فروزش 2
روابط سامانیان با اسماعیلیان قرمطی
- فروزش 2
- نمایش از چهارشنبه, 23 شهریور 1390 07:24
- بازدید: 5832
برگرفته از فصلنامهٔ شماره دوم، بهار 1388، رویه 34 تا 36
در تاریخ، از فرمانروایی فاطمیان مصر - که از نخستین حکومتهای مستقل اسلامی به شمار میرود - به عنوان حکومتی ایرانی یاد شده است، چرا که پایههای فکری آن و بنیادگذارانش بیشتر ایرانی بوده است که سرانجام نیز شاخهای اصلی از آنان زیر نام اسماعیلیان - بهرهبری حسن صباح - به درون ایران بازگشت. از سویی دیگر از فرمانروایی سامانیان در فرارود نیز به عنوان نخستین حکومتی که گسترانندهی فرهنگ ایرانی بوده است، یاد شده. احتمال ارتباط میان این دو در برابر دشمنی مشترک - حکومت بغداد – موضوع نوشتاری است که در پی میآید. |
دکتر شاهین پهنادایان
عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی – واحد کرج
سامانیان از سال 287 تا 389 هجری قمری در فرارود حکومت کردند. این مناطق تا پیش از تشکیل خلافت فاطمی، مورد توجه داعیان اسماعیلی بود. و از زمان تشکیل خلافت فاطمی باز این منطقه مورد توجه آنان قرار گرفت.
اما منابع دربارهی نفوذ اسماعیلیان در این منطقه و سپس برقراری حکومت فاطمیان در مصر و روابط آن خلافت با امیران سامانی، اطلاعات اندکی ارایه میدهند. بهویژه در زمینهی گرایش نصر بن احمد به مذهب اسماعیلیه، منابع اولیه همانند تاریخ بخارایی نرشخی مطلبی ارایه نکرده و سکوت گردیزی و بیهقی نیز در این باره قابل تأمل است. منابع بعدی هم چندان چیزی ارایه نمیدهد، اما داستان موضوع گرایش نصر بن احمد را میتوان در کتاب سیاستنامهی خواجهنظامالملک به تفصیل دید.
اهمیت موضوع از اینروست که زمامداری نصر از سال 301 تا 331 ه. ق. بود و این سالها درست زمانی است که در ابتدای حکومت نصر حداقل چهار سال از تأسیس خلافت فاطمیان گذشته است. آیا اسماعیلیانی که در خراسان و فرارود تبلیغ میکردند، اعتقاد به خلافت فاطمی داشتند؟ میزان ارتباط آنها با عبیدالله المهدی چگونه بود؟ آیا در صورت داشتن ارتباط با فاطمیان یا حداقل با عبیدالله المهدی قبل از تأسیس خلافت آنان در تونس، ایدهی جذب حکومت سامانی از سوی اسماعیلیان مطرح بوده یا خیر - تا از این طریق خلافت عباسی را از دو طرف مورد تعرض قرار دهند؟
پاسخ به این پرسشها با توجه به کمبود منابع بسیار مشکل است.
بغدادی در خصوص دعوت اسماعیلیان در فرارود و سرنوشت کسانی که این دعوت را انجام میدادند، مینویسد: «و به نیشابور داعی آنان که او را شعرانی میگفتند برخاست و به روزگار ابوبکر بن حجاج که فرمانروای آن شهر بود، کشته شد. شعرانی، حسین بن علی مروزی را جانشین خود ساخت و او پس از وی مردم را به آن کیش میخواند و پس از او محمد بن احمد النسفی و ابویعقوب السجزی که او را «بندانه» میگفتند به دعوت مردم ماوراالنهر برخاستند و نسفی «المحصول» و ابویعقوب کتاب «اساس الدعوه» و کتاب «تأویل الشرایع» و کتاب «کشف الاسرار» را برای ایشان بنوشت و نسفی و ابویعقوب در بدآموزی خود کشته شدند»1.
در خصوص اینکه آیا نسفی سجستانی از دولت فاطمی حمایت میکرد، پل ای. واکر مینویسد: «ابوحاتم رازی و نسفی هر دو قرمطی بودند، هیچیک از دولت فاطمیان حمایت نمیکردند اما سجستانی پشتیبان فاطمیان بود. یک تجربه و تحلیل متنی، شدیدا اینگونه به ذهن میآورد که معزالدینالله سبب تغییر عقیدهی سجستانی و بازآوردن او به جریان اصلی نهضت بوده است. اگر چنین باشد، سجستانی نیز در اصل، مانند پیشینیان خود در ایران، یک اسماعیلی قرمطی بوده است. اینان معتقد بودند که امامت با محمد بن اسماعیل، نواده امام جعفر صادق (ع)، به پایان رسیده است. عنوان باقیماندهی چند کتاب سجستانی، از جمله کتابی که وی در دفاع از نسفی نوشته است گواه بر آثاری از سجستانی در این زمینه هستند. این آثار اکنون موجود نیستند. بهترین توضیحی که در این باره میتوان داد این است که این آثار متعلق به دوره قدیمیتری از زندگی او هستند، به دورهای که وی هنوز نهضت فاطمیان را نپذیرفته بود. به هر تقدیر در حال حاضر، چیزی به یقین دراین باره نمیتوان گفت»2.
اما نظر زرینکوب این است که حداقل نسفی با القائم، امام فاطمی ارتباط داشته است. او مینویسد: «در این میان دعوت باطنیها در دربار بخارا پنهانی توسعه مییافت و عدهای از ندیمان و اعیان دولت تمایلی به تبلیغات باطنی، که گویند حسین مرورودی در خراسان شروع کرده بود، و محمد بن احمد نخشبی آن را در ماوراءالنهر ادامه میداد، نشان میدادند. مرورودی که یک بار در وزارت ابوعبدالله جیهانی به زندان افتاده بود و به وساطت ابوالفضل بلعمی نجات هم یافته بود، بعدها که چون خودِ امیر به دعوت باطنی علاقه پیدا کرد، ناچار شد خونبهای مرورودی را که در زندان بخارا مرده بود، به محمد بن احمد نخشبی بپردازد که پرداخت، و مبلغی بود کرامند. نخشبی هم مدعی شد که آن را به مغرب نزد امام فاطمی، القائم، خواهد فرستاد و بدینگونه امیر بخارا در سالهای آخر عمر خواهناخواه با امام فاطمی تونس- که بعدها خلافت فاطمی مصر به وسیله اخلاف او در قاهره به وجود آمد- به نحوی ارتباط یافت»3.
ابن ندیم این ماجرا را در الفهرست بهاین صورت گزارش میدهد، او مینویسد: «عبیدالله در سال سی و هفت ابوسعید شعرانی را به خراسان روانه کرده و او با تظاهر به شیعه بودن، سرکردگان قشونی را دربارهی خود به اشتباه انداخته، و بسیاری از مردمان را فریب داد. و پس از آنکه از دنیا رفت، حسین بن علی مروزی جانشین او گردید، و در کار خود توانایی پیدا کرد، و نصر بن احمد او را به زندان افکنده و در زندان وفات یافت، نسفی جای او را گرفته، و نصر بن احمد را فریب داده، و او را از پیروان خود نمود. و یکصد و نوزده دینار، که صد دینار معادل هزار دینار بود، خونبهای مروزی را از وی گرفت، چنین وانمود کرد که آن را برای صاحب مغرب که قائم به امر است، میفرستد. نصر بیمار و بستری گردیده و از پذیرش درخواست نسفی پشیمان شد و این پشیمانی را به همه گفت، و وفات یافت. نوح بن نصر، فقها را جمع نمود و نسفی را در آن مجلس حاضر کرده و آنان با وی مناظره نمودند، و وی را مفتضح و رسوا ساختند، و نوح چهل دینار از آن پول را پس گرفت، و نسفی و دعات او، و بزرگان و سردارانش که داخل در دعوت او شده بودند، کشته و به کلی نابودشان کرد»4.
گرایش امیر سامانی به اسماعیلیان باعث دودستگی در دربار سامانیان گردیده که به واکنش شدید اهالی سنت نسبت به اسماعیلیان منجر گردید.
پس از درگذشت حسین بن علی مرورودی، احمد نسفی (نخشبی) بسیاری از مردم خراسان را به مذهب اسماعیلی درآورد. او یکی از سران باطنی که از ری گریخته بود و به خراسان آمده و به پسر سواده معروف بود، به جای خویش در خراسان گذاشت و به فرارود رفت. وی ابتدا در بخارا اقامت کرد. چون کارش ثمری نداشت، به نخشب رفت. در آنجا وی موفق شد بوبکر نخشبی از ندیمان امیر نصر سامانی را به مذهب خود درآورد که از طریق او، اشعث، دبیر خاص امیر سامانی نیز اسماعیلی گشت. او همچنین بومنصور چغانی که عارض سپاه سامانی بود و آیتاش، حاجبخاص امیر را به مذهب خویش درآورد.
با دعوت این اشخاص که از پایگاه اجتماعی بالایی برخوردار بودند، محمد نخشبی به بخارا بازگشت و به تدریج رییس بخارا، و جمعی از دهقانان و بازرگانان را به مذهب خویش درآورد.5 نخشبی چون هواداران خود را در دربار سامانی افزون دید، تصمیم گرفت امیر نصر را هم به کیش خویش درآورد. «و چون طرفداران او در دربار سامانی افزون گشتند، در جمله کار او به جایی رسید که نصر بن احمد را دعوت کرد و محمد نخشبی بدین چنان مستولی گشت که آن پادشاه آن کردی که او گفتی، و کار نخشبی بدین جا رسید که دعوت آشکارا کرد، و هرکه از نزدیکان پادشاه بودند، نصرت او کردند»6.
این اقدامها موجب واکنش عالمان سنی و ترکان و سران لشگر سامانی شد، و آنان تصمیم به از میان بردن امیر سامانی میگیرند. سران سپاه در اجرای این هدف، ضیافتی ترتیب میدهند؛ اما طرح توطئه توسط فردی به اطلاع فرزند امیر نصر نوح میرسد و او فوراً پدر را از واقعه باخبر میسازد و توطئه سرکوب میشود. به دنبال سرکوبی توطئه، «امیر نصر نیز ناچار از امارت کنارهگیری میکند و فرزندش نوح بر امور مملکت ریاست مییابد»7.
«در رجب/ مارچ این سال (331 ه. ق.) سعید نصر بن احمد بن اسماعیل سامانی، فرمانروای خراسان و ماوراءالنهر به بیماری سل از پای درآمد»8.
با روی کار آمدن امیر نوح (331-342 ه.ق) سرکوب و کشتار اسماعیلیان شروع شد و در زمانی اندک «چنان شد که در ماوراءالنهر و خراسان، یکی از ایشان نماندند و آنکه ماند در آشکار نیارست آمد و این مذهب پوشیده بماند»9.
البته نمیتوان گفتهی خواجه در مورد نابودی اسماعیل را باور داشت زیرا در دورهی بعد یعنی غزنویان یکی از بهانههای محمود در لشگرکشی به خوارزم (407 ه .ق) رواج مذهب قرمطیان یا اسماعیلیان در سرزمین و پایتخت آنجا، گرگانج بود. عنصری دلیل حمله به گرگانج را در بیتی چنین آورده است:
ز آنکه تربت گرگانج و کوی و برزن / او مقام قرمطیان بود معدن کفّار10.
و از طرفی دیگر حدود نیمقرن پس از این وقایع که از زمان نصر بن احمد میگذرد، «در طغیان ابوعلی سیمجوری، سپهسالار سامانیان بر ضد امیر نوح بن منصور (365-387 ه .ق) مسألهی پیوستن وی به خلفای فاطمی مطرح شد»11. هرچند این مسأله در منابع معاصر آن دوره مانند تاریخ بیهقی، تاریخ گردیزی، و تاریخ یمینی ذکر نشده است، اما در منابع عصر مغول و بعد از آن، از پیوستن ابوعلی سیمجوری و نصر بن احمد سامانی یاد شده است.
رشیدالدین فضلالله درخصوص پیوستن حسن صباح از قول او در مورد ماجرای سیمجوری و نصر آورده است: «و در عهد سلطانمحمود، ابوعلی سیمجوری و جماعتی انبوه آن را گرفته بود و او نصر بن احمد سامانی و جماعتی بزرگان حضرت بخارا این عقیدت قبول کرده بودند»12. همین مطلب را حافظابرو و کاشانی نیز بیان کردهاند اما منبع متأخرتر از آنان که در ابتدای حمله دوم مغول به رهبر هلاکو به همراه وی در نابودی اسماعیلیان بوده و دشمنی خاصی در جهانگشای خود علیه آنان ابراز میکند، در مورد ماجرای اسماعیلی شدن نصر بن احمد و گرایشهای ابوعلی سیمجوری مطلبی ارایه نمیکند.
مشکل است با توجه به کمبود منابع اولیه، دربارهی داستانهای مطرح در سیاستنامهی خواجه صحبت کرد همانطوری که در ابتدا گفته شد «تاریخ بخارا» و «تاریخ بیهقی» و «تاریخی گردیزی» که از منابع بسیار مهم این دوران محسوب میشوند، در اینباره سکوت نمودهاند و بغدادی در کتاب «الفرق بین الفرق در مذاهب اسلامی»، فقط اشاره به شخصیتهای اسماعیلی (قرمطی) نظیر حسین مرورودی، احمد نسفی و نخشبی نموده که براثر اقدامات خود به قتل میرسانند.
بار تاریخی سیاستنامه بسیار اندک است. کتاب خواجه در ردیف کتابهای اندرزنامهها در شاخهی سیاستنامه قرار میگیرد و باید با احتیاط با مطالب آن برخورد کرد ولی با توجه به این مسایل و اینکه «سازمان دعوت» اسماعیلیان تلاش فراوان جهت جذب زمامداران انجام میدهند، که نمونهی بارز آن سلطان محمود غزنوی است و با اعزام سفیری به دربار او، خواهان برقراری ارتباط بین غزنویان و فاطمیان بودند، نباید کاملا فعالیت اسماعیلیان را در فرارود با توجه به تأسیس خلافت فاطمی، چندان نادیده گرفت؛ با توجه به اینکه نصر بن احمد در 301 ه. ق. زمامدار میشود، و تأسیس خلافت فاطمی 297 است، و بیانات خواجه در انتهای دورهی زمامداری نصر یعنی سال 331 است، از طرفی دیگر سازمان دعوت، نه تنها در فرارود و به گفته عنصری گرگانج، بلکه در مولتان، شمال ایران و سرزمین فارس به شدت به دعوت خود ادامه میدادند.
پینوشتها:
1. ابومنصور عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق در مذاهب اسلام، ترجمهی محمدجواد مشکور (تهران: امیرکبیر، 1344)، ص 203.
2. پل ای، واکر: ابویعقوب سجستانی، ترجمهی فریدون بدرهای (تهران: انتشارات فرزانروز، 1377)، ص37-36.
3. عبدالحسین زرینکوب: تاریخ مردم ایران بعد از اسلام، ج2 (تهران: امیرکبیر: 1371)، چ3، ص 201.
4. محمد بن اسحاق ابنندیم: الفهرست، ترجمهی رضا تجدد (تهران: اساطیر، 1381)، ص 351.
5 . خواجه نظامالملک طوسی: سیاستنامه، به تصحیح عباس اقبال (تهران: اساطیر، 1372)، چ2، ص 267-266.
6 . همان: ص 268-267.
7. همان: ص 272-268.
8 . عّزالّدین علی ابن اثیر: تاریخ کامل، ج11، ترجمهی حمید آژیر، تهران، اساطیر، 1382، ص 4947.
9. خواجه نظامالملک: سیاستنامه، ص 272-273.
10. ابوالقاسم عنصری بلخی: دیوان، به تصحیح محمد دبیرسیاقی (تهران: کتابخانه سنایی، 1342)، ص 65.
11. سیدابوالقاسم فروزانی: ابوعلی سیمجوری و نقش او در سقوط سامانیان (تهران: فصلنامهی مطالعات تاریخ، سال سوم، شماره 364، سال 1370)، شمارهی مسلسل 12 و 11، ص 388
12. رشیدالدین فضلالله: جامع التواریخ قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و داعیان و رفیقان، به کوشش محمدتقی دانشپژوه و محمد مدرسی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی،1381، ص 76.