سه شنبه, 15ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ معاصر نقدی بر کتاب «فراز و فرود فرقه‌ دموکرات آذربایجان»

تاریخ معاصر

نقدی بر کتاب «فراز و فرود فرقه‌ دموکرات آذربایجان»

برگرفته از تارنمای آذرپادگان

نادر پیمایی

در سال 1999 میلادی برابر 1378 خورشیدی نویسنده‌ای از اهالی جمهوری آذربایجان (اران سابق) به نام آقای جمیل حسنلی که مدعی است بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و آزاد شدن کشورهای تحت سلطه حکوت کمونیستی شوروی توانسته با دستیابی به اسناد، اقدام به نوشتن کتاب مستند تاریخی تحت عنوان «فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان» نموده است و این کتاب در سال 2005 میلادی برابر با 1384 خورشیدی از طرف آقای منصور همامی به فارسی ترجمه و در ایران چاپ و منتشر شده .
هر خواننده‌ای که درباره جریانات و حوادثی که بعد از سوم شهریور 1320 تا بیست و یکم آذر 1325 ( 1941 – 1946 )در آذربایجان به وقوع پیوسته اطلاعاتی داشته باشد با خواندن این کتاب به خوبی متوجه خواهد شد که نویسنده خواسته باعنوان کردن مسائل مربوط به تشکیل و سقوط فرقه دموکرات آذربایجان، عقاید و نظرات خود را درباره یکپارچه بودن جمهوری آذربایجان و آذربایجان ایران در گذشته، و همگون و یکی بودن مردم دو منطقه از لحاظ فرهنگ و تمدن و زبان و سابقه‌ی تاریخی بیان کند و نتیجه بگیرد که چون آذربایجان جنوبی تحت سلطه‌ی فارس‌ها قرار گرفته !! پس از هر لحاظ در بدترین شرایط به‌سر برده و خواهان جداشدن از ایران و پیوستن به برادران و خواهران خود در شمال رود ارس هستند ؟!
برای این‌که مطالب مندرج در کتاب به درستی مورد نقد قرار بگیرد نوشته ایشان را از دو دید مورد بررسی قرار می‌دهیم :
الف ـ مسائل حاکم بر روابط سیاسی بین ایران و شوروی، علل فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان.
ب ـ اظهار عقیده و نظرات شخصی نویسنده درباره سوابق تاریخی و فرهنگی دو منطقه آذربایجان و عواملی که در گذشته باعث جدایی دو آذربایجان شده و خواست امروز مردم دو منطقه که به هم پیوستن دو آذربایجان است .
نقد مربوط به بند ( الف)
با گذشت بیش از شصت سال از زمان اشغال ایران به‌وسیله‌ی قوای انگلیس و شوروی، در مورد اقدامات و فعالیت‌هایی که طی سال‌های اشغال ایران از طرف دولت شوروی برای تجزیه استان‌های آذربایجان و بخش‌هایی از کردستان انجام شده بر مبنای اطلاعات و اسنادی که سال‌ها قبل از فروپاشی شوروی از طرف کشورهای انگلیس و آمریکا، و هم‌چنین بعد از فروپاشی شوروی ارائه شده، صدها کتاب و مقاله از طرف نویسنده‌های ایرانی و غیر ایرانی منتشر شده است.
از سوی دیگر ملت ایران مخصوصا مردم آذربایجان خود ناظر و شاهد ماجراها و اتفاقات بودند، ثانیا به علت انتشار اطلاعات و اسناد به شرح فوق مطلب یا موضوع نگفته‌ای نمانده بود که آقای جمیل حسنلی فکر کند با دستیابی به آرشیو اسناد محرمانه موفق به کشف اسرار بزرگی شده اند !؟ فرق نوشته آقای حسنلی با نوشته‌ی دیگران در این است که مطالبی را که ایشان نوشته اند در هر قسمت با گذاشتن رقم و شماره‌هایی به منابعی از قبیل شماره ... جمهوری آذربایجان ـ آرشیو مرکزی دولتی ـ پرونده ... برگ ... اشاره کرده‌اند .
با ذکر اسامی چند کتاب به اطلاع آقای جمیل حسنلی و هم‌فکرانش می‌رسانم که تمام آن چه را که ایشان در مورد فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان به استناد مدارک آرشیوهای محرمانه شوروی در سال 1999 نوشته، چند دهه قبل از ایشان نویسندگان مختلف در کتاب‌های به‌شرح زیر این مطالب را به نوع دیگری نوشته‌اند :
* غائله‌‌‌ی آذربایجان ، نویسنده خان بابا بیانی
* ما وبیگانگان، نویسنده دکتر نصرت‌ الله جهانشاه‌لو معاون اول پیشه‌وری (حکومت دموکرات آذربایجان )
* آذربایجان در ایران معاصر، ( زبان انگلیسی)، دکتر ایرج اتابکی، نویسنده، ترجمه آقای محمدکریم اشراق
* تاریخ تجزیه‌ی ایران ـ دفتر یکم ـ تلاش نافرجام برای تجزیه‌ آذربایجان، نویسنده، دکتر هوشنگ طالع
* مسکو (زمستان سرد 1324) ، نویسنده دکتر هوشنگ طالع
* آذربایجان کجاست ؟ ، نویسنده دکتر جلال متینی
* تاریخ آذربایجان یا آتورپاتگان در آینه زمان، نویسنده نادر پیمایی
* آذربایجان از کهن‌ترین ایام تا امروز، نویسنده دکتر عنایت‌الله رضا ( عضو سابق کمیته‌ رهبری سازمان جوانان حزب توده )
* آذربایجان واران، نویسنده دکتر عنایت‌الله رضا
* اران، نه آذربایجان . ترک زبان، نه ترک، نوشته‌ی کی‌کاووس هومان

با توجه به مطالب فوق موضوع تازه و حائز اهمیتی درباره فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان در کتاب دیده نمی‌شود که مورد نقد قرار گیرد، جز یک مورد به شرح زیر :
آقای جمیل حسنلی، مدعی شده‌اند که «جنبش ملی آذربایجان خودجوش بود » ؟!
آقای حسنلی! من و همه‌ افراد هم‌سال من به‌خوبی به یاد داریم که چند روز قبل از 21 آذر سال 1324 کامیون‌های ارتش شوروی انواع تفنگ‌ها و اسلحه‌ها را به روستاها حمل کرده و در مواردی حتا با زور تهدید از روستانشینان می‌خواستند که مسلح شده و تحت سرکردگی افرادی که تعیین شده بودند (مهاجرین و عوامل شوروی) به پادگان‌های نظامی و پاسگاه‌های ژاندارمری و کلانتری‌ها حمله‌ور بشوند، آیا این است معنی جنبش ملی خودجوش ؟
آقای حسنلی! روزی که به اصطلاح جنبش ملی خودجوش برپا شد، ما دیدیم آن بستنی فروش یا آن بقال سرکوچه و یا مرغ و خروس فروش دوره‌گرد که همان مهاجرین عامل شوروی بودند، با به‌تن کردن لباس، به‌فرم لباس افسران شوروی و با نصب مدال و نشان و درجه سرگردی و یا سرهنگی! یکی رییس شهربانی و دیگری رییس ژاندارمری و آن دیگر فرمانده پادگان شدند !
آقای حسنلی درباره اعضا فرقه دموکرات چنین می‌نویسد « فرقه دموکرات آذربایجان که تبلور آرمان‌های آزادی خواهانه ملی خلق بود، راه پر تشنجی را پیمود. تشکیل این حزب بر اساس خواست‌های ملی و نه صنفی، حادثه مترقیانه به حساب می‌آید. هزارن فرد میهن دوست و صادق آذربایجانی سرنوشت خود را با فرقه دموکرات آذربایجان گره زده زدند. در رهبری این حزب اشخاص بسیار کاردان و مومن گرد آمده بودند ».
آقای حسنلی! به استناد نوشته‌ی آقای دکتر جهانشاه‌لو افشار که خود از نوجوانی عضو گروه کمونیستی موسوم به 53 نفر و سپس عضو فعال حزب توده و سرانجام معاون اول پیشه‌وری بوده به‌صراحت می‌نویسد که در کادر رهبری فرقه دموکرات به‌جز چند نفر آدم سالم و صالح ولی فریب خورده، بقیه عبارت بودند از افراد ماجراجو، دزد، ناصالح که بیش‌ترشان را افراد مهاجر و دست‌نشاندگان شوروی تشکیل می‌دادند از قبیل :
1- سلا‌م ‌الله جاوید جزء افراد ستون پنجم شوروی (مهاجر) به ایران آمده، با این‌که عنوان دکتر دامپزشک داشت، ولی هیچ‌گاه در این رشته کار نکرده بود. او در دوره سلطنت رضاشاه دستگیر و مدتی زندانی و سپس به کاشان تبعید شده بود. ظاهرا با قول همکاری با شهربانی آزاد و پس از شهریور 1320 با حزب توده شروع به همکاری کرده و در سال 1324به سمت وزیر کشور حکومت دموکرات آذربایجان منصوب شد و در ظرف یک سال با تصاحب و مصادره اموال مردم و فروش سهمیه چای و قند و شکر آذربایجان در بازار تهران و فروش اسلحه با همدستی کاویانی به کردها مبالغ زیادی دزدی کرد .
2- جعفر کاویانی هم جزء مهاجرین مثل جاوید دستگیر و مدتی زندانی بوده، ظاهرا با قول همکاری با شهربانی آزاد و دارای شغل کارگر نانوایی بوده، با تشکیل حکومت دموکرات آذربایجان به سمت وزیر جنگ انتخاب شده، کاویانی یک آدم بی‌سواد و فریب‌کار بوده، او هم ظرف یکسال دست به دزدی و سوء استفاده‌های زیادی زد .
3- محمد بی‌ریا هم جزء مهاجرین به ایران آمده و قبل از تشکیل حکومت دموکرات آذربایجان به شغل گرداندن چرخ فلک و خواندن تصنیف در باغ ملی تبریز مشغول بوده و در حکومت دموکرات به سمت وزیر فرهنگ منصوب شده .
4- صادق پادگان هم جزء مهاجرین به ایران آمده و در بازار تبریز به شغل دلالی مشغول بوده، با تشکیل حکومت دموکرات آذربایجان به سمت رییس دفتر سیاسی و معاون پیشه‌وری منصوب شده .
5- علی شبستری هم مثل پادگان در بازار تبریز به شغل دلالی مشغول بود، با تشکیل حکومت دموکرات به سمت رییس مجلس منصوب شد. وی فردی بود بی‌سواد و فریب‌کار و در دزدی‌ها، با جاوید هم‌دست بوده .
6- غلام یحیی دانشیان که جزء مهاجرین و یکی از سرسپردگان شوروی محسوب می‌شد در باکو کارگر کارخانه‌ای بوده، بعد از آمدن به ایران در دهات با شغل دست‌فروش دوره‌گرد گذران می‌کرد، با تشکیل حکومت دموکرات به سمت معاون وزارت جنگ و فرمانده نیروی فداییان منصوب شد و در ظرف یک سال از هیچ‌گونه کشتار و تاراج کوتاهی نکرد .
آقای جمیل حسنلی! این چند نفر که به‌عنوان نمونه ذکر شد رهبران و گردانندگان حکومت به اصطلاح ملی و جنبش خودجوش دموکرات آذربایجان بودند که شما نوشته‌اید « رهبری این جنبش اشخاص بسیار کاردان و مومن گردآمده بودند!».
آقای حسنلی! برای تبرئه حکومت به اصطلاح ملی و جنبش خودجوش از هرگونه خطا و بی‌راهه روی به اصطلاح کاسه کوسه را سر سیاست غلط و توسعه طلبانه اتحادجماهیر شوروی شکسته و چنین اظهارنظر فرموده‌ :
« آذربایجان در اولین فرصت، مبارزه در راه به‌دستآوردن حقوق ملی خود را آغاز کرد. در سال‌های جنگ دوم جهانی در آذربایجان خارج از وابستگی به نیات اتحادجماهیر شوروی، یک جنبش ملی با بیدارشدن احساسات آزادی خواهانه‌ی ملی و با برخورداری از پایگاه گسترده‌ی اجتماعی آغاز شده‌بود. لکن وابستگی این فرقه به مسکو، خواه‌ناخواه آن‌را به آلت دست اتحاد جماهیر شوروی توسعه طلب مبدل کرد و قربانی سیاست حیله‌گرانه شوروی شد ».
آقای حسنلی! تمام نوشته‌های شما با ذکر اسناد، حاکی از نه تنها دخالت بلکه زعامت دولت شوروی است. آیا انتظار داشتید حکومتی که به‌وسیله‌ی یک دولت بی‌گانه به‌عنوان آلت دست برپا شده، وابسته و فرمان‌بردار آن دولت نباشد ؟! .
و اما آقای حسنلی! شما یا به جهت بی‌اطلاعی و یا به جهت منظور سیاسی و تبلیغ اندیشه‌های تجزیه‌طلبانه، دم از حکومت ملی و مردمی می‌زنید، شاید یک توضیح مختصر شما را از این بیهوده گفتن‌ها و نوشتن‌ها بازدارد ! .
موقع برپایی حکومت دموکرات آذربایجان، تعداد نفوس آذربایجان را پنج میلیون نفر ذکر کرده‌اند، اگر از این پنج میلیون نفر فقط یک درصد واقعا طرف‌دار حکومت دموکرات بود، این عده بالغ بر پنجاه هزار نفر می‌شد، از این پنجاه هزار نفر فدایی و جان‌باز اگر بیست هزار نفر تحت سلاح بود، به‌طور حتم، از پس هشت هزار نفر نیروی نظامی اعزام شده به آذربایجان با تجهیزات ناقص و در آن زمستان سرد و پربرف به‌خوبی برمی‌آمد. ولی دیدیم که به مجرد حرکت نیروی ارتش، مردم آذربایجان اسلحه به دست گرفته و سه روز قبل از رسیدن نیروی اعزامی، حکومت دست نشانده بی‌گانه را از پا درآوردند و بیش‌تر سران مخصوصا مهاجرین و عوامل بی‌گانه را کشتند، یعنی مردمی که در برپایی حکومت به اصطلاح ملی و مردمی هیچ‌گونه دخالتی نداشتند، در براندازی آن صدردصد دخالت داشتند .
نقد مربوط به بند (ب) :

آقای حسنلی با پیش فرض این‌که دو منطقه آذربایجان ( اران سابق و آذربایجان ایران ) همیشه با هم و یک‌پارچه و از هر لحاظ دارای سوابق تاریخی مشترکی بوده و هستند، ولی در اثر جنگ‌های بین ایران و روس ( 1813 ـ 1828 میلادی ) آذربایجان به دو بخش تقسیم شده بخش شمال رود ارس را دولت تزاری روس و بخش جنوب رود ارس را دولت ایران تصاحب کرده است, اقای حسنلی با طرح چنین مطلبی درصدد اثبات سه مورد بی مبنا و دلیل به شرح زیر است :

1- دو منطقه آذربایجان سابقا یک کشور بوده که در اوائل قرن نوزده بین ایران و روس تقسیم شده ! . با مراجعه به نقشه‌های جغرافی و اسناد تاریحی در هیچ نقشه و سند تاریخی دیده نمی‌شود که اذربایجان به صورت مستقل و جدا از محدوده ایران باشد، بنا به شهادت تاریح و نقشه‌ها و اسناد تاریخی ، آذربایجان از بدو تشکیل دولت ماد و سپس هخامنشی همیشه جزء ایران بوده .
2- منطقه شمالی که بعد از سال 1921 به نام جمهوری آذربایجان خوانده شده، در گذشته به نام آلبانیا ـ اران ـ خانات قفقازیه خوانده می‌شده، هیچ گاه با آذربایجان (آذربایجان ایران ) یکپارچه نبوده بلکه قفقاز و در این راستا منطقه‌ی آران نیز بخشی از خاک ایران محسوب می‌شد.
3- آقای جمیل حسنلی برای اشاعه‌ی تجزیه‌ طلبی و آماده‌سازی موقعیت برای جداشدن آذربایجان از ایران و پیوستن به جمهوری آذربایجان، در صفحات 10 و 11 درباره علل و انگیزه‌ برپایی فرقه دموکرات و قیام آذربایجان چنین می‌نویسد : « مناسبات تحقیرآمیز با آذربایجان، زدودن زبان، آموزش و فرهنگ آن، ویرانی شهرهایش، غارت ثروتش، به حیثیت ملی ترک‌های اذربایجانی خدشه وارد می‌کند.»
آقای حسنلی! بنا به تحقیق عده زیادی از زبان‌شناسان و محققین ایرانی و غیر ایرانی، زبان باستان مردم خطه آذربایجان اول زبان مادی و سپس پهلوی آذری بوده که یکی از شاخه‌های زبان پارسی است. بعد از سده دهم میلادی و آمدن اقوام ترک به ایران و سکونت و حکومت چندین قرن آن اقوام، زبان ترکی رایج شده، آیا شما یک نفر آذربایجانی را می‌توانید نشان بدهید که به علت ممانعت از تکلم به زبان مادریش نتواند ترکی حرف بزند؟ آیا یک نفر آذربایجانی باسواد را می‌شناسید که نتواند به ترکی بخواند و بنویسد ؟ زبان فارسی را که قرن‌ها است بین اقوام مختلف ایرانی به‌عنوان زبان ملی و همگانی پذیرفته شده، به‌قول شما تجزیه طلب‌ها که زبان فارسی را یک زبان تحمیلی می‌دانید، آیا در قرن‌های گذشته به صدها نویسنده و ادیب و شاعر آذربایجانی از قبیل : خاقانی شروانی ، نظامی گنجه‌ای، ابومنصور عضدی (قطران تبریزی)، منیژه گنجوی (مهستی)، افضل‌الدین خاقانی، مجیر بیلقانی، نظام‌الدین نظامی، همام‌الدین علایی (همام تبریزی)، سعدالدین محمود (شیخ شبستری)، رکن‌الدین (اوحدی مراغه‌ای)، حمدالله مستوفی، طرزی افشار ارومی، میرزافتح‌علی آخوندزاده، محمدعلی صائب (صائب تبریزی)، عبدالرحیم طالب‌اف، میرزا صادق ( ادیب الممالک)، میرزا علی‌اکبر صابر، ایرج میرزا، عارف قزوینی، احمد کسروی، پروین اعتصامی، محمدحسین بهجت تبریزی(شهریار) و... زبان فارسی تحمیل شده بود که این سخن‌وران و شاعران و نویسندگان آثار خود را به فارسی نوشته‌اند ؟!.
آقای حسنلی! چنان‌چه بدون تعصب، برای کسب اطلاعات کامل و درست، به کتاب‌های تاریخ رجوع بفرمایید، ملاحظه خواهید کرد که آذربایجانی همیشه در قالب ایران در تمام امور با تمام ملت ایران نه تنها در مقام‌های برابر، بلکه برتر قرار داشته و آذربایجان یکی از استان‌های آباد و شهر تبریز نه تنها از لحاظ وسعت و جمعیت و رونق صنعتی و تجاری در ردیف شهرهای درجه یک ایران قرارداشته، بلکه به لحاظ اهمیت، ولی‌عهدنشین بوده و با رسیدن ولی‌عهد به پادشاهی اکثر مقامات دولتی و درباری و لشگری در دست آذربایجانی‌ها بوده، پس این نوحه‌سرایی و اشک تمساح‌ ریختن‌ شما بدون تردید روی غرض و نظر استّ، نه تاریح نویسی و حقیقت‌گویی!. برای اثبات گفتار مغرضانه شما با ذکر جمله‌ای از نوشته شما و پاسخ به آن، نوشته خود را به پایان می‌برم.
نوشته‌اید : « اهالی آذربایجان نه تنها به مقامات بالای دولتی راه نمی‌یابند بلکه از رسیدن به مناصب متوسط و کوچک نیز محرومند. این وضع شامل ارتش نیز می‌شود. در هیئت فرماندهی ارتش به ندرت می‌توان یک آذربایجانی یافت .»
آقای جمیل حسنلی، برای یک مدعی معلمی و تاریخ‌نویسی، شرم‌آور است که تا این حد دست به جعل و تحریف و دروغگویی بزند. متاسفانه حافظه‌ی من یاری نمی‌دهد که اسامی صدها امیر، وکیل، سناتور، وزیر، نخست‌وزیر، استان‌دار، سفیر و استاد دانشگاه، بازرگان، کارخانه‌دار، بانک‌دار و ... آذربایجانی را که که در پیش یا هم‌زمان با غائله‌ی آذربایجان و پس از آن دارای بالاترین مقامات کشوری و لشگری بودند را به یاد بیاورم، بنابراین به ذکر چند اسم اکتفا می‌کنم.
* حشمت‌الدوله والاتبار (مشاور رضا شاه و محمدرضا شاه) * محمود جم (وزیر، نخست وزیر، وزیر دربار، سناتور) * حسن تقی‌زاده (نماینده مجلس، وزیر، سفیر، رییس مجلس سنا) * ابراهیم حکیمی (وزیر، نخست وزیر) * محمد ساعد، ( وزیر، سفیر، نخست وزیر، سناتور) * علی سهیلی ( وزیر، سفیر، نخست وزیر) * مرتضی قلی بیات( وزیر، سفیر، استاندار، نخست وزیر) و ده‌ها نفر دیگر.
* ارتشبد فریدون جم (رییس ستاد ارتش، سفیر) ، ارتشبد عباس قره‌باغی (رییس ستاد ارتش، وزیر) ، ارتشبد جعفر شفقت ( فرمانده ارتش یکم، استاندار، وزیر) ، دریادار فرج‌الله رسایی ( فرمانده نیروی دریایی، سناتور) ، ارتشبد سعید اعزازی ( جانشین فرمانده نیروی هوایی)، دریاسالار کمال حبیب‌اللهی ( فرمانده نیروی دریای، وزیر) ، سپهبد محسن مبصر ( رییس شهربانی) ، سپهبد صمد صمدیانپور ( رییس شهربانی)، سپهبد حسن کهنمویی ( معاون شهربانی)، سپهبد کریم وراهرام (فرمانده سپاه، استاندار، سناتور)، سپهبد خلیل بخشی‌آذر ( رییس اداره پنجم ستاد ارتش)، سپهبد رضا طباطبایی ( رییس اداره بازرسی مالی ارتش) و صدها امیر در درجات و مقامات بالا و حساس ارتشی.

آقای جمیل حسنلی چگونه با گستاخی می‌نویسید:
«اهالی آذربایجان نه تنها به مقامات بالای دولتی راه نمی‌یابند، بلکه از رسیدن به مناصب متوسط و کوچک نیز محرومند، این وضع شامل ارتش نیز می‌شود، در هیات فرماندهی ارتش به ندرت می‌توان یک آذربایجانی یافت.»
آقای جمیل حسنلی باتوجه به اسامی افراد اذربایجانی به‌شرح بالا که دارای بالاترین مقامات کشوری و لشگری بودند، آیا از نوشته‌ دروغ خود احساس شرم نمی‌کنید؟!.
هم‌چنین به آگاهی‌تان می‌رسانم که مادر و همسر رضاشاه و هم‌چنین مادر و همسر محمدرضاشاه آذربایجانی تبار بودند.
آقای جمیل حسنلی، به شما توصیه می کنم، حالا که بعد از یک‌قرن از زیر چکمه‌ تزارها و بعد از هفتاد سال از زیر سلطه‌ کمونیست‌ها خلاص شده‌اید، به عوض دلسوزی و اشک‌ریزی و تاریخ نویسی برای ما آذربایجانی‌ها، با مطالعه بیش‌تر و کسب اطلاعات لازم، درباره مردم ستم‌کشیده و محروم جمهوری آذربایجان قلمفرسایی بفرمایید.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه