه‌وری که پی برده بود، فریب خورده و آلت دست کمونیست‌ها قرار گرفته است، دوستان خود را جمع کرد و به آنها گفت: «حوادث گیلان در برابر چشمانم ظاهر شده‌اند. آن زمان نیز دوستان انقلابی، ما را فریب دادند.» پیشه‌وری به آنها گفت: «حالا هم همان وضع تکرار می‌شود.»

پیشه‌وری عصبانی‌تر می‌شود و می‌گوید: «ما دمکرات‌ها به پشت گرمی شما [استالین ـ  شوروی] از روز اول در سخنرانی‌ها و اعلامیه‌‌های خودمان، قانون اساسی ایران را زیر پا گذاشتیم و این را به همه دنیا اعلام کردیم.»

سرانجام با هماهنگی میرجعفر باقر‌اف‌ قرار بر این می‌شود که «چنانچه وضع دشواری [در آذربایجان ایران] پیش آید، 200 نفر از فعالان فرقه و خانوادۀ آنها بتوانند به اتحاد شوروی مهاجرت کنند.»

اسناد حسنلی گویای آن است که به محض آشفته شدن موقعیت فرقه‌چی‌ها، میر جعفر باقراف به مأموران شوروی که در خاک ایران باقی مانده بودند، دستور می‌دهد تمامی ابزار آلات جنگی شوروی را از داخل ایران به شوروی منتقل کنند.

در این بین، جمیل حسنلی از مذاکرات دو جانبۀ هیئت حکومت مرکزی با نمایندگان فرقه دموکرات سخن می گوید. این مذاکرات در تهران انجام پذیرفت. یک روز قبل از حرکت هیأت فرقه به تهران، باقراف با ارسال گزارشی از استالین درخواست می‌کند که با مهاجرت 200 خانواده دموکرات به شوروی، حفظ بیمارستان شوروی در تبریز، افزایش کارمندهای خانه فرهنگ شوروی در تبریز، تداوم چاپ و نشر روزنامۀ آذربایجان در باکو برای تبریز، واگذاری عایدات کارخانه کشبافی به کمیتۀ فرقه دمکرات و ... موافقت نماید.

پس از اتمام عملیات خروج نیروهای شوروی از آذربایجان، استالین نامه‌ای خصوصی به پیشه‌وری می‌فرستد. این نامه ومحتوای آن از اهمیت زیادی برخوردار می‌باشد.

البته علت اصلی ارسال این نامه، ناراحتی استالین از انتقادات زیاد پیشه‌وری بود. پیشه‌وری نسبت به سیاست شوروی در مسئلۀ آذربایجان که او معتقد بود «فریب خورده است» انتقاد داشت. جلال محمدی، روزنامه‌نگار معاصر معتقد است «این انتقادات صریح از استالین، سرانجام پیشه‌وری را به کام مرگ فرستاد. پیشه‌وری پس از سقوط فرقه، از اعمال خود پشیمان بود و این پشیمانی را ابراز می کرد. ادامه حیات وی در  شوروی به عنوان یک شخص معترض و شناخته شده می‌توانست تبعات منفی برای شوروی داشته باشد.» پیشه‌وری به دستور استالین و توسط مأموران آذربایجانی در باکو کشته شد. پس از کشته شدن وی، مجسمه‌‌ای از وی تراشیده و بر روی قبرش نصب  و او را به عنوان فردی آزادیخواه معرفی کردند! بدینگونه پس از مرگ نیز جنازه‌اش مورد استفاده تبلیغاتی شوروی قرار گرفت.

متن نامۀ استالین به پیشه‌وری چنین است:

«رفیق پیشه‌وری!

به نظر من، شما وضعیتی را که در ایران به وجود آمده است درست ارزیابی نمی‌کنید.

نخست آنکه شما می‌خواهید فوراًُ تمام خواست‌های انقلابی آذربایجان را برآورده سازید، در حالی که موقعیت کنونی امکان اجرای چنین برنامه‌ای را نمی‌دهد. لنین مطالبات انقلابی عمیق را به مثابۀ خواست‌های عملی ( تأکید می کنم خواست‌های عملی) تنها هنگامی مطرح می‌کرد که کشور دچار بحران انقلابی شده و در جنگ با دشمن خارجی ناکامی حاصل شده باشد: لکن اکنون وضعیت در ایران به گونۀ دیگری است.اکنون در ایران هیچ‌گونه بحران عمیق اجتماعی وجود ندارد، در ایران کارگران اندک است و به اندازۀ کافی متشکل نشده‌‌اند، دهقانان ایران فعلاً فعالیتی جدی از خود نشان نمی‌دهند، ایران با دشمن خارجی در حال جنگ نیست که محافل ارتجاعی به سبب ناکامی در آن جنگ ضعیف شوند. پس نتیجه می‌گیریم که در ایران چنان وضعیتی موجود نیست که اجازه دهد تاکتیکی همانند تاکتیک لنین در سال‌های 1905 و 1917 به کار رَوَد.

دوم آنکه البته اگر نیروهای شوروی در ایران باقی‌ می‌ماندند، شما می‌توانستید به پیروزی در مبارزه برای خواست‌های انقلابی خلق آذربایجان امید ببندید. لکن ما نمی‌توانستیم بیش از این نیروهایمان را در ایران نگاه داریم، زیرا حضور نیروهای شوروی در ایران به مبانی سیاست‌ رهایی بخش ما در اروپا و آسیا خدشه وارد می‌کرد، انگلیس‌ها و آمریکایی‌ها به ما می‌گفتند حالا که نیروهای شوروی می‌توانند در ایران باقی بمانند، چرا انگلستان نتواند نیروهای خود را در مصر، سوریه، اندونزی و یونان نگاه دارد و آمریکا ارتش خود را در چین، ایسلند و دانمارک باقی بگذارد. به این دلیل ما تصمیم گرفتیم نیروهای خودمان را از ایران و چین خارج کنیم تا این سلاح را از دست انگلستان و آمریکا بدور اندازیم و جنبش‌های آزادیخواهی و آزادی‌بخش را در مستعمرات به راه اندازیم و در نتیجه، سیاست رهایی‌ بخش خود را موجه‌تر و کاراتر سازیم.

سوم آنکه با در نظر گرفتن آنچه که گفته شد، دربارۀ وضعیت ایران می‌توان چنین نتیجه‌گیری کرد: ایران دچار بحران عمیق انقلابی نیست، ایران در وضعیت جنگ با دشمن خارجی نیست و نتیجتاً ناکامی در جنگ که بتواند به تضعیف ارتجاع بیانجامد و بحران را عمیق‌تر کند، وجود ندارد.

حضور نیروهای شوروی در ایران به شما امکان داد تا مبارزه را در آذربایجان آغاز کرده و یک جنبش دمکراتیک گسترده را با خواست‌های فراگیر آن سازماندهی کنید. ولی نیروهای ما باید از ایران خارج می‌شدند که خارج شدند. اکنون ما در ایران چه چیزی پیش رو داریم؟ نزاعی میان قوام و محافل آنگلوفیل که نمایندۀ ارتجاعی‌ترین عناصر ایران هستند، درگرفته است. قوام هر قدر هم که درگذشته مرتجع بود، اکنون ناچار است برای دفاع از خود و حکومت، دست به برخی اصلاحات دمکراتیک بزند. در این شرایط تاکیتیک‌ها ما باید چگونه باشد؟ من فکر می‌کنم که ما باید با استفاده از این نزاع، قوام را وادار به دادن امتیازاتی بکنیم، با پشتیبانی از او آنگلوفیل‌ها را منزوی کنیم و بدین ترتیب زمینه را برای دمکراتیزه کردن آتی ایران فراهم آوریم. تمام توصیه‌های ما به شما هم از این وضع ناشی می‌شود. البته می‌توان تاکتیک دیگری اتخاذ کرد، به همه چیز تُف انداخت (یک اصطلاح روسی که معادل لاقیدی و بی‌تفاوتی است ـ مترجم.) از قوام برید و با این عمل پیروزی مرتجعین آنگلوفیل را تضمین کرد. این یک تاکتیک نیست، بلکه حماقت است و در واقع این عمل می‌توانست یک خیانت به اهداف خلق آذربایجان و دمکراسی ایران باشد.

چهارم آنکه از قرار معلوم گفته‌اید که ما ابتدا شما را به عرش اعلی برده‌ایم و سپس به پرتگاهی افکنده‌ایم و سبب بی‌آبرویی شما شده‌ایم.اگر چنین اظهاراتی واقعیت داشته باشند شما ما را شگفت‌زده می‌کنید. در حقیقت چه پیش آمده است؟ ما در اینجا یک شیوۀ عادی انقلابی به کار برده‌ایم که برای هر فرد انقلابی امری واضح و روشن است. در شرایطی مانند شرایط ایران برای تحقق بخشیدن به خواست‌های حداقل نهضت، باید جنبش به جلو خیز بردارد، از مطالبات حداقل پافراتر گذارد و با ایجاد تهدیدی نسبت به حکومت، امکان کسب امتیاز از دولت را تضمین کند.

اگر شما به جلو خیز برنداشته بودید، در وضعیت کنونی، امکان نداشت که قوام را ناچار به برآوردن خواست‌های خود کنید. چنین است قانون جنبش انقلابی. سخن از بی‌آبرویی شما بی‌مورد است. بسیار مایۀ تعجب است اگر فکر کنید که ما خواسته باشیم شما را بی آبرو کنیم. برعکس اگر عاقلانه رفتار کنید و با پشتیبانی معنوی ما، خواست‌هایی را که به وضعیت موجود آذربایجان جنبۀ قانونی بخشند، برآورده کنید، آنگاه هم آذربایجانی‌ها و هم در ایران، در حق شما به عنوان پیشاهنگ جنبش مترقی ـ دمکراتیک در خاورمیانه، دعای خیر خواهند کرد».

در این نامه، استالین به صراحت دربارۀ تاکتیک پیشنهادی پیشه‌وری می‌گوید: « این یک تاکتیک نیست، بلکه حماقت است» و بدینگونه استالین او را احمق می‌ خواند. بی‌گمان  اگر پیشه‌وری از عقل و دوراندیشی بهره‌ای داشت، هرگز آلت دست بیگانگان قرار نمی‌گرفت و به وطن خیانت نمی‌کرد.

در این بین سران فرقه دمکرات برای مقابله با درگیری احتمالی حکومت مرکزی با فرقۀ دمکرات نیاز مبرم به پول داشتند. این گونه بود که در دیدار با باقراف تقاضای 20 میلیون تومان  می‌کنند، باقراف موضوع را به شوروی گزارش می‌دهد، ولی جواب شورای وزیران اتحاد جماهیر منفی بود. البته پیش‌بینی می‌شد که چنین باشد.

برگزاری انتخابات مجلس شورای ملی فرصت مغتنمی برای قوام‌السلطنه بود تا حضور حکومت مرکزی را در آذربایجان تثبیت کند، و سرانجام روز واقعه فرا رسید و قوام السلطنه در سی‌ام آبان 25 اعلام کرد که برای تأمین نظم در برگزاری انتخابات نیروهای انتظامی در تمام نقاط کشور بدون استثناء مستقر خواهند شد. در این اعلامیه قید شده بود که قوام قصد دارد به تمام مناطق انتخاباتی، نیروهای ژاندارمری و ارتش اعزام دارد. رونوشت این بیانیه به سلام ا... جاوید‌ استاندار آذربایجان نیز ارسال شد. در پی ارسال بیانیه قوام، جنب و جوشی در بین سران فرقه ایجاد شد. بلافاصله پیشه‌وری، شبستری، جاوید و پادگان نامه‌ای به باقر‌اف می نویسند و تقاضای کمک می‌کنند:

«چگونه ممکن است که برادران آن سوی ارس برای ما سلاح نفرستند و از ما پشتیبانی نکنند؟ چگونه ممکن است که در برابر چشمان دولت بزرگ شوروی، قوام خونخوار، چون درنده‌ای ما را نابود کند.»

البته، برخی از اسناد و نوشته‌های سران فرقه، حاکی از آن است که عده‌ای از سران فرقه از جمله دکتر جاوید، به طور پنهانی با قوام به توافق رسیده بودند.

در این حین درست 7 صبح 13 آذر 1325 (چهارم دسامبر 1946) ستونهای ارتش ایران حرکت به سوی آذربایجان را آغاز کرد. ارتش با استفاده از هواپیماها و پخش اوراق، از مردم می خواست که رژیم دمکرات‌ را سرنگون کنند. شوروی که از این مسئله ناراحت بود، موقعی که واکنش جامعۀ بین‌الملل را در قبال این مسأله دید، دست و پای خود را گم کرد. جامعه جهانی بر این باور بود که آذربایجان جزئی از خاک ایران است و در حقیقت ایران نیروهای نظامی خود را از یک منطقۀ کشور به منطقۀ دیگری منتقل می‌کند.

سرانجام در 19 آذر، قوام طی تلگرافی به استاندار آذربایجان، خواستار تسلیم نیروهای فرقه شد. در این حین استالین نامه‌ای به سران فرقه می‌فرستد و می‌نویسد: «قوام در مقام نخست‌وزیر، از حق فرستادن نیرو به هر نقطۀ ایران و از آن جمله آذربایجان برخوردار است...

ادامۀ مقاومت مسلحانه نه صلاح است و نه ضروری و نه مفید. اعلام کنید که شما برای تأمین آرامش انتخابات، مخالف اعزام نیروهای دولتی به آذربایجان نیستید...»

به گفتۀ حسنلی رهبران فرقۀ دمکرات ساعت 9 شب بیستم آذر، 1325 به همراه افسران ارتش و حتی رده‌های پایین فرقه عزیمت به سمت مرز شوروی را آغاز کردند.

با آغاز این عزیمت ذلیلانه در صبح روز 21 آذر باقراف نامه‌ای فوری به استالین می فرستد. وی در این نامه خاطر نشان می‌سازد که «انبوهی از طرفداران فرقه به سوی مرزهای شوروی در حرکت هستند. وضعیت مشکلی پیش‌آمده است. یا باید این اشخاص را به زور اسلحه به عقب برانیم و یا آنها را بپذیریم. منتظر دستور شما هستیم.»

به نوشتۀ حسنلی، صبح روز 21 آذر در شهر تبریز وضعیت دوگانه‌‌ای برقرار شده بود. نیروهای مردمی که نامشان ذکر شده است گروه‌های مسلح تشکیل داده بودند و به تشکیلات فرقه هجوم برده و آنها را تار و مار می‌کردند. آشوب و درگیری آغاز شده بود.

البته در مورد مطالب آن بخش از کتاب که مؤلف از ورود نیروهای ارتش ایران به تبریز سخن می‌گوید، جای تردید وجود دارد. وی که در جای جای نوشته‌هایش با استفاده از سند و ارائه مدارک صحبت می‌کند، وقتی از کشتار فرقه دمکرات و مردم تبریز توسط ارتش سخن می‌گوید، بدون ارائه مدرک به آمارپردازی مشغول می‌شود. وی تا جایی پیش می رود که دادستان نظامی تبریز را به «انداختن کودکان شیرخواره دمکرات به تنور» متهم می‌کند. حال چه مدارکی در این رابطه وجود دارد، معلوم نیست؟! مسلماً اگر دربارۀ اینگونه داستانهای خیالی، اسناد و مدارکی وجود داشت، حسنلی با اشتیاق آنها را ارایه می‌کرد.

حسنلی تعداد تیرباران شده‌ها توسط ارتش را سه‌هزار نفر ذکر می‌کند و می‌گوید 29 آذر ارتش ایران، آذربایجان را تحت نظارت کامل خود درآورد. این در حالی است که در اسناد و کتابهای چاپ شده توسط فرقه در شوروی از جمله کتاب «آزادلیق یولوندا مبارزه» تنها اسامی حدود 300 تن از کشتگان فرقه ذکر شده که اغلب آنها نیز در قیام مردمی به قتل رسیدند.

 حسنلی از حکومت مرکزی ایران به علت اعزام نیرو به آذربایجان به عنوان «رژیم اشغالگر» نام می برد. اما دربارۀ اشغالگر بودن یا اشغالگر نبودن، نیروهای شوروی و هزاران مأمور و تروریست اعزام شده از باکو به آذربایجان ایران سکوت می‌کند. لابد آنها برای آزادی مردم آذربایجان آمده بودند!!

و سرانجام این داستان با گزارش رفیق باقراف به استالین به پایان می‌رسد.گزارشی که حکایت از داستان‌های زیادی دارد. باقراف به استالین پیشنهاد می‌کند:

1-        گروهی از رهبران فرقه دمکرات برای انجام کارهای سیاسی در آذربایجان ایران انتخاب شوند و انتشار روزنامه‌ و پخش اخبار از رادیو ادامه یابد.

2-        عده‌ای از دانشجویان آذربایجانی ایرانی که در پژوهشکده‌های باکو تحصیل می‌کنند در صورت قبول تابعیت شوروی در ارتش سرخ به خدمت پذیرفته شوند.

3-        تجهیزات مصادره شده از فرقه‌چی‌ها در اختیار وزارت داخله شوروی قرار گرفته شود.

4-        به کسانی که می‌خواهند به ایران برگردند، اجازۀ این کار داده نشود. آنها را از دیگران جدا کرده و به جرم عبور غیرقانونی از مرز تحت پیگرد قرار دهند!!

حسنلی خاطر نشان می‌سازد که این پیشنهادات و بقیۀ موارد آن مورد موافقت رهبری شوروی قرا می‌گیرد. این در حالی است که بعد از شکست فرقه‌چی‌ها بر اساس گزارش سازمان اطلاعاتی شوروی، مردم تبریز عکس استالین را از گردن سگ‌ها آویزان کرده بودند و آن را در کوچه‌های شهر می‌گرداندند.

 

 

پاورقی:
1-        حسنلی در پیروی از عبارت غرض‌ورزانه عده‌‌ای از تجزیه‌طلبان، با تقسیم آذربایجان به دو بخش شمالی و جنوبی، از آذربایجان ایران با عنوان «آذربایجان جنوبی» نام می‌برد. حتی اگر، به روش اینها، آذربایجان جدا مانده از ایران را آذربایجان شمالی بخوانیم، «آذربایجان شمالی ایران» است، همانگونه که ایران آذربایجان شرقی و غربی دارد، می‌توانیم آذربایجان شمالی را هم در کنار استانهای آذری‌نشین خودمان قرار دهیم.

2-        در راستای «نهضت تحریف» که مدتهاست در جمهوری آذربایجان اجرا می شود، این چنین تبلیغات کرده‌اند که آذربایجانی‌های ایران تحت تأثیر شدیدترین مصائب زیر جنایات فارس قرار دارند.

3-        چندی پیش خاطرات ابراهیم نوروزاف به همت حمید ملازاده با عنوان رازهای سر به مهر «توسط انتشارات مهد آزادی تبریز به چاپ رسیده است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه