پنج شنبه, 01ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست اتحادیه نوروز نوروز نوروز - استاد ژاله آموزگار

نوروز

نوروز - استاد ژاله آموزگار

برگرفته از تارنمای دکتر محمود افشار به نقل از نشریه کلک، شماره 23 و 24، بهمن و اسفند 1370، صفحه 19 تا 31



دکتر ژاله آموزگار


در روزگارانى بس کهن، در اين سرزمين نيز هم چون بسيارى از سرزمين‏هاى ديگر، گاه‏شمارى بر مبناى «ماه» بود. چون هر کسى مى‏توانست با چشم خود بر شمارش روزهاى آن بپردازد و دگرگونى‏هاى آن هم چون دگرگونى‏هاى خورشيدى نبود که آگاهى از آن در انحصار گروهى ويژه باشد. حتى در روزگارانى بس کهن‏تر، مردمان ساده‏دل، ماه را گرانمايه‏تر از خورشید مى‏پنداشتند؛ چون بنابر باور آنان نورافشانى خورشيد هر چند درخشان‏تر، همپاى ماه نبود، چون ماه دل تاريکى شب را به روشنى مى‏آراست، در حالى که خورشيد زمانى مى‏درخشيد که روز روشن بود!(1)

گاه‏شمارى بر مبناى ماه، در ايران در حدود پنج قرن پيش از ميلاد با گاه‏شمارى خورشيدى که رهاوردى از مصر، به دنبال کشورگشايى‏هاى ايران بود، درآميخت و نوعى گاه‏شمارى باستانى بر مبناى باورهاى دينى نيز بر آن تأثير گذاشت و پايه گاه‏شمارى ايران، با سيصد و شصت روز، متشکل از دوازده ماه سى روزه، به علاوه پنج روز کبيسه، گشت.(2) پنج ساعت و چهل و هشت دقيقه و 45/51 ثانيه که از زمان حرکت انتقالى زمين به دور خورشيد باقى مى‏ماند، روزهاى ماه را هر چهار سالى يک روز به عقب مى‏برد.(3) در قديم، اين کسرى‏ها را يک جا جمع مى‏کردند و هر صد و بيست سال، ماهى ديگر بر دوازده سال مى‏افزودند. در حالى که در ماه‏هاى غيرخورشيدى که کبيسه پنج روزه در آن مراعات نمى‏شد، يعنى سال سيصد و شصت روز بود، هر شش سال يک بار نياز به يک ماه اضافي بود.(4) چنين سالي بس ميمون و فرخنده بود. به اين مناسبت جشن‌هاي فراوانى برگزار مى‏کردند و ماليات‏ها را مى‏بخشودند و رفاه بيشترى را اعمال مى‏کردند.

 

 

سخن گفتن از ريزه‏کارى‏هاى نجومى اين گاه‏شمارى، مناسب اين نوشته نيست فقط شايان ذکر است که آنچه کم‏کم جا افتاد و نشانه‏هاى تاريخى بر قدمت آن، از روزگاران کهن گواهى مى‏دهد(5)، سالى است با دوازده ماه، به نام‏هايى که هنوز هم پس از گذشتن ساليان دراز، بر تارک ماه‏هاى ما مى‏درخشند و هم نام با دوازده ايزدى هستند که هر کدام نگهبان پديده‏اى از پديده‏هاى مفيد طبيعت مى‏باشند.

هر روز از سى روز ماه نيز به ايزدى تعلق داشت که از آن پاسدارى مى‏کرد. سى روزه ماه با نام‏هاى ويژه خود نوعى تقسيم‏بندى دوگانه و چهارگانه داشتند. در تقسيم‏بندى دوگانه، در رأس نخستين پانزده روز، اهورامزدا يا اورمزد، خداى آفريدگار، جاى داشت و در رأس پانزده روز دوم ميترا يا مهر؛ ايزدى که بر بخش بزرگى از باورهاى باستانى ايرانيان سرورى مى‏کرد. در تقسيم‏بندى چهارگانه، روزها به چهار بخش، دو هفت روز و دو هشت روز تقسيم شده بودند و بر سر چهار بخش نام اورمزد، يا صفت آفريدگارى او يعنى »دى« به معنى «آفريننده» جلوه مى‏کرد. به اين ترتيب که روز اول اورمزد و روزهاى هشتم و پانزدهم و بيست و سوم «دى» نام داشتند و براى تفکيک اين سه روز از هم، آن‏ها را با روزهاى بعد مى‏ناميدند، مانند دى به آذر، دى به مهر و دى به دين.

در مورد تقسيم‏بندى فصل‏ها، با وجود بودن نام هر چهار فصل در زبان‏هاى ايران باستان، سال به چهار فصل برابر، چون روزگار کنونى تقسيم نمى‏شد. در اوستا و در کتاب‏هاى پهلوى، از تابستان هفت ماهه و زمستان پنج ماهه، از زمستان ده ماهه و تابستان دو ماهه و از دو فصل شش ماهه سخن رفته است.(6) در کنار اين تقسيم‏بندى‏ها، تقسيم‏بندى آيينى و معروف‏ترى که بازمانده‏اى از اسطوره زيباى آفرينش در ايران باستان است، سال را به شش بخش نابرابر تقسيم مى‏کرد.(7).

بنابر اين اسطوره، کل آفرينش در محدوده‏اى از دوازده هزار سال که از زمان بيکران جدا مى‏شود، آغاز و انجام مى‏يابد. در سه هزار سال نخستين، جهان روحانى و غيرمريى است و دو بخش است: دنيايى زيبا و اهورايى و دنيايى زشت و اهريمنى. اورمزد آفريدگار با نزديک‏ترين همکاران خود يعنى امشاسپندان و به همراه ايزدان بى‏شمارى که جلوه‏پرداز همه پديده‏هاى خوب معنوى و مادى جهان، چون راستى، زيبايى و... يا آب، آتش، ماه و... هستند، در دنياى زيبا و خوب قرار دارند و اهريمن با سر ديوان در دنياى زشت و بد. سه هزاره نخستين جاى خود را به سه هزاره دوم که باز روحانى و غيرمريى است، مى‏دهد. در آغاز اين سه هزاره، آميزشى کوتاه از نيکى و بدى انجام مى‏گيرد و اورمزد، اهريمن را با مهارت به خوابى سه هزار ساله فرو مى‏برد و از اين خواب اهريمن، براي آفرينش شش پيش نمونه(8) گيتي يعني آسمان، آب، زمين، گياه، چهارپاى سودمند و مردم استفاده مى‏کند و اين کار را در شش‏گاه، با فاصله‏هاى نابرابر و در درازاى يک سال به انجام مى‏رساند.(9)

تقسيم‏بندى شش‏گانه فصل‏ها که از آن سخن گفتيم، اين چنين به‏وجود مى‏آيد. سالگردهاى اين آفرينش که معمولاً به صورت جشن‏هاى پنج روزه است، در آيين ايران‏باستان گاهنبار (= گاهانبار، گهنبار) نام دارد.

شرح کوتاهى از گاهنبارها را براى ورود به مبحث نوروزى، بى مناسبت نمى‏بينيم:
اورمزد براى آفرينش آسمان چهل و پنج روز زمان مى‏گذارد و جشن سالگرد آفرينش آسمان در نخستين گاهنبار از يازده تا پانزده ارديبهشت است و اين جشن «ميانه بهار»(10) معنى مى‏دهد.

دومين گاهنبار سالگرد آب است و «نيمه تابستان» معنى مى‏دهد و فصل گردآورى غله است و جشن آن از بيست و شش تا سى شهريور است.
چهارمين گاهنبار سالگرد آفرينش گياه است و «برگشت» معنى مى‏دهد. چون چوپان با گله برمى‏گردد و آغاز زمستان است و جشن آن از بيست و شش تا سى مهر است.
پنجمين گاهنبار که سالگرد آفرينش چهارپاى مفيد است، «ميان‏سال»(11) معنى مى‏دهد و جشن ميان زمستان است و زمانى است که براى دام انبار زمستانى مى‏شود.
آخرين گاهنبار که سالگرد آفرينش انسان است، «با هم بودن و با هم گرد آمدن» معنى مى‏دهد و پنج روز آخر سال يعنى پنج روز کبيسه را در برمى‏گيرد. بهترين و زيباترين مورد آفرينش است. چون پيش نمونه انسان آفريده مى‏شود که نياى آدميان است، آفرينش اهورايى را پاسدارى خواهد کردو رقيبى براى اهريمن و آفريده‏هاى ديوى‏اش خواهد بود.

سالگرد اين پنج روز پايانى سال که دوازده ماه سى روزه را در پى دارد، مدخلى بر نوروز است. پس جشن نوروز سالگردى است از آفرينش انسان، عزيزترين موجود آفرينش براى آفريدگار بزرگ و به همين مناسبت، سالگرد آن با شکوه بيشترى برگزار مى‏گردد.

گرچه نام نوروز در اوستا نيامده است(12) ولى در کتابهاى پهلوى اشاره‏اى فراوانى به نوروز به خصوص از لحاظ گاه‏شمارى مى‏شود، در کتاب پهلوى دينکرد از روزهاى اضافى آخر سال به عنوان روزهاى «گردان» و «شمرده شده» نام برده مى‏شود که به جشن نوروز منتهى مى‏گردند.(13)

اسطوره ديگرى نيز آيين‏هاى نوروزى را همراهى مى‏کند، يکى از آنها آيين نيايش به ايزد «رپيتوين» است که درست در همين موقع از سال برگزار مى‏شود. «رپيتوين» سرور گرماى نيمروز و ماه‏هاى تابستان است و يکى از وظايف او اين است که هر وقت ديو زمستان به جهان يورش مى‏آورد، او در زير زمين جاى مى‏گيرد و آب‏هاى زيرزمينى را گرم نگاه مى‏دارد تا گياهان و درختان نميرند و به خصوص ريشه‏هاى درختان را در برابر يورش سرماى زمستانى پاس مى‏دارد. بازگشت سالانه او در بهار است که نمادى است از پيروزى نهايى نيکى‏ها بر بدى‏ها و بهارها بر زمستان‏ها، شکوفه درختان در بهاران طليعه پيروزى «رپيتوين» و به همين مناسبت جشن ويژه‏اى و نيايشى که تقديم رپيتوين مى‏شد، بخشى از مراسم نوروزى را تشکيل مى‏داد و از اين ديد، نوروز نمادى از پيروزى عنصر نيک است در نبرد فصل‏ها.(14)

بنابر اسطوره باستانى ديگر، در طول سال دوازده تن از ياران اهريمن در کار جويدن و بريدن و برانداختن دوازده ستونى هستند که جهان را نگاه مى‏دارند. در روزهاى پيش از نوروز، وقتى که ستون‏ها در شرف افتادن هستند، ياران اهريمن به شادى اين کار نابودى جهان پايان يافته است، براى رقص و پايکوبى به زمين مى‏آيند و چون بازمى‏گردند، مى‏بينند که همه ستون‏ها مرمت يافته‏اند. نمادى ديگر از ستيز ميان ياران اورمزد و ياران اهريمن و سرانجام پيروزى نيکى بر بدى در آغاز سال نو و در نوروز.(15)

نوروز هم چنين نمادى است از سالگرد بيدارى طبيعت از خواب زمستانى و مرگى است که به رستاخيز و زندگى منتهى مى‏شود و به همين مناسبت جشن مربوط به «فروهر»ها نيز بوده است. «فروهر» (= فروشى در اوستا)، گونه‏اى از روان است و نوعى همزاد آدميان که پيش از آفرينش مادى مردمان در آن جهان به وجود مى‏آيد و پس از مرگ مردمان به دنياى ديگر مى‏شتابد و از کيفرهاى خاصى که روان مى‏بيند به دور است. در دوران باستانى‏تر، عقيده عامه بر اين بود که فقط پهلوانان داراى «فروهر» هستند. اما بعدها باورهاى مردم اين موهبت را شامل مؤمنان نيز کرد. اينان سالى يک بار در طليعه ماه فروردين (= ماه فروهرها) به زمين بازمى‏گردند و هر يک به خانه خود فرود مى‏آيند و ده روزى، و به روايتى تا روز فروهر (= روز نوزدهم) فروردين ماه در زمين به سر مى‏برند.(16) فروهرها چون در طليعه فروردين و در نوروز به خانه خود و براي ديدار بازماندگان و خانواده باز مى‏گردند، از ديدن پاکيزگى و درخشندگى خانه دلخوش مى‏شوند و بر شادکامى خانواده و بر برکت خانه دعا مى‏کنند. و اگر خانه را آشفته و درهم، پاک نشده و ناآراسته ببينند غمگين مى‏شوند و دعا نکرده و برکت نخواسته خانه را ترک مى‏کنند. آنان که بر اين باورند، روز نوروز از خانه بيرون نمى‏روند، چون نمى‏خواهند که فروهرها صاحب‏خانه را در خانه نيابند و ناخشنود گردند. چراغ خانه‏ها در اين شب‏ها بايد روشن باشد. زيرا فروهرها اگر چراغ خانه‏هاى فرزندان خود را خاموش ببينند، غمگين مى‏شوند و غمگينى آنان، برکت را از خانه‏ها مى‏برد. براى اينکه راه را بر فروهرها بهتر بنمايانند، در آغاز پنج روز آخرين گاهنبار و به روايتى در پايان اين پنج روزه و درست شب نوروز بزرگ، رسم آتش‏افروزى بر بام‏ها انجام مى‏دادند که هم راهگشاى فروهرها باشد و هم به دور و نزديک خبر دهند که سال نو مى‏آيد.(17)
افسانه‏هاى بسيارى پيدايش جشن نوروز را به دوران جمشيد نسبت مى‏دهند.

گويند چون جمشيد به پادشاهى رسيد، دين را تجديد کرد و اينکار در نوروز انجام شد.(18)

در روايت‏هاى ديگر مى‏گويند اهريمن برکت را از ميان برده بود، چنان که مردم از خوردن و آشاميدن سير نمى‏شدند، باد را از وزيدن بازداشته بود. چنان که همه درختان خشک شدند و جهان نزديک به نابودى بود. جم به فرمان ايزد به سوى جايگاه اهريمن و پيروانش شتافت و با آنان نبرد کرد و به اين بدبختى پايان بخشيد و چون به جهان بازگشت، از برکت اين پيروزى، هم چون خورشيد مى‏درخشيد و نور از وى مى‏تافت. مردم شگفت‏زده فرياد زدند: «روز نو»، «نوروز».(19)

بنا به افسانه ديگرى، جم تختى ساخت و گوهر در آن نشانيد و ديوان به فرمان او آن را برداشتند و به گردون افراشتند و جمشيد چون خورشيد تابان بود. مردمان بر تخت او گرد آمدند و بر او گوهر افشاندند و آن روز را نوروز خواندند.(20)

به روايتى ديگر، جمشيد پس از پيروزى بر ديوان فرمود براى او گردونه‏اى ساختند. در روز اورمزد از ماه فروردين (يعنى نوروز) بر آن نشست و ديوان او را در هوا به يک روز از دماوند تا بابل بردند  ومردمان به سبب چيز شگفتى که ديدند، اين روز را جشن گرفتند. سبب بر تخت نشستن در نوروز به تقليد از اين افسانه معمول گشت.(21)

برخى ديگر برآنند که جم در کشور مى‏گرديد. خواست به آذربايجان درآيد. بر تختى زرين نشست و مردم او را بر گردن خويش حمل کردند. چون نور خورشيد بر او افتاد و مردمان او را ديدند، او را تحسين کردند و شادمان شدند و آن روز را که نوروز بود جشن گرفتند.(22)

به قولى در روز نوروز، جم اوزان و مقادير را تعيين کرد و فرانروايان اين تعيين او را به فال نيک گرفتند و از آن پيروى کردند و از آن پس به ياد اين کار نيکو، اين روز را جشن گرفتند.(23)

بنابه روايتى ديگر گويند که نيشکر در دوران فرمانروايى جم، در روز نوروز کشف شد. به اين صورت که جم نى پر آبى را ديد که شيره آن به بيرون تراوش کرده بود. جم آن را چشيد. چون در آن شيرينى لذيذى يافت، دستور داد شيره آن را بکشند و از آن شکر بسازند. در روز پنجم شکر درست کردند. مردم از روى تبرک آن را به هم ديگر هديه دادند و از اين روست که در اين روز همه به هم شيرينى هديه مى‏دهند.(24)

به روايتى ديگر گويند که ديرزمانى در ايرانشهر باران نباريد، اما چون جمشيد بر تخت نشست، در اين روز، يعنى «نوروز» پس از يک دوران طولانى خشکسالى، باران باريد. مردم آن را به فال نيک گرفتند و آب باران به هم ريختند و اين آيين در ميان آنها نگاهدارى شد و به شکرانه آن نوروز را جشن گرفتند.(25)

و نيز گويند جم به مردمان فرمان داد که در اين روز خود را با آب بشويند تا از گناهان پاک شوند و برخى اين رسم را با کندن جوى‏ها و آبراه‏ها به دستور جم، در اين روز، مربوط مى‏دانند.(26)

با درهم آميختگى‏اى که در ميان شخصيت‏هاى افسانه‏اى، به دلايل اجتماعى پيش مى‏آيد، در دوران اسلامى، جم با حضرت سليمان آميخته مى‏شود و از مجموعه اين آميختگى‏ها افسانه‏اى درست مى‏شود که بنيان‏گذارى نوروز را به سليمان نسبت مى‏دهند. گويند چون او انگشترى خود را گم کرد، قدرت فرمانروايى را از دست داد و پس از چهل روز آن را باز يافت و فرّه‏اش به او بازگشت و مرغان نيز با احترام پيرامون او جمع شدند و ايرانيان گفتند: »نوروز آمد« و بدين سبب آن روز را نوروز ناميدند و سليمان به باد فرمان داد که او را ببرد و باد چنان کرد. پرستويى به او نزديک شد و گفت من آشيانه‏اى دارم که در آن تخم‏هاى کوچک است، بازگرد تا آنها را خراب نکنى. سليمان بازگشت و چون فرود آمد، پرستو در منقار خود آبى آورد و بر او پاشيد و پاى  ملخى به او هديه کرد و علت پاشيدن آب و بخشيدن هديه در نوروز به اين سبب است.(27)

جشن‏هايى نيز هم‏سان نوروز در اين منطقه جغرافيايى وجود دارد:

جشن «زگموگ» يا نوروز بابلى، آيينى است که از حدود 2500 سال پيش از ميلاد در بابل شناخته شده است و در اعتدال بهارى برگزار مى‏شده است. آيين‏ها به افتخار خداى بزرگ آنها «مردوک» بود و معبد بزرگ اين خدا مرکز اين مراسم بود.
در اسطوره‏اى بابلى روايت شده است که در روز اول سال همه خدايان به رياست مردوک در معبد گرد مى‏آيند تا سرنوشت سالى را که در پيش است و به خصوص رويدادهاى زندگى فرمانروايان را تعيين کنند. خداى خدايان «مردوک» بر تخت مى‏نشيند و در اين اجتماع روحانى، براى سالى که در پيش است پيشگويى مى‏کند و سپس زمين را با هر چه در آن است به اجاره به شخصى از ميان حاضران واگذار مى‏کند و ديگران را بر اين مطلب گواه مى‏گيرد.(28)

آيين‏هاى نوروزى را با مراسم مربوط به «تموز»، «آدونيست»، «آتيس» همسان کرده‏اند. اين ايزد مردان بابلى و يونانى که در اسطوره‏هاى مربوط به آنان تغييرات فصل‏ها گنجانده شده است، مورد لطف ايزد بانوانى در رده بالاتر از خود قرار مى‏گيرند و به دلايلى به دنياى زيرزمينى و مرگ سپرده مى‏شوند و باز به لطف اين ايزد بانوان دوباره زنده مى‏گردند سالگرد مرگ و رفتن آنها به دنياى زيرزمينى گريه و زارى زنان را به دنبال دارد و نوعى آيين‏هاى سوگوارى بوده است و چون سرانجام اين آيين به دوباره زنده شدن خدايان منتهى مى‏گردد، مراسم تبديل به جشن و سرور و شادى مى‏شود.
در آيين‏هاى مربوط به «آدونيس»، زنان مويه‏هاى دلخراش سر مى‏دادند و پيکرى همانند «آدونيس» را کفن مى‏پوشاندند و سر گور مى‏بردند و سپس آن را به دريا و يا به چشمه آب جارى مى‏افکندند و بلافاصله آيين مربوط به دوباره زنده شدن اين ايزد را اجرا مى‏کردند. به همين مناسبت در «باغ‏هاى آدونيس» کشت و کار مى‏شد يعنى سبدها و گلدان‏ها را از خاک پر مى‏کردند و در آنها گندم و انواع ديگر غلات و گل‏ها و گياهان سودمند را مى‏کاشتند. زنان با علاقه بر رشد اين گياهان نظارت داشتند و در بهتر روييدن آنها مى‏کوشيدند و سپس آنها را به آب مى‏انداختند تا براى سالى که در پيش است باران بيشترى طلب کنند.(29)
در مصر نيز آيين‏هاى همانندى وجود داشته است. قبطى‏ها نوروز را آغاز سال خود مى‏گرفتند. شايد اين رسم از زمان هخامنشيان وارد مصر شده باشد. آيين‏هاى اين جشن با فرو رفتن در آب نيل و ديگر مراسم همراه بوده است و جاى پايى از آن هنوز در ميان قبطى‏ها وجود دارد.(30)

از جزييات انجام آيين‏هاى نوروزى در دوران هخامنشى و اشکانى، آگاهى‏هاى چندانى در دست نداريم و فقط به بخشى از اطلاعاتى که به‏طور غيرمستقيم خبر از نوروز مى‏دهند اشاره مى‏کنيم:

روايت شده است که چون کوروش بر بابل پيروز شد، پسر خود کمبوجيه را در جشن نوروز (= زگموک بابلى) به عنوان شاه بين‏النهرين معرفى کرد.(31)

مورخان يونانى نقل کرده‏اند که ايرانيان معمولاً در اعتدال بهارى ازدواج مى‏کنند و داماد پيش از رفتن به حجله سيب يا مغز استخوان شتر مى‏خورد، و در آن روز چيز ديگرى نمى‏خورد.(32)

از سوى ديگر چنين به نظر مى‏رسد که بناى باشکوه تخت‏جمشيد، محل مخصوص اجراى جشن سالانه نوروز بوده است.(33) ملت‏هاى همه سرزمين‏هاى زير فرمانروايى هخامنشى، در چنين روزى در آنجا گرد مى‏آمدند تا پيشکش‏هاى خود را تقديم کنند. آنان از پلکان‏هاى باشکوه اين بنا که بطورى ساخته شده‏اند که بتوان با اسب از روى آنها بالا رفت و از ميان دروازه‏هاى کاخ و از کنار ديواره‏هاى کنگره‏دار که گويا نمادى از کوه مقدس اساطيرى در باورهاى ايران‏باستان است، مى‏گذشتند تا به کاخ صد ستون وارد شوند. حرکت اين گروه‏ها نمايش دارايى آنها نبود، بلکه آيينى نيايشى بود در برابر خداى بارورى اين سرزمين. نقش برجسته معروف تخت‏جمشيد که شيرى (= خورشيد) را در حال کشتن گاو (= باران) نشان مى‏دهد و ديگر نقش برجسته‏هاى اين بنا، اين نظر را القاء مى‏کند که جشن سالانه‏اى در ايران وجود داشته است که با تغيير فصل‌ها مربوط بوده است.
آنچه نويسندگان دوره اسلامى درباره آيين‏هاى نوروز نگاشته‏اند، طبعاً بازتابى از مراسم اين روز در دوران ساسانيان بوده است. به نمونه‏هايى از آن اشاره مى‏شود:

رسم بوده است که در نوروز، دختران جوان در تنگ‏ها و کوزه‏ها، دزدانه و به‏طور پنهانى از زير آسياب‏ها و از چشمه‏سارها و مخزن قنات‏ها آب مى‏آوردند. بر گلوگاه تنگ‏ها و کوزه‏ها گردنبندى از ياقوت سبز که به نخ زرين کشيده شده و منجوق‏هايى از زبرجد بر آن آويخته شده بود مى‏بستند.(34)

در اين آيين و آيين‏هاى مشابه بايد جاى پاى دو امشاسپند «خرداد» و «مرداد» را که نمادى زنانه دارند و هميشه با هم مى‏آيند و با آب و سرزندگى گياه و رستنى ارتباطى پيوسته دارند جستجو کرد. فراموش نکنيم که نخستين روز نوروز کنونى برابر بوده است با ششمين روز جشن نوروزى و به اصطلاح نوروز بزرگ و نام اين روز «خرداد» است، هم نام امشاسپندى موکل بر آب که هم گام با «مرداد» به رويش و شادابى گياهان نظارت دارد. از سوى ديگر، به ياد ايزد «رپيتوين» و وظيفه او در مورد نگاهدارى آب‏هاى زيرزمينى و ريشه‏هاى درختان نيز باشيم و نقش «اردويسور آناهيتا» ايزد بانوى فرمانروا بر همه آب‏هاى جهان را که با زيبايى باشکوه خود بر سر زندگى و عشق و زناشويى و به خصوص زايش زنان سرورى دارد، در اين ماجراها فراموش نکنيم. آب آوردن آيينى و به ظاهر پنهانى دختران جوان و ديگر مراسم آب‌بازي در نوروز که در زير به آن اشاره مى‏کنيم با اين ايزدان بى‏ارتباط نيست:

 رسم بوده است که مردمان در هنگام سپيده‏دم نوروز خود را مى‏شستند و در آب کاريزها و آبگيرها غوطه‏ور مى‏شدند و گاهى اوقات از آب‏هاى جارى برمى‏داشتند و با خود مى‏بردند و آفت‏ها را از خود دور کنندو رسم به هم آب پاشيدن يکى از آيين‏هاى نوروزى بوده است و افسانه جمشيد را در مورد کندن جوى‏ها و کاريزها در اين روز و افسانه ديگرى را که پس از مدت‏ها خشکسالى در دوران جمشيد باران آمد، با اين رسم بى‏ارتباط نيست.
 از آيين‏هاى ايرانيان قفقاز نقل شده است(35) که در نوروز براى شگون، کوزه‏اى آب از چشمه برمى‏داشتند و به خانه مى‏آوردند و بعد به آسيا رفته، جارويى را که با آن سنگ آسيا را پاک مى‏کردند. هفت مرتبه روى سر خود مى‏گذاشتند و يا اين که پيش از برآمدن آفتاب به آسيا رفته و هفت بار از زير ناودان آسيا مى‏گذشتند و کوزه‏اى از آب آسيا برمى‏داشتند و آن را براى پختن نان عيد به کار مى‏بردند. ضمناً در رفتن و گشتن مى‏بايست سکوت کامل را رعايت کنند.

 از ديگر آيين‏هاى نوروز در روزگاران باستان اين بوده است که از بيست روز يا بيست و پنج روز پيش از نوروز(36)، دوازده ستون(37) از خشت برپا مى‏کردند و دانه‏هاى گوناگون غلات و حبوبات را بر روى آن مى‏کاشتند و روز ششم عيد با خواندن سرود و نواختن موسيقى و بازى‏هاى گوناگون محصول را جمع‏آورى مى‏کردند و ستون‏ها را در روز مهر (= شانزدهم ماه) خراب مى‏کرند و از روى رشد هر يک از دانه‏ها، محصول سال جارى را پيش‏بينى مى‏کردند. پيدايش اين آيين را به زمان جمشيد منسوب مى‏کنند(38) و گاهى از ستون‏هاى هفت‏گانه(39) نيز سخن به ميان مى‏آيد.(40) به کاشتن اين سبزه‏ها در سبدها و ظرف‏ها نيز اشاره کرده‏اند و نقل کرده‏اند که گاهى سبدها و ظرف‏ها را در پايان مراسم به آب مى‏انداختند(41) و يا ستون‏ها را خراب مى‏کردند و يا دانه‏ها را بر مى‏گرفتند و به روايتى با اين دانه‌ها نان روغني (= کلوچه يا کليچه) مخصوص نوروز را مى‏پختند.(42)

 در کتابها آورده‏اند(43) که در بامداد اين روز (= نوروز) بر کوه بوشخ (= دهى در هرات) شخص خاموشى ظاهر مى‏گردد که دسته‏اى از گياهان خوشبو در دست دارد، ساعتى ظاهر مى‏شود و بعد ناپديد مى‏گردد و تا همين ساعت در سال بعد ديده نمى‏شود.

 نقل شده است(44) در ششمين روز از نخستين ماه سال که نوروز بزرگ ناميده مى‏شود (= اعتدال بهارى)، فرمانروايان که مراسم روزهاى پنج‏گانه را با کشوريان برگزار کرده‏اند، با خود خلوت مى‏کردند. آنگاه، بنابر عادتى ديرپا مردى خوش‏سيما، شب هنگام بر در مى‏ايستاد و تا سپيده‏دم در آنجا مى‏ماند. در ساعتى از صبح بى اجازه وارد مى‏شد و در جايى مى‏ايستاد که ديده شود. شاه از او مى‏پرسيد: که کيست و چه نام دارد؟ از کجا آمده است و چه مى‏خواهد و با خود چه آورده است؟ آن مرد پاسخ مى‏داد: من «پيروز»م، نامم «خجسته» است، از پيش خدا(45) آمده‏ام و با نيکبختى و آرامش به همراه سال نو آمده‏ام.(46) او مى‏نشست و سپس مرد ديگرى وارد مى‏شد که سينى سيمينى در دست داشت، بر آن سينى گندم، جو، برنج و ديگر حبوبات مفيد، از هر کدام هفت خوشه و هفت دانه، شکر، دينار و درهم نو و کلوچه‌اي که از دانه‌هاي هفت‌گانه که رويانده بودند تهيه شده بود، گذاشته بودند و اين سينى را در برابر شاه مى‏نهادند

 نقل شده است که مردمان در روز نوروز بزرگ، پيش از لب به سخن گشودن شکر مى‏خوردند و بر خود روغن مى‏ماليدند تا در طى سال از انواع آفت‏ها در امان باشند.(47)

 نکته ديگرى از آيين‏هاى جشن نوروزى را نظام‏الملک در سياست‏نامه نقل کرده است(48) که شباهتى با آيين کارناوال‏ها و مراسم مشابهى دارد که در يونان و بابل برگزار مى‏شده است و در آن، اربابان نقش بندگان را بر عهده مى‏گرفتند و بر عکس و يا محکوم به مرگى را براى زمانى کوتاه امير مى‏کردند و سپس او را مى‏کشتند. در سياست‏نامه آمده است که گويند رسم فرمانروايان ايران در قديم چنين بوده است که روز نوروز و مهرگان بار عام برگزار مى‏کردند و پيش از آن به همه کشور نامه مى‏نوشتند که هر کس از کس ديگرى شکايتى دارد عرض حال کند. ملک شکواييه‏ها را برمى‏گرفت و در پيش خود مى‏نهاد و يک به يک به آنها مى‏نگريست. اگر شکايتى از ملک بود، موبدان موبد را که بر دست راست نشانده بود مى‏خواند و از تخت به زير مى‏آمد، تاج از سر بر مى‏گرفت و از او مى‏خواست که پيش از همه داوري‌ها، به داوري ميان او کساني که از ملک شاکى هستند بپردازد. پس از انجام اين داورى، دوباره تاج بر سر مى‏نهاد و بر تخت مى‏نشست و داورى شکايت‏هاى ديگران را مى‏کرد.

 در دوران ساسانى، نوروز از چنان توجهى برخوردار بود که بر موسيقى آن روزگاران نيز تأثير خود را بخشيده است. در ميان آهنگ‏هاى آن دوره که بعدها نامشان در اشعار منوچهرى و نظامى آمده است اين نام‏ها را مى‏بينيم:

 «نوروز»، «ساز نوروز»، «نوروز بزرگ»، «نوروز قباد»، «نوروز خارا» و «نوروز خردک».(49) و نيز روايت شده است که در هنگام سرودهاى «آفرين» و «خسروانى» و «مدارستانى» را مى‏خواندند.(50)
 تاريخ‏نويسان قديم، هم‏چنين به دفعات از آراستن خانه‏ها و بام‏ها در هفت روز نوروز سخن گفته‏اند که بازارها را از خوراکى‏ها و نوشيدنى‏ها و پوشيدنى‏ها و کالاهاى ديگر پر مى‏کنند و همه جا را آذين مى‏بندند، چنانکه شب به روز مى‏پيوندند و گويند که در اين روزها مردم به کنار رودخانه‏ها و بر بام‏ها و بازارها مى‏آيند و در هر کارى آزدى کامل دارند.(51)

 با اين توصيفى که به دست داديم، هرچند کوتاه و مختصر، ولى مى‏بينيم که هفت «سين» و هفت «شين» و هفت «ميم» که خوان‏هاى نوروزى ما را زينت مى‏بخشند، پايه‏هايى اين چنين کهن در هزاره‏هاى دور دست دارند.
 ما در قديم، به عنوان شگون، هفت «سينى»(52) از دانه‏هايى که برکت به سفره‏ها مى‏آورد، مى‏رويانديم و بر خوان نوروزى مى‏نهاديم. به احتمالى، «هفت‏سين» مى‏تواند بازمانده همين هفت «سينى» باشد و يا نمادى از «سبزه» و «سرسبزى» اگر در درازاى زمان هفت «سينى» يا هفت ميوه يا گل يا سبزى که با «سين» آغاز مى‏شوند و هر يک نشانه‏اى از بارورى و تندرستى هستند تلفيق شده است، در آن بايد جاى پاى ذوق لطيف ايرانى را جستجو کرد.

 آن چيزهايى که امروزه ـ افزون بر آن چه تا به حال گفتيم ـ خوان ما را زينت مى‏بخشند و همه اهل خانه را به جهانى از شادى و سرسبزى فرا مى‏خوانند چيست؟ «سبزه» نو دميده است و «سنبل» خوش بر و خوشبو؛ «سيب» که ميوه‏اى بهشتى نام گرفته است و نمادى از زايش است؛ «سمنو» اين مائده تهيه شده از جوانه گندم که بخشى از آيين‏هاى باستانى پيشگفته را يادآورى مى‏کند؛ «سنجد» که بوى برگ و شکوفه درخت آن محرک عشق و دلباختگى است؛ «سير» که از ديرزمان به عنوان دارويى براى تندرستى شناخته شده است؛ دانه‏هاى «سپند» (= اسفند) که نامش به معنى «مقدس» است و دانه‏هاى به رشته کشيده آن زينت‏بخش خانه‏هاى روستايى و دفع چشم بد.

 ما بر اين خوان آيينه مى‏گذاريم که نور و روشنايى مى‏تاباند؛ شمع مى‏افروزيم که روشنايى و تابش آتش را به ياد مى‏آورد؛ تخم مرغ که تمثيلى از نطفه و بارورى است.(53) کاسه آب زلال به نشانه همه آب‏هاى خوب جهان و ماهى(54) زنده در آب، به نشانه تازگى و شادابى؛ نقل و شيرينى و ديگر چيزهايى که بنا به رسم خاص هر شهر و روستا و خانواده‏اى بر اين خوان افزوده مى‏شود. در بسيارى از خانه‏ها گذاشتن نمونه‏اى از غلات و حبوبات و هم چنين شير و فرآورده‏هاى شيرى به نشانه تضمين برکت خانه، متداول است.

 در برخى خانواده‏ها و به ويژه در ميان هم‏ميهنان زردشتى، هفت «شين» نيز معمول است که بايد ناشى از شبيه‏سازى «شين» با «سين» باشد و هم چنين شايد به اين دليل که شهد و شکر از ديرباز از بنيادى‏ترين مائده‏هاى آن خوان بوده‏اند.

 حتى از هفت «ميم» نيز سخن گفته‏اند که برخى مرغ، ماهى، ماست، مويز و... بر خوان نوروزى مى‏نهادند.(55)

 در پايان نوشته، يادآورى نکات زير را بى‏مناسبت نمى‏بينم:

 فراموش نکنيم که جشن نوروز از ديرينه‏ترين جشن‏هايى است که با وجود حوادث گوناگون هم چنان بر جاى مانده است و تنها جشنى است که تا اين اندازه در ميان مردم مورد توجه بوده است. گرچه جشن مهرگان و جشن سده را نيز تا سده‏هاى چندى پس از اسلام به‏طور رسمى برگزار مى‏کردند و هنوز نيز جشن سده در برخى از شهرهاى ايران جاى خود را دارد، ولى نه مهرگان و نه سده هم چون نوروز در چهار ديوارى خانه‏ها نفوذ نکرده‏اند.
 ديگر اينکه همان گونه که توضيح داده شد، نوروز رسمى به دليل اجرا نشدن درست کبيسه تا وقتى که در دوران ملکشاه سلجوقى (485-465) با احتساب استادانه گاه‏شماران ايرانى در تقويم جلالى تثبيت شود(56)، حالت گردان داشته است و هميشه در اعتدال بهارى برگزار نمى‏شده است. اگر در متن‏هاى قديم از نوروزهايى در زمستان و تابستان و پاييز سخن رفته است به اين مناسبت مى‏باشد. ولى از آنجا که اين جشن با طبيعت هماهنگى دارد، احتمالاً نوروز غيررسمى، در درون خانه‏ها و بر سر سفره‏هاى بى‏رياى دهقانان و مردمان ساده‏دل، تشريفات خود را، هرچند مختصر، داشته است.
 


يادداشت‌ها:

1. در مورد «ماه» نگاه کنيد به: مهرانگيز صمدى، ماه در ايران، 1367، ص 12 و 13 و...
2. تقى‏زاده گاه‏شمارى در ايران قديم، به کوشش ايرج افشار، 1357، ص 3 به بعد.
3. همو، «نوروز» مقالات تقى‏زاده، جلد نهم به کوشش ايرج افشار، 1356، ص 5.
4. M.Boyce. Zoroastrians, 1979, p. 70.
5. سفالينه‏هايى که از دوره اشکانى کشف شده است گواه اين مطلب است.
6. گاه‏شمارى، ص 44.
7. همان جا.
8. منظور نمونه اوليه آفريده‏هايى است که از آنها نمونه‏هاى بعد به وجود مى‏آيند. پيش نمونه‏ها در حقيقت نمونه‏هاى آرمانى موجودات هستند.
9. کريستن‏سن، نمونه‏هاى نخستين انسان و نخستين شهريار، ترجمه احمد تفضلى، ژاله آموزگار، جلد اول، 1364، ص 28 و 29.
10. منظور مفهوم اصطلاح اوستايى اين گاهنبارهاست.
11. کلمه «سال» از کلمه «سرد» مشتق شده است.
12. کريستن‏سن، نمونه‏هاى نخستين انسان و نخستين شهريار، ترجمه و تحقيق ژاله آموزگار، احمد تفضلى، جلد دوم، 1368، ص 478.
13. همان جا.
14. هينلز، شناخت اساطير ايران، ترجمه ژاله آموزگار ـ احمد تفضلى، ص 46-45.
15. بهرام فره‏وشى، جهان فرورى، انتشارات دانشگاه تهران، 1355، ص 50-49.
16. مدت توقف اين فروهرها نخست يک روز بوده است  وبعد شامل پنج روزه بيزک (خمسه مسترقه) گرديد و جشن «فرورديگان» را شامل شده است. سپس که نوروز در آغاز اعتدال بهارى قرار گرفته است، پنج روز ديگر به آن اضافه شده است و جشن «فرورديگان» ده روز شده است. در  کتاب مينوى خرد، از «فرورديگان» پنج روزه (فصل 56 بند 13) سخن رفته است. اما در «فروردين يشت» (بند 49) به توقف ده روزه فروهرها اشاره شده است. ن. ک. به احمد تفضلى، مينوى خرد، ص 73 و پورداود، يشت‏ها، جلد دوم، 1347، ص 71.
17. اين آتش‏افروزى بعد از آمدن اسلام نيز در ميان ايرانيان معمول بوده است و در روايات آمده است که در دوران عباسيان که به آداب و سنن ايرانى توجه خاصى مى‏شد، اين آتش‏افروزى نيز مرسوم بود و چون مراسم به‏طور رسمى نخستين بار در شب چهارشنبه انجام شد، اين رسم آتش‏افروزى شب چهارشنبه پاى برجا ماندن.ک. به فرهاد آبادانى، چهارشنبه‏سورى و جشن نزول فروهرها، جشن نوروز و چهارشنبه‏سورى و سيزده‏بدر، تهران، 1356، ص 5.
18. نمونه‏هاى نخستين انسان و نخستين شهريار، جلد دوم، ص 414. (به نقل از بيرونى).
19. همان جا. (به نقل از بيرونى).
20. همان اثر.
21. همان اثر.
22. همان اثر.
23. همان اثر، ص 416، (به نقل از بيرونى)
24. همان اثر، ص 416، (به نقل از بيرونى)
25. همان اثر، ص 416، (به نقل از بيرونى)
26. همان جا.
27. همان اثر، ص 491.
28. همان اثر، ص 471 به بعد.
29. همان اثر، ص 475 به بعد.
30. محمدبديع، نوروز در دوره‏اى از اسلام، جشن نوروز و چهارشنبه سورى و سيزده بدر، تهران، 1356، ص 23.
31. شناخت اساطير ايران، ص 158.
32. جهان فرورى، ص 47.
33. شناخت اساطير ايران، ص 159.
34. اينوسترانتسف، مطالعاتى درباره ساسانيان، ترجمه کاظم کاظم‏زاده، 1348، ص 97.
35. مطالعاتى درباره ساسانيان، ص 112.
36. اين مدت بنابر آب و هواى محل تغييرپذير بوده است.
37. به نشانه دوازده برج سال.
38. نمونه‏هاى نخستين انسان و نخستين شهريار، جلد دوم، ص 415.
39. به نشانه هفت امشاسپند.
40. مقايسه کنيد با آيين‏هاى مربوط به آدونيس.
41. مقايسه کنيد با انداختن سبزه‏ها به آب در روز سيزده‏بدر.
42. مقايسه کنيد با نان روغنى‏هايى که در بيشتر شهرهاى ايران براى عيد نوروز مى‏پزند. مثلاً در خوى (آذربايجان)، پختن نان روغنى به نام نزيه (نازک) يا چوچه (احتمالاً کلوچه) از مهم‏ترين تدارکات نوروزى است.
43. نمونه‏هاى نخستين انسان و نخستين شهريار، جلد دوم، ص 483 (به نقل از بيرونى).
44. همان جا.
45. در بعضى روايت‏ها: «از پيش دو نيکبخت» که منظور دو امشاسپندبانو، «خرداد» و «مرداد» است، ن.ک. به: مطالعاتى درباره ساسانيان، ص 96.
46. مقايسه کنيد با رسم متداول در بيشتر خانواده‏هاى ايرانى که پس از تحويل سال شخص خوش قدمى از اهل خانه بيرون مى‏رود و سبزه و سکه در دست مى‏گيرد و به خانه وارد مى‏شود. اهل خانه مى‏پرسند: «چه آوردى؟» و او پاسخ مى‏دهد: «سلامتى، خوشبختى، ثروت و...».
47. نمونه‏هاى نخستين انسان و نخستين شهريار، جلد دوم، ص 483.
48. به کوشش مرتضى مدرسى چهاردهى، تهران، 1344، فصل ششم،ص 48.
49. نمونه‏هاى نخستين انسان و نخستين شهريار، جلد دوم، ص 489.
50. مطالعاتى درباره ساسانيان، ص 98 و 116.
51. محمدعلى امام شوشترى، نوروز در ادبيات عرب، نوروز و چهارشنبه‏سورى و سيزد بدر، ص 13.
52. «سينى» معرب «چينى» است که در قديم به طبق‏هاى بزرگى که از چين آورده بودند گفته مى‏شد.
53. در اسطوره‏هاى ايران‏باستان، آسمان و زمين هم چون تخم مرغى توصيف شده‏اند که زمين هم سان زرده در ميان آسمان که هم‏سان سفيده مى‏باشد، قرار دارد.
54. ماه اسفند برابر با برج «حوت» است که به معنى «ماهى» است.
55. صادق همايونى، مراسم چهارشنبه‏سورى، نوروز و سيزده در شيراز و سروستان، جشن نوروز و چهارشنبه‏سورى و سيزده‏بدر، ص 147.
56. گاه‏شمارى، ص 3، و نوروز، ص 5.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه