دیدهبان مازندران
دریای مازندران در گذر تاریخ
- ديده بان مازندران
- نمایش از دوشنبه, 13 خرداد 1392 07:07
- بازدید: 10173
برگرفته از فصلنامه علمی – تخصصی تاریخ، سال یکم – شماره چهارم، صفحه 5 تا 38.
دکتر علاءالدین آذری
استاد تاریخ دانشگاه تهران و دانشگاه آزاد اسلامی واحد شوشتر
چکیده
سخن از دریا یا دریاچهای است مشهور که از گذشتههای بسیار دور با نامهای مختلف همواره مطرح بوده و ساکنان کرانههای نیلگون آن، رویدادهای تلخ و شیرین فراوانی را پشت سر نهادهاند. بر طبق نظریه برخی از زمینشناسان و جغرافیدانان، این دریاچه بقایای دریائی عظیم بنام تتیس بوده که پس از خشک شدن، دریاچههای متعددی از آن بر جای مانده که یکی از آنها همین دریای مازندران است. در میان اقوام گوناگون که در اطراف این دریا سکونت داشتند. ترکها و خزرها و روسها بیش از دیگران متعرض همسایگان خود بویژه ایرانیان میشدند و شواهدی در دست است که روسها متجاوز از هزار سال پیش با کشتیهای خود به کرانههای جنوبی و جنوب شرقی و غربی ایالات گیلان و مازندران و گرگان و ارّان به دفعات حملهور میشدند و همانند دزدان دریائی (1) به قتل و غارت و چپاول اموال مردم بیگناه پرداخته و به سرزمین خود باز میگشتند، آنها آرامشی را که قرنهای متمادی براین دریا حکمفرما بود بر هم زده بودند، همین کاری که در سدههای بعد پرتغالیهای استثمارگر در مورد اقیانوس هند اعمال کردند.
این دریا تا قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال (91 ـ 1990 م) بر طبق عهدنامههای 1921 و 1940 به ایرانیان و روسها تعلق داشت، در حالی که همسایه شمالی حداکثر بهرهبرداری ارا از این دریا مینمود ما در این مسئله بیتفاوت بودیم تا اینکه مدعیان تازهای در اطراف دریا پیدا شدند که هر یک در اندیشه تملک بخشی از این دریا برآمدند، ما در این زمینه به تفصیل سخن خواهیم گفت.
کلید واژهها: دریای مازندران، ایرانیها، خزرها، روسها، کاسپین، شیلات، خاویار
مقدمه
به نظر میرسد دریای مازندران در شمال ایرانشهر در طول تاریخ به ندرت مورد توجه و عنایت ما ایرانیان قرار گرفته است، همین بیتفاوتی سبب شده است که بیگانگان بیش از ما از مواهب خدادادی این دریای نیلگون بهرهمند شوند.
نگارنده در بسیاری از کتابخانههای معتبر این مملکت، تعداد معدودی کتاب و مقاله مستقل به زبان فارسی درباره این دریا یافته است که به ذکر برخی از آنها میپردازیم:
دریای مازندران تألیف مهندس احمد بریمانی که در حدود پنجاه سال پیش انتشار یافته و بار دیگر چندین سال قبل از انقلاب اسلامی از سوی دانشگاه تهران با تغییراتی تجدید چاپ شده است، این کتاب در همه زمینهها مطالب جالب و دست اولی درباره این دریای خروشان ارائه میدهد.
کتاب سرگذشت دریان مازندران تألیف دکتر ناصر تکمیل همایون که از سوی دفتر پژوهشهای فرهنگی در سال 1379 چاپ و انتشار یافته و تاکنون سه بار تجدید چاپ شده است، این کتاب کوچک حاوی مطالبی ارزنده درباره دریای مازندران است بویژه سرگذشت آن بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تشکیل سه جمهوری به ظاهر مستقل که هر یک سهم خود را میطلبند.
کتاب دریای مازندران تألیف کمال محمودزاده که از طرف انتشارات سازمان جغرافیائی کشور در سال 1350 به چاپ رسیده است.
کتاب دریای خزر تألیف لطفالله مفخم پایان ترجمه خمامیزاده که از سوی مؤسسه انتشاراتی هدایت رشت در سال 1357 خورشیدی انتشار یافته است.
دریای خزر کهنترین قلمرو دریانوردان ایران نوشته عنایت رضا ـ تهران شهریور ماه 1364 و تعدادی مقاله که از ذکر آن خودداری میشود.
اما پژوهشگران روسی که از دیرباز خود را مالک و صاحب این دریا میپنداشتند، کتب متعددی درباره آن انتشار دادهاند که ما ایرانیها از آن بیخبریم. بویژه از سیصد سال قبل به این طرف تحقیقات و پژوهشهای علمی گستردهای درباره دریای مازندران توسط آنها انجام شده که یکی از آنها کتابی است تحت عنوان خزر در سه قرن که متن تایپ شده آن در اختیار نگارنده است.
نمیدانم این مطلب حقیقت دارد یا نادرست است که حاجی میرزا آقاسی وزیر محبوب محمد شاه قاجار در آنزمان که روسهای تزاری ما را از نعمات دریای مازندران محروم میکردند گفته بود: «ما چه احتیاجی به آب شور داریم!»
بهر تقدیر بیتفاوتی همیشگی ما درباره این دریائی که مخازن عظیم نفت و گاز را در اعماق خود دارد و شاید ترس از تهاجم همسایه قدرتمند شمالی (چه روسیه تزاری و چه روسیه شوروی) سبب شده بود که در این دریا کمتر به دریانوردی بپردازیم و از حقوق قانونی خود برخوردار گردیم. چه باید کرد که در روزگار ما آن هم در آغاز هزاره سوم میلادی، چهار کشوری که در اطراف این دریا حضور فعال دارند و در حقیقت ید واحدهاند یعنی روسیه و قزاقستان و ترکمنستان و آذربایجان بدون توجه و اعتنا به منافع همسایه جنوبی خود (ایران) مشغول بهرهبرداری کلان از این دریا میباشند. با اینکه تا کنون جلسات و نشستهائی پیرامون سهم هر یک از کشورهای حاشیه دریا در مورد چگونگی بهرهبرداری از آن تشکیل شده ولی تاکنون به نظر میرسد نتیجه مطلوبی برای ما حاصل نشده است. گفتنی است که منطقه دریای مازندران یکی از مهمترین مناطق حساس جهان از نظر راهبردی است و همین امر باعث شد تا این منطقه همواره توجه قدرتهای منطقهای و حتی ابرقدرتها را به سوی خود جلب نماید بویژه وجود منابع سرشار نفت و گاز بر اهمیت ژئوپولیتیکی آن بسیار افزورده است.
نگارنده در این کار پژوهشی نخست به اوضاع و احوال جغرافیائی و اقلیمی دریای مازندران پرداخته آنگاه در مورد حوادث و رویدادهای پیرامون آن از گذشتههای بسیار دور تا عصر حاضر مطالبی ذکر خواهد نمود.
در اینجا لازم میدانم که از مؤسسه تحقیقات آب و مرکز ملی مطالعات و تحقیقات دریای خزر در ساری مرکز استان مازندران و مدیر محترم آن آقای دکتر جواد ملک و همکاران ایشان جهت ارائه رساله ارزشمند خزر در سه قرن به اینجانب تشکر و سپاس خود را ابراز نمایم و همچنین از آقای دکتر رحیم مصاحب و خانم دکتر آناهیتا آذری مترجم زبردست که از طریق اینترنت اطلاعاتی دست اول در مورد دریای مازندران در اختیار نگارنده قرار دادهاند کمال تشکر را دارم.
1 ـ نظری به اوضاع طبیعی و جغرافیائی دریای مازندران
دریای مازندران در حقیقت بزرگترین دریاچه روی زمین است که به علت عظمت آن را دریا مینامند، طول و عرض آن را به تفاوت نوشتهاند که ما در اینجا به ذکر آن میپردازیم. طول آن از شمال به جنوب 1260 کیلومتر و حداکثر عرض آن از شرق به غرب 550 کیلومتر میباشد. مساحت آن را در حدود 378390 کیلومتر مربع ذکر کردهاند.
اما نویسنده کتاب خزر در سه قرن، ارقام دیگری ذکر کرده است از آن جمله طول آن را 1030 کیلومتر و عرض آن را 200 تا 400 کیلومتر و حجم آب آن را 76 ـ 78 هزار کیلومتر مکعب میداند که در حقیقت 44% ذخایر آبی دریاچههای کره زمین را تشکیل میدهد. همین مؤلف خاطر نشان میسازد که حداکثر عمق دریای مازندران 1025 متر است که در مناطق جنوبی آن اندازهگیری شده است.(2)
نباید فراموش کرد که روسها از دیرباز تحقیقات و مطالعات علمی فراوانی درباره دریای مازندران انجام دادهاند که ما به کلی از آن غافل بودهایم.
گفتنی است که دریای مازندران 5/6 برابر دریاچه آرال و 13 برابر دریاچه بایکال و 20 برابر دریاچه لادوگا میباشد. (3)
سطح دریای مازندران نوسانات متناوب و فصلی دارد که علت آن را احتمالاً تغییرات آب رودخانه ولگا میدانند، سطح آن سالیانه حدود 3/20 سانتیمتر پائین میرود و در طی هفتاد سال اخیر کاهش آب آن فزایش یافته است و سبب خشک شدن سواحل شمالی آن گردیده و فعلاً سطحش 28 متر پایینتر از سطح اقیانوس است. (4)
از اوایل دوران چهارم زمینشناسی سیمای کنونی دریای مازندران شکل گرفته است و در طول نصف-النهار کشیده شده است. حدود 20 درصد وسعت این دریا در مناطق شمالی دارای عمقی کمتر از 1 متر است. (5)
با نگاهی به نقشههای این دریا در پنجاه سال اخیر به نیکی درمییابیم که بخشهای شمالی و شرقی دریای مازندران به مرور ایام به خشکی گرائیده و این روند کمابیش ادامه دارد.
مهندس احمد بریمانی مؤلف کتاب دریای مازندران که شاید نخستین پژوهشگری باشد که مستقلاً درباره این دریا به تفصیل سخن گفته است، مینوسید که سطح این دریا سابقاً از دریای سیاه و بالتیک بزرگتر بوده اما اکنون کوچکتر شده است زیرا تنزل ارتفاع سطح آن از سال 1929 آغاز گردیده است. (6)
شوری آب این دریا قابل قیاس با دریای آزاد نیست و درجه شوری آن در نواحی مختلف متفاوت است در مصب رودخانه ولگا از 3% در هزار در جنوب شرقی 13 در هزار و در خلیج قره بغاز بیش از 300 در هزار میرسد. در این دریا در نواحی تقریباً کمعمق جزایر متعددی وجود دارد که بیشتر در قلمرو روسیه و کشورهای اقماری آنست، در کرانههای جنوبی آن (ایران) به علت ژرفای زیاد دریا جزیرهای مشاهده نمینمائیم در حالی که تعداد پنجاه جزیره را روسها در این دریا در کتب جغرافیائی خود ذکر کردهاند از آن جمله: تولنسی، کول علی، چچن، آرتم، اگوچنسکی، ژیلو و ....
مساحت این جزایر را بر روی هم 350 کیلومتر مربع ذکر کرده اند.
ذکر این نکته ضرورت دارد که تعدادی از این جزیرهها بهم پیوسته و مجمعالجزایری بنامهای مجمع-الجزایر باکو و آبشرون بوجود آوردهاند. (7)
از نظر بریدگیها و خلیجهائی که در اطراف این دریا وجود دارد باید گفت که برخی از آنها دارای وسعت بسیارند از آن جمله: خلیج قره بغاز، کامسومولتس، منقشلاق قزاقستان، کراسنوودسک، ترکمنستان، قیزیل آغاج، آگراخان و گیزلار (8)
رودخانههای متعددی به این دریا میریزند که تعداد آنها را متجاوز از 130 رودخانه ذکر کردهاند، مهمترین و پرآبترین آن در خاک روسیه و کشورهای تازه استقلال یافته جریان دارد. بزرگترین و معروفترین این رودها رود ولگا است که بزرگترین رود اروپا هم به شمار میرود. و چند ماه از سال هم سطح آن یخبندان است، بر طبق عقیده صاحبنظران 75 الی 80 درصد آب دریای مازندران را رودخانه ولگا تأمین مینماید، در حقیقت اگر این رودخانه نبود دریای مازندران مردابی بیش نبود. مقدار آبی که رودخانههای ایران به این دریا میریزند تنها در حدود 3 درصد است. ما در اینجا اسامی چند رودخانه پرآب را که به این دریا میریزند ذکر مینمائیم: ولگا و اورال در شمال، کوما و ترِک و کورا (کوروش) در غرب، سفیدرود در جنوب و اترک در جنوب شرقی.
گفتنی است که در روزگاران گذشته، رودخانه جیحون یا آمودریا (آمویه) به دریاچه آرال مییخت اما در اواخر سده چهاردهم میلادی (هشتم هجری قمری) این رود مسیر تازهای برای خود گشود و به دریای مازندران ریخت، اما در سال 1575 میلادی برابر با 982 و 983 قمری جیحون دیگر بار راهی دریاچه آرال شد. (9)
ارتفاع سطح این دریا در دوره یخبندان 80 متر از سطح کنونی آن بلندتر بوده است. (10)
دریای مازندران را دریای دیوانه ذکر کردهاند و بر طبق گزارش جغرافیدانان روس در سنوات گذشته به علت طوفانهای شدید کشتیهای متعددی در آن غرق شده و سرنشینان آن جان باختهاند. (11) قوی-ترین امواج در کرانههای غربی این دریا روی میدهد که گاهی هر 8 الی 10 سال امواجی به ارتفاع 8 تا 10 متر و طول 100 تا 150 متر تشکیل میشود، علت اصلی طوفان وجود بادهای شدیدی است که دریا را متلاطم و مواج میسازد. (12) دریای خروشان و خودکامه صفت دیگری است که به این دریا که امروزه منبع ثروت فراوانی است، دادهاند.
اما درباره دمای آب دریای مازندران باید گفت که دمای آن در نقاط مختلف متغیر است در جنوب یعنی در نزدیکی کرانههای ایران در فصل زمستان از 10 تا 13 درجه و در شمال کمتر از صفر درجه و یخبندان است و در تابستان به 25+ الی 28 درجه سانتیگراد میرسد. در اعماق دریا دمای آب آن بین 5 الی 6 درجه میرسد.
روسها مقدار نزولات جوی را در این دریا اندازهگیری کردهاند، از آن جمله در شمال نزولات جوی کمتر از 300 میلیمتر، در جنوب غربی 1600 میلیمتر و در شرق تا 90 میلیمتر و در غرب از 400 تا 600 میلیمتر ذکر کردهاند اما مقدار نزولات جوی در جنوب را که در محدوده ایران است، ذکر ننمودهاند. (13)
میدانیم که دریای مازندران به علت کشیدگی در جهت نصفالنهاری و قرار گرفتن در میان قاره دارای آب و هوای متغیر و گوناگون است که به جزئیات آن اشاره نمینمائیم، رنگ آبهای دریان مازندران در نزدیکی رودخانهها بلوطی و قسمت دور از ساحل سبز رنگ است. (14)
در گذشتههای دور تصور میکردند که دریای مازندران به دریاهای دیگر متصل است اما هرودت و ارسطو منکر این قضیه بودند.
در مورد گیاهان و جانوران دریای مازندران و تفاوت آن با دریاهای آزاد به ذکر چند جمله بسنده می-نمائیم: گیاهان و جانوران این دریاچه با دریاهای جهان و اقیانوسها تفاوت زیادی ندارد و شاید از پاره-ای جهات تنوع آنها بیشتر و چشمگیرتر باشد. ماهی خاویار و تهیه فراوردههای جدید آن به اندازهای اهمیت و اعتبار یافته که ساحل جنوبی آن (سواحل ایران) در اروپا و آمریکا بنام ساحل خاویار شهرت دارد، این دریا بر خلاف دریای عمان و خلیج فارس از داشتن لؤلؤ و مرجان و جواهر دریائی محروم است و از قدیمالایام نیز جغرافیدانان مسلمان به آن واقف بودند. (15)
باید خاطرنشان ساخت که دریان مازندران یکی از بیهمتاترین بومشناختهای آبی جهان بوده که محیط مناسبی برای زندگی و رشد مرغوبترین ماهیهای خاویاری جهان است. به طوری که 90 درصد ماهیهای خاویاری مختص به این دریاست. (16)
اما جهت جریان آب این دریا از سمت شمال غربی به سوی جنوب شرقی است به همین جهت جریان و ژرفای زیاد آب در کرانههای میهن ما ایران باعث کندی حرکت جریان میشود و منجر به تجمع انواع آلودگیهای این دریاچه در سواحل ایران به میزان بیش از کرانههای کشورها میگردد.
2 ـ نامهای دریای مازندران در طول تاریخ:
در طول تاریخ به این دریای خروشان یا دوانه حدود هفتاد نام دادهاند که قابل قیاس با هیچ یک از دریاهای جهان نیست. ما در اینجا به بهرهگیری از منابع متعدد به ذکر برخی از آن نامها میپردازیم.
دریای زرایا واروکشا (در اوستا به این نام آمده است که به معنای آبگیر وسیع میباشد)
دریای خزر (در کتاب حدودالعالم منالمشرق الی المغرب که در سال 372 هجری تألیف شده نام دریای خزر آمده است. مؤلف کتاب گمنام است ـ ص 13 به کوشش دکتر منوچهر ستوده)
دریای مازندران (واژه مازندران در قرن دوازدهم میلادی (ششم هجری قمری) به جای طبرستان به کار رفته است)
دریای کاسپین (نام دریای کاسپین از اوایل قرن هیجدهم یعنی در زمانی که آبشناسی در آن سیستماتیک شروع شد، متداول گردید.) (ر.ک کتاب خزر در سه قرن ص 11)
دریای آبسکون (از روی نام شهر آبسکون و جزیره مفقوده آبسکون به آن داده شده است)
دریای قلزُم (در کتاب تاریخ طبرستان ابن اسفندیار، دریای قلزم ذکر شده است، ص 18)
دریای خوالینسکی (نام روسی این دریا) (17)
دریای باکو (باربار و سفیر اعزامی و نیز به ایران، آن را دریای باکو نام نهاده است. Mar di Bachu )
دریای ارقانیا (ارسطو فیلسوف بزرگ یونانی و معلم ارسطو آن را به این نام ذکر کرده است که گمان میرود ارقانیا همان هیرکانیا یا گرگان باشد)
بقیه نامهای مربوط به شهرهائی است که در مجاورت این دریا قرار داشتهاند که از ذکر آنها خودداری میشود.
بهرحال همانطوری که در آغاز این مبحث به آن اشاره کردیم هیچ دریائی در جهان این همه نام بخود ندیده است آن هم دریائی خروشان و مواج و به قولی دریای دیوانه!
در روزگار ما هم در فصل تابستان، صدها مسافر گرمازده که اغلب از فن شنا بیبهرهاند طعمه این دریا میشوند و کسان آنها به چشم نفرت به این دریا مینگرند. در پایان این بحث لازم به ذکر است که بسیاری از مورخان و جغرافینویسان اسلامی با وجودی که از این دریا دیدن کرده و یا از کرانههای جنوبی آن برخاستهاند کمتر توجهی به آن نمودهاند از آن جمله مولانا اولیاءالله آملی که در کتاب خود تحت عنوان ـ تاریخ رویان ـ تنها در دو جا از این دریا تحت عنوان «دریای بنفشهگون» یاد کرده است. (18)
3 ـ جغرفیای تاریخی دریای مازندران در عهد باستان
در عهد باستان، مورخان و جغرافینویسان یونانی در کتب خویش به این دریا اشاره کردهاند از آن جمله هرودت پدر تاریخ و استرابون (استرابو) جغرافینویس نامدار و پولی بیوس و پلوتارک و همچنین فیلسوف بزرگ یونانی، ارسطو و غیره.
هرودت معتقد بود که این دریا به دریاهای دیگر متصل نیست. استرابون دریای مازندران را خلیجی از اقیانوس منجمد شمالی دانسته و پلوتارک نه تنها این نظر را پذیرفته بلکه گوشهای از دریای مازندران را در پیوند با دریای آزوف بررسی کرده است. بطلمیوس جغرافیدان بزرگ که در قرون وسطی مورد توجه کلیسا و علما و بزرگان آن بود در قرن دوم میلادی دریای مازندران را دریای جدا و مستقل ذکر کرده است. (19)
در میان یونانیهایی که در خدمت سلوکیها (312 ق.م ـ 64 ق.م) بودند دریانوردانی هم مشاهده می-شدند که در باب دریاها و رودخانههای سرزمینهای شرقی مطالعاتی انجام داده بودند از آن جمله پاتروکلس Patrocles دریاسالاری بود که در دریای مازندران خدمت میکرد و در زمان بنیانگذار سلسله سلوکی یعنی سلوکوس نیکاتور میزیست. این دریانورد معروف درباره دریای مازندران مرتکب اشتباهی فاحش شده بود به طوری که میپنداشت دریای گرگان یا خزر به اقیانوس هند متصل است. (20) در کتاب ایران باستان میخوانیم که اشتباه پاتروکلس را در باب دریای مازندران چهار قرن بعد بطلمیوس کلودیوس رفع کرد. (21) در همین زمینه مطلب دیگری میخوانیم به این معنا که سلوکوس نیکاتور میخواست دریای آزوف را به دریای مازندران متصل سازند زیرا تصور میکرد که دریای مازندران به دریای عمان راه دارد و با این کانال میتوان از دریای آزوف به اقیانوس هند سفر کرد. (22)
آگاتانژ (آگاتانجلوس) مورخ معروفی که تاریخ ارمنستان را نوشته بر این عقیده بود که دریای مازندران یا خزر را از هر طرف مستملکات دودمان اشکانی در احاطه داشته است (ممالک اشکانی از درون آسیای میانه تا دریای آزوف و خلیج پارس امتاد مییافته است). (23)
رومن گیرشمن باستانشناس معروف فرانسوی به مسائل اقتصادی و داد و ستد بیشتر توجه دارد. او در کتاب ایران از آغاز تا اسلام خود مینویسد که «در نظر رومیان که ظاهراً در صدد تأمین رفت و آمد عادی جاده تجارتی که میبایست مبادلات بین روم، چین و هند را تأمین کند در حالی که از سرزمین پارت احتراز شود مسئله فرعی و ثانوی به شمار نمیرفت، بازرگانان محصولات این ممالک شرقی را از رود سیحون به بحر خزر میرساندند و از آنجا عبود داده به سوی رود کوروش (کورا = کُر) می-بردند و پس از حمل آنها در مدت پنج روز در ساحل فازیس Phasis به کشتی انتقال میدادند و از آنجا به بحر الاسود (دریای سیاه) میبردند». (24)
برتولد اشپولرخاورشناس مشهور آلمانی که پژوهشهای عالمانه فراوانی درباره ایران و ایرانیان دارد اشاره مختصری درباره مبلغان نسطوری در کرانههای جنوبی دریای مازندران مینماید و خاطرنشان میسازد که حتی در زمان ساسانیان جمعیتهای مذهبی مسیحی در آن مناطق وجود داشته است به طوری که در زمان استیلای قوای عرب، دستههائی از قبائل مسیحی در طبرستان (مازندران) می-زیستهاند. (25) در جای دیگر اشاره به زردتشتی بودن ساکنان مناطق جنوبی دریای مازندران مینماید که حتی تا مدت پس از غلبه مسلمین بر ایران استقلال خود را حفظ کرده بودند.
آب و هوای مرطوب و گرم آنجا به کرات موجب این میشد که فاتحان بیگانه به ترک آن اراضی ناگزیر گردند. (26)
پس از نابودی مانی پیامبر ایرانی توسط بهرام اول، پیروان او واره شدند و گروهی از آنها به سرزمین-های اطراف دریای مازندران و آسیای میانه پناه بردند. (27)
گفتنی است که در دوران شکوهمند ساسانی به دفعات از دریای مازندران و ساکنان اطراف آن سخن به میان آمده است اما از خود دریا و تغییرات و تحولات آن کمتر مطلبی عنوان شده است.
ما نمیدانیم در آن زمان دریای مازندران چه وسعتی داشته و سطح آب و ارتفاع آن تا چه حدی بوده است آیا جلگه ساحلی ایران در آن روزگار دستخوش تغییرات و نوسانات آب دریای مازندران میشده است از طوفانهای این دریا و پیشروی و یا پسرویهای آن هیچ گونه آگاهی نداریم در حالی که در جغرافیای تاریخی آنچه مهم است اوضاع و احوال جغرافیائی و اقلیمی در روزگاران گذشته است که باید به آن پرداخته شود. همچنین ما نمیدانیم در عهد باستان دریای مازندران در کرانههای جنوبی آن تا چه حدی به سلسله جلال البرز نزدیک شده بود. آیا گیلان و مازندران همین وسعت امروزی را داشتهاند یا خیر؟
بهر حال میتوان حدس زد که این دریای خروشان در طول زمان با پیشروی یا پسروی خود تغییرات فراوانی در کرانهای وسیع و گسترده خویش بوجود آورده است.
4 ـ پژوهشی درباره ساکنان کرانههای دریای مازندران در گذشتههای دور
از دیرباز، اقوام مختلفی در اطراف این دریای پرخیر و برکت که ماهیان خاویاری آن شهرت جهانی دارد سکونت داشتند که از نام و نشان برخی از آنها آگاهیهای فراوان داریم، یکی از اقوامی که کمتر به آنها عنایت شده و تقریباً گمنام ماندهاند کاسپیها میباشند که میگویند در کرانههای جنوبی دریای مازندران سکونت داشتند، با این حال نام دریای مازندران را تمام فرنگیان دریای کاسپین مینامند. La mere caspienne = Caspian See
به قول برخی از مورخان کاسپیها از قدیمیترین ساکنان اطراف دریای مازندران بودند که پیش از مهاجرت آریاها به سرزمین ایران روزگار میگذراندند، محل اقامت آنها از ملتقای رود ارس و کورا تا جنوب غربی و جنوب دریای مازندران بود. (28)
در سواحل جنوبی این دریا از شرق به غرب اقوام تپور و آمارد (مرد) و کادوسی میزیستند که در تواریخ ایرانیان به کرات از آنها یاد شده است. ما در این فصل به اختصار از آنها سخن خواهیم گفت. گفتنی است که جلگههای ساحلی دریای مازندران اغلب کمعرض و در برخی از نقاط کوههای سر به فلک کشیده البرز فوقالعاده به دریا نزدیک میشود از آن جمله در منطقه تالش و رامسر، کوهها پوشیده از جنگلهای سرسبز و خرم است، عمق دریا هم در این مناطق بیش از نواحی دیگر است. در گذشته-های نه چندان دور در کرانههای جنوبی دریای مازندران به علت وجود ماندابها و باطلاقها و نیزارها و رودخانههای کوچک و بزرگ متعدد و فراوانی حشرات موذی بویژه در خطه گیلان، دول مهاجم و متجاوز به این نواحی همواره از کرده خود پشیمان شده و با دادن تلفات فراوان بازمیگشتند از آن جمله سپاهیان متجاوز روسی بارها و بارها طعم تلخ اقامت در این مناطق را چشیدهاند. آنها در بیشهزارهای مملو از پشه و حشرات گزنده دیگر بدون اینکه با دشمنی مواجه گردند دسته دسته به هلاکت میرسیدند که ضربالمثلی در این باره به یاد ما مانده است که «اگر مرگ میخواهی برو به گیلان !» و همچنین نوشتهاند که در نیمه دوم سده سوم هجری قمری، قوای نظامی یعقوب لیث صفار در رویاروئی با سپاه حسن بن زید علوی (داعی کبیر) همه جا فاتح بودند اما استران و شتران آنها به علت هجوم مگسان و زنبوران و حشرات موذی و بدی اوضاع جوی جان دادند و یعقوب ناچار به بازگشت شد.
اما درباره بومیان اولیه کرانههای جنوبی دریای مازندران تاکنون تحقیقات گستردهای انجام شده است و بسیاری از پژوهشگران براین باورند که سه قوم تپور، آمارد و کادوسی، قبل از ورود آریاها به ایران در مناطق جنوبی دریای مازندران به سر میبردند، تپورها یا ناپیرها در مازندران کنونی یعنی مکانی که در اوستا از آن تحت عنوان مازن یاد شده است روزگار میگذراندند. آماردها میان تپورها و کادوسیها از حدود رودخانه هراز تا سفیدرود اقامت داشتند. کادوسیها ساکن گیلان کنونی بودند که در اوستا از سرزمین و مردم آنجا تحت عنوان وَرِن یا رزنه نام برده شده است. البته هنوز اسناد و مدارکی مستدل و محکمی وجود ندارد که ما دقیقاً قلمرو این سه قوم را مشخص نمائیم اما یک پژوهشگر گیلانی بنام جهانگیر سرتیپپور مؤلف کتاب «نشانههائی از گذشته دور گیلان و مازندران» معتقد است که این سه قوم از اقوام بومی و غیر آریائی بودهاند. (29) اما نباید فراموش کرد که زبانشناسان بسیاری از لغات و واژههای آریائی و هند و اروپائیرا در گویش مردم بومی کرانههای جنوبی دریای مازندران یافتهاند که از ذکر آن خودداری مینمائیم.
ما در اینجا اشاره مختصری به نقش برخی از این اقوام در پیکارهای ایران باستان مینمائیم: در جنگ-های کوروش کبیر با دشنمان خود بارها از کادوسیها و آماردها یاد شده است، همچنین در لشگرکشی خشایارشا به یونان ذکری از آماردها و تپورها و کادوسیها به میان آمده است. در نبرد سرنوشتساز کوناکسا (401 ق.م) که میان شاهنشاه هخامنشی اردشیر دوم و برادرش کوروش کوچک روی داد کادوسیها در لشکر اردشیر بر عله کوروش کوچک میجنگیدند. اما سالها بعد، به علت شوروشی کادوسیها، اردشیر مجبور شد که با لشگری گران راهی آن سرزمین باطلاقی و پرباران گشته و با آنها بجنگد ولی گویا توفیقی نیافت و سرانجام با تلفات و ضایعات فراوانی ناچار شد به قبول ناخواسته تن در دهد. اردشیر سوم پادشاه هخامنشی که بسیار سختگیر و بیرحم بود به سرزمین کادوسیتاخت و قوای چریکی آنها را درهم شکست و آن قوم لجوج و پرخاشگر را مطیع دولت مرکزی نمود. (30)
زمانی که اسکندر گجستک (ملعون) عازم جنگ با ایرانیان در زمان سلطنت داریوش سوم شد همه اقوام کرانههای جنوبی دریای مازندران مانند تپورها، هیرکانیها و آماردها و کادوسیها به حمایت از شهریار نگونبخت هخامنشی به جنگ برخاستند. ما درباره این جنگها و نتایج اسفبار آن و دلاوری بومیان ساحلی دریای مازندران سخن نمیگوئیم تنها به نبرد اسکندر با آماردها اشاره مختصری می-نمائیم:
«عبور سپاهیان اسکندر از سرزمین تپورها یا تپورستان (طبرستان) به سهولت انجام گرفت زیرا قبلاً این سرزمین با سازش تسلیم اسکندر شده بود، اما آماردها که از این سازش همسایه شرقی خود بیاطلاع بودند، ناگهان قوای بیگانه را از جهت خاور در حوالی مرزهای خود دیدند و چون آمادگی لازم را در اثر این غافلگیری نداشتند به ناچار به ارتفاعات جنگلی عقبنشینی کردند و اسکندر را به درون بیشه-های متراکم خزری کشاندند، آنگاه از پناهگاههای جنگلی خود قوای اسکندر را تیرباران نموده و تلفات سنگینی به آنها وارد نمودند. (31) بعدها آماردها هم حاضر به سازش با اسکندر شدند.
اکنون لازمست سری به کرانههای دیگر دریای مازندران بزنیم و از اقوام دیگری سخن بگوئیم که دیرزمانی با این دریا مأنوس بوده و در جریان رویدادهای آن حضور مستقیم داشتهاند از آن جملهاند:
هونها، ترکها، خزرها و روسها و ... که درباره برخی از آنها به اختصار و بعضی به تفصیل سخن خواهیم گفت.
هونها یا هیونیها (خیونی) که دستهای از آنها چول نام داشتند و در کرانههای شرقی دریای مازندران میزیستند و زندگی چادرنشینی و بیابانگردی داشتند. یزدگرد دوم شاهنشاه ساسانی (459 ـ 438 م) جلوی تجاوزات آن قوم را گرفت و قوای نامنظم و چریکی آنها را درهم شکست و در قلمرو آنها شهری بنام خود ساخت.
اما درباره ترکها و رویاروئی آنها با ایرانیها باید بگوئیم که نخستین بار در روزگار شاهنشاهی خسرو اول انوشیروان (579 ـ 531 م) ترکها به سرزمینهای غربی روی نهادند، آنها نخست در سال 558 میلادی از بیابانهای شرقی و شمالی دریای مازندران گذشتند و با هونها و آوارها در شمال این دریا و اوگرها (اویغورها ؟) در شرق آن روبرو شدند و پس از غلبه بر اقوام مذکور بر کرانههای سفلای رود ولگا دست یافتند و در فاصله سالهای 567 و 571 میلادی پس از تسخیر همه مناطق شمالی دریای مازندران به سوی کرانههای شمالی دریای سیاه سرازیر شدند تا با دولت روم شرقی یا بیزانس روابط نزدیک برقرار سازند. (32)
گفتنی است که آوارها در این ایام دشمن بیزانسیها بوده اما با دولت ساسانی روابط دوستانهای برقرار نموده بودند چه در زمان خسرو انوشیروان و چه در عهد نواده او خسرو پرویز.
درباره جنایات ترکان در قفقاز دکتر عنایتالله رضا مطالبی از کتاب تاریخ آغوانک نوشته موسی کاگان کتواتسی (چاپ 1860 میلادی) نقل میکند که خلاصهای از آن را در اینجا ذکر مینمائیم.
« . . . او (های شاه) خطر دهشتباری را که از سوی مردم پلید و غدّاری که صورتهای پهن داشتند و شبیه و همانند زنان بودند مشاهده کرد، موهای دراز آنان از سر بر چهره و بدنشان فرو ریخته بود . . .
آنها نیزه و تیر و کمان داشتند و همانند گرگهای گرسته حمله میکردند، کمترین اثری از شرم وحیا در چهره آنها مشهود نبود، آنان به مردم شهر حمله میبردند و اینان را در کوچهها و میدانها قطعه قطعه میکردند. دیدگان این دژخیمان بر زیبارویان نیز رحمت نمیآورد و پسران و دختران را نیز میکُشتند، آنان به موجودات بیآزار و پیرانی که قادر به جنگ و پیکار نبودند نیز رحمت نیاوردند، آنان به کودکان و خُردسالان نیز رحم و شفقت روا نداشتند و قلبشان از دیدن کودکان شیرخوار به رحم نمیآمد. این کودکان بیگناه بر جسدهای سوراخ شده مادرانشان افتاده و از پستانهایشان به جای شیر خون می-مکیدند. . .
همین که آنان به خانهای گام مینهادند، چون آتشی که به نیستان افتاده باشد همه جا را میسوزاندند و نابود میکردند. آنان همین که به خانهای وارد و از آن خارج میشدند راه را برای درندگان و پرندگان وحشی مردارخوار هموار میکردند» . (33)
اما درباره خزرها و آداب و رسوم آن قوم متجاوز تاجرپیشه سخن بسیار گفته شده است. خزرها در کرانههای شمالی و شمال غربی دریای مازندران میزیستند، ما به درستی از نژاد آنها آگاهی نداریم، گروهی آنها را ترکنژاد میدانند و برخی منکر این عقیده هستند. فرمانروای آنها عنوان خاقان را داشتند و در شهر آستاراخان (حاجی طرخان = هشترخان) (34) اقامت داشت، پایتخت اولیه آنها تمرخان شورای کنونی در قفقاز بود ولی بعدها به هشترخان که ادیل یا اتل همنام رود ولگا در قدیم است، وارد شدند.
تا آنجا که ما آگاهی داریم خزرها همواره دشمن ایران و ایرانی بودهاند چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام.
قبادیا کواد پادشاه مقتدر ساسانی جلوی تجاوزات آنها را گرفت و گوشمالی شدیدی به آنها داد، خسرو انوشیروان فرزند قباد به سرزمین خزرها لشگرکشید و همانند پدر انتقام تاخت و تاز آنها را به خاک ایران گرفت. در زمان خسرو دوم یا خسروپرویز خزرها با امپراتوری بیزانس بر علیه دولت ایران هم-پیمان شدند. هراکلیوس (هرقل) (641 ـ 610 میلادی ) از پیوستن قوای خزر به نیروهای روم شرقی ابراز شادمانی نمود. او خاقان خزرها را مورد لطف و مرحمت خود قرار داد و او را پسر خود خوانده و تاج بر سر او نهاد و وعده داد که دختر خود اودکسیا را به زنی به خاقان مزبور بدهد.
خاقان خزر پس از انعقاد پیمان اتحاد با هراکلیوس قوای خود را که مرکب از چهل هزار سرباز بود به سرگردگی سردار خود زیبل Ziebel در تحت فرمان امپراتور روم قرار داده و خود به سرزمین خویش بازگشت.
قوای مشترک رومی و خزری وارد آذربایجان شده چندین شهر را گرفغته و آتشکدهها را خراب نمودند. درباره خزران و خاقان آنها و آداب و رسوم آن قوم ابن فضلان در سفرنامه خود مطالب جالب و خواندنی آورده است که از ذکر آن در اینجا صرفنظر مینمائیم.
گفتنی است که او شاید نخستین جهانگردی باشد که از سرزمین خزران و اسلاوها دیدن کرده است، او سفر خود را در پنجشنبه یازدهم سفر سال 309 هجری قمری آغاز کرد. یعنی هزار و یکصد و نوزده سال قبل. در طول راه با اینکه از کرانههای دریای مازندران گذر کرد اما متأسفانه بندرت از این دریای خروشان یاد کرده است.
بسیاری از تاریخ نگاران و جغرافینویسان اسلامی به تفصیل درباره خزرها مطالبی در کتب خویش آوردهاند اما بهترین تحقیق در باب خزرها توسط یک پژوهشگر روسی بنام آرتامونف انجام شده که در آن از شکوفائی و همچنین زوال دولت خزرها سخن گفته است.
نویسنده این مقاله براین باور است که ما ایرانیها چرا باید به این دریا نام خزرهای ملعون را بدهیم و در نقشههای جغرافیائی خود دائماً از آنها یاد کنیم؟ وقتی میگوئیم این دریا هفتاد نام دارد بنابراین چرا نام دشمن خود را به آن بدهیم که امروز از نظر منابع معدنی طمع جهانخواران را به جوش میآورد.
ضمناً باید خاطرنشان ساخت که نویسندگان اروپائی خزرها را ونیزیهای دریای مازندران و دریای سیاه میدانند و خود کلمه خزر مترادف با بیابانگرد است. (335)
اما درباره قوم روس، نژاد آنها، زبان و آداب و رسوم آنها و حملات و تهاجم آنها به سرزمینهای اسلامی بویژه ایران کمابیش آگاهیهائی داریم و میدانیم که آنها با پرخاشگری و تندخوئی و دَدمنشی در سدههای نخستین اسلامی با مسلمانان برخورد کردند. بسیاری از مورخان اسلامی از روسها سخن به میان آوردهاند از آن جمله اصطخری در کتاب مسالک و ممالک خود گوید: « . . . و چون کسی از ایشان متوفی شود او را در آتش اندازند تا بسوزد و پیوسته به خانههای خود عود میسوزند و بعضی ایشان ریش، گیسو و ابرو میتراشند و لباس ایشان جامههای کوتاه است. » (36)
ابن فضلان درباره روسها میگوید: «روسها را دیدم برای تجارت میآمدند و در رود اتل (ولگا) رفت و آمد میکردند، من هیچ کس را به تناسب اندام آنها ندیدم ایشان سُرخ و سفید و همچون درخت خرما دارای قامت رسا هستند، از ناخن تا گردن هر یک از آنان از نقوش و تصویرهای مشجر به رنگ سبز و غیره پوشیده است، آنان کثیفترین خلق خدا هستند، خود را از بول و غایط پاک نمیکنند و غسل جنابت بجا نمیآوزند، دستان خویش را پس از غذا نمیشویند بلکه این جماعت همچون خران گمراهند از شهر خودشان میآیند و کشتیهای خویش را در اتل که نهری بزرگ است لنگر میاندازند و در کنار آن خانههای بزرگی از چوب بنا میکنند. » (37)
مسعودی در مروجالذهب و معادنالجواهر و گردیزی در زینالاخبار و دیگر مورخان اسلامی در کتب خویش از روسها سخن گفتهاند که از ذکر آن صرف نظر میکنیم.
روسها در رویاروئی با ایرانیها در سدههای نخستین اسلامی
روسها در سدههای نخستین اسلامی، آرامشی را که در دریای مازندران وجود داشت بر هم زدند و بی-رحمانه به جان و مال ساحلنشینان این دریا یعنی ایرانیها تجاوز نمودند. این کاری بود که قرنها بعد پرتغالیها در اقیانوس هند نسبت به ساکنان اطراف این اقیانوس اعمال نموده و به رهبری واسکو داگاما خاطره تلخ و اسفباری را از خود به یادگار گذاشتند.
روسهای مهاجم که دریانوردانی ورزیده و بیباک بودند، کشتیهای متعددی در اختیار داشتند و در هر فرصتی همچون صاعقه بر سر ساحلنشینان فرود میآمدند و به قتل و غارت و چپاول اموال مردم بی-گناه میپرداختند، این قوم نیمهوحشی دریانورد در حقیقت بلای جان مردمانی بودند که در آرامش کامل به حیات خود ادامه میدادند. مسعودی در مروجالذهب، ابن مسکویه در تجاربالامم و ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان و مورخان دیگر کم و بیش از فجایعی که روسها به بار آورده بودند سخن گفتهاند.
به نظر میرسد که نخستین یورش سهمگین روسها به کرانههای جنوبی دریای مازندران در آغاز نیمه دوم سده سوم هجری قمری در زمان حکومت حسن بن زید علوی (داعی اکبر) پادشاه علویان طبرستان بوده است.
مسعودی گوید که کشتیهای روس به دریا پراکنده گشت و دستهها به گیل و دیلم و طبرستان و آبسکون (شهر ساحلی گرگان) و دیار نفت و آذربایجان فرستادند. روسان خونها بریختند و زنان و کودکان را به اسیری گرفتند و اموال فراوان به غارت بردند و به هر جا حمله کردند به ویرانی دادند و بسوختند. اقوام سواحل به فغان آمدند که از روزگاران قدیم، دشمنی به این دریا نیامده بود و فقط کشتیهای تجار و شکار بدانجا رفت و آمد میکرد و روسان را با گیل و دیلم به فرماندهی یکی از سرداران به نام ابن ابی-الساج جنگها بود و عاقبت در مملکت شروان به ساحل دیار نفت رسیدند که به نام باکه (باکو) معروف است. روسان هنگام بازگشت از حملات خود به جزایر نزدیک دیار نفت که چند میل با آن فاصله دارد پناه بردند در آن هنگام شاه شروان علی بن هیثم بود، مردم مهیا شدند و به قایقها و کشتیهای تجار نشستند و رو به سوی این جزایر نهادند و روسان نیز به آنها حمله بردند و هزاران کس از مسلمانان کشته و غرقه شدند و روسان ماههای بسیار به همین وضع که گفتم در این دریا بودند و هیچ یک از اقوام مجاور به سوی ایشان راه نداشت، مردم از آنها در احتیاط و بیم بودند و چون روسان غنیمت فراوان گرفتند از اقامت ملول شدند به دهانه و مصب رود خزر (ولگا) رفتند. (38)
مسعودی در دنباله ماجرای تاخت و تاز روسها از طریق دریای مازندران به ساحلنشینان بیگناه به این نکته اشاره کرده است که آنها با پانصد کشتی که هر یک یکصد سرنشین داشت حملات خود را آغاز کرده بودند و این امر از پس سال سیصد هجری قمری بود . . .
بعد از این واقعه اسفبار مسلمانان که قصد انتقامجوئی داشتند به پادشاه قوم خزر نامه نوشتند و جنایات روسها را بازگو کردند. شاه خزر، روسها را از نیات مسلمانان آگاه ساخت و آنها هم آماده پیکار شدند. مسعودی میگوید: « . . . مسلمانان اردو زدند و به طلب روسان دنبال آب سرازیر شدند وقتی چشم به چشم افتاد روسان از کشتیها بیرون شدند و مقابل مسلمانان صف کشیدند و خلق بسیار از نصارای مقیم آمل همراه مسلمانان بود و مسلمانان پانزده هزار بودند با اسب و سلاح و سه روز در میانه پیکار بود که خدا مسلمانان را بر آنها فیروزی داد و به شمشیر دچار شدند جمعی کشته و گروهی غرقه شد و پنجهزار کس از آنها جان بدر بُردند و به کشتیها نشسته و به ساحل دیگر رفتند که مجاور دیار بُرطاس (39) است و کشتیها را رها کرده و راه خشکی گرفتند بعضی را مردم برطاس بکشتند و بعضی به دیار برغز افتادند و بدست مسلمانان کشته شدند، از جماعتی که بر ساحل رود خزر بدست مسلمانان کشته شدند آنچه به شمار آید سی هزار بود و از آن سال دیگر روسان باز نیامدند. (40)
مسعودی در پایان مطالبی که درباره سرکوبی روسها گفته میافزاید: «آنچه از حکایت کشتیهای روس بگفتم در آن نواحی میان همه اقوام مشهور است و سال آن نیز همین است که بعد از سیصد بود و تاریخ دقیق آن از یاد من رفته است». (41)
ابن مسکویه که در روزگار آل بویه میزیسته واقعه هجوم روسها را به سواحل ایران با آب و تاب نقل کرده و در کتاب مشهور خویش تجاربالامم از این جماعت به بدی یاد کرده و آنها را گروهی بیدین و کافر میداند اما از رشادت آنها سخن میگوید که آن جماعت در جنگ گریختن نشناسند، سلاح و جامه ایشان مشابه دیلمان است مردمان سخت باز و بزرگ جثهاند.
ابن مسکویه تاریخ هجوم روسها را سال 332 هجری میداند در حالی که احمد کسروی در کتاب شهریاران گمنام معتقد است که ابن مسکویه اشتباه کرده و سال هجوم روسها دقیقاً باید اواخر سال 333 و 334 بوده باشد. (42)
واقعه دستاندازی و تجاوز روسها به کرانههای جنوبی دریای مازندران را ابن اسفندیار در کتاب تاریخ طبرستان خود شاید بهتر از مورخان دیگر نقل کرده است، او درباره نقش حسن بن زید علوی (داعی کبیر) که روسها را سرکوب کرده است مطالب جالبی ذکر شده است که ما به اختصار در اینجا میآوریم: «در این سال پانزده پاره کشتی به دریا پدید آمد از آنِ روسان و به آبسکون شد که به عهد حسن بن زید علوی روسان به آبسکون آمده بودند و حرب کرده، حسن زید لشگر فرستاده و جمله را کشته، در این وقت آبسکون و سواحل دریا بدان طرف خراب کرده و به تاراج آورده بودند و بسیار مسلمانان را کشته و به غارت برده، ابوالضرغام احمد بن القسم والی ساری بود. این حال به ابیالعباس نبشت مدد فرستاد و روس با نجیله که به عهد ماکاله میگویند فرود آمده بودند. شبیخون بر سر ایشان بُرد و بسیاری را بکشت و اسیر گرفت و به نواحی طبرستان فرستاد، تا سالی دیگر روسان با عدد انبوه بیامدند و ساری و نواحی پنجاه هزار سوخته و خلایق را اسیر برده و با تعجیل با دریا رفته تا نجد هیثم رود بدیلمان رسیده و بعضی بیرون رفته و بعضی به دریا بوده گیلان (مراد مردم گیلان) به شب به کنار دریا آمدند و کشتیها سوخته و آن جماعت را که بیرون بودند کشته و دیگران که به دریا بودند گریخته، شروان شاه پادشاه چون از این حال خبر یافته بود به دریا کمین فرمود و تا آخر ایشان یکی را زنده نگذاشت و تردد روسان از این طرف منقطع شد. (42)
در پایان این بخش ببینیم خود روسها درباره اسلاف نابکار خویش که آن همه خون ایرانیان بیگناه را بر زمین ریختهاند چه نوشتهاند. محقق روسی به نام گومیلف مؤلف کتاب روس قدیم و استپ بیکران در سال 1993 میلادی درباره تهاجم روسها به کرانههای جنوبی دریای مازندران اینطور مینویسد:
«در سال 909 میلادی زورقهای روسی در دریا پدیدار گشتند و جزایر آبسکون را مورد تاخت و تاز قرار دادند، در سال بعد روسها به مازندران حمله کردند ولی شکست سنگینی را متحمل شده و بازگشتند. در سال 913 میلادی ناوگان بزرگی مشتمل بر 500 کشتی وارد دریای مازندران شده و ساحل گیلان و طبرستان و شیروان را چپاول نمودند.(44)
آغاز سیاست سلطهگری دولت تزاری روس در دریای مازندران تا اواخر دوره قاجاریه
همانطوری که در بخشهای نخستین این کار پژوهشی اشاره شد متأسفانه مدارکی در دست نداریم تا ثابت کند که حکمرانان ایرانی در گذشتههای دور علاقهای به دریانوردی در این دریای بسته از خود نشان داده باشند. از این رو به ندرت به مواردی برمیخوریم که برخی از شاهان به فکر تهیه ناوگان جنگی یا تجاری در دریای مازندران بوده باشند. البته از مبادله کالاهای بازرگانی میان بنادر ایران و همسایگان نباید غافل بود که اغلب مورخان به آن اشاره کردهاند. بازرگانان و صیادان با کرجیها و قایقهای خود خاطرات بسیار از این دریا دارند. در تواریخ مغول (نوشته عباس اقبال آشتیانی و برتولد اشپولر و ساندرز و ...) آمده است که دو سردار معروف چنگیز خان به نامهای جبّه و سوبوتای بهادر همه اطراف و جوانب این دریای نیلگون را از جنوب و شمال و غرب درنوردیدند و خود را به اردوگاه خان بزرگ در شرق دریای مازندران رساندند. تیمور لنگ یا امیر تیمور گورکانی آن دلاور مرد بیرحم هم در تعقیب دشمنان خود همه اطراف این دریا را با لشگریان جرار خود پیمود بر دشمنان غلبه یافت و مسکو را آتش زد!
مارکوپولو جهانگرد مشهور ونیزی که به همراه پدر و عمویش راهی دربار قوبیلای قاآن نواده چنگیز خان در چین و پایتخت آن خانبالیغ (پکن = بیجین) بود از دریای مازندران دیدن کرد و آن را دریائی بسته یافت. گفتنی است که پس از ایلغار مغول و تصرف اراضی روسها، به علت نفاق و دودستگی که میان شاهزادگان روس وجود داشت سرزمین آنها به مدت 250 سال تحت سلطه مغولها قرار داشت، در آن سرزمین نوادگان چنگیز در شمال دریای مازندران اردوی زرین و اردوی سیمین را بوجود آوردند که دیر زمانی حکومت آنها استمرار داشت. فرمانروایان اردوی زرین خیلی زود آئین مسلمانی را پذیرا شدند و خود مدافع اسلام در اراضی دیگر گشتند. پایتخت آنها شهر سرای بود که امیران روسی تن به خفت داده با هدایای گرانبها به پای بوسی دولتمردان مغول نائل میشدند. این وضع همچنان ادامه داشت تا اینکه در زمان حکومت ایوان سوم ملقب به کبیر، روسها با شکست دادن اردوی زرین موفق شدند خود را اززیر سلطه مغولها نجات بخشند. با تأسیس سلسله رومانفها در سال 1613 میلادی روسیه جان تازهای به خود گرفت. بویژه با جلوس پطر کبیر بر تخت سلطنت، سیاست سلطهگری دولت تزاری روسیه ابعاد تازهای یافت بر اساس وصیتنامه واقعی یا ساختگی پطر کبیر، روسیه همواره در صدد دستیابی به دریاهای آزاد بود. در مورد دریای مازندران تزار روسیه میخواست که همه کرانههای آن را در اختیار خود بگیرد، در حقیقت سیاست روسی کردن این دریا تا پایان حکومت او استمرار یافت.
ذکر این نکته ضرورت دارد که در آغاز قدرتیابی تزاران روس در کشور ما دودمان صفوی فرمانروائی داشتند. شاهان صفوی تا حدودی به دریای مازندران و پیرامون آن توجه مینمودند. بویژه شاه عباس اول در اشرف مازندران (بهشهر کنونی) بناهای زیبائی نمود که خوشبختانه بخشهائی از آن پس از گذشت چهارصد سال هنوز بر جای مانده ایجاد نمود و هر زمان که اراده مینمود از اسفهان پایتخت خود وارد کویر مرکزی میشد و به سرزمین مادری خود مازندران میرفت، این پادشاه بزرگ بندر فرحآباد را در کنار دریای مازندران ایجاد نمود.
در زمان سلطنت شاه عباس دوم (1077 ـ 1052 هـ) (1667 ـ 1643 م) روسها نقشه تجاوزکارانه خود را بر علیه منافع ایرانیان در سواحل جنوبی دریای مازندران اعمال نمودند.
شاه صفوی متوجه اعمال و رفتار آنها بود از این رو مانع از انجام کارهای نابخردانه آنها میشد. ژنرال سرپرسی سایکس که مدتها در ایران میزیست در کتاب تاریخ ایران خود در اینباره مینویسد: «گراندوک روسی برای جبران تحقیر و توهین دربار ایران به فرستادگان او، قزاقهای جنوب روسیه را تحریک نمود که به مازندران حمله نمایند، در اول قزاقها موفق شدند و حتی بندر فرحآباد مرکزآن ایالت را آتش زدند، پس از آن در جزیره میانکاله که نزدیک به ایستگاه روسها در آشوراده بود مستقر شدند اما ایرانیها آنها را از آن نقطه بیرون راندند این حمله اولین عمل مسلحانه روسها بر علیه ایران بوده است.» (45)
این ژنرال انگلیسی که برای ایرانیان عصر بیخبری تاریخ نوشته، شاید نمیدانست که روسها قرنها پیش هم در سه نوبت به ایران تعرض نظامی نمودهاند.
در اواخر حکومت صفویان و مقارن با فتنه افاغنه، روسها موقع را برای دستاندازی به کرانههای جنوبی دریای مازندران از هر جهت مناست دیدند. شاه طهماسب دوم جانشین پدر نالایقش شاه سلطان حسین، برای بیرون راندن افاغنه از خاک ایران و دفع تجاوزات عثمانیان سفیری نالایقتر از خود را به دربار روسیه فرستاد نام این سفیر اسماعیل بیک بود که در 21 ماه اوت 1723 به سنپطرزبوگ رسید، دربار تزار به بهترین وضعی از این فرستاده پذیرائی نمود و قراردادی با او منعقد نمود که کاملاً بر علیه منافع دولت صفوی بود این قرارداد که یک مقدمه و پنج ماده داشت: «چنان یکطرفه بود که اسماعیل بیک از شدت شرمساری دیگر به ایران بازنگشت و تا پایان عمر یعنی تا بیست سال بعد از امضای آن قرارداد در هشترخان به صورت تحتالحمایه دولت روسیه ماند و از تزار مستمری گرفت». (46)
تزار روسیه پتر کبیر از این قرارداد کذائی و غیرقانونی سوءاستفاده نمود و حتی قبل از عقد آن بسیاری از نواحی غرب و جنوب دریای مازندران را اشغال نظامی نمود. او برای اینکه متن این قرارداد تحمیلی را به تأیید شاه طهماسب دوم برساند به یکی از شاهزادگان روسی مأموریت داد که به ایران برود و آن را به تصویب نهائی شاه برساند. نام این شاهزاده بوریس مشرسکی Meschersky بود. بر اساس ماده 2 قرارداد، به عنوان اینکه ایالات ساحلی را طهماسب الیالابد به روسها واگذار کرده لواشف را به حکومت گیلان منصوب کرد. اما شاه طهماسب عهدنامه را نپذیرفت. سال بعد هم که نماینده دیگری بنام آورامف به دیدن شاه طهماسب رفت (1137) 1724 م باز هم شاه به قرارداد صحه نگذاشت. (47) (شاید این امر نقطه درخشانی در حیات سیاسی شاه طهماسب دوم باشد که آدمی را به یاد احمدشاه قاجار میاندازد که حاضر به قبول قرارداد استعماری 1919 انگلیس نشد).
«این قرارداد که اساسش بر تجاوز و تزویر و نادرستی قرار داشت به حکم زور و سرنیزه روسی عملاً اجرا شد تا اینکه با ظهور نادر و مشاهده برق شمشیر وی، روسها سرنیزهها را جمع کردند و طبق قرارداد رشت 1145/1732 ایالات ساحلی جنوب دریای مازندران و بر اساس قرارداد گنجه 1148/1735 ایالات و مناطقی را که در قفقاز تصرف کرده بودند بالاجبار رها کردند. (48)
نادر قهرمان به این ترتیب به تسلط روسهای تزاری بر مناطق غربی و جنوبی دریای مازندران پایان داد او روسها را فراموش نکرده بود و همواره با خنده میگفت که آنها را با یک جارو از ایران بیرون خواهد انداخت ! گفتنی است که نادر قبلاً استرداد ایالات اشغالی را از دولت سنپطرزبورگ درخواست کرده بود خوشبختانه با مرگ پطرکبیر و روی کار آمدن ملکه آنا Anna امپراتوریس صلحجو که تشخیص داده بود وضع ایران به کلی عوض شده بنابراین ایالات مازندران را مسترد داشت. (49)
نادرشاه افشار به اهمیت نیروی دریائی جهت پیشبرد اهداف خود واقف بود به ویژه در نبرد با لزگیها در داغستان واقع در قفقاز که برادر او را کشته بودند نیاز به ناوگان جنگی داشت، نوشتهاند: «وقتی از لزگیها شکست خورد و مجبور به عقبنشینی به طرف دربند شد اگر با کشتی به او آذوقه نمیرسید مسلماً کلیه سربازان خسته و گرسنه وی از بین میرفتند». (50) از این رو در صدد تهیه ناوگان جنگی و بازرگانی در دریای مازندران برآمد، او نخست از سفیر اعزامی روسیه به ایران به نام کالوشکین که خبر جلوس الیزابت پتروونا را آورده بود درخواست نمود که چندین کشتی به رسم عاریت در اختیار دولت ایران قرار دهد، اما روسیه که از اهداف نادر در دریای مازندران بیمناک بود از این امر طفره رفت.
نادرشاه که در کار تأسیس نیروی دریائی شمال مصمم بود از یک ناخدای انگلیسی کارکشته و فعال که با روسها همکاری داشت جهت ایجاد نیروی دریائی کمک گرفت نام این ناخدا جان التون (John Elton) بود. او در تابستان سال 1742 با یک فروند کشتی که در بندر غازان روسیه ساخته بود همراه با عدهای ملوان روسی و انگلیسی به فرماندهی سروان وودرف به بندر انزلی رسید. تا موقعی که جان التون در خدمت دولت ایران بود دریای مازندران شاید برای نخستین بار جولانگاه کشتیهای ایرانی بود و همه جا پرچم ایران بر فراز کشتیها از این سو به آن سو در اهتزاز بود. در آن زمان مرکز استقرار نیروی دریائی ایران در دریای مازندران در شهر لنگرود در گیلان شرقی بود. هماکنون در لنگرود بنائی قدیمی با نقاشیها و پردههای رنگی بنام خانه دریابیگی وجود دارد که نگارنده سالها پیش در مقاله جغرافیای تاریخی لنگرود که در مجله هنر و مردم به شمارههای 96 و 97 مهر و آبان 1349 به چاپ رسید از آن خانه دیدن کرده و در مقاله به آن اشاره کرده است نمیدانم در زمان نادر دریای مازندران این همه پیشروی داشته که به شهر لنگرود که اکنون کیلومترها از آن دور است رسیده است؟ در حالی که پیش بندر لنگرود بندر چمخاله میباشد.
بهر تقدیر جان التون مورد توجه و عنایت نادر قرار گرفت و به ساختن کشتیهای متعدد برای ایران پرداخت. دولت ایران به او لقب جمال بیک داد و التون انگلیسی به عنوان دریابیگی یعنی فرمانده نیروی دریائی به استخدام رسمی حکومت ایران درآمد.
«انگلیسی ماجراجو توانسته بود در دریای خزر هم شور و حرکتی پدید آورد. او بنا بر نوشته لرد کُرزن نویسنده کتاب ایران و مسئله ایران توانسته بود با استفاده از الوارهای جنگل شمال و تهیه بادبانی از پنبه و طنابی از الیاف کتان یک کشتی با 23 پارو به آب اندازد و در این کار عظیم وی تنها یک نجار انگلیسی داشت و چند نجار روسی و هندی، با این کشتی و کشتیپیشین خود که ساخت روسیه بود التون در پهنه دریای خزر از بندری به بندر دیگر میرفت. کشتیها را ملاحان روسی و هندی و انگلیسی هدایت میکردند و بر فراز دکل آن پرچم ایران در اهتزاز بود». (51)
در مورد جان التون و مأموریت مرموز او در خدمت نادر مطالب زیادی در طرح پژوهشی مذکور است که از ذکر آن صرفنظر مینمائیم. تنها به ذکر مواردی از پایان خدمت او و مخالفتهای روسیه و حتی انگلیس از اقدامات او بسنده مینمائیم: روسها که منافع خود را در دریای مازندران در خطر میدیدند با کارشکنی و توقیف کالاهائی که برای التون فرستاده میشد مانع ادامه خدمت وی شدند. «درگیری التون با روسها ممکن بود که برای بازرگانان انگلیسی در دریای مازندران خسارات فراوان به بار آورد از این رو نمایندهای از طرف شرکت انگلیسی در پطرزبورگ به ایران فرستاده شد که التون را از ادامه کاری که خشم روسها را برانگیخته و ممکن است به منافع تجار انگلیسی لطمه فراوان بزند بازدارد. نام این نماینده جوناس هانوی بود. او که بهترین سفرنامه را در قرن هیجدهم میلادی در مورد نادر و فرزند او رضاقلی میرزا نوشته و خوشبختانه در دست است موفق شد که جان التون را از ادامه کار خود بازدارد. وقتی نادر در سال 1160 کشته شد ورق برگشت و همه اقدامات او درباره ایرانی کردن دریای مازندران نقش بر آب شد و دوباره روسی کردن دریا متأسفانه آغاز گردید. لازم به ذکر است که روسها و انگلیسیها که در دریای مازندران با یکدیگر رقابت یا دشمنی داشتند بیشتر به فکر منافع تجاری خود بودند و دلشان به حال ایرانیان نسوخته بود، ما هنوز از اهداف واقعی جان التون و هانوی اطلاع چندانی نداریم . . . »
در مورد روابط کریمخان زند (وکیلالرعایا) با روسها باید بگوئیم زمانی که صادقخان برادر کریمخان شهر بصره را محاصره کرده بود، روسها موقع را مغتنم شمرده در دربند قفقاز قوا پیاده نمودند تا از آنجا به دشمن خود عثمانی حملهور شوند. کریمخان بلافاصله نامهای به فتح علیخان قبهای از بزرگان آن ناحیه نوشت و به او فرمان داد که روسها را از آن خطه براند. عین همان نامه را هم برای حاکم رشت فرستاد، آن دو سردار سپاه روس را که بالغ بر چهلهزار نفر بودند در هم شکسته و متواری ساختند. کریمخان بواسطه این پیروزی فرمان حکومت شیروان و نواحی اطراف آن را به نام فتح علیخان قبهای صادر کرده برای او فرستاد. (52)
در اواخر دوره زندیه و آغاز دوران قدرتیابی قاجاریه چندین کشتی روسی به فرماندهی گراف ووینو ویچ (Graf Woino Witsch) در دریای مازندران راهی استرآباد شده و در سواحل آن لنگر انداخته و تقاضای اخذ پروانه ساختمانی جهت بنای مرکز تحقیقاتی نمودند. در این باره در روضهالصفای ناصری مطالب مفصلی مذکور است که چند سطری از آن را در اینجا ذکر میکنیم. «روسها بر سییل تجارت در دریای خزر خود را به سواحل بندر انزلی رسانده مدتی در رشت و از آنجا به آمل و ساری و بارفروش (بابل کنونی) آمده سواحل و بنادر و مواضع و معابر قریب به بحر خزر را به دقت سیر و نظاره کرده و به اشرف (بهشهر کنونی) و فرحآباد رفته صورت کوه و صحرا و جنگل و دریا و عجایب عماران و قصور و غرایب و حوش و طیور را بر صفحه قرطاس منقوش کرده حصول بلدیت بلاد و معابر و مراصدرا قاصد بود . . .» (53) مورخان دیگر عصر قاجار هر یک این واقعه را به طور مفصل ذکر کرده و چگونگی دستگیری روسها و فرمانده ایشان را با آب و تاب نقل کردهاند.
«آقا محمد خان که پی به نیات خائنانه روسها برده بود فرمانی جهت فتح علیخان (فتحلیشاه بعدی) برادرزاده خود صادر کرده دستور توقیف آنان را صادر کرد فتح علیخان هم طبق آن دستور یکی از نزدیکان خود به نام حاجی محمد آقای عمرانلو را مأمور توقیف آنان نمود، عمرانلو روسها را به ضیافتی دعوت کرد و چون سرها از باده ناب گرم شد و مستی روی نهاد جملگی را به بند کشید . . .» (54) آقامحمدخان آن جماعت را سرانجام بخشید و به روسیه فرستاد.
در زمان سلطنت فتحلیشاه قاجار (1250 ـ 1211 هـ) روابط ایران و روسیه اغلب دشمنانه بود روسها از ضعف ایران برای پیشبرد اهداف استثماری خود استفاده میکردند.
میدانیم که دو جنگ بزرگ میان این دو دولت همسایه درگیر شد. در جنگهای نخستین که ایرانیان به پیروزیهایی دست یافته بودند با وساطت مزورانه انگلستان قرارداد گلستان بر ما تحمیل شد و در فصل پنجم این عهدنامه شوم درباره دریای مازندران مطالبی ذکر شده بود که در حقیقت ایران را از مواهب این دریا محروم میکرد و ایرانیان حق نداشتند در آن دریا کشتی جنگی داشته باشند.
پانزده سال بعد از قرارداد گلستان، قرارداد شومتری بنام ترکمانچای (پنجم ماه شعبان 1243 مطابق با فوریه 1828) باز هم با وساطت استعمارگر پیر یعنی انگلستان میان دو دولت منعقد شد که دست ایرانیان را از دریای مازندران به کلی کوتاه نمود. ما اشاره مختصری به فصل هشتم عهدنامه ترکمان-چای درباره دریای مازندران مینمائیم.
«سفاین تجارتی روس مثل سابق حق خواهند داشت که به طور آزادانه در دریای خزر و در امتداد سواحل آن سیر کرده و به کنارههای آن فرود آیند و در موقع شکست و غرق در ایران معاونت و امداد خواهند یافت و سفاین تجارتی ایران هم حق خواهند داشت که به قرار سابق در بحر خزر سیر نموده و به سواحل روس بروند و در صورت غرق و شکست هم به آن کمک و امداد خواهد شد. اما در باب کشتیهای جنگی چون آنهائی که بیرق نظامی روس دارند از قدیمالایام با افراد حق سیر در بحر خزر را داشتهاند حال هم بدین سبب این امتیاز منحصر به همان کشتیها خواهد بود به طوری که بغیر از دولت روسیه دولت دیگری حق نخواهد داشت که سفاین جنگی در دریای خزر داشته باشد». (55)
هنوز چند سالی از عقد قرارداد ترکمانچای نگذشته بود که دولت تزاری روسیه که اشتهای سیری-ناپذیری در بلعیدن بخشهائی از سرزمین ما را داشت در سال 1247 هجری قمری مطابق با سال 1831 در جزیره آشوراده واقع در جنوب شرقی دریای مازندران نیرو پیاده کرد. روسها به بهانه سرکوبی ترکمنها به این کار دست یازیده بودند در حالی که به نظر میرسید خود محرک فتنهگری ترکمنها بودند. آنها علیرغم اعتراض دولت قاجار حاضر به ترک خلیج گرگان و جزیره آشوراده نشدند و دیرزمانی در این منطقه سوقالجیشی کشتیهای جنگی آنها در رفت و آمد بود تا اینکه انقلاب بالشویکی در سال 1917 به وقوع پیوست و حکومت ظالمانه تزاری سرنگون شد و در سال 1921 بر طبق قراردادی که میان دولت ایران و دولت شوروی منعقد شد این جزیره به خاک وطن پیوست ولی ماجرای آشوراده به خاطر مطامع روسها به این منطقه تا دیرزمانی هنوز میان دو کشور کشمکش ایجاد میکرد.
دریای مازندران در قرن بیستم
در قرن بیستم دریای بسته مازندران همچون گذشته از نظر طبیعی و جغرافیائی دچار دگرگونیها و تغییرات عدیدهای شد که در کتاب خزر در سه قرن به کرات از آن یاد شده است. درباره تراز آب این دریا و بالا و پایین رفتن سطح آن روسها دائماً مشغول تحقیق و پژوهش بودند.
در این قرن بهرهبرداری از منابع نفت و گاز پیرامون دریای مازندران نسبت به قرن نوزدهم از پیشرفت بیشتری برخوردار بود به ویژه در منطقه قفقاز و آذربایجان شوروی در باکو و اطراف آن که نفت این خطّه از طریق دریا به ایران هم صادر میشد.
بر طبق قرارداد 1921 دولت شوروی همه امتیازاتی که بر طبق قراردادهای گلستان و ترکمانچای ظالمانه از ایران کسب کرده بود ملغی نمود و به ایرانیها اجازه داد که آزادانه در دریای مازندران به رفت و آمد بپردازند و کشتیهای ایرانی با پرچم کشور خود به حمل بار و مسافر اقدام نمایند. از این به بعد دریای مازندران دیگر دریای روسی نبود و ایرانیها هم میتوانستند از مواهب آن دریا بهرهمند شوند.
گفتنی است که قبل از قدرتیابی دولت نوپای شوروی تعدادی از افسران وفادار به تزار روس از جمله ژنرال دنیکین با کمک و و حمایت غرب با بالشویکها میجنگیدند حتی در دریای مازندران ناوگان جنگی آنها حضور داشتند. اما به تدریج در مقابل ارتش منسجم و انقلابی بالشویکی تاب مقاومت نیاورده و فرار را برقرار ترجیح دادند. در کتاب «ایران در دوره سلطنت قاجار» خواندم که بالشویکها که نیروی دریائی دنیکین را در دریای مازندران تعقیب میکردند خود را به آبهای ایران رسانده و به محض ورود با سیزده کشتی جنگی بندر انزلی را گلولهباران کردند، دو ساعت پس از این حمله ناگهان مأمورین بندری ایران با پرچم سفید به وسیله قایق خود را به کشتیهای روسی رسانده و علت بمباران بندر را جویا شدند، دریاسالار روسی پاسخ داد که ما برای تصرف کشتیهای دنیکین و مهمات و اسلحه او و همچنین اخراج نیروی بریتانیا از خاک ایران به این کار اقدام نمودهایم. مأمورین بندر انزلی از فرمانده روسی تقاضا کردند که از تعرض دست بردارند تا آنها به وسیله تلگراف از تهران کسب تکلیف نمایند با اینکه گازانف دریاسالار ارتش سرخ ظاهراً قول داد که اقدامی خصمانه انجام ندهد اما دیری نپائید که در اطراف بندر انزلی یعنی در ده کیلومتری مشرق غازیان دستجات روسی از کشتی پیاده شده و شروع به پیشروی در خاک ایران نمودند اما دیری نپائید که که با کودتای سوم اسفند 1299 خورشیدی و روی کار آمدن رضاخان سردار سپه و کابینه کمدوام سید ضیاءالدین طباطبائی اوضاع ایران دگرگون گشت و حکومت بالشویکی با اعزام نخستین سفیر خود به ایران از حمایت و هواداری دستجات شورشی در گیلان و مازندران دست کشید و آرامشی در ایران به مدت قریب به بیست سال پدید آمد. در طول این مدت در دریای مازندران ناوگان تجاری و مسافربری شوروی در رفت و آمد بودند و به سواحل و بنادر ایران نزدیک میشدند. البته بزرگترین و فعالترین بندر سواحل جنوبی دریای مازندران بندر انزلی بود که مدتها نام پهلوی به آن دادند. در کتاب جغرافیای مفصل ایران جلد سوم تألیف مسعود کیهان صفحات 457 و 459 که از او در این پژوهش قبلاً نام برده شده است مطلبی درباره کشتیرانی در دریای مازندران حدود هشتاد سال قبل آمده است که عنوان مطلب اینچنین است:
صورت سرویس کشتیهای بخار که به بنادر ایران در بحر خزر و خلیج فارس رفت و آمد مینمایند.
کشتیهای شوروی بحر خزر توسط کمپانی کاسپار با شرکت بحر خزر اداره میشوند و دو خط منظم جهت حمل و نقل پست و مسافر و مالالتجاره دائر است:
خط اولی بین بادکوبه و بندر پهلوی و دومی بین بادکوبه به آستارا، پهلوی، شهسوار، مشهد سر (بابلسر)، بندر جز (گز) و بالعکس برقرار است. ساعات حرکت:
الف ـ بادکوبه به پهلوی و بالعکس (خط مستقیم پستی هفتهای دومرتبه)
حرکت از بادکوبه چهارشنبه چهار بعدازظهر ـ ورود به بندر پهلوی پنجشنبه سه ساعت قبلازظهر؛ حرکت از بندر پهلوی پنجشنبه چهار بعدازظهر ـ ورود به بادکوبه جمعه سه ساعت قبلازظهر؛ حرکت از بادکوبه سهشنبه چهار ساعت بعدازظهر، ورود به بندر پهلوی یکشنبه سه ساعت قبل از ظهر؛ حرکت از بندر پهلوی دوشنبه چهار ساعت بعدازظهر، ورود به بادکوبه سهشنبه چهار ساعت قبل-ازظهر.
ب ـ بادکوبه به آستارا، پهلوی، شهسوار، مشهد سر، بندر جز و بالعکس
حرکت از بادکوبه پنجشنبه چهار ساعت بعدازظهر، ورود به آستارا جمعه دو ساعت قبلازظهر؛
حرکت از آستارا جمعه ده ساعت بعدازظهر، ورود به بندر پهلوی شنبه شش ساعت قبلازظهر؛
حرکت از بندر پهلوی یکشنبه 4 ساعت بعدازظهر؛ ورود به چمخاله دوشنبه شش ساعت قبلاز ظهر؛
حرکت از چمخاله دوشنبه یک ساعت قبل از ظهر، ورود به شهسوار دوشنبه چهار ساعت بعدازظهر؛
حرکت از شهسوار دوشنبه هشت ساعت بعدازظهر، ورود به مشهد سر سهشنبه شش ساعت قبلازظهر؛
حرکت از مشهد سر سهشنبه ساعت یازده بعدازظهر، ورود به بندر جز چهارشنبه چهار ساعت قبل-ازظهر؛
حرکت از بندر جز پنجشنبه شش ساعت بعدازظهر، ورود به مشهد سر جمعه پنج ساعت قبلازظهر؛
حرکت از مشهد سر جمعه هشت ساعت بعدازظهر؛ ورود به شهسوار شنبه شش ساعت قبلازظهر؛
حرکت از شهسوار یک ساعت قبلازظهر، ورود به چمخاله شنبه 4 ساعت بعدازظهر؛
حرکت از چمخاله هشت ساعت بعدازظهر؛ ورود به بندر پهلوی یکشنبه هفت ساعت قبلازظهر؛
حرکت از بندر پهلوی یکشنبه پنج ساعت بعدازظهر، ورود به آستارا دوشنبه شش ساعت قبلازظهر؛
حرکت از آستارا دوشنبه 4 ساعت بعدازظهر، ورود به بادکوبه سهشنبه 3 ساعت قبلازظهر.
مؤلف کتاب از کرایه مسافرت یاد نکرده و همچنین درباره قیمت غذا و رختخواب مطالب جالب و حیرتانگیزی کتاب خود آورده است که از ذکر آن میگذریم.
ذکر این نکته ضرورت دارد که هشتاد سال قبل بندر معروف نوشهر که امروزه دارای اسکله کامل است هنوز ایجاد نشده بود و به صورت روستائی در کنار دریای مازندران خودنمائی میکرد.
ضمناً در بندر شهسوار که اکنون نام قدیمی تنکابُن بر آن نهاده شده در ساحل دریا انبارهای بزرگی برای نگهداری مالالتجاره ایجاد شده بود که بقایای آن هنوز به چشم میخورد، تا چند سال پیش یک پل چوبی در دریای شهسوار وجود داشت که با بالا آمدن سطح آب دریا اکنون به کلی محو شده است. مرحود دکتر مسعود کیهان وقتی دقیقاً برنامه حرکت کشتیهای بخار را به بنادر ایران ذکر میکند نمی-گوید وقتی دریا طوفانی میشد آیا این برنامه قابل اجرا بوده است؟ آن هم در دریای دیوانهای مانند دریای مازندران که هزاران مسافر را در طول تاریخ به کام خود کشیده است.
همچنین این مؤلف ارجمند از حرکت کشتیهای ایرانی در اوایل حکومت پهلوی در دریای مازندران ظاهراً سکوت کرده است. آیا ما ایرانیها فاقد ناوگان تجاری در این دریا بودهایم یا از همسایه زورمند و زورگو در هراس بودهایم؟ البته جز یک کشتی بخاری کوچک که در بندر انزلی داشتیم بقیه کشتیهای ما بادبانی و پاروئی بوده که جرأت نمیکردند در نقاط دوردست دریا سفر کنند.
با اینکه در قرارداد 1921 میان ایران و شوروی بسیاری از حقوق نامشروع دولت تزاری روس از میان رفته بود معهذا متأسفانه در آن قرارداد به روسها این امکان را میداد که هر زمان از سوی ایران خطری احساس کنند میتوانند نیروی نظامی خود را وارد این کشور نمایند. به استناد این ماده و با تحریکات مزورانه استعمارگر پیر یعنی انگلستان در جنگ جهانی دوم 45 ـ 1939 کشور ما مورد تهاجم شوروی قرار گرفت و ناوگان آن دولت در دریای مازندران نیروی دریائی جوان ما را در این دریا از میان بردند. «پس از پایان یافتن جنگ و خروج بیگانگان از ایران، دوباره ناوگان دریایی ایران به مرکزیت بندر انزلی، جهت دفاع از مرزهای دریائی کشور شکل گرفت که به علت موقعیت بسته دریا و تسلط فنی و پیشرفته نیروی دریائی شوروی، پیشرفتهای لازم را بدست نیاورد و تا دوره فرو ریختگی دولت شوروی و استقلالیابی کشورهای ساحلی دریای مازندران تغییرات چشمگیری پدید نیاورد» (56)
در کتاب خزر در سه قرن گهگاه اشاراتی مختصر به ایران و نقش آن در دریای مازندران مینماید؛ اما در اینجا نیز به ویژه بعد از انقلاب اسلامی در این فصل ناگزیریم به نکاتی اشاره نمائیم. از این جمله در سال 1995 مجلس شورای اسلامی ایران تشکیل مرکز مشترک تحقیقات دریای خزر را با همکاری فدراسیون روسیه به تصویت رساند.
دریای مازندران از فروپاشی حکومت شوروی در سال 91 ـ 1990 تا اوایل هزاره سوم میلادی
با فروپاشی حکوکت شوروی که نتیجه آن پیدایش جمهوریهای متعددی در اطراف و پیرامون آن بود. دیگر ما و روسها صاحبان اصلی این دریای بسته یعنی دریای مازندران نبودیم بلکه مدعیانی تازه نفس پیدا شدند که هر یک سهم خود را از این دریای نیلگون طلب میکردند، روسها با اینکه فدراسیونی از حکومتهای تازه به استقلال رسیده تشکیل دادند تا بتوانند بار دیگر قدرت و نفوذ سیاسی و اقتصادی خود را در آن کشورها اعمال نمایند و آب رفته را به جوی بازگردانند اما به نظر میرسد ههنز توفیق کامل حاصل نشده و برخی از آن دولتها با دولتهای غربی به ویژه آمریکا قراردادهائی به امضاء رسانده و حتی پایگاه نظامی به آن ابرقدرت بیرحم روزگار ما واگذار نمودهاند. در حقیقت میخائیل گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی مرکتکب خطائی شد که جبرانناپذیر است. از میان رفتن اتحاد شوروی چه تأثیری در مسئله بهرهبرداری و استفاده از دریای مازندران داشته است؟ همانطوری که قبلاً اشاره شد دولتهای ایران و شوروی و قبلاً ایرانیها و روسهای تزاری در این دریا به حمل بار و مسافر میپرداختند و البته روسها بیشتر این دریا را جولانگاه ناوگان خود قرار داده بودند اما اکنون جمهوریهای آذربایجان و ترکمنستان و قزاقستان هم بر طبق مندرجات کتاب خزر در سه قرن به شدت مشغول بهرهبرداری از منابع زیرزمینی این دریا و اکتشاف چاههای نفت و گاز میباشند و با دولت روسیه برادرانه سهم خود را در دریای مازندران مشخص کردهاند و در حقیقت آن چهار دولت ید واحده هستند و ما ایرانیها در جنوب این دریا تنها ماندهایم و نمیتوانیم اهداف خود را به کرسی بنشانیم هر چه در این زمینه کوتاه بیائیم آنها سهم بیشتری طلب میکنند به طوری که گویا در ابتدا صحبت از این بود که این پنج کشور پیرامون دریا هر یک 20 درصد از آن را در اختیار داشته باشند اما در مورد ایران به نظر میرسد که آنها همین مقدار را هم برای ما در نظر نمیگیرند. البته نقش پلید دشمنان ما در کم کردن سهم کشور ما در این دریا بیتأثیر نبوده است. در سال 1382 در روزنامه همشهری مقاله-ای از عباس ملکی تحت عنوان «بازخوانی پرونده خزر» خواندم که نکات مهم آن را به اختصار در اینجا میآورم.
«آسیای میانه که دهههای طولانی حیاط خلوت روسها بود هماکنون به محلی برای رفت و آمد دشمن تاریخی آنها یعنی آمریکا تبدیل شده است، آذربایجان و ترکمنستان و قزاقستان که در حاشیه خزر قرار دارند برای اینکه بار دیگر در تله روسها گرفتار نشوند تمایل خود را برای دوستی با غرب به ویژه آمریکا ابراز کردهاند. در اوایل دهه 1990 سرمایهگذاران غربی که توانسته بودند به سهولت به این کشورها راه یابند، اکتشاف، توسعه و بهرهبرداری از منابع نفت و گاز خزر را در دستور کار خود قرار دادند. در سال 1995 سازمان اطلاعات امریکا (سیا) اعلام کرد بین 160 تا 200 میلیارد بلشکه نفت در دریای خزر وجود دارد. رژیم حقوقی دریای خزر و به همخوردن شرایط دورانی که در حاشیه آن فقط ایران و روسیه بودند مشکلی است که اکنون بیش از یک دهه حل نشده و موجب برگزاری دهها اجلاس مختلف و در عرصههای گوناگون دیپلماسی، کارشناسی و اقتصادی شده است.» (57)
همین نویسنده در جای دیگر مقاله خود به نکات دیگری اشاره میکند که به قول خودش خالی از فایده نیست. نخست اینکه «تجربه یک دهه گفتگوی پنج جانبه، دو جانبه و سه جانبه میان پنج کشور حاشیه خزر نشان میدهد که روسیه به دلایل گوناگون در همه مذاکرات دست بالائی دارد و از نیرومندی خود در امور نظامی و دیپلماسی قوی برای رسیدن به اهداف خویش استفاده میکند، تجربه ده سال گذشته همچنین مؤید این است که ایران در میان کشورهای حاشیه خزر کمترین اتحاد را با دیگر کشورها داشته او در شرایط بسیار دشواری قرار دارد. قزاقستان و آذربایجان نیز نشان دادهاند که در بازی خزر از مهارت کافی برخوردارند و ترکمنستان نیز یک حلقه ضعیف در این ماجرا است. آنچه در گذشته شاهد آن بودهایم، این است که کشورهای یاد شده هرگز حاضر نشده و نخواهند شد ایران را به روسیه ترجیح دهند.» (58)
به این ترتیب پس چه باید کرد؟ بر دولت ایران فرض است که در مقابل این کشورها که هنوز جزو اقمار روسیه به شمار میروند برای حفظ منافع این مرز و بوم بایستد و ملاحظه مسلمان بودن سه کشور آذربایجان و قزاقستان و ترکمنستان را ننماید که اشتباهی عظیم است، دیپلماسی حکومت ایران باید تحت هر شرایطی منافع مردم این کشور را در مد نظر داشته باشد. . . .
سخن آخر
دریای مازندران، متعلق به ایران و روسیه است که از دیرباز در این دریا و مواهب خدادادی آن سهیم و شریک بودهاند، حال که اتحاد جماهیر شوروی با آن همه تبلیغات توخالی و خانمان بر باد داده سقوط کرده است، باید دولت روسیه از سهم خود بخشهائی از این دریای نیلگون را به اقمار وفادار و روسی-زبان خود واگذار کند نه اینکه سهم همسایه جنوبی خود را نادیده انگاشته و تنها به منافع دوستان خود بیندیشد. دولت ایران نباید به خاطر مسائل سیاسی و دیپلماسی دنیای معاصر از حقوق خود در این دریا چشمپوشی کرده و به بیگانگاه هر چند که مسلمان هم باشند و یا تظاهر به مسلمانی نمایند اجازه دهد هر چه میخواهند و میطلبند از آن خویش سازند، ما باید آیندهنگر باشیم و ببینیم که در سالهای آینده روس-ها و اقمار آنها چه بر سر این دریا خواهند آورد. تجربه تلخ نشان داده است که روسها هرگز با ما رو راست نبودهاند چه در ایام حکومت تزاری و چه در زمان حکومت شوروی و چه در این دوران که می-خواهند برای ما نیروگاه بسازند. بنابراین بر دولتهای ما فرض است که قاطعانه در مقابل آنها بایستند و از منافع این ملت نجیب و صبور دفاع نمایند نه اینکه در اجلاسها تنها از امنیت در دریا و جلوگیری از قاچاق و امثال آن سخن به میان آورند و اصل قضیه را که سهم واقعی ایران در این دریا است نادیده انگارند.
پینوشتها:
1 ـ در اروپای غربی و شمال غربی هم نرمانها که از نژاد ژرمن بودند شب هنگام به بنادر و شهرهای آباد شبیخون میزدند و سپیده دم پس از قتل و غارت و چپاولگری و آتش زدن منازل مردم با کشتیهای خود متواری میشدند.
2 ـ زون، ای، س، خزر در سه قرن، ترجمه علی شمس، ویرایش شاداب شاهینی، تهران، انتشارات مرکز ملی مطالعات و تحقیقات دریای خزر، 1384، ص 4.
3 ـ بدیعی، ربیع، جغرافیای مفصل ایران، جغرافیای طبیعی انتشارات اقبال، 1361، ص 29.
4 ـ مشکور، محمد جواد، ایران در عهد ساستان، ص 53.
5 ـ خزر در سه قرن، نقل به اختصار، ص 4، همچنین جغرافیای طبیعی دکتر ربیع بدیعی، ص 131، مؤلف مذکور در مورد بخش شمالی دریای مازندران مینویسد که به قدری کمعمق است که فقط کرجی-های خیلی کوچک قادرند در آن رفت و آمد کنند.
6 ـ بریمانی، احمد، دریای مازندران، از انتشارات دانشگاه تهران، 2535، ص 21.
7 ـ خزر در سه قرن، ص 6.
8 ـ همان جا.
9 ـ برنشنایدر، امیلی و، ایران و ماورالنهر در نوشتههای چینی و مغولی سدههای میانه، ترجمه و تحقیق دکتر هاشم رجبزاده، موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، شماره 841، 1381، نقل از پاورقی ص 51
10 ـ بریمانی، دریای مازندران، ص 21.
11 ـ خزر در سه قرن، ص 5.
12 ـ همان جا
13 ـ تکمیل همایون، ناصر، سرگذشت دریای مازندران، انتشارات دفتر پژوهشهای فرهنگی، چاپ سوم، 1380، ص 19
14 ـ بریمانی، ص 18
15 ـ همان کتاب، ص 19
16 ـ نقل به اختصار از سایت www.FawIkipodia.org
17 ـ خوالینسک شهر کوچکی است در روسیه و مرکز بخش ولگای سفلی و در کنار شط ولگار در 92 کیلومتری ایستگاه میزران (راه آهن مسکو) کازاکستان (قزاقستان) واقع شده و دارای 13 هزار جمعیت میباشد و از قرن 16 میلادی مشور بوده است، نقل از کتاب دریای مازندران، تألیف احمد بریمانی، ص 62.
18 ـ مولانا اولیاء الله آملی، تاریخ رویان، تصحیح و تحشیه دکتر منوچهر ستوده، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1348، صص 19 و 138.
19 ـ تکمیل همایون، صص 9 و 10.
20 ـ مشکور، محمد جواد، جغرافیای تاریخی ایران باستان، ص 53.
21 ـ همان کتاب، ص 305.
22 ـ پیرنیا (مشیرالدوله)، حسن، ایران باستان، کتاب هشتم (سلوکیها) به قطع جیبی، 1342، ص 2065
23 ـ کتاب، ص 2066.
24 ـ گیرشمن، رومن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دهم، 1372، ص 308.
25 ـ اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج 1، ترجمه جواد فلاطوری، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1364، ص 386.
26 ـ همان کتاب، صص 353 و 354.
27 ـ پیگولو سکایا، شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان، ترجمه دکتر عنایتالله رضا ، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم 1372.
28 ـ همان کتاب، ص 408
29 ـ سرتیپپور، نشانههائی از گذشته دور گیلان و مازندران، چاپخانه خرم، سال 2536.
30 ـ یوسفینیا، علیاصغر، تاریخ تنکابُن، تهران، انتشارات نشر قطره، 1371، صص 27 و 63.
31 ـ همان، صص 66 و 67
32 ـ ر ضا، عنایتالله، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ سوم، 1381، ص 83
33 ـ همان کتاب، ص 166
34 ـ هشترخان شهر و بندری در جنوب شرقی روسیه اروپائی که 466 هزار تن سکنه دارد، این شهر از بندرهای مهم دریای خزر است که در کنار مصب رود ولگا قرار دارد. تا سال 1557 جزء قلمرو خانهای تاتار بود و در این سال به تصرف ایوان چهارم درآمد و مرکز صید ماهی و تهیه خاویار است. سابقاً از این بندر آردهای مرغوب و سفیدرنگی صادر میشد که به آرد هشترخان معروف بود. (هشترخان، حاجی ترخان، حاجی طرخان) نقل از فرهنگ معین، ج 6 امیرکبیر 1363، ص 2279.
35 ـ بریمانی، دریای مازندران، ص 2.
36 ـ اصطخری، مسالک و ممالک، ص 232.
37 ـ سفرنامه ابن فضلان، ترجمه ابوالفضل طباطبائی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1345، ص 113
38 ـ مسعودی، مروجالذهب و معادنالجواهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ ششم، 1378، ص 176
39 ـ بُرطاس Bortas شهری بزرگ پیوسته به خزران کنار شط اتل (ولگا) مردم آن مسلمان بودند و پوست روباه آن معروف بود، فرهنگ معین، جلد 5 اعلام، امیرکبیر، 1363، ص 256
40 ـ مروجالذهب، صص 181، و 182
41 ـ همان کتاب، ص 182
42 ـ کسروی، احمد، شهریاران گمنام، صص 76 و 77
43 ـ بهاءالدین محمد بن حسن بن اسفندیار کاتب، تاریخ طبرستان، ج 1، به تصحیح عباس اقبال آشتیانی، استاد دانشگاه به اهتمام محمد رمضانی مدیر کتابخانه خاور، چاپ مجلس خرداد 1320، خورشیدی، ص 266، گفتنی است که تاریخ طبرستان ابن اسفندیار در سال 613 هجری قمری تألیف شده است.
44 ـ خزر در سه قرن، ص 1
45 ـ سایکس، سرپرسی، تاریخ ایران، ترجمه محمد تقی فخر داعی گیلانی، وزارت فرهنگ، 1330، صص 305 و 306
46 ـ نوائی، عبدالحسین، ایران و جهان از مغول تا قاجاریه، تهران، نشر هما، 1364، ص 376
47 ـ همان کتاب، صص 376 و 377
48 ـ همان، ص 377
49 ـ تکمیل همایون، سرگذشت دریای مازندران، ص 68
50 ـ نوائی، ایران و جهان، از صفحه 565 تا صفحه 568، نقل به اختصار
51 ـ همانجا
52 ـ همان جا
53 ـ روضةالصفای ناصری، ج 9، چاپ قم، صص 172 و 174
54 ـ تکمیل همایون، سرگذشت دریای مازندران، صص 73 و 74
55 ـ بینا، علیاکبر، تاریخ سیاسی و دیپلماسی، از انتشارات دانشگاه تهران، ص 291
56 ـ تکمیل همایون، ص 93
57 ـ ملکی، عباس، بازخوانی پرونده خزر، روزنامه همشهری، 2 مرداد 1382، شماره 3116
58 ـ همان جا.
به کوشش فریدون حسینی