فروزش 2
داستان گلنوشتههای تختجمشید
- فروزش 2
- نمایش از سه شنبه, 16 شهریور 1389 08:08
- بازدید: 8080
دکتر عبدالمجید ارفعی
استاد عبدالمجید ارفعى (۹ شهریور ۱۳۱۸ – بندرعباس)، دانشآموختهی رشتهی ادبیات و زبان فارسى از مدرسهی دارالفنون و دارای درجهی دكترا از مؤسسهی شرقى دانشگاه شیكاگو در سال ۱۳۵۳ است. عنوان پایاننامهی ایشان، «زمینههاى جغرافیاى فارس بر اساس گِلنوشتههاى تختجمشید» بود. استاد با زبانهای اوستایى و پهلوى آشنا و از کمشمار کارشناسان زبان ایلامی در سطح جهان هستند. راهاندازى تالار كتیبههاى موزهی ملى ایران، حاصل تلاش ایشان است. دکتر ارفعی از مهمترین كتیبهخوانان ایرانى است که نخستین ترجمهی فارسی فرمان کوروش بزرگ (منشور کورش) از روی مولاژی از اصل منشور، همراه با نسخهبرداری جدید را انجام داده است. از وی همچنین کتاب «گِلنبشتههای تختجمشیدِ» (متنهای Fort و Teh) توسط دایرتالمعارف بزرگ اسلامی بهچاپ رسیده و کتاب دیگرش که دربردارندهی قانونهای میانرودان (بینالنهرین) است در حال آماده شدن برای چاپ است.
آنچه در پی میآید متن سخنرانی استاد در دومین همایش «ایران ورجاوند» (بزرگداشت شادروان دکتر پرویز ورجاوند) است که بر دستِ «دیدهبان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران» و با یاری «انجمن ایلامشناسی ایران» به تاریخ بیستوششم خردادماه سال 1387 خورشیدی در تالار «ورشو 2» مرکز مشارکتهای مردمی برگزار شد.
در تختجمشید دو دسته گِلنوشته پیدا شدهاند. یك دسته در بین سالهای 1312و 1313 بوده كه در دو اتاق در باروی تختجمشید، در شمال شرقی آن، بوده و دستهی دیگر هم در سال 1316 در خزانهی تختجمشید. در سال 1314 گِلنوشتههای بارو – که حدود سی هزار تا بود - در پنجاه صندوق با مجوّز دولت ایران برای این كه دانسته شود به چه زبانی نوشته شده و محتوای آنها چیست، برای رمزگشایی به آمریکا رفت. خط آنها میخی بوده است. البته ما خطهای مختلفی داریم كه به شكل میخی نوشته شدهاند. برای ارسال، اوّل آنها را در پارافین مایع فرو بردند و بعد در 2353 جعبهی مقوایی و چند پیت نفتی قدیمی جای دادند. روی این جعبهها از یك تا بیست شماره نوشته بودند كه نشان از شمارِ گلنوشتهها در آن جعبه داشت.
دستهی دوم حدود 60-750 گلنوشتهی سالم و ناقص بود كه حدود 120 و اندی از آن را مرحوم كَمِرون در یك كتاب و دو مقاله به چاپ رسانده است. و نوشتههای بارو هم پس از رسیدن به آمریکا، پارافینزدایی و در اواخر سال 1937 آمادهی خواندن شدند كه آنها را در اختیار یك استاد بزرگ به نام «آرنو پوبل» به همراه سه جوان دیگر كه آن زمان تازه دكترایشان را گرفته بودند قرار دادند. نام این افراد «جورج كَمِرون»، «ریچارد هَلِک» و «پییر پوروِ» بود كه برای رمزگشایی در نظر گرفته شده بودند. به تدریج كه آنها كار را شروع كردند، متوجه شدند كه زبانِ گلنوشتهها ایلامی است و چون در تختجمشید پیدا شده بودند احتمال دادند كه به هخامنشیان تعلق داشته باشد. در آغاز، زمانِ آنها را نمیدانستند و فكر میكردند از دورهی خشایارشا است. تا این كه بر اساس چند گلنوشتهی پیداشده، پی بردند كه سال بیستودومِ فرمانروایی پادشاهِ مربوط به آنها، سال كبیسه بوده و با بررسی كتابهای تاریخی فهمیدند تنها فرمانروای هخامنشی كه سال بیستودوم حكمرانیاش سالی كبیسه بوده، داریوش بزرگ است. در اوایل جنگ جهانی دوم هم مرحوم کَمِرون در یكی از گلنوشتهها به نام داریوش برخورد میكند و به درستی مشخص میشود كه كتیبهها، اسناد دورهی داریوش بزرگ است.
در سال 1327 مرحوم علاء كه در آن وقت سفیر ایران در آمریکا بود ماجرا را پیگیری میكند كه چه مقدار از این كتیبهها خوانده یا شمارش شده و چه زمانی قرار است به ایران برگردد؟ حاصل این پیگیریها برگشتن 150 گلنوشته و سه صندوق خردهریزههایی بود كه آن زمان میگفتند، در برابر ده تا دوازده هزار گلنوشتهی كموبیش سالم، ارزش مطالعاتی چندانی ندارد. باید بگویم كه هیچوقت نمیتوانیم بگوییم همهی گلنوشتهها سالم است. چون در طول قرنها باران میآمده و نمک و شورهی خاك را شسته و میبرده و به زمین فرو میبرده و این نمک و شوره وارد جایی كه گلنوشتهها انبار شده بودند میشده و نمک و شوره هم وقتی بیرون بیاید و هوا بخورد اتصاع پیدا میكند و باعث تركاندن كتیبه – چه آجر، چه گلنوشته – میشود. یا این كه اصلاً ممكن است در ساختن آنها از مواد خوبی استفاده نشده باشد؛ كه در گلنوشتههای تختجمشید به این مورد بسیار برمیخوریم. چون در بسیاری از جاها از گِل رودخانهای كه مثلاً در شوش یا میانرودان بوده، استفاده میشده ولی در كتیبههای تختجمشید این طور نبوده است و تكههای سنگ هم در آن پیدا میشود. و اینها باعث تخریب كتیبه میشود.
روی هم رفته بین ده تا دوازده هزار كتیبهی خوب برای خواندن داریم. البته بر روی مقدار زیادی از آنها اصلاً چیزی نوشته نشده ولی شمارش شدهاند؛ چون برای نوشتن آماده شده بودند. دستهای فقط نقشِ مُهر هستند كه احتمالاً مسافران به هنگام جابهجایی به عنوان سند با خود میبردهاند. پیگیریهای مرحوم علاء باعث شد گلنوشتههایی كه كَمِرون آنها را خوانده ولی هیچ وقت چاپ نكرده بود به علاوهی سه صندوق به ایران برگردد.
پس از انقلاب و پیگیریهایی كه بر پایهی قرارداد الجزایر پیش آمد، دولت ایران قرار بود ادعاهای خود را برای اشیایی كه در آمریکا دارد اعلام كند. ولی متأسفانه به علت این كه زمان زیادی گذشته بود، كسانی كه در موزه كار میكردند نمیدانستند خردهریزههایی وجود داشتهاند كه شمارش نشده بود. آنها قطعههای خُرد را شمارش کردند که بالغ بر 35 یا 37 هزار قطعه بود، از اینرو با شادمانی گفتند كه ما تمام كتیبهها را از آمریکا تحویل گرفتهایم و دیگر هیچ چیز در آنجا نداریم.
من كه در سال 1377 همكاری با سازمان میراث فرهنگی و موزهی ملی ایران را شروع كردم، درخواست كردم كه آنها را به ایران برگردانند. خواهناخواه كسی زیر بار نمیرفت و به من گفتند كه باید ثابت كنم. من با جستوجو در بایگانیهای مركز باستانشناسی سابق و میراث فرهنگی امروز توانستم اسناد و مداركی جمع كنم كه نشان میداد پنجاه صندوق به آمریکا رفته، نه سه صندوقی كه به ایران برگشته است. سرانجام آنها راضی شدند و به خود من مأموریت دادند كه با آمریکاییها برای بازگرداندن این كتیبهها مذاكره كنم و فرصتی دست داد كه با رییس وقت مؤسسهی شرقی دانشگاه شیكاگو و یكی از استادانش كه از شاگردان «كمرون» بوده و امروز استاد دورهی «بابلی نو» در مؤسسهی شرقی است و این كتیبهها اکنون در اختیار اوست، مذاكره كنم. آنها بدون هیچ مشكلی واقعاً پذیرفتند كه تمام گلنوشتهها به ایران برگردد. چون هم برای ایشان جاگیر بود و هم كسی نبود كه روی آنها مطالعه كند. در ضمن گفتند كه هزینهی بلیت سفر مرا هم میپذیرند و برای دو ماه اقامت در آمریکا که برای شمارش و بستهبندی كردن نیاز بود، خواستند كه هزینهی اقامتم را دولت ایران بپردازد.
وقتی به ایران بازگشتم، گزارش گفتوگوی خود را تقدیم ریاست وقت سازمان میراث فرهنگی کشور کردم. این موضوع تا مدتی فراموش شد و وقتی دوباره به جریان افتاد، روزی به من زنگ زده شد كه فلانی، برای تو دو میلیون تومان در نظر گرفتهایم كه دو ماه به آمریکا بروی، كه با نرخ آن روز، برابر با روزی 51 یا 52 دلار میشد در حالی كه كرایهی اتاق، شبی 100 دلار بود. من آن مبلغ را نپذیرفتم و گفتم حاضر نیستم با این مقدار بروم. اصرار كردند از آمریکاییها بگیرم و من نپذیرفتم. البته شاید هدفِ دیگری در كار بود و آن این كه كس دیگری غیر از من باید میرفت كه این كتیبهها را دریافت كند، چون چند ماهی نگذشته بود كه رونوشت نامهای از مؤسسهی شرقی به من رسید كه به سازمان میراث فرهنگی نوشته بودند حاضر نیستند آن كتیبهها را به كس دیگری غیر از من برای بازگرداندن تحویل بدهند.
خوب، اینجا هم سرمان به سنگ خورد. یک سال بعد، من دبیر هیأت علمی كنگرهای شدم به نام «نخستین همایش پیوندهای فرهنگی ایران و غرب آسیا» كه وقتی پیشجلسهی كنگره در سال قبل از خودِ كنگره انجام شده بود، تعدادی از استادن دانشگاه شیكاگو كه عضو هیأت علمی کنگره بودند، برای خواندن مقالهها و این كه بدانیم چگونه كنگره را برگزار كنیم به ایران آمدند. آنها در گفتوگویی با میراث فرهنگی توافق كردند كه هر چند وقت یك بار 300 گلنوشته را پس از عكس گرفتن به ایران برگردانند. اما وقتی كه اولین گروهِ گلنوشتهها برگشت با هایوهوی و جنجالهای تبلیغاتی در ایران و آمریکا روبهرو شد. دلیلش را هم میدانید، كه یك خانواده از یهودیانی كه در انفجاری در آرژانتین كشته شده بودند ادعای غرامت كردند كه چون این كتیبهها اموال دولت ایران هستند، باید حراج شود و وجه آن در اختیار آنها قرار گیرد. چون قانونی در زمان «ریگان» در آمریکا تصویب شده بود كه اگر دولتی در یك امر تروریستی دست داشته باشد، دولت یا دادگاههای آمریکا میتوانند به نفع دادخواه، اموال آنها را ضبط كنند. اما در همانجا قید شده كه اشیای فرهنگی و نمایشگاهی مستثنا هستند، چون این اشیا متعلق به دولتها نیستند و به ملتها تعلق دارند. وقتی كه این ادعا در دادگاه مطرح میشود، از طریق مجاری سیاسی دو بار به دولت ایران نامه میدهند كه چنین ادعایی شده و شما وكیلتان را معرفی کنید. متأسفانه چون دولت ایران، نه دادگاه را به رسمیت میشناسد و نه این دادخواهی و ادعا را، از معرفی وكیل خودداری كرده و موضوع را بیپاسخ میگذارد.
دانشگاه شیكاگو، خود، وكیل گرفت و به قول خودشان برای دادگاهِ اول، یك میلیون دلار خرج کرد كه متأسفانه دادگاه به آنها گفت كه شما تنها امانتدارید و صاحب مال نیستید و چون صاحب مال اینجا حضور ندارد، رای به نفع مدعیان است. دانشگاه شیكاگو درخواست استیناف کرد و موضوع را به دادگاه بالاتر برد كه این بار، سازمان میراث فرهنگی که دیگر هوشیار شده بود، وكیلی را معرفی کرد. اما حدود سه هفته پیش كه دادگاه دوم تشكیل شد، ظاهراً حكم داده است كه این اشیا باید حراج شود. به هر حال در همین زمان عدهای دیگر هم مدعی آثار ایرانی میشوند و میگویند كه گنجینهی عظیمی از اموال ایران آنجا خوابیده و باید آنها را به نفع ما که از جریانهای روز که شاید دولت ایران در آنها دخالت داشته، زیان دیدهایم پرداخت شود.
به قول یکی از استادان دانشگاه شیکاگو، اگر بزِ كسی در خاورمیانهی امروز كشته شده باشد، ادعای غرامت از دولت ایران میكند. عدهای از سربازان آمریکایی هم كه در بیروت بودند ادعای غرامت كردند و انگشت گذاشتند روی اشیای ایران؛ نه تنها در مؤسسهی شرقی دانشگاه شیكاگو بلكه در موزهی پنسیلوانیا كه در دامغان همكاری كرده است؛ موزهی متروپولتین كه اشیای ایرانی بسیاری دارد؛ هاروارد كه «تپه یحیا» را حفاری كرده، و دادگاه هم گفته كه اسنادشان را تحویل دهند که آیا واقعاً اینها مال دولت ایران است یا نه. و این امر كه بعضی وقتها گرفتاری ایجاد میشود. مثلاً اشیایی متعلق به ایران رفته به دانشگاه شیكاگو، چیزهایی كه بر اساس تقسیمبندی مرسوم آن روزگار سهم دانشگاه شیكاگو میشده، اسنادِ آن در یك كشتی بوده كه در جنگ جهانی دوم اژدر خورده و زیر آب رفته است. یا خردهسفالهایی كه از «چُغامیش» دارد كه در تپهی خلیلی یا خلیلیان در نزدیكی دزفول بوده، پس از انقلاب اسنادش از بین رفته است. حالا چهقدر سهم آنها بوده؟! به هر حال دانشگاه شیكاگو به همراه دانشگاه پنسیلوانیا، متروپلتینمیزیوم و دانشگاههای دیگر آمریکا هم درگیر این مسأله هستند و گرفتاری دارند و متأسفانه جستهوگریخته از آمریکا به من خبر میرسد كه عملكرد وكیل ایران خیلی ضعیف است و نتوانسته آن طور كه باید – حال عمد یا غیر عمد - دفاع كند.
این تاریخچهی گلنوشتهها بود. ولی اگر بخواهیم دربارهی خود گلنوشتهها صحبت كنیم، اسناد اداری یا مالی دستگاه ایالت فارس هستند. من از كلمهی ایالت به جای استان استفاده كردم چون استان فارس امروز مثله شده است؛ یك تكهاش استان بوشهر است، یك تكه استان كهگیلویه و بویراحمد، یك تكه استان هرمزگان است، یك تكهاش هم جزو یزد شده و یك تكه هم جزو اصفهان. منظور من از ایالت فارس، از حدود یزد تا كرانهی رود مارون است كه امروز در خوزستان است و بهبهان در كنار آن قرار دارد. زمان این گلنوشتهها از سال سیزدهم تا بیستوهشتمِ پادشاهی داریوش بزرگ است. یعنی از سال 509 و اگر اشتباه نكنم تا 494 یا 496، و در بردارندهی فعالیتهای ادارهی مالی دستگاه داریوش است.
آنها را به چند فصل تقسیم میكنیم. اول این كه در 31 گروه (كاتگوری) جای داده شدهاند که این بستگی به فعل بهکار گرفته در متن و نحوهی اجرای كاری كه انجام میشود، دارد؛ كه از حملونقل شروع میشود تا تحویل دادن، انبار كردن، ذخیره كردن برای غذا و علوفه، و هزینه و دستمزدهای سران حكومتی، شخص داریوش و خانوادهاش، اجرای مراسم دینی یا تولید كالایی مثل دادن جو برای آبجو درست كردن یا پوست چهارپا را به دبّاغی بردن كه پس از تمام این چیزها به دریافتكنندهی غایی میرسیم كه شامل كسانی میشد كه برای آنها هزینه كرده بودند. مثل كارگرانی كه با عنوانی بهخصوص یا شخصی بهخصوص با ذكر نام آمده است و البته بعضیها نام دارند ولی شغلشان ذكر نشده است و گروههای مختلف كارگری، چه زن و چه مرد و چه بچه كه خانوادهی كارگری بودند. بعد حقوقهای ویژهی – مشابه اضافهکاری - كه به آنها داده میشد.
مثلاً اگر نگاه كنید در شهر شیراز حقوقها تا پیش از سالِ بیستم داریوش، همیشه به شراب پرداخت شده و بعضی وقتها اضافه بر آن، گندم یا جو به آنها میدادند. ولی از سال بیستم به بعد كمی اوضاع تغییر میكند و گندم جانشین شراب میشود و شراب است كه بعضی وقتها اضافه بر آن، به آنها داده میشد. یا مادرانی كه بچه به دنیا میآوردند یك نوبت - به اندازهی یك روزِ ماه – چیزی اضافه به آنها میدادند كه اگر فرزندشان پسر بود دو برابر كسی كه دختر به دنیا آورده بود، دریافت میكرد. و نیز مسافران كه گروه عظیمی بودند كه در سفر بودند و بیشتر از شوش به تختجمشید یا شهر دیگری كه احتمالاً در شمال نیریز است برای استخراج معدن آهن میروند. یا این كه از این سوی، یعنی شرق به شوش میآمدند. باید این را در نظر داشته باشیم كه بیشتر مواقع، شاه (داریوش) در شوش ساكن بود و زمان خیلی كمی را در تختجمشید زندگی میكرد و آن هم برای اجرای مراسمی ویژه به آنجا میرفت. بر اساس گلنوشتهها، شوش، پایتخت سیاسی بوده و میتوانیم بگوییم كه داریوش اكثر وقتها را در شوش میگذرانید نه تختجمشید.
حال میرسیم به كارگرانِ روزمزدی كه تخصص خاصی داشتند و از شهری به شهر دیگر برای اجرای كاری ویژه میرفتند كه روزمزد، حقوق دریافت میكردند كه حتا اگر 12 ماه حضور داشتند و حقوق میگرفتند حقوقشان روزمزد حساب شده است. و نیز جانوران كه علوفهشان را میدادند و شامل اسب و خر و شتر بود و نیز انواع و اقسام ماكیان كه پرورش میدادند. و علاوه بر علوفهی اسبانی که پیشتاز بودند و پیرَّدَزیش خوانده میشدند و در مسیر میان دو منزلگاه رفتوآمد میكردند، كمی شراب هم برای تقویت به آنها داده میشد. سپس نامههایی كه فرادستی به زیردستش فرمان میدهد كه فلان كار را انجام دهد. و همچنین برچسبها. باید اشاره شود که در هنگام ساخت و شکل دادن گلنوشتهها بندی مویین بهصورت حلقه برای آویختن در آن مینهادند كه قبل از آویزان كردن گلنوشتههای مربوط به شخصی، برچسب كوچكی هم بر آن مینهادند كه یا اسم طرفی بوده كه كتیبهها به او مربوط میشده، یا اسم كالایی كه در کتیبه آمده بود. مثلاً مینوشتند گندم، كه بعضی وقتها سال و اسم محل هم آورده میشود. ولی به طور كلی خیلی كوچك هستند.
گزارشهای روزانه و سالانه هم هست كه مثل دفترند. اما موضوعی كه حتماً باید در مورد این گلنوشتهها گفت این است كه سرشار از واژههای ایرانی هستند كه بسیاری از آنها هنوز ردیابی نشدهاند و زبانشناسان ایران و كسانی كه كار ایرانشناسی میكنند باید روی آنها كار كنند. سالها مرحوم «گِرشویچ» روی اسمها و بسیاری از این واژهها كار كرده و مقدار زیادی از آنها را معرفی كرد. «بَنوِنیست» نیز كار كرده و این اواخر «مایرهوفر» است كه این كار را به خصوص روی نامها انجام داده است. ولی هنوز معنی خیلی از واژهها را نمیدانیم.
نیز این آثار از نظر جغرافیایی بسیار غنیاند و به كمك نقشِ مُهرها و نشانهایی كه در آنهاست میتوانیم نقشهای از جغرافیای شمال فارس، از حدود نیریز تا نزدیكیهای رود مارون، ارایه كنیم. و شاهراهِ اصلی تختجمشید به شوش تا رود مارون را هم كموبیش میتوانیم مشخص كنیم. همینطور منزلگاههایش و نیز كموبیش فاصلههایشان. در ضمن خیلی از جاها را كه حتا امروز هم نامشان باقی مانده در میان این گلنوشتهها پیدا میكنیم. اگر در میان شما كسی اهل شیراز باشد حتماً با كلمههای دودَج، داریون و هزار، آشنایی دارد كه تمام اینها بازمانده از زمان داریوش است. حتا خود شیراز و نیریز و خیر. زرقان كه در این متنها رکَّن آمده و در سنگنوشتهی بیستون، در متن فارسی باستان آن «رَگَ»، و بعد «ز» به آن اضافه شده است. در اوایل اسلام رَكان میگفتند. این است كه باید گفت اطلاعات بسیاری به ما میدهند. در واقع سیستم اداری و مالی داریوش را به ما نشان میدهند.
در آن روز گروهی هستند كه كارشان تخصیص کار و کارگران بود. گمارندگان كار به كارگران كه در كل ایالت فارس از شش نفر بیشتر نیستند و حدود سی و چند نفر هم هستند كه تقسیمکنندهی كالاها هستند و این مسؤولیت را دارند كه این كار را انجام دهند. و حدود دو، سه هزار نفر كه هر كدام در شهرهای مختلف زیر دست این سی و چند نفر كار میكنند و كالا را به مصرفكنندهی غایی میرسانند. در ضمن نامهای مختلف بسیار با شغلهای مختلف هم به چشم میخورد و نام بسیاری از كالاها، میوهها و درختها كه از بعضی از آنها، امروز هم استفاده میكنیم. مثل كلمهی «دوددَ» كه «توت» است. یا «وومروددَ» كه «اَمرود» میشود و «بایَ» كه «به» است، و همانند اینها. بعضی وقتها ردّ پایی از آنها را در زبان فارسی امروز هم میبینیم. مثلاً گوسفند «یک بُر» (یک ساله) و «دو بُر» (دو ساله) كه احتمالاً واژهی ایلامی «بِل» است كه به صورت «بُر» باقی مانده. یا مثلاً در شیراز به گوشت خوب میگویند «كُوِ» که به احتمال، همان واژهی ایلامی به معنای «برّه» است. یا «چَپِش» كه در فارس و خوزستان میگوییم، بازماندهای از دوران هخامنشی به معنای میش است. به واقع بسیاری از واژههایی كه امروزه در ایران هست ریشههایش را میتوانیم در آنجا ببینیم و درك كنیم و نیز نام مكانها، جاها و شهرها كه شاید خیلیها از آنها از دوران پیش از هخامنشی باقی مانده است.
تا كنون نزدیك چهار هزار و هفتصد و اندی از این گلنوشتهها خوانده شده است. از گلنوشتههای باروی تختجمشید 2587 تا در یك كتاب و 33 تا در یك مجله چاپ شده است. امیدوارم کار من هم كه ترجمهی متن 164 گلنوشته است بهزودی به چاپ برسد. 2586 گلنوشتهی دیگرخوانده هم هست كه حدود ششصد و اندی از آنها را به فارسی و انگلیسی ترجمه كردهام که امیدوارم آنها هم روزی به چاپ برسند