نوروز
جشن نوروز - اقبال یغمائی
- نوروز
- نمایش از سه شنبه, 10 فروردين 1395 20:53
برگرفته از مجله آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت)، بهمن و اسفند 1344، شماره359و 360، ص 8 تا 16
اقبال یغمائی
اشتراک سنن و آداب و رسوم ملی، بتحقیق قدیمترین و استوارترین پایههای همبستگی یک جامعه است و هـر ملت کـه سنتهای دیرین و ملی خویش را نیکوتر پاسداری و نگهبانی کند بیگمان پاینده میماند و دیر اتفاق میافتد که پیـشآمدهای روزگار بتواند ملیت و آزادی آنان را به خطر اندازد.
جشن نوروز از جمله آداب و رسوم ملی و با ارج ماست و اکنون کـه بهاران و گاه برگزاری این جـشن بـزرگ است به مناسبت، تاریخچۀ آن به اختصار یاد میشود.
معنی جشن
کلمۀ جشن از ریشۀ «یسن» - «یجن» سانسکریت - و«یزشن» پهلوی است که به ترتیب از مصدرهای: «یز»، «یج»، «یشتن» گرفته شده و به معنی ستایش و پرستش است.
وجه تسمیۀ نوروز
در باب وجه تسمیۀ نوروز تاریخنویسان و محققان را عقاید گوناگون، و بعضی به افسانه مانند اسـت اما چون آوردن برخی از آنها خالی از لطف نیست یاد میشود.
فردوسی سرایندۀ نامور ضمن شرح پادشاهی جمشید1آورده است:
چون آن کارهای وی آمد بجای
ز جای مهین برتر آورد پای
به فر کیانی یکی تخت ساخت
چه مایه بدو گوهر اندر نـشاخت
که چـون خواستی دیو برداشتی
ز هامون بگردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت اوی
فرومانده از فرۀ بخت اوی
به جمشید بر،گوهر افشاندند
مر آن روز را«روز نو»خواندند
سر سال نو هرمز فرو دیـن
برآسوده از رنـج تن دی ز کین
بزرگان بشادی بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند
چنین روز فرخ از آن روزگار
بمانده از آن خسروان یادگار
و نیز نوشتهاند به زمان پادشاهی جم، اهریمن بد کنش، برکت از همۀ مردمان باز- گرفت، باد را از وزیدن و چشمهها را از جوشیدن بازداشت تا آبادانیها و مـردمان هـمه تباه شوند. پادشاه به نابود کردن اهرمن برخاست، به یاری آهورامزدا بر او و یارانش پیروز گشت و درحالیکه چهرهاش چون خورشید تابان شده بود به جایگاه خویش بازآمد. در همان روز درختان خشکیده سبز و خرم شدند، از چـشمههای خـوشیده جـویهای بزرگ روان گردید و جهان پر- نعمت و بـرکت شـد. مردم از چـنین دگرگونی در شگفت و شادمان شدند. جشنها برپا داشتند و آن روز را «نوروز» نام نهادند. و به افسانه نوشتهاند که به زمان پادشاهی کیومرث2 ستارهشناسان دریافتند که در هر سال، فروردین، مدتی از نقطۀ اصـلی خـود دنـبال میافتد، و پس از سپری شدن هر دورۀ 0641 سال، به جـای خـویش بازمیگردد. در چهار صد و بیست و پنجمین سال پادشاهی جمشید یک دورۀ کامل 0641 ساله به پایان رسید، و دورۀ جدید اعتدال ربیعی آغـاز شـد جـمشید آن روز را گرامی داشت و مردمان را به برپا داشتن جشنی با شـکوه فـرمان داد و از آن زمان مراسم نوروز بجای ماند.
در نوروزنامه که منسوب به حکیم عمر خیام نیشابوری است در اشارت بـه هـمین افسانه چنین آمده است:
«...اما سبب نهادن نوروز آن بوده است که چون بدانستند که آفـتاب را دو دور بـود یـکی آنک هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروز، به اول دقیقۀ حمل باز آید به همان وقت و روز که رفـته بـود بـدین دقیقه نتواند آمدن3،چه هر سال از مدت همی کم شود؛ و چون جمشید آن روز را دریـافت «نوروز» نام نـهاد و جشن آئین آورد، و پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند.
ابن البلخی مؤلف فارسنامه دربارۀ چگونگی پیدایی جشن نوروز گـفته است:4
«...پس بـفرمود (جمشید) تا جمله ملوک و اصحاب اطراف و مردم جهان به اصطخر حاضر شوند، چه جمشید در سرای نـو بـر تخت خواهد نشستن نو جشن ساختن و هـمگان بـر ایـن میعاد آنجا حاضر شدند، و طالع نگاه داشت و آن سـاعت کـی شمس به درجۀ اعتدال ربیعی رسید وقت سال گردش، در آن سرای به تخت نشست و تـاج بـر سر نهاد. و همۀ بزرگان جـهان در پیـش او بایستادند. و جـمشید گـفت بـر سبیل خطبه که ایزد تعالی و رج و بـهای، تمام گـردانید و تأیید ارزانی داشت و در مقابل این نعمتها بر خویشتن واجب گردانیدیم کی با رعـایا عـدل و نیکویی فرماییم.چون این سخنان بگفت همگان او را دعـای خیر گفتند، و شادیها کـردند و آن روز چـشم ساخت و نوروز نام نهاد و از آن سـال بـاز،نوروز آیین شد و آن روز هرمز از ماه فروردین بود و در آن روز بسیار خیرات فرمود و یک هفتۀ متواتر به نـشاط و خـرمی مشغول بودند.و بعد از آن یک شبانه روز عـبادتگاه رفـت و یـزدان را عز ذکره پرسـتش و شـکر گذارد.»
در تاریخ بلعمی در همین مـعنی آمـده است:5«...پس علما گرد کرد و از ایشان پرسید که چیست که این پادشاهی بر من باقی و پایـنده دارد؟گـفتند:داد کردن و در میان خلق نیکی. پس او داد بگسترد و عـلما را بـفرمود که روز مـظالم مـن بـنشینم و شما نزد من آیـید تا هرچه در او داد باشد مرا بنمایید تا من آن کنم.و نخستین روز که بمظالم بنشست روز هرمز بـود از مـاه فروردین.پس آن روز را نوروز نام کرد تا اکنون سـنت گشت.»
ابو ریحان بـیرونی در کـتاب التـفهیم لاوایل صناعة التـنجیم آورده اسـت6:«از رسمهای پارسیان نوروز چیست؟نخستین روز است از ماه فروردین و از این جهت «نوروز» نام کردند زیرا که پیشانی سال نو است.»
معنی فروردین
فروردین جدا شده از لفظ Fravarlinam فـرس هـخامنشی اسـت که صورت مفرد آن Fravarti است و به اوستائی ravashi و به پهـلوی Fravahr گـفته مـیشود و بـه مـعنی وجـود روحانی سرمدیست.
از قدیمترین زمان مردمان ارواح را مقدس و گرامی میداشتند اما احترامگزاری آنان با ترس و وحشت آمیخته و توأم بود زیرا میپنداشتند ارادۀ ارواح درخوشبختی یا بدبختی، تندرستی یا بیماری آنان اثر فراوان دارد.
بتدریج پایۀ این تصور سست و احترام به صورت حقیقی جلوهگر شد و پیشوایان دینی و روحانی هم مردم را به بزرگداشتن و مـقدس شـمردن ارواح میخواندند.
در اوستا برای مردم پنج نیروی شگرف به نامهای: «آهو»، «دئنا، «با اودا»، «اورون»، «فروشی» شمرده شده که هر یک وظیفه های خاص دارد و به درجۀ معینی از کمال است.
افضل این پنج فروشی است که از جانب مـزدا مـأمور حمایت و نگهداری مردمان است. این نیروی پاک آسمانی چنانکه پیش گفته شد از آغاز بدنیا آمدن آدمی با او همراهست، حتی پس از مرگ هم پیوستگیهای خود را با بستگان و نزدیکان او نمیگسلد.
ایرانیان قـدیم مـعتقد بودند در روزهای جشن نوروز کـه بـه ماه فروردین است فروشیهای مردگان به خانههای بازماندگان آنان فرود میآیند و هفت روز در آنجا به کار و رفتار آنان میپردازند؛ اگر سرای ایشان پاکیزه بود و پاکاندیش و راستگو و مهربان و نـکوکار و پرهـیزگار بودند، در حق آنا دعـاهای نـیک میکنند و شادمان و خشنود به آسمان بازمیگردند اما اگر آنان را بدخو و نامهربان،دروغزن و زشتکار و ناپارسا دیدند آزرده خاطر و رنجیده بازمیگردند و نفرین میکنند.
پس گذشتن سالیان بسیار، مردمان بعض آبادیها، از جمله مردم شهرکها و دیههای پیرامون یزد که آداب و رسوم باستانی خـود را نـیکو نگهداشتهاند و هنوز مراسم جشن سده را به آیین گذشتگان بجا میآورند،معتقدند شب پیش از نوروز،به نیم شب،فریشتگانی از آسما فرود میآیند تا چگونگی زندگی و کارهای آنان را نیکو بنگرند بدین سبب دو سه روز پیش از جـشن نـوروز خانههای خـود را با دقت و مواظبت بسیار پاکیزه و چیزهای فرسوده و بیفایده را دور میکنند.در تنور خانه چند گردۀ نان شیری بجا مـینهند و از غذای خوبی که به شب عید پختهاند مقداری در ظرف غذا بجای نـهاده در اجـاق مـینهند تا آن فرشته با نان بخورد و در حق آنان دعا کند تا سال نو به نیکبختی و تندرستی و شادمانی روزگـار بـگذرانند چراغ را نیز یک شبانه روز تمام روشن نگهمیدارند و نمیکشند.
نوروز خاصه و عامه
مدت جشن نوروز را تاریخنویسان و پژوهندگان متخلف ذکـر کـردهاند و بـرخی یک ماه و بعضی کمتر نوشتهاند. آنچه از متون تواریخ و دیگر مآخذ و منابع استنباط میشود اینست که مدیت ایـن جشن ده روز بوده که پنج روز اول را نوروز عامه، و پنج روز دوم را نوروز خاصه،یا نوروز بزرگ و یا جـشن بزرگ مینامیدهاند.
ابوریحان در اشاره بدین مـطلب نـوشته: «و آنچ از پس اوست از این پنج روز همه جشنهاست و ششم فروردین ماه نوروز بزرگ دارند زیراک خسروان بدان پنج روز حقهای حشم و گروهان و بزرگان بگزاردندی و حاجتها روا کردندی.آنگاه بدین روز ششم خلوت کردندی خاصگان را؛و اعتقاد پارسیان انـدر روز نخستین آنست که اول روزیست از زمانه و بدو فلک آغازیدن گشتن.)
شهمردان رازی در روضة المنجمین آورده است:«آنچه معروفست آن دانند که خسروان چون نوروز بودی بر تخت نشستند و پنج روز رسم بودی که حاجت مردم روا کردندی و عطاهای فراوان دادندی و چون ایـن پنـج روز بگذشت به لهو کردن و باده خوردن مشغول شدندی.پس این روز از این سبب بزرگ کردندی.»
تا اوان شهریاری هرمز بن شاپور این رسم و آئین برقرار بود.از آن پس فاصله و تفاوت میان نوروز عامه و خاصه از میان برخاست و بهم پیـوسته شد.
مراسم بـرگزاری جشن نوروز در ایران باستان
چنانکه اشاره شد در پنج روز اول همۀ مردم به رسیدن جشن نوروز شادیها میکردند و به سرور و خوشی میپرداختند. بجا آوردن آداب نوروز خاصه دربار پادشاهان با شکوه و جلال بود. بیست روز پیش از فرا رسیدن نوروز در کـاخ پادشـاهی دوازده ستون برپا میداشتند و بالای هر ستون یکی از غلات یا حبوب: گندم، برنج، ارزن، ذرت، کاورس (ارزن درشت) نخود، لوبیا، عدس، باقلا، ماش، کنجد، میکاشتند و معتقد بودند هر یک که سبزتر و شادابتر می شد فراوانی و رونق و برکت آن در آن سال بیشتر میشد.
به قول مؤلف نوروزنامه «آئین ملوک عـجم از گـاه کـیخسرو تا بروزگار یزدگرد شهریار که آخـر مـلوک عـجم بوده چنان بوده است که نوروز نخست کس از مردمان بیگانه موبد موبدان پیش ملک آمدی با جام زرین پرمی، و انگشتری،و درمی و دیـناری خـسروانی.و یـک دسته خوید سبز رسته و شمشیری و تیر و کمان،دوات و قلم، و اسـپی و بـازی و غلامی خوبروی، و ستایش نمودی و نیایش کردی او را به زبان پارسی،به عبارت ایشان.چون موبد موبدان از آفرینش پرداختی پس بزرگان دولت درآمدندی و خـدمتهای پیـش آوردندی.»
آفرین مـوبد موبدان
«شها به جشن فروردین، به ماه فروردین آزادی گزین یزدان و دین کیان،سروش آورد ترا دانـایی و بینائی به کاردانی و دیرزیو با خوی هژیر، و شاد باش بر تخت زرین،و انوشه خور به جام جمشید،و رسم نیاکان در هـمت بـلند و نـیکوکاری و ورزش داد و راستی نگاهدار.سرت سبز باد و جوانی چو خوید.اسپت کامکار و پیروز،و تیغت روشن و کـاری بـه دشمن،بازت گیرا و خجسته و کارت راست چون تیر،و هم کشوری بگیر نو بر تخت با درم و دینار،پیشت هنری و دانـا گـرامی و درم خـوار و سرایت آباد،و زندگانی بسیار.
«چون این بگفتی چاشنی کردی جام به ملک دادی و خوید در دسـت دیـگری نـهادی و دینار و درم در پیش تخت او بنهادی و بدین این خواستی که روز نو و سال نو هرچه بزرگان اول دیـدار چـشم بـر آن افگند تا سال دیگر شادمان و خرم با آن چیزها در کامرانی بمانند و آن بر- ایشان مبارک گردد کـه خـرمی و آبادانی جهان در این چیزهاست که پیش ملک آوردندی.
آوردن زر به خدمت پادشاه از آن سبب بود کـه مـیگفتند دیـدن زر بر روشنی چشم،شادی دل،نیروی دانش،زیبائی چهر،فر جوانی میفزاید و پیری را میراند و معتقد بودند که انگشتری نشانۀ مـردانگی و رای درسـت و عزیمت نیکوست.در فضیلت خوید میگفتند:جو هم داروست و هم غذا؛هرجا افتاده شود میروید.بیست و چهار گـونه بـیماری سـخت را شفا میبخشد سبوس جو و گندم پیهای سست را نیرو میدهد.پریشتی و فزونی خوید جو نشانی فراخی معیشت و ارزانی است. ترقی دیـوان را بـه پایۀ مردمی، و فرونی مردم را به جایگاه فرشتگان، به نیروی قلم میدانستند و شاه جـانوران گـوشتخوار را بـاز،و بهترین چارپایان را اسب تصور میکردند. شراب را سودمند میشمردند و میگفتند که زدایندۀ غم، فزایندۀ شادی است، پوست تن را نرم و تـازه و هـوش را تـیز،و مردمان بخیل و جبان را بخشنده و بیباک میکند.
برای دیدار نیکو چهار خاصیت میشمردند: خجسته کردن روز،خـوش گـردانیدن عیش، زیاد شدن مال و جاه،افزون شدن مردانگی و جوانمردی.
پس از این تشریفات شهرداران و سپهبدان و بزرگان به خدمت پادشاه بازمییافتند و تـحفهها و پیـشکشهای خود را که از طرایف روزگار بود از نظر شاهنشاه میگذراندند. خزانهدار پادشاه بهای هدیه را میسنجید و در دفـتر مـخصوص ثبت میکرد و رسم چنین بود که اگـر خداوندان هـدیهها را بـه وقتی حاجتی پیش میآمد پادشاه به آنـان یـاری و نیکی میکرد.مثلا اگر یکی از آنان میخواست دخترش را به شوی دهد،یا پسرش را داماد کند،یل هـلتع بـنا نهد و چندان مال برایش بـجا نـمانده بود،پادشاه وی را بـینیاز میکرد.
به نوروز پادشاه نیکوترین لباسها را بـه تـن میپوشید، خویش را به زیباترین زیور میآراست و بر تخت مینشست. آنگاه کس که نام نیکو و خـوی پسـندیده داشت و نرم گفتار و شیرین زبان بـود بر پادشاه ظاهر مـیشد و مـیگفت:«اجازت فرمایی که به خدمتت درآیم؟»شاه مـیپرسید نـامت چیست،از کجا میآیی،با تو چیست، همراه که آمدهای و به کجا خواهی رفتن؟او جواب میداد: «نام من خـجسته است؛ و هـرکس فرمند و نیکبخت و پیروز باشد بـا مـن بـیاید.»پادشاه به خوشرویی و مهربانی او را نـزد خـویش میخواند.چون به پایگاه پادشاه مـیرسید خـوانی که بر دست داشت میگسترد جامی آکنده از سکههای نو،هفت شاخۀ کوچک از درختان گوناگون، و گـردهای نـان که از گندم و جو پخته شده بود بـر آن مـینهاد و به نـیایش میپرداخت.
روز نـوروز آبـی را که چند دوشیزه زیـبا از زیر آسیاب برداشته و در کوزهای آهنین یا مسین مزین به یاقوت و زبرجد کرده بودند به خدمت پادشـاه مـیبردند.در این روز سلطان برای تبرک شیر و پنیر تـازه میخورد.
آیین پذیرایی
شهریاران سـاسانی را آیـین چـنین بـود که از اول تا پنـجم فـروردین طبقات مختلف را در دربار خود راه میدادند.در روز اول،عامۀ مردم، در روز دوم دهقانان،روز سوم موبدان بزرگ به دیدار شهریار نوروز دوشـیزهای زیـبا در کوزهای مسین یا آهنین آبی را که از زیر آسـیاب برداشته بـود بـه خـدمت پادشـاه میبرد.
روز چـهارم تنها افراد خاندان و مصاحبان مخصوص،و روز پنجم،پسران و دیگر مقربان، حق حضور داشتند و از آن روز به بعد پادشاه با کسی جز ندیمان خاص و محرمان نمینشست.
پادشاه در روز نوروز آنچه را برای دفتر دربار بکار بود مـانند کاغذ و پوستهاری لازم برای تنظیم رسائل،فراهم میکرد و طومارها و نوشتههایی را که مهر کردن آنها واجب بود و «اسپیدا نوشت» یا «اسپید نوشت» نامیده میشد مهر میکرد.
پادشاهان ساسانی برای نیکو برگزار کردن جشن نوروز و شکوهمندی آن،همۀ آتشکدهها را پاک میکردند؛ آتشکدههای تـازه بـنیان مینهادند و به خنیاگران فرمان میدادند که آهنگهای نو و شادیآور بیافرینند.این آهنگها حتی در دورههای اول اسلامی در سراسر ایران خاصه در خراسان و بین النهرین رواج داشت و مردم به آهنگهای:باد نوروزی،نوروز بزرگ، نوروز خردک،آفرین بهاری،ساز نوروز و مـانندهای آن سـخت آشنا بودند.
میان پادشاهان قدیم ایران اردشیر بابکان سردودمان ساسانی و بهرام گور و انو شیروان دادگر بیش از دیگر پادشاهان به بزرگداشت جشن نوروز توجه داشتند.این سه پادشـاه بـزرگ هر سال به هنگام نوروز هـرچه جـامه در خزانه داشتند به خدمتگزاران و نزدیکان میبخشیدند.
آیین نوروز در زمان خلفا
ایرانیان پس از غلبۀ تازیان، برای اینکه آثار و آداب و مراسم ملی- شان یابنده بماند به آن رنگ و جلوۀ مذهبی دادند.چنانکه دربارۀ جشن نوروز حـدیثها و روایـات مذهبی پرداختند و واقعۀ غـدیر خـم و روز آغاز خلافت حضرت علی بن ابیطالب (ع) را همزمان با جشن نوروز شمردند. عجب اینکه این روایت نادرست نیست زیرا روز غدیر خم که به سال دهم هجرت اتفاق افتاده مطابق 92 حوت و روز چهارم از خمسۀ مسترقه، دو روز مـانده بـه عید نوروز بوده و اگر آغاز خلافت حضرت امیر (ع)، سرور پرهیزگاران،جلوس رسمی ایشان به مسند خلافت در شمار آید بتحقیق آن روز با روز اول ماه فروردین مصادف بوده است.و نیز بمنظور بجا ماندن آثار باستانی خود نام بـسیاری از آثـار تاریخی را تـغییر دادند مثلا ایوانی از بناهای دورۀ هخامنشی را که در تخت جمشید بجا مانده بود تخت سلیمان و آرامگاه کوروش بزرگ را مقبرۀ مـادر سلیمان نام نهادند.
بهای هدایائی که حکام در زمان معاویه هنگام نوروز و مهرگان بـه خـزانه مـیدادند در حدود پنجاه میلیون درهم بود و تا زمان عمر بن عبد العزیز هر سال مبلغی بدین نام تحویل خزانه میشد.
ظهور ابـو مـسلم خراسانی، پدید آمدن طاهریان پاک نژاد و اقتدار و نفوذ برمکیان در دستگاه خلافت عباسیان، مراسم ملی ایرانیان را دوباره جـلوه و رونـق بخشید.
طبری ضـمن بیان حوادث سال 842 نوشته است: روز چهارشنبه سه شب از جمادی الاولی رفته مطابق با شب یازدهم حزیران در بـازارهای بغداد از جانب خلیفه منادی ندا درداد که در شب نوروز آتش نیفروزند و آب نریزند1و نیز در روز پنـجم همین مذاکره شد ولی در هـنگام غـروب و روز جمعه بر بام سعید بن تسکین،محتسب بغداد که در جانب شرقی بغداد است ندا دردادند که امیر المؤمنین مردم را در افروختن آتش و ریختن آب آزاد گردانیده است.پس عامه این کار را به افراط رسانیدند و از حد تجاوز کردند چنانکه آب را بـر محتسبان شهر بغداد فرو ریختند.
معتضد باللّه خلیفۀ عباسی به نوروز توجه و اعتقاد خاص داشت.این خلیفه به سال 282 هجری فرمان داد تاریخ را که پیش از زمان او کبیسه نشده بود اصلاح کنند تا نوروز به موقع اصـلی بـاز گردد و بحتری و علی بن یحیی شاعران عرب بدین مناسبت و در وصف نوروز شعرهای شیوا سرودند.
نوروز دربار سامانیان دیلمیان و زیاریان
خاندانهای بزرگ ایرانی سامانیان، دیلمیان و آل زیار به رعایت و حفظ سنتهای ملی دلبستگی فراوان داشتند. هنگام نوروز و جشنهای بزرگ دیگر به روش نـیاکان خـود مردم را بارعام میدادند و آداب دیرین را معمول میداشتند.
اشعار نغز و دلکشی که از این روزگاران بجا مانده بیان کنندۀ دلبستگیها و احساسات پادشاهان و مردم آن به این مراسم ملی میباشد.در زمان دیالمه به جائی رسید که بـغداد مـرکز خلافت و کانون اقتدار خلفا مقدم نوروز را جشن میگرفت.
عضد الدوله دیلمی در این روز همۀ مراسمی را که پادشاهان ساسانی بجا میآوردند بجا میآورد.چند ساعت پیش از تحویل سال در مجلس بزرگی که برای این کار ساخته و پرداخته شـده بود مـینشست.لحظۀ تـحویل به سکه زر و سبزه مینگریست سـپس سـتارهشناسان و دانـایان و مردمان گرانمایه و با گوهر را بـار مـیداد نیکوئی و نوازش میکرد.
نوروز در زمان صفویان
پادشاهان دودمان صفوی در برگزاری مراسم جشن نوروز اعتقاد بسیار داشتند.رافائل دومانس در کتابی که به سال 0661 میلادی (0701 هجری) دربارۀ کـشور مـا نـوشته مطالبی یاد کرده است که علاقۀ شدید مردم آن زمان را به حـفظ آداب و رسوم این جشن میرساند. مینویسد: در روز عید همۀ مردم از خرد و بزرگ تن را به جامههای نو میآرایند. کارگران به امید اینکه برای خـریدن لبـاس و لوازم دیـگر خود و فرزندانشان پولی پسانداز کنند چند ماه پیش از عید از خرج خـود مـیکاهند و بر کار میافزایند تا روز جشن جامهشان فرسوده و ژنده نباشد.از ده- پانزده روز پیش از نوروز بهای کتاب رو به کـاهش مـینهد زیـرا طلاب تهیدست برای خریدن قبا و ردای توناچارند همه یا قسمتی از کتابهای خود را بفروشند.
در زمـان شـاه عـباس بزرگ چون نوروز فرا میرسید شاه بارعام میداد و بزرگان کشور و لشکر را به حضور مـیپذیرفت.در ایـن جـشن بزرگ وزیران و حاکمان به پادشاه پیشکشهای گرانبها و نایاب تقدیم میداشتند و شاه با آنان و بـیگانگانی کـه به دربارش راه یافته بودند به بادهگساری میپرداخت.
به نوروز به فرمان شاه در باغ بزرگ نقش جـهان جـشنی بـا شکوه برپا میشد.چراغانی و آذین بندی هر قسمت از غرفههای بسیار این میدان عظیم به یکی از وزیـران بـا یک تن از بزرگان و یا یکی از درباریان واگذار میشد و او برای اینکه به نیکوترین صـورت دسـتور پادشـاه را اجرا کرده باشد چندانکه میتوانست در آراستن آن قسمت میدان که آذینبندی آن به وی سپرده شده بود کـوشش میکرد.شاه در روز جـشن با خوشروئی و گرمی و مهربانی با حاضران سخن میگفت از هر گوشۀ میدان صدای سـاز و آواز شـنیده مـیشد.رقاصان پایکوبی و دست افشانی میکردند و ساقیان به- بادهنوشان باده میپیمودند.
شاه عباس،سلطان بزرگ دودمان صفوی به برگزاری و بزرگداشت جـشن نـوروز چـندان معتقد بود که اگر سالی ایام نورز با روز سوگواری مطابق میافتاد پس از انجام مـراسم عـزاداری به برگزاری جشن میپرداخت چنانکه به سال 0201 هجری که اولین روز سال نو با ششم محرم مصادف افتاد پس از انـجام مـراسم سوکواری جشن را با شکوه تمام پذیره گشت.
به زمان این پادشاه بزرگ برگزاری جـشن نـوروز به تناسب اتفاقات و وقایع دیگر از سه تـا هفت روز مـدت مـیگرفت و هر سال که پادشاه تر دماغتر و شـادمانتر بـود علاوه بر آذینبندی باغ نقش جهان سراسر پل اللّهوردی خان را نیز آذین میبستند و گذرگاه پادشـاه را گـلریزان میکردند.
*** اکنون نیز مراسم جشن فرخندۀ نـوروز در سـراسر ایران عـزیز،با شـکوه تـمام برگزار میشود و در تاریخ کهن و پرحادثۀ جهان ایـن جـشن تنها جشنی است که از چهار هزار سال پیش به یادگار مانده است.
جشن همایون نـوروز عـمیقترین، اصیلترین و دیرینترین آداب و رسوم مشترک جامعه ایرانیست و برپا داشـتن این جشن یکی از نـشانههای بـزرگ ملیت و همبستگی قومی ماست و هـر ایرانی پاک نـهاد و با گوهر باید بکوشد، تا جهان و ایران و ایرانی بجاست،این آیین نیکو را گرامی بدارد.
پینوشتها:
1. جمشید از پادشاهان اساطیری ایـران باستانست.پارچه بافتن،زر و نقره و ارزیر و سرب از کان برآوردن،سلاح و پیرایه ساختن،تخت و تاج و یاره و طوق و انگشتری بکار بردن، گوهر از دریا برآوردن،راه سـاختن،مشک و عـنبر و کـافور و زعفران بدست آوردن،برای دردها درمان یافتن،منسوب به اوست و هم این پادشاه مـردمان را بـه چهار گروه:لشکریان،دانایان و وزیران-کشاورزان و پیشه وران تقسیم کرد.
2. کیومرث اولین پادشاه داستانی یا اساطیری ایران و به اعتقاد ایرانیان قدیم اول فـروشی اسـت کـه از آسمان به زمین فرود آمد.توضیح اینک زردتشتیان معتقدند و در اوستان نیز آمده کـه اهـورامزدا پیـش از آفریدن جهان مادی و جسمانی،جهان مینوی یا معنوی آفرید.چون سه هزار سال بگذشت اهورامزدا بر آن شـد کـه جـهان مادی و جسمانی نیز خلق کند و جمله موجودات مادی جهان را به شش هنگام یا بـه شـش گاه آفرید.در نخستین گاه یا گاها- نبار آسمان،به دوم گاهانبار آب،به سوم زمین،به چهارم رسـتنیها،به پنـجمین گـاه جانوران و به آخرین گاهانبار بشر آفرید؛و برای هرکس و چیز که در زمین بوجود آمد فـروشی آنـ را در آسمان به نگهبانی آن گماشت،و کیومرث اول فروشی بود که از آسمان به زمین فرود آمد.
3. مدت حقیقی گردش زمین به دور خـورشید 563 روز و پنج ساعت و چهل و هشت دقیقه و 5 ر 54 ثانیه است.
4. صفحۀ 33-23 چاپ کمبریج.
5. صفحۀ 131
6. صحفۀ 352
7. یکی از مراسم نوروز که تا سدههای نخستین اسلامی همۀ مردم بجا میآوردند افروختن آتش و ریختن آب به یکدیگر بود و رسم اخیر امروز بـه صـورت پاشـیدن گلاب به سر و صورت بجا مانده است.
به کوشش: علی ع. ب