یکشنبه, 04ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست یادگارهای فرهنگی و طبیعی میراث معنوی نگاهی به اهمیت حفظ هویت و حافظه تاریخی شهر‌ها - شهر ، خاطره است...

نگاهی به اهمیت حفظ هویت و حافظه تاریخی شهر‌ها - شهر ، خاطره است...

برگرفته از روزنامه اطلاعات شماره  25606، شنبه 11 خرداد 1392.

شبنم سید مجیدی


شهر تنها شامل بناها نیست، شهر فقط ساختمان و خیابان و پارک و میدان و آسفالت و تیر چراغ برق نیست. شهر، خاطره است. شهر روح دارد، روایت دارد، یاد دارد. شهر هویت دارد. هویتی که زیر بار آلودگی‌ها، دغدغه‌ها، بی‌توجهی‌ها و بی مسئولیتی‌ها در حال گم شدن است.

شهر، سراسر خاطره است. چنار‌های هشتاد و چند ساله خیابان ولیعصر(ع)، دروازه محمدیه، باغ ملی، میدان مشق و کافه‌ها و مغازه‌های قدیمی که بعضی همان شکل و شمایل قدیمی خود را حفظ کرده اند، همه جزیی از خاطره جمعی چندین نسل است. این مکان‌ها همواره بیان کننده هویت مدنی و برانگیزاننده احساس غرور در مردم شهر است. چنین مکان‌هایی به همگان تعلق دارد، همان‌طور که در گذشته نیز چنین بوده است و هدف اصلی مرمت و نوسازی آنها، باید ایجاد و ارتقای حس تعلق به مکان با هدف افزایش احساس همبستگی و تعلق اجتماعی باشد.‏

حضور و همراهی مردم است که موجودیت یک شهر را می‌سازد و به آن بها می‌دهد. مردم فعالیت‌های خود را در قالب سه پهنه زندگی، کار و تفریح در فضاهای عمومی انجام می‌دهند. چهره شهر مانند موزه و نگارخانه‌ای است که هر روز نمایشگاهی از آثار متنوع مردم و منظر تاریخ و فرهنگ و تمدن بشری را به اجرا می‌گذارد.‏

 

پیاده روی، هنری فراموش شده

سیدرضا حسینی لاهیجی ـ کارشناس ارشد طراحی صنعتی از دانشگاه تهران با بیان این که فضای شهر، محیط زندگی شهروندان را تشکیل می‌دهد و بنابراین مدیران، طراحان و افراد متخصص باید محیط را به گونه‌ای تجهیز کنند که شرایط زندگی و زیست‌محیطی آن از «سطحی عالی» بهره‌مند باشد، می‌افزاید: در این میان، تاثیرات هنر و زیبایی‌شناسی بر روح و روان انسان‌ها نیز اهمیت بسیار دارد. همان گونه که در فضای خانه به تغییر رنگ دیوارها، نصب تابلوهای نقاشی، مجسمه و تزئینات اهمیت می‌دهند، فضای شهری هم برای آرامش و نشاط روحی شهروندان و تاثیر‌گذاری مثبت، نیازمند آثار فرهنگی، هنری و هویت‌بخشی است.

وی ادامه می‌دهد: در قرن اخیر، با رشد روزافزون شهرنشینی و با توجه به پیامدهایی که صنعت و نوگرایی در زندگی شهری به همراه داشته است، شاهد از میان رفتن بسیاری از فضاهای ارزشمند شهری و شکل‌گیری شتاب‌زده و نسنجیده فضاهای عمومی کنونی در شهرها و در پی آن، حضور پدیده حاشیه‌نشینی شهرها بوده‌ایم. فضاهای شهری امروزی فقط به مسیر عبورومرور تبدیل شده‌ است و کمتر در ابعاد اجتماعی پاسخ‌گوی نیازهای انسان امروزی‌ است. در این میان فضاهایی که مکان آسایش عمومی باشد و باعث آرامش خاطر انسان شود، نیز حذف شده‌ است. ‏

در حال حاضر، رانندگی به سرگرمی اصلی مردم تبدیل شده و پیاده‌روی یک هنر فراموش شده است. در حالی که در گذشته‌ای نه‌چندان دور، پیاده‌روی، اصلی بود که معماران و طراحان اصیل بر مبنای آن به ساخت‌وساز محیط و فضاهای دسترسی در فضای باز شهری می‌پرداختند.‏

لاهیجی با تاکید بر این موضوع که مشکل اساسی فضاهای شهری امروز این است که در عرصه‌های وسیع و پیچیده به‌آسانی نمی‌توان با محیط شهر «روابط حسی مطلوب و دلپذیر» برقرارکرد، اظهار می‌دارد: هنوز در بسیاری از فضاهای شهری، به روابط و نیازهای انسانی توجه نشده و برای «حضور و استفاده مردم از فضاهای عمومی»، امکانات مفید و باکیفیت، بسیار محدود و ناچیز است. با تاکید و نظارت بر اجرای مجموعه عوامل تخصصی و کارشناسی فنی و هنری است که محیط‌های شهری متناسب و زیبا به وجود می‌آید. زیباسازی، فرایند توسعه ویژگی‌های بصری است که در فضاهای شهری صورت می‌گیرد.

 

خیابان، تبلور زندگی مدنی

خیابان، مکانی است که تعاملات اجتماعی و جنب‌وجوش شهری در آن به وضوح نمایان است و ذهن شهروندان را انباشته از خاطرات جمعی و ادراک مشترک در خصوص حیات مدنی می‌کند. ‏

خیابان‌ها بیش از آنکه سازنده ساختار شهر باشد، بیانگر ساختار اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه است و تبلور زندگی مدنی یک شهر در طول زمان به شمار می‌آید.‏

رجوع به مراکز مهم فعالیت، خرید، تماشای مغازه‌ها و خرده‌فروشی‌ها، پرسه زدن و گردش و دیدن دیگران، راسته شهری را تبدیل به فضایی متنوع و پرفعالیت می‌‌کند. خاطره مبلمان شهری و توجه به نمادهای موقت و دائم شهری، به‌عنوان عنصری تحول‌آفرین و درآمدزا که می‌تواند چهره شهر را نیز به عنوان یک نماد داخلی و بین‌المللی به همگان معرفی کند، شناخته می‌شود. شیوه چیدمان فضای سبز، آرایش ساختمان‌ها با نما‌های سنتی یا یکسان، وجود درختان مناسب در یک خیابان، نحوه قرار گرفتن تیرهای چراغ برق، باجه‌های تلفن، کیوسک‌های فروش روزنامه، ایستگاه‌های اتوبوس و مهم‌تر از آن حفظ نمادهای قدیمی و سنتی یک شهر، نقش مؤثری در افزایش روحیه اجتماعی شهروندان آن شهر ایفا می‌کند. ‏

 

هویت گمشده

سومین نشست «خاطره در شهر» با موضوع «شهر، موزه، خاطرات جمعی» عصر چهارم خرداد 1392در خانه هنرمندان تهران برگزار شد. این نشست، با حضور احمد محیط طباطبایی، سعید سادات نیا و محمد مطلبی به عنوان کارشناسان معماری و همچنین مستندسازان پیش‌کسوتی چون محمدرضا اصلانی، اُرد عطارپور و مهرداد اسکویی برپا شد.‏

به گفته محیط‎ ‎‏‌طباطبایی، عضو هیات اجرایی کمیته ملی موزه‌های ایران، با توجه به گسترش نگرش‌های کیفی در توسعه و مدیریت شهری، هویت و حافظه تاریخی در شهرها، درباره خاطرات جمعی و حس تعلق‌پذیری شهروندان، ابعاد و جنبه‌های گوناگونی می‌یابد. امروزه شهرها تنها فضاهایی برای عبور به‌شمار نمی‌روند؛ بلکه بستر اصلی تعامل و بالندگی شهروندان، حفظ رابطه بین نسل‌ها، آموزش، یادگیری و یادآوری نیز تلقی می‌شود.‏

‏ به باور او، این خصیصه‌ها امروزه در نگرش‌های جدید درباره موزه‌ها نیز قابل تعمیم است. ‏

محیط‌ طباطبایی همچنین ادامه می‌دهد: موزه‌ها دیگر اماکن مقدسی به شمار نمی‌روند که به صورتی تک‌بعدی صرفاً نمایش‌دهنده آثاری متعلق به زمان خاص باشند، بلکه تفریح، تفرج، یادگیری، احساس تعلق و نزدیکی به دوره‌های مختلف زمانی، از عملکردهای جدید موزه‌ها به شمار می‌رود.

سعید سادات نیا، معمار و شهرساز نیز با بیان این که ما نیز می‌توانیم همانند بسیاری از شهرهای بزرگ در دنیا با استفاده از جاذبه توریستی بافت‌های تاریخی و با ارزش خود درآمدی بسیار بیشتر از درآمد نفت را برای شهرهایمان کسب کنیم، می‌گوید: نوع برخورد ما با این فضاها، دغدغه اصلی است. دلیل این همه آلودگی و بی توجهی به محیط زیست و به روابط انسانی به این برمی‌گردد که نتوانسته‌ایم در شهرمان یک فضای تاریخی و فرهنگی و در واقع یک هویت را مسلط کنیم و بر آن اساس پیش برویم، و از اینرو می‌توان گفت که در تهران هویت گمشده‌ای وجود دارد.‏ باید این عقیده به وجود بیاید که برای داشتن شهری محترم و شهروندانی که دارای هویت و شناسنامه جمعی هستند، باید فضاهای تاریخی را نگه داشت و سامان داد. ‏

 

شهر به مثابه یک موزه

محمد مطلبی، عضو مجمع عمومی فدراسیون جهانی معماران منظر می‌گوید: در جهان امروز به‌دلیل تغییرات موجود در فناوری، گسست‌ها تمامی ندارد. این تغییرات، فرصت ایجاد تحول را به ما نمی‌دهد. بنابراین دنیای ما دنیای تجربه‌های مکرر تغییرات است و این امر آشفتگی‌ها را چه در جوامع پیشرفته و چه در جوامع جهان سوم ایجاد می‌کند.

مطلبی می‌افزاید: در نتیجه آشفتگی‌ها در جوامع پیشرفته، فضاهای بی محتوا و بی روح در محیط‌های شهری ایجاد می‌شود و در جهان سوم فضاهای از هم گسیخته، الحاقات معنایی، شنیداری و بصری را در محیط پیرامون تجربه می‌کنیم. در فضاهای شهری این جوامع‌هارمونی دیده نمی‌شود و محیط شهر پر است از تابلو‌های مختلف، صداهای مختلف، رنگ‌های مختلف، انواع وسائل نقلیه و... که دلیلش همان آشفتگی‌های ناشی از تغییرات دائمی است.‏

‏ تکنولوژی‌های جدید می‌آیند و ما بدون توجه به کارکرد اصلی آن‌ها بی‌حد و حصر و بیش از پدید آورندگان آن‌ها، از این تکنولوژی استفاده می‌کنیم. نتیجه این آشفتگی در هر دو نوع جامعه تقلیل فضا به جنبه‌های کمی انسان است. در این حالت است که معنویت، شادی و عشق گم شده است. ما شهر می‌سازیم که شهر ساخته باشیم، اما نمی‌دانیم که در آن فضا قرار است چه اتفاقی بیفتد.

وی ادامه می‌دهد: در ایران قدیم دوران با ثباتی داشتیم، سطح زندگی مردم و امکانات آنها تقریبا در یک سطح بود و تغییرات به آهستگی صورت می‌گرفت. بناها و مناظر تاریخی که امروزه در اختیار داریم همه مربوط به آن دوران ثبات است. در جهان امروز اعتقادات سابق و مباحث متافیزیکی که خود را به آن وصل می‌کردیم، از درجه اعتبار ساقط شده و به هیچ جا بند نیستیم. به این وضعیت، وضعیت بی ثباتی گویند. در چنین وضعیتی توجه به نقاط ثبات بسیار مهم است. این نقاط ثبات همان بناها و مناظر تاریخی است که در همان دوران ثبات گذشته شکل گرفته است. این بناها به این دلیل که به ما می‌گویند چه بوده‌ایم با ارزش می‌شوند.

این معمار منظر تصریح کرد: یک بافت تاریخی شهری به مثابه موزه‌ای است که نقاط ثبات را به ما می‌دهد. زیرا به ما هویت می‌بخشد، یک بافت تاریخی موزه‌ای است که آثار با ارزش کالبدی و معنایی را در خود دارد. شهری که در آن زندگی جریان نداشته باشد شهری مرده و مصنوعی است. اما اگر یک شهر تاریخی را خوب مدیریت کنیم، می‌توان آن را به یک موزه باز تبدیل کرد که نه تنها تک تک آثار آن دارای ارزش است، بلکه کلیت آن نیز ارزشمند است.

فراموشی خاطره‌های جمعی

محمدرضا اصلانی ـ مستند ساز، در شروع صحبت‌هایش به خاستگاه شهرها اشاره می‌کند و می‌گوید: شهر، فرهنگ را به نظام تبدیل می‌کند و ما شهر را به معنای نظام جمعی و عمومی ملی تعریف می‌کنیم. شهر یک محوطه بسته نیست، بلکه یک امر ملی است. به همین دلیل شهر یک مجموعه ناخودآگاه است.‏‏ این کارگردان سینما همچنین با بیان اینکه در حال حاضر شهر را به مثابه زبان نیز تعریف می‌کنند ادامه می‌دهد: الان با موضوع ناخودآگاه جمعی به جای ناخودآگاه عمومی مواجه هستیم و همین باعث شده است، همواره نسبت به شهر، بی تفاوت باشیم. به همین دلیل پیاده روهای شهر ما ارتباطی نیست، بلکه گذری است و شهروندان ما حساسیتی روی این موضوع ندارند.

اصلانی اما این بی اعتنایی را یک واکنش از سوی شهروندان تهرانی تحلیل می‌کند: این بی اعتنایی یک واکنش و یک مبارزه علیه خود است که اتفاقاً بسیار خطرناک است. متاسفانه درحال حاضر به جای خودبازسازی، خود ویرانگری را به‌عنوان یک واکنش دائم تکرار می‌کنیم و این خطرناک است.

مهرداد اسکویی هم دیگر مستندساز جوان است که اظهار می‌دارد: انسان ساکن در کلانشهر، احساس می‌کند در مبارزه دائمی با دو مساله شامل عقلانیت در راستای منافع خود و اقتصاد پولی است. این دو موضوع، اندام واره‌هایی را در انسان کلانشهر به وجود می‌آورد که برای منافع خودش، حتی خاطره‌ها را از میان می‌برد.

او نیز نسبت به فراموشی خاطره‌های جمعی هشدار ‌می‌دهد: از آنجاکه در روستاها و شهرهای کوچک، شهروندان همدیگر را می‌شناسند، از انسان‌های کلانشهر به عنوان افرادی بی رحم نام می‌برند. اگر فرهنگ سازی شود، عکس‌ها و تصاویری به ثبت می‌رسد که در آنها افراد نقش خودشان را در کشورشان پیدا می‌کنند. منتها اگر به این موضوع توجه نکنیم، با یک خطر جدی مواجه هستیم. در همین حال، سیاستگذاران فرهنگی و شهری ما هم در این خطر سهیم هستند، چون آنها در راه ادامه این نوع عقلانیت شریکند.‏

اسکویی همچنین از اینکه مستندسازان و عکاسان همواره در تلاش‌اند آثار تاریخی تهران را ثبت کنند، اما در مقابل تغییرات سریع شهر ناتوان هستند، اظهار تاسف می‌کند و از انتشار سه جلد کتاب «تهران در ورقه‌های پستی» خبر می‌دهد تا به این نحو از خاطره‌های جمعی مردم این شهر محافظت شود. ارد عطارپور نیز با اشاره به فیلم مستندی که در ارتباط با تهران ساخته است، درباره این مستند و لزوم توجه به بافت تاریخی شهر می‌گوید: من قبلادر محله امیریه تهران ساکن بودم و بعدا به دربند رفتم. هروقت به محله امیریه سر می‌زدم، شاهد تغییرات شگرف و قطع شدن خاطرات مردم یک منطقه بودم و بنابراین تصمیم گرفتم فیلمی با چنین موضوعی بسازم.

او تهران و شمیران فعلی را مجموعه‌ای از صدها روستا می‌داند و می‌گوید: بخش‌هایی که می‌توانستند خاطرات ما را به یاد بیاورند به شدت دچار تغییر شده‌اند و این اتفاقی است که مدام در کشور و تاریخ ما درحال رخ دادن است.

 

صد و یک سال بلدیه تهران

در همایش«شهر، موزه، خاطرات جمعی» همچنین، قسمت‌هایی از مستند صد و یک سال بلدیه تهران به کارگردانی اُرد عطار پور، مستند ساز بافت‌های تاریخی و فرهنگی پخش شد.

عطار پور با اشاره به این فیلم می‌گوید: طبیعی است که بافت مرکزی تهران نیز می‌توانست یک موزه شهر باشد، اما متاسفانه همواره در برابر جریانات اجتماعی به صورت رادیکال عمل شده و از اینرو فرصت‌هایی مانند تبدیل بافت‌های تاریخی به موزه شهر، از تهران گرفته شده است.

این مستند ساز می‌افزاید: در دو مقطع انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی بهمن 57 یک محدودیت عرفی درست شد، برای این که تهران را از هویت و گذشته خود دور کنند. ثمره انقلاب مشروطه، کریم آقا خان بوذرجومهری بود که شتابان به سمت مدرنیته حرکت کرد. دور شدن از گذشته به دلیل مورد تایید نبودن در انقلاب 57 نیز همراه با اضافه شدن معیارهای ارزشی تکرار شد. چیزی که در سال 1368 رخ داد، یعنی دور شدن از تهران پر خاطره‌ای که می‌توانست به نسل بعد منتقل شود، ادامه این فرآیند است. شهر تهران دیگر آن ظرفیت را به هیچ وجه ندارد و بخش‌هایی از محله‌هایی که می‌توانست یادآور هویت ما باشد، به شدت تخریب شده است. ‏ وی با اشاره به منطقه شمیرانات می‌گوید: امروز کسی که در شمیرانات قدم می‌زند، با هویتی روبرو است که تاریخ شهری ما را نمی‌سازد. اتفاقی اینچنین در دوران قبل از انقلاب برای محله سنگلج رخ داده است. ‏

از شهری که مدام در حال تغییر و تحول است و مدیریت آن در طول زمان با ثبات همراه نیست، نمی‌توان انتظار داشت که به سادگی به یک موزه شهر تبدیل شود.
 

آن چه به شهر هستی می‌بخشد، رابطه‌هایی است که میان فضاها و رویدادهای گذشته اش وجود دارد. اما شهر، گذشته خود را باز نمی‌گوید. تنها، چون خطوط کف دست، نقشی از آن بر خود دارد؛ گذشته‌ای که در گوشه و کنار خیابان‌ها، در طارمی‌های پنجره‌ها، در دست انداز پله‌ها، در آنتن‌های برق، در دسته چوبی بیرق‌ها و در هر جزیی از شییی مثل حکاکی‌ها نقش بسته است. فضاهای خاطره انگیز، فضاهایی است که انسان قبلاً آن‌ها را تجربه کرده است و با آن‌ها آشنایی دارد. هر چه تعداد فضاهای آشنا در محیط زندگی بیشتر باشد، امکان برقــراری ارتباط، ساده‌تر است .

یافتن فضاهای آشنا، باعث احساس امنیت و آرامش در محیط می‌شود و در مقابل، تغییر و تبدیل یا از میان رفتن فضاهای آشنا، حس گم گشتگی، بی ریشه بودن و از دست دادن بخشی از زندگی را در انسان به وجود می‌آورد. ‏

شهری که فاقد خاطرات مشخص است و خاطرات مبهمی در ذهن تداعی می‌کند، تاریخ خود را مصرف کرده و به اتمام رسانده و از قید هویت آزاد شده است.

تعلق خاطر ما به جایی که در آن زندگی می‌کنیم، بسیار کم است. در حالی که مردمان گذشته نسبت به مکان‌هایی که در آن زندگی می‌کردند، تعلق خاطر زیادی داشتند. تعلق نداشتن به لاقیدی، بی تفاوتی به شهر، دور شدن از دیار آشنا و دور شدن از قصه شهر منجر می‌شود. حافظه جمعی چیزی مثل فسیل نیست که از گذشته به یادگار مانده باشد و بتوان آن را نگه داشت. شهر پدیده‌ای است پویا و رو به رشد، ولی ما نمی‌توانیم به این بهانه همه چیز را خراب کنیم، زیرا در آن صورت به بی هویتی کامل می‌رسیم. اصل مهم این است که با تمامی تخریب‌هایی که انجام می‌شود، هویت شهر را حفظ کنیم و این کار شدنی است، چون در تمامی دنیا صورت گرفته است.

پدیده حافظه جمعی به هیچ عنوان فقط به گذشته تعلق ندارد، باید از گذشته الهام گرفت تا حال و آینده به درستی ساخته شود. خلاقیت حافظه جمعی آنجاست که بتواند تلفیقی از گذشته، حال و آینده به وجود آورد.‏

حافظه جمعی

نوا توکلی مهر ـ معمار منظر و عضو هیات مدیره انجمن متخصصان منظر و فضای سبز ایران در گفتگو با گزارشگر روزنامه اطلاعات با بیان این که شهر پدیده‌ای است که ساخته و پرداخته دست انسان شهرنشین است، می‌گوید: انسان شهرنشین با آداب و عادات و عقاید خود نمادها و نشانه‌های مختلفی را در فضاهای زندگی خود به جا می‌گذارد و البته این نشانه‌ها لزوماً برای تمامی مردم شهر، دارای معانی واحدی نیست. اما گاهی این نمادها برای گروهی از مردم یک محله یا یک شهر و کشور، یک نسل و حتی چند نسل دارای اشتراک و تعلق خاطر می‌شود و به این ترتیب با عواملی چون هویت و حافظه تاریخی و میراث فرهنگی مردمان، ارتباط نزدیک پیدا می‌کند.

حافظه جمعی مرکز و هسته ساختاری است به‌نام هویت یک جامعه. این هویت نه فقط درون یک جامعه، بلکه در بیرون از آن نیز شروع به گفتگو و برقراری ارتباط می‌کند.

به عبارت دیگر این هویت همان است که یک جامعه یا گروه از گذشته خود، به بیگانه یا غریبه‌ای از یک مکان دیگر، هنگامی که خود را درون آن جامعه می‌یابد، نشان می‌دهد.

وی ادامه می‌دهد: جوامع معاصر، امروزه شیفته و مفتون خاطرات خود است و به بیانی دیگر، فضاهای شهری به خودی خود دارای هویت و حس مکان نیست. زمانی که این فضاها از مفاهیم متاثر از فرهنگ جامعه انباشته می‌شود، دارای داستان‌ها و معانی قابل روایت و قابل انتقال از گروهی به گروه دیگر و از نسلی به نسل دیگر می‌شود. در چنین رویه‌ای فضا تبدیل به مکان شهری و بستری برای زندگی شهری و تعامل جامعه انسانی می‌شود.

حافظه تاریخی شهر کامل می‌شود و همین موضوع به افراد جامعه امکان معرفی خود و بازنمایی هویت ملی، شهری یا محله‌ای را می‌دهد. به این ترتیب ساختار مکان، یک سری از نشانه‌ها و علامت‌ها را که منجر به هدایت خاطرات جمعی می‌شود، مهیا می‌سازد. این در حالی است که در همین ساختار، نبود این علامت‌ها و نشانه‌ها به فراموشی می‌انجامد.‏شهر، «خاطره» را می‌سازد و خاطره به شهر شکل می‌بخشد،«خاطره» ابزار جستجوی گذشته نیست، صحنه‌ای است برای به حال آمدن گذشته، صحنه‌ای است برای پیوند مجدد با محیط. خاطره تا عمیق‌ترین لایه‌ها را می‌کاود، برای آن که بتواند مکانی جدید در خاطره شهری را کشف کند، پاره‌های مجزا را کنار هم می‌چیند تا کارکردی مجدد به آن‌ها ببخشد، آن‌ها را از فراموش شدن، نجات دهد و امیدها و آرزوهای سرکوب شده را از نو برویاند.‏

خاطره‌های ماندگار

توکلی مهر با اشاره به تفاوت «خاطره» با «نوستالژی» می‌گوید: باید توجه داشت بسیاری از افراد، خاطره را با نوستالژی مترادف فرض می‌کنند که این موضوع درست نیست. هرچند که خاطره با غم غربت (نوستالژیا ‏Nostalgia‏) ارتباطی تنگاتنگ دارد از این حیث که بحران روحی و بی قراری را به دنبال می‌آورد، اما خاطره و غم غربت دو روی یک سکه‌اند که هر یک از آن‌ها دیگری را احیا می‌کند. ‏

معمولاً لحظه‌های خوب گذشته در ذهن می‌ماند و خاطرات بد کمتر در یاد می‌نشیندکه از این رو خاطره الزاماً حس دلتنگی با خود به همراه نمی‌آورد، بلکه در بسیاری موارد آنچه که به عنوان خاطره در ذهن باقی می‌ماند، ادراکاتی است که با یادآوری آن‌ها احساس شادی و سرزندگی و یا غم و اندوه به فرد دست می‌دهد.‏‏ باید توجه داشت که انسان موجودی است فراموشکار که تمایل دارد خاطرات بد زندگی را به سرعت فراموش کند، چرا که در غیر این صورت تداوم زندگی برای وی بسیار سخت و جانفرسا خواهد شد و از سوی دیگر تمایل دارد با خاطرات خوش خود، زندگی کند، هرچند که دیگر امکان بازتجربه آنان برایش میسر نباشد.‏

وی ادامه می‌دهد: «تجربه» یک سفر شاید مدت کوتاهی را به خود اختصاص دهد، ولی «خاطره» یک سفر خاطره انگیز سالیان سال همراه مسافر می‌ماند و مدت‌های طولانی می‌تواند موضوعی برای همپیوندی همسفران باشد، از آن سخن بگویند، در ذهن خود بارها و بارها سفر را تکرار و مجدداً از آن، خاطره‌های مشترک ماندگار جدیدی را خلق کنند. «خاطره»، باز یادآوری صحنه‌ها، وقایع و احساس‌های مهمی است که فرد، آن‌ها را مشاهده، تجربه یا درک کرده باشد، تا به دلایل و عوامل محرک غیرارادی، تداعی یا به اراده آگاهانه، اعاده و متولد شود. لازم به ذکر است از همه دریافت‌های حسی یاد شده، در مراتب و درجات متفاوت، شماری در بایگانی هوشمند ذهن جای می‌گیرد و در جریان تکوین و گذر زمان به خاطره مبدل می‌شود. پیدایی و مانایی خاطره‌ها، در ازای پالایش و مرگ تدریجی بسیاری از ورودی‌ها و داشته‌های کم‌‌اعتبار و کم اهمیت ذهن صورت می‌گیرد و از این رو هرچه به ذهن می‌رسد، به خاطره بدل نمی‌شود.‏

بحران تضعیف خاطرات جمعی

نوا توکلی مهر ـ معمار منظر، معضل مهمی که در چند دهه اخیر گریبان بسیاری از شهرها در کشورهای در حال رشد و از جمله ایران را گرفته است، پدیده‌ای به نام «بحران هویت» می‌داند و می‌افزاید: این اتفاق چه بسا بعد از انقلاب صنعتی و رشد شتابان شهرنشینی، کمابیش در بسیاری از نقاط دنیا رخ داده است.

در ایران نیز مساله بی «قوارگی فرهنگی» و از میان رفتن هویت فضاهای شهری از دهه 1340 خورشیدی آغاز شد. به دنبال انفجار جمعیت ناشی از مهاجرت‌های روزافزون و عدم ثبات ترکیب جمعیتی در شهرها و همچنین فروپاشی محله‌ها به عنوان یکی از ارکان و ساختارهای هویت مند در تقسیمات شهری ودر اولویت بودن برنامه‌های توسعه و عمران شهری در مقیاس‌های کلان به خصوص در دوران پس از جنگ تحمیلی در ایران، متاسفانه مدیریت شهری از پرداختن به مقولاتی نظیر هویت و تاریخ شهر تا حد زیادی غافل مانده است.‏

وی ادامه می‌دهد: نابودی فضاهای خاطره جمعی، نبود بستر‌های مکانی لازم برای ایجاد خاطره جمعی و روند زندگی انسان معاصر و شیفته تکنولوژی از بحران‌هایی است که شهر تهران را به مکانی بی هویت تبدیل خواهد کرد. ‏

با این حال به نظر می‌رسد این فراموشی و مسامحه در سال‌های اخیر به وسیله مدیریت شهری مورد توجه و بازبینی قرار گرفته است. هرچند ما اکنون نیازمند اقدامات زیربنایی گسترده‌ای برای جبران اشتباهات صورت گرفته و احیاء مجدد این ارزش‌های اجتماعی و فرهنگی هستیم، اما اولین قدم که تخصیص اولویت پرداختن به موضوع هویت شهری و به دنبال آن مفاهیمی مانند تاریخ و خاطره در شهر است، فراهم شده و برپایی نشست‌ها و کنفرانس‌هایی در این زمینه در یک دهه گذشته، از این رویکرد مثبت خبر می‌دهد.

خاطره در جریان بیان هنری نسل به نسل روایت می‌شود و این گونه است که همیشه خاطرات برای نسل‌های حاضر خوشایند و گاه نوستالژیک است. در این میان با توجه به آثار و فعالیت‌های به ثمر رسیده در عرصه سینمای داستانی، مستند و ادبیات نمایشی، عرصه هنری در رویکرد دوم نیز در همین زمینه تعیین شده است. قصه‌ها، داستان‌ها، فیلم‌ها، عکس‌ها، موسیقی و تمامی ابزار هنری به نوعی قادرند جنبه‌های مثبت خاطرات را روایت کنند و مدام بر ارزش‌های مثبت شهر بیفزایند. ‏

فضاهای شهری پیاده مدار

دکتر کامران ذکاوت ـ استاد دانشکده معماری و شهر سازی دانشگاه شهید بهشتی، با تاکید بر این که خاطرات جمعی شهر، موجب حفظ و قوام روح و مفهوم شهر است، می‌گوید: اگر بخواهیم فضاهای شهری را به فضاهای خاطره انگیز تبدیل کنیم، باید بکوشیم تا وجود فضاهای شهری پیاده مدار را که فرصت حضور مردم و رویدادها را بسترسازی می‌کنند، افزایش دهیم و علاوه بر آن، فضاهای شهری «سرزنده» را که باعث ایجاد فعالیت و «حس مکان» که مشوق حضور مردم و رخدادهای فرهنگی و اجتماعی باشد، گسترش دهیم. همچنین فضاهای شهری «تجسم پذیر» که از کیفیت‌ها و جاذبه‌های بصری و سیمای شهری لازم جهت ایجاد جاذبه برای حضور مردم برخوردار هستند را باید حفظ کنیم.وی در مورد اهمیت حفظ فضاهای خاطره انگیز می‌گوید: هر شهری «زیست نگار» (اتوبیوگرافی) جمعی از ساکنان آن است و جای جای آن یادآور خاطرات و رویدادهایی است که از زمان‌های مختلف اتفاق افتاده است. دورکیم می‌گوید: هر جامعه نوعی حس تداوم گذشته را در خود دارد و شهرها با شکل و هویت خود آن را به نمایش می‌گذارد. از این رو مراسم و جشن‌ها و آیین‌های موسمی، کارناوال‌ها و فستیوال‌ها به عنوان وسیله‌ای با اهمیت جهت تداوم و انتقال خاطرات جمعی محسوب می‌شود.

این استاد دانشگاه ادامه می‌دهد: از سوی دیگر آلدوروسی هم عقیده داشت که شهرها خود خاطره جمعی شهروندان محسوب می‌شود، خاطراتی که در پیوند با اشیاء و مکان‌ها شکل گرفته است. نمادهایی که ورای کیفیت‌های کالبدی، حاوی خاطرات جمعی شهر و شهروندان و سبب حفظ و قوام روح و مفهوم شهر است.‏

اخیراً اجراهای هنری، بخشی از هویت فضاهای شهری جهان شده است، مانند میدان «لستر» لندن یا میدان «تایمز» نیویورک. برخی از این وقایع از نوع مراسم آیینی و اعتقادی جامعه است که در شکل و فرم کالبدی آن نیز تأثیرگذار است و ریشه هویتی به شهر می‌دهد در برخی از شهرهای کشور خودمان «تکایا» و فضاهای مرتبط، سازمان فضایی شهر را تحت تاثیر خود قرار داده است.

تداوم جشن‌ها و مراسم نیز بخشی از هویت جوامع است. اقوام آسیای شرقی دارای مراسم خیابانی متعددی از این نوع هستند، مانند کارنوال جشن‌های آئینی اژدهای چینی‌ها، کارنوال‌ها، تعزیه‌ها و حتی مراسم ورزشی و اجرای ویژه مراسم المپیک در تداوم هویت جمعی و یا ایجاد آن نقش دارند، با این حال اجرای مراسم نیز خود نیازمند فضا و مکان مناسب برای ایجاد آن است.

وی در مورد توسعه شهر و حفظ فضاهای خاطره انگیز آن می‌گوید: آنچه مسلم است به عقیده من، توسعه‌های جدید و حفظ فضاهای خاطره انگیز با یکدیگر در تقابل نیست. شاید منظور، توجه به فضاهای شهری خاطره انگیز در مقایسه با فضاهای شهری نوین باشد که در این صورت پهنه‌های مرکزی و تاریخی شهرها که بستر شکل گیری فضاهای خاطره انگیز است، در قالب برقراری نظام عرصه‌های عمومی، دارای اولویت بیشتری نسبت به حوزه‌های توسعه جدید است و باید مد نظر باشد.

عناصر تاریخی

دکتر ذکاوت ـ استاد معماری و شهرسازی خاطره انگیزی فضای شهری را صرفاً معطوف به گذشته و بناهای تاریخی نمی‌داند و اظهار می‌کند: عناصر تاریخی در خاطره انگیزی شهر نقش زیادی بازی می‌کند و یادواره‌های مهمی از رویدادهای گذشته محسوب می‌شود.‏‏ این عناصر به دلیل ویژگی عمر طولانی، وقایع بیشماری را شاهد بوده و در آرشیو خاطره خود ثبت کرده است. بنابراین، عناصر معماری معاصر و هرگونه بازسازی از یادواره معاصر مانند بازسازی یادواره برج‌های دوقلوی نیویورک که خود نیز از عناصر معماری معاصر است، یادآور خاطره «یازدهم سپتامبر» می‌تواند باشد و بسیاری از دستاوردهای تاریخ معاصر ما نیز همین طور است.

وی با اشاره به این که تخریب فضاهای خاطره انگیز شهر‌ها و فراموش شدن آن‌ها، نوعی خاطره شویی است، می‌افزاید: این اتفاق برای محو فرهنگ گذشته در یک جامعه رخ می‌دهد. ترس از احیاء باورهای گذشته، انگیزه چنین رویکردهایی است و تغییر نام مکان‌ها نیز خود نوعی از این اقدامات و خاطره شویی‌هاست.

اگرچه در سال‌های اخیر اقدامات خوبی صورت گرفته است، اما متأسفانه شهر تهران به لحاظ نبود عرصه‌های عمومی پیاده، دارای فضاها و مکان‌های محدود با خاطرات جمعی است. بنابراین در گذشته نه چندان دور، به دلیل نبود درایت کافی مدیریت عمران شهری، فضاهایی مانند خیابان لاله زار و دروازه دولت تبدیل به فضاهای ترافیکی شده و یا به لحاظ عملکردهای جدید، مانند بازار لوازم برقی، بار خاطره‌ای آن در حال اضمحلال است. بنابراین، تهران در حال بلعیدن خاطرات گذشته است. با این همه شهروندان در خاطرات خود، دروازه دولت، دروازه شمیران و میدان مخبرالدوله را به یاد دارند و در میان خود حفظ می‌کنند. البته ناگفته نماند که حفظ بخشی از این دستاورد متوجه شهروندان است.

این استاد معماری و شهر سازی در مورد تاثیر شناخت فضاهای خاطره انگیز شهر بر مردم می‌گوید: شناخت هویت مندی یک شهر از سوی شهروندانش، در تداوم و بقای آن بسیار موثر است.‏ خاطرات جمعی با تجارب زنده در پیوند است و تا زمانی که خاطره در میان تجربه جمعی یک گروه زنده است، نیازی به نوشتن و ثبت آن به عنوان یک قصه رسمی وجود ندارد. اما هنگامی که بین رویداد گذشته و به خاطر آوردن آن در زمان کنونی رابطه‌ای به وجود آید، تاریخ به طور تصنعی آن را باز تولید می‌کند، که البته چنین بازتولید تاریخی، خالی از محتوای معنایی است.

هرگونه تلاش برای یادآوری خاطرات جمعی، کمک به تداوم آن است و درنتیجه مانع فراموشی آن نیز می‌شود. برای تداوم خاطرات جمعی به نسل‌های جدید ضروری است مکان‌های هویت مند شهر، مانند خیابان‌های ناصرخسرو، لاله زار و توپخانه احیا و باز زنده سازی و با رویکرد ایجاد پیاده راه‌هایی جهت استفاده‌های روزمره و گذران اوقات، قابل بهره برداری شود.متأسفانه نسل جدید، به لحاظ نبود نمادها و عناصر یادواره‌ای در فضاهای شهری، با گذشته خود غریبه است و تنها گاهی اوقات نام مکان‌هایی مانند دروازه دولت، کنجکاوی آن‌ها را درخصوص گذشته شهرشان برمی انگیزد.‏

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید