یادمان
تاراج آثار یک محوطه تخریب ریشههای یک ملت است
- يادمان
- زیر مجموعه: ديدهبان یادگارهای فرهنگی و طبيعی ایران
- جمعه, 08 بهمن 1389 20:49
- آخرین به روز رسانی در جمعه, 08 بهمن 1389 20:49
- نمایش از جمعه, 08 بهمن 1389 20:49
- بازدید: 5387
برگرفته از ايسنا
دکتر حکمتاله ملاصالحی:
دهههاست میراث غنی کشور در معرض تخریب قرار گرفته است
تاراج آثار یک محوطه تخریب ریشههای یک ملت است
دکتر حکمتاله ملاصالحی ـ استاد باستانشناسی دانشگاه تهران ـ با انتشار مطلبی با عنوان «یک دیوار از مصرِ میراثِ یک ملت» تأکید کرده است: یک محوطهی باستانی، یک بنای تاریخی یا یک اثر فرهنگی وقتی تخریب میشود و از میان میرود، دیگر با هیچچیز آنچه را که از کف رفته نمیتوان جایگزین کرد. هر اثر باستانی چونان خود آدمی یکتا و بیبدیل است. پیام خاص خود را بر شانه میکشد. کتابی است که هر بار که خوانده میشود، افق معنایی تازهای را از گذشته به روی ما میگشاید. تاریخی که متعلق به خود ما و تأثیرگذار بر موقعیت و مقتضیات و شرایط اکنون ماست.
به گزارش گروه دریافت خبر خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، این استاد رشتهی باستانشناسی در بخش دیگری از این مطلب آورده است: محروم و ممنوع کردن جامعهی باستانشناسی و میراث فرهنگی کشور از انتقاد و تحلیل دربارهی اوضاع رقتبار محوطهها و آثار باستانی تخریبشده و بهتاراج رفته، هم جفا به تاریخ و فرهنگ و مواریث مدنی و معنوی کشور است، هم ستم به اهل دانش و فرهنگ و جامعهی باستانشناسی میهن ما. اکنون، آگاهی و شعور تاریخی در خط مقدم تصمیمگیریهای پشت صحنهی قدرتهای جهانی و کانونهای سلطه قرار دارد و دانش باستانشناسی برای نخستینبار در خط مقدم اندیشه و معرفت تاریخی به میدان فراخوانده شده است. بیتردید ردگیری و رصد کردن موقعیتها و ژرفکاوی و نقد و تحلیل درست رخدادها در سطح جامعهی جهانی بدون شناخت و فهم عمیق تاریخی ممکن نیست.
ملاصالحی همچنین اظهار کرده است: در میان تناقضهای مهلکی که اینک جامعهی ما با آن رویاروست از همه طنزآمیزتر این است که با دستی و دهانی مدعی توسعه و آبادانی و پیشرفت کشور میشویم و با دستی دیگر، میراثش را تخریب میکنیم و بناها، آرامگاهها، امامزادهها، تپهها و محوطههای باستانیاش را به غارت میبریم و به تاراج میدهیم!
سردبیر مجلهی «باستانشناسی» در این مطلب توضیح داده است: مفهوم میراث فرهنگی (Cultural Heritage) چونان حجم وسیعی از اصطلاحات، مفاهیم و ترکیبات کلامی دیگر روزگار ما فرآوردهی نظام دانایی و اندیشهی تاریخی دورهی جدید است. جامهی معنایی که متفکران و مورخان و عالمان عالم مدرن بر قامت این مفهوم بسیار مهم و کلیدی دوخته و آراستهاند نیز جدید و آموزنده است. این مفهوم در تمایز و تفکیک از جنس دیگری از میراث وضع شده است که اصطلاحاً به آن میراث طبیعی (Natural Heritage) گفته میشود. در نقشه و جغرافیای طبیعت و میراث طبیعی، ما با جانوران دیگر بر گرد یک سفره و بر خوان ضیافت طبیعت نشستهایم و سهیم هستیم. همچنین در مشترک بودن در جهان. لیکن در «نحوهی بودن»، انسان چونان وجودی تاریخیشده و تاریخمند، میراثگذار و میراثپذیر و معمار و مسؤول عالم انسانی خویش، جنس دیگری از نحوهی بودن و حضور در جهان را در برابر ما میگستراند که از همان جنس و نحوهی بودنی نیست که بودن یک مورچه و پشه و یا یک گونهی گیاهی در جهان.
از این نگره، میتوان گفت هیچ اسم و صفت و ممیزهای، مفهوماً و مصداقاً مانع و جامعتر از مفهوم «میراث فرهنگی»، حد تام و نحوهی بودن و حضور انسان را در جهان همچون وجودی تاریخیشده و تاریخمند و میراثگذار و میراثپذیر از نحوهی بودن موجودات دیگر متمایز و تحدید و تعریف نمیکند. به دیگر سخن، انسان تنها هستندهای است که برای نسلهایی که از پی میرسند، از خود «میراث» بهجای مینهد. سازنده و دارندهی تاریخ و بهرهمند از اندیشهی آگاهی تاریخی است. افقی است گشوده در درون میراث خویش بر روی عالم. میراثی که از جنس طبیعت و میراث طبیعی نیست و به همین دلیل نیز صفت «فرهنگ» به آن اطلاق شده است.
انسان زیر سقف میراثی که در بنیاد نهادن و بهپاساختن آن خود نقش تعیینکننده و بیبدیل داشته سکنی گزیده است. تخریب آن، تخریب خود آدمی و صیانت از آن صیانت از نحوهی بودن و حضور انسان در جهان چونان هستندهای فرهنگی، میراثمند و سازنده و دارندهی هویت فرهنگی و برخوردار و بهرهمند از اندیشه و آگاهی تاریخی است. مسألهی صیانت از میراث مدنی و معنوی ملتها و کشورها و فرهنگها صیانت از ریشههای انسان بودن آدمی است. صیانت از هویت انسانی او، اینکه به حقیقت که هست و چه نیست. ریشههای هلنی واژهی معرب «میراث» را که وامیکاویم، افقهای معنایی بنیادی و عمیقتری بر روی ما گشوده میشود که در شناخت و فهم ما از این مفهوم کلیدی حائز اهمیت فوقالعاده است. فعل «میرازو» در زبان هلنی یعنی تقسیم و بخش و پخش کردن، سهم و قسمت هر کسی را به او دادن و لفظ و اسم مونث «ای-میرا» (H-) یعنی تقدیر، قسمت و سرنوشت و واژهی «امر» و «امیر» یعنی کسی که سهم هر کسی را به او میدهد نیز از همین ریشهی واژهی هلنی میبایست برگرفته شده باشد؛ اینهمه، یکبهیک مؤید فحاوی و معانی ژرف و بنیادیتر مفهوم هلنیتبار میراث است. ابعاد اسطورهشناختی آن نیز حائز اهمیت بسیار است که مناسبت و مجال گشودن بحثاش در نوشتار حاضر نیست.
در قرآن نیز این مفهوم مهم و کلیدی با مشتقات فراوان و هر بار با معانی و فحاوی متفاوت آمده است. جنبههای هستیشناختی، معرفتشناختی و انسانشناختی مفهوم میراث در قرآن مؤید اهمیت ویژه و نقش تعیینکننده و بیبدیل آن در نحوهی حضور تاریخی انسان در جهان در پیشگاه خداوند است. در قرآن بر معانی و فحاوی عمیقاً متعالی و مشتقاتی که از مفهوم میراث اخذ شده بهتکرار تأکید شده است. انگشت تأکید وحی را روی صیانت از میراث اعصار و آثار اعمال و افعال آدمیان چونان آیات عبرت و تذکر تاریخی، بهصراحت و صرافت در قرآن میتوان دید. در قرآن شریف آمده است که حتی بدن فرعون میبایست از نیل فراموشی نجات داده شود تا در کرانهی تذکر تاریخی در یاد و خاطره بماند و آیت عبرت و آگاهی برای نسلهایی که از پی میرسند باشد: «فَالیَومَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنکَ لِتَکُونَ لِمَن خَلفَکَ ءَایَهً و اِنَّ کَثِیراً مِّنَ النَّاسِ عَن ءَایَتِنَا لَغَفِلُونَ» (سورة یونس، آیة 92).
هر اثر بهجایمانده از کردهها و میراث اعصار و آثار فرهنگی اعم از مدنی و معنوی، آیت و اشارت و مدرسهی معرفت و عبرتی است برای آدمی. برای همهی نسلهایی که یکی پس از دیگری از پی میرسند. برای فرزندانی که در درون میراث افعال و اعمال و کردههای نیاکان و پدران خود بهطور مقدر زاده میشوند. میراث فرهنگی همیشه مهمترین مؤلفه، مقوم، منبع و مرجع آگاهی تاریخی و فهم ما از نحوهی بودن و حضور تاریخی انسان در جهان بوده و هست و خواهد بود. فرهنگها، دورهها، قومیتها، ملتها، قارههای مدنی و معنوی را با همین میراث و عیار میتوان محک زد، شناخت و فهمید. مورچه، ریشه در خاک و میراث طبیعت خود دارد، میراثی که پیشاپیش وجود دارد. انسان ریشه در تاریخ، فرهنگ و مواریث مدنی و معنوی و ارزشهای خویش دارد. ریشههایی که در اعماقِ خاک و طبیعت و میراث طبیعی سر فرو برده و از امکانات و مواد آن تغذیه میکند و بهره میگیرد، لیکن از جنس آن نیست. یک مکان و محوطهی باستانی و اثر و بنای تاریخی و مجموعهی فرهنگی بهجای مانده از گذشته یا منظرگاهی که انسان در هر دوره و مقطع زمانی خاص در آن شالوده و معماری فضای انسانی خود را ریخته و بنیاد نهاده، یک مکان و محوطه یا بهطور کلی یک جهان و فضای خویشاوند با عالم انسانی و از جنس میراث فرهنگ بشری ما بوده و رگ و پیوندش با رگ و پی هستی انسانی ما سخت و استوار درتنیده است و همیشه حامل پیام و منبع و مرجع آگاهی برای نسلهایی که از پی میرسند هست.
انسان، ریشه در ارزشها و میراثی دارد که هویت انسانی او را میتوان با آن مواریث مدنی و معنوی معنا و تعریف کرد و فهمید. انسان گسسته از ریشهها و ارزشها در معرض خیزش امواج مهاجم و چالشهای تاریخی همیشه آسیبپذیر و شکستنیتر از انسان ریشهها بوده است. تجربهی تاریخی به ما آموخته که مدیران خام و ناآزموده و بیبهره از آگاهی تاریخی و تهی از موهبت شایستگی و فاقد مهارت تدبیر کردن کارها، همیشه طعمههای اشتهاآور برای مهاجمان و شکارچیان موذی و اندیشههای مرموزی بودهاند که از بیرون و درون مرزها، جغرافیای ارزشها و مواریث مدنی و معنوی یک ملت را نشانه گرفته و کمین کردهاند. معضلی که هماینک جامعهی معاصر و تاریخ و فرهنگ ما با آن رویاروست و دست و پنجه میفشارد.
او در ادامهی این مطلب با اشاره به اینکه اینک دهههاست که در سکوت بسیاری از رسانههای جمعی و خاموشی متولیان و مدیران فرهنگ و مواریث فرهنگی کشور، جنگی علیه مواریث تاریخی، فرهنگی و معنوی میهن ما آغاز شده که در هیچ دورهای از تاریخ ملت ما با چنین وسعت و مقیاسی سابقه نداشته است، آورده است: جامعهها به میزانی که در معرض چالشها و انحطاط درونی آسیبپذیر بودهاند، در رویارویی با تهاجمات بیرونی نبودهاند و از خود پایداری و پایمردی بیشتری نشان دادهاند. زنگ خطر فروپاشی اقتدار و انسجام و وحدت و وفاق مدنی و معنوی یک ملت هنگامی نواخته شده که بهدلیل سرخوردگی و یأس معنوی که با آن رویاروست بخواهد با قهر اقتصادی و ثروتاندوزی و گشودن دست تخریب و تجاوز و تطاول به حریم میراث تاریخ و فرهنگ خود از آن فرا بگذرد.
بهجرائت و بهصراحت و بیاغراق میتوان گفت شمار کشورهایی که بهلحاظ غنای مواریث فرهنگی و حجم آثار و منابع باستانی و تاریخی در سطح جامعهی جهانی از موقعیت ممتاز ایران برخوردارند، از شمار انگشتان دستهای ما بیشتر نیست؛ اما متأسفانه این میراث غنی اینک دهههاست که در سراسر کشور در معرض تخریبهای گسترده و نابودی قرار گرفته است.
دو سده پیش حتی متفکران و مورخان ژرفکاو و تیزبین نیز گمان نمیبردند، چند نسل سپستر از آنها، روزی باستانشناسان به یاری عالمان و متخصصان میانرشتهای و علوم آزمایشگاهی موفق خواهند شد از یک گور و گودال تاریخی و یا این یا آن لایه و دورهی پیش از تاریخی بتوان حجم سنگینی از اطلاعات موثق دربارهی رخدادهای فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و معیشتی و فعالیتهای فکری و ذوقی مردمان گذشته برکشید. هر اثر و مکان و محوطهی باستانی، کتاب ناگشوده و ناخواندهای است که میبایست برای حفاظت و خوانش آن سرمایهی عمر نسلهایی از باستانشناسان و متخصصان تاریخ و میراث یک کشور هزینه شود.
تجاوز و تخریب و تاراج آثار یک محوطهی باستانی و بنای تاریخی و فضای فرهنگی، تخریب ریشههای یک ملت به مفهوم خاص و میراث بشری بهطریق اولی است. یک محوطهی باستانی، یک بنای تاریخی و یا یک اثر فرهنگی وقتی تخریب میشود و از میان میرود دیگر با هیچ چیز آنچه را که از کف رفته نمیتوان جایگزینش کرد. هر اثر باستانی چونان خود آدمی یکتا و بیبدیل است. پیام خاص خود را بر شانه میکشد. کتابی است که هر بار که خوانده میشود افق معنایی تازهای را از گذشته به روی ما میگشاید. تاریخی که متعلق به خود ما و تأثیرگذار بر موقعیت و مقتضیات و شرایط اکنون ماست.
ملتهایی که بیبهره از آگاهی و شعور تاریخیاند، در رویارویی با چالشهای تاریخی بسیار آسیبپذیر و شکنندهتر از ملتهای برخوردار از بینش و مجهز به دانش تاریخی بودهاند. هر جامعهای که دست تجاوز و تطاول و تخریب میراث خود میگشاید، بیهیچ تردید فاقد شعور و آگاهی تاریخی است. میراث تاریخ و فرهنگ یک ملت از جنس سود و سودا نیست که در بازار مکارهی فروشندگان عزت و خریداران ذلت در ترازوی نکبت به فروش بگذاریم. در این معامله و بازار مکاره ی سود و سودا همیشه فروشندگان بازندگانند. همانگونه که سوداگران ناموس، به هر میزان بیشتر و پُربهاتر خویش را میفروشند، پرهزینهتر خفت و حقارت میخرند.
ملاصالحی اضافه کرده است: اکنون، آگاهی و شعور تاریخی در خط مقدم تصمیمگیریهای پشت صحنهی قدرتهای جهانی و کانونهای سلطه قرار دارد و دانش باستانشناسی برای نخستینبار در خط مقدم اندیشه و معرفت تاریخی بهمیدان فراخوانده شده است. بیتردید ردگیری و رصد کردن موقعیتها و ژرفکاوی و نقد و تحلیل درست رخدادها در سطح جامعهی جهانی بدون شناخت و فهم عمیق تاریخی ممکن نیست.