زیست بوم
اولویت محیط زیست کدام است؟
- زيست بوم
- نمایش از دوشنبه, 10 خرداد 1395 06:04
برگرفته از خبرآنلاین
عباس محمدی
کنت وات، در سرآغاز کتاب مبانی محیط زیست(1) میگوید: «شاید این نکته که مسایل بومشناسی خالص از بعضی جهات بهتر هستند، درست باشد، ولی اگر فرزندان ما و همسالان آنها اقدام عاجل و موثری درمورد آلودگی هوا و عواقب آن به عمل نیاورند، نوههای ما ممکن است دیگر قادر به مطالعهی مسایل بومشناسی خالص نباشند». این نکته، بیش از سه دهه پیش گفته شده و اکنون با روند تخریب شدیدی که جهان در پیش داشته، نه نوههای ما، بلکه فرزندانمان فرصت مطالعهی بسیاری از مسایل زیستی را از دست خواهند داد یا (درموردهایی مانند مطالعهی بخشهای گستردهای از جنگلهای بارانی) از دست داده اند.
حکایت ما دوستداران محیط زیست (و البته بیشتر افراد جامعهی بشری) حکایت کاروانیانی است که راهزنان بر ایشان تاخته اند؛ در این حال، بیش از هر چیز نگاهداشت آنچه که داریم اهمیت دارد. برای مثال، مهم حفظ مواد خوراکیمان است و نه وسواس و تدقیق در نوع غذا. ترجمان گفتهی کنت وات برای فعالان محیط زیست این است که زمان زیادی در دسترس نیست تا آسوده خاطر، دل به اکولوژی محض یا مطالعههای به کلی آکادمیک بدهیم؛ باید هرچه سریعتر جلوی تخریب و آلودهسازی محیط زیست را بگیریم تا آن فرصت مطالعاتی مطلوب، برای همیشه از دست نرود. من در جاهای دیگری هم اشاره کرده ام که معضل محیط زیست بیشتر یک موضوع اجتماعی است تا یک امر فنی خاص. به بیان دیگر، در این مورد کمتر با یک معمای علمی، و بسیار بیشتر با یک مشکل مربوط به تضاد رفتاری و دیدگاهی طبقههای فرادست جامعه با مصالح جامعه، روبرو هستیم. حل این مشکل، نه با فعالیت در آزمایشگاهها و کتابخانهها واتاقهای فکر بلکه تا حد زیادی از طریق مبارزهی اجتماعی فرادست می آید.
توجه به این مساله، برای کسانی که میخواهند بهراستی کاری برای محیط زیست کنند، از این جهت اهمیت دارد که به آنان کمک میکند تا اولویتهای خود را در تلاش برای حفاظت محیط زیست، مشخص سازند. آیا باید به ایجاد مراکز علمی و تحقیقاتی بیشتر پرداخت، یا با کارهای آموزشی همگانی و فعالیتهای تبلیغی و ترویجی، مردم را به مقابله با افراد و سازمانهای مخرب محیط زیست فراخواند؟ آیا باید خویشتن را غرق در مطالعهی علمی برای پی بردن به رازهای تباهی محیط زیست کرد، یا با دریافت چکیدهی دانشی که در مرکزهای علمی معتبر جهان به دست آمده وارد کارزار اجتماعی با تبهکارانی شد که برای به دست آوردن سود بیشتر محیط را ویران میکنند؟ شاید بگویند که هرکدام از این رویکردها، بسته به علاقه و استعداد شخصی یا امکانات موجود، جایگاه و ارزش خود را دارد و نمیتوان یکی را بر دیگری برتر دانست.
اما، موضوع این است که در شرایط مشخص کنونی ایران کدام رویکرد اولویت دارد. به نظر من، در سمت دولت و در سیاستگزاریهای کلان، لازم است که به جای ایجاد دانشکدههای بیشتر برای محیط زیست و دیگر علوم زیستی، به ارتقای مراکز موجود پرداخت، و به جای پروردن شمار زیادی دانشآموخته با انبانهای محفوظات ، انسانهای اجتماعی چالشگر و منتقد و جستجوکننده تربیت کرد. اگر مشکل محیط زیست ما با تحصیلات و پرورش شماری دکتر و مهندس حل می شد، پس چرا در 15-10 سال گذشته که صدها دانش آموختهی محیط زیست از دانشگاههای کشور بیرون آمده اند، وضع محیط زیست به مراتب خرابتر از گذشته شده است؟! چرا دانشکدههای محیط زیست و استادان و دانشجویان و دانش آموختگان این دانشکدهها که به چند هزار نفرمی رسند، در جنبش محیط زیستی حضور چشمگیر ندارند، و اصلا چرا خود منشا هیچ جنبش محیط زیستی نبوده اند؟! چرا در تجمعهای اعتراض به اوضاع غمبار محیط زیست کشور، معمولا فقط چند ده نفر شرکت میکنند و از آن صدها مهندس و دکتر و استاد دانشگاه خبری نیست؟! آیا «شان» نخبگان ما اجازه نمیدهد که در حرکتهای خیابانی و آموزشهای چهره به چهره و برنامههای پاک سازی شرکت کنند، یا روحیهی تسلیمطلبانهای که در دانشگاههای ما ترویج میشود و تمکینی که بیشتر جوانان ما به این وضع دارند، سببساز این بیعملی است؟
نمونههای بسیاری را در زمینههای دیگر میتوان یادآور شد که سامانهی آموزش رسمی ما نتوانسته در آنها مولد و منشا اثر باشد. شاید آشکارترین نمود این بیماری را در موضوع معماری و ساختمان سازی بتوان دید که با گذشت حدود هشتاد سال از تاسیس دانشکدههای فنی و دانشآموخته شدن هزاران مهندس و دکتر در این رشته، شهرها و روستاهایی داریم با بافت و هویت مخدوش و ساختمانهایی بدمنظر و سستبنیان و ناهماهنگ با محیط زیست و میراث فرهنگی. مدیران ارشد کشور باید این اوضاع را تهدیدی جدی برای حال و آیندهی کشور بدانند و شرایطی را فراهم کنند تا امکان نقد - بی ترس از تعقیب و تهدید - برای همه باشد. فقط در این صورت میتوان امیدوار بود که درسخواندگان ما بتوانند به راستی منشا اثر و پیشگام در حرکتهای مثبت اجتماعی باشند.
در زمینهی تشخیص اولویتها که در بالا به آن اشاره شد، در سمت مردم و سازمانهای مردمی هم مهم تر این است که آنان دیدهبان، محافظ و مدافع فعال و حاضر در صحنهی اجتماع باشند تا بازگوکنندگان اطلاعات بیخطر زیست محیطی. داشتن تخصص و دانش، البته که امری است پسندیده، و پرهیز از سطحینگری و قیل و قال کممحتوا امری لازم، اما دنبالهروی از متخصصان عافیتجو و ادارهنشین محافظهکار که در سازمان محیط زیست یا دانشکدهها یا معاونتهای شهرداریها کار میکنند، نیز راه به جایی نمیبرد. برای تشخیص شیوههای مخرب توسعه و آسیبهایی که سوداگران مسکن و رانتخواران و گیرندگان اعتبارها و وامهای میلیاردی به محیط زیست کشور وارد میکنند، به تخصصهای دانشگاهی در رشتهی محیط زیست یا رشتههای نزدیک به آن نیازی نیست؛ در این مورد غالبا فقط یک چشم باز و کمی وجدان لازم است. بیشتر اوقات (در ایران، تقریبا همیشه!) اظهار این نکته که تشخیص خوب وبد پروژههای عمرانی در تخصص آدمهای عادی نیست، برای بستن دهان منتقدان است. در تایید این نکته همین بس که تقریبا همهی تصمیمگیرندگان و تصمیمسازان بزرگ کشور، اگر هم تخصصی داشته باشند در رشتههای نامرتبط به مسوولیتهایی است که برعهده دارند و هرقدر رتبهی ایشان در سامانهی تصمیمگیریها بالاتر، دوریشان از زمینههای مشخص بیشتر است. ضمن این که تهیهکنندگان «طرحهای توجیه زیستمحیطی» پارهای از مخربترین پروژهها، متخصصان محیط زیست هستند!
1) وات، کنت. مبانی محیط زیست، ترجمه: عبدالحسین وهاب زاده، انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد، چاپ هفتم 1383، ص 10
این نوشتار، نخستین بار در همشهری 9/9/87 (با تغییراتی) چاپ شده است.