تاریخ معاصر
فرقه دموکرات آذربایجان (از نگاه یک تن گواه نزدیک)
- تاريخ معاصر
- نمایش از شنبه, 12 دی 1394 04:14
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 89، سال چهاردهم، آذر و دی 1394، ص 10 تا 12
دکتر مهیار دیباور
با اوج گیری جنگ جهانی دوم، نیروهای هم پیمان (متفق) آمریکا، انگلیس و شوروی، بی در نگر آوردن [ بدون در نظر گرفتن ] یکپارچگی ایران، گِرد سرزمین ما را فرو گرفتند. پس از پایان یافتن کار جنگ به سود این کشورها، نیروهای امریکایی و انگلیسی، برابر برنامه زمان بندی، از ایران بیرون رفتند ولی نیروهای رزمی شوروی با بی پروایی به پیمانهای جهانی، در بخشهایی از اپاختر (شمال) میهنمان ماندند و با پیش کشیدن و دستاویز کردن باج خواهی (امتیاز) نفت اپاختر، بیرون رفتن نیروهای خود را به دریافت این باج خواهی وابسته شمردند. همزمان با این رویدادها، سازمانی نوپدید و دست نشانده به نام ‹‹فرقه دموکرات آذربایجان›› که برای گمراه کردن مردم، نام خود را از جنبش آزادی خواهی شیخ محمد خیابانی وام گرفته بود و بیشتر اندامهای (اعضای) آن از کوچندگان قفقازی و پرورش یافتگان شوروی بودند، با پراکندن بانگنامه (بیانیه) ای در 12 شهریور 1324 خورشیدی، پیدایش خود را آگهی داد و به پشتوانهٔ بودن نیروهای روس در آذربایجان، و با دستیاری سرراست آنها، به اشغال پادگانهای ارتش و ژاندارمری پرداخت و در 21 آذر 1324 پیدایش ‹‹حکومت ملی آذربایجان›› را اعلام نمود و در راه شوم جدا کردن آذربایجان از پیکره ایران و برآوردن خواستهای آزمندانه و طمع ورزانه حکومت شوراها گامهای تند و بلندی برداشتن گرفت ولی رخدادهای گوناگون سیاسی و رزمی در گستره جهانی، روسها را ناگزیر به بیرون بردن نیروهای خود از ایران کرد و بنیانگذاران حکومت به اصطلاح ملی آذربایجان نیز به پیروی از سیاست خداوندگار خود، روس، رفته رفته از جایگاههای تندروانه خود دست کشیدند و دست به یک رشته کارهای اصلاحی زدند و با تبدیل «مجلس ملی آذربایجان» به انجمن ایالتی آذربایجان و تبدیل نام «باش وزیر یا نخست وزیر» خود خوانده به استاندار آذربایجان، کوشیدند ماندگاری خویش را تضمین نمایند ولی روند دگرگونیهای بومی و جهانی، عرصه را بر نیروهای سرسپرده و جداسر، تنگ و تنگتر نمود و سرانجام در سالگرد بنیانگذاری این حکومت خودخوانده، برابر با 21 آذر 1325 سازمان اهریمنی آنها از هم پاشید. چند روز پیشتر نیز سران فرقه نامبرده، بی سر و صدا، و با سپردن توده فریب خورده، با نام فدایی و دموکرات، به دَم آتش توپ و گلوله، گریختند و به دامن خداوندگارشان پناه بردند. بیان گستردهتر این رشته رخدادها و شُوند و زمینههای پیدایی آنها، در کتابهای سودمندی که در این زمینه نگاشته شده، آمده است. یکی از سویههای (ابعاد) کمتر پرداخته شده این حادثه مِهَند (مهم) و هَناینده (تأثیر گذار)، پایگاه مردمی آن حکومت ناپایدار و زودگذر است که در این جستار با بهرهگیری از یادداشتهای روزانه یک تن گواه آگاه و نزدیک، به آن پرداختهایم. کتابی که با نام «بحران آذربایجان» برای نخستین بار در تابستان 1381 خورشیدی از سوی «مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران» و به کوشش رسول جعفریان چاپ شد، در بر گیرنده یادداشتهای روزانه شادروان آیت الله میرزا عبدالله مجتهدی است. وی یکی از روحانیان برجسته و تراز یک آذربایجان و از خانوادهای نژاده و سرشناس در تبریز بود که پدر بر پدر تا پنج پشت مجتهد و دین پژوه بودهاند. وی که در زمان نگارش این یادداشتها، چهل و دو سال داشت، مردی جهان دیده و سرد و گرم چشیده بود و نیز به شوند آشنایی و بلکه چیرگی به زبانهای پارسی، تازی، ترکی، انگلیسی و فرانسه، و بهرهمندی از خبر رادیوها و گزارش روزنامهها و گاهنامههای کشورهای گوناگون، در بیان برداشتهایش از رویدادها دیدگاه باز و آیندهنگری داشته و افزون بر این، با سران فرقه دموکرات و خود پیشهوری نیز دیدار و گفتوگو داشته است. اینها همه سبب شده است که دست نوشتههای روزانه آیتالله میرزا عبدالله مجتهدی ـ خدایش بیامرزاد و بهشت برین روزیاش کُناد ـ از نگر تاریخی، یک دستک (سند) دست یکم و یگانه به شمار آید. این بنده، به سبب تنگنای رویههای گاهنامه گرانسنگ خواندنی، تنها بخشهایی از آن دفتر گرامی را که با باره (موضوع) این جستار پیوند دارد، برگزیدهام و خوانندگان ارجمند و راستی جو را به خواندن کتاب یاد شده سفارش مینمایم. همچنین افزودههای درون چنگک از بنده است. ناگفته نماند که در ویراستاری کتاب و بازنمودها (توضیحات) و پاورقیها، برخی لغزشها هست که پرداختن به آنها از خویشکاری این نوشتار بیرون است. به هر روی، کار ویراستار کتاب، سَرور رسول جعفریان، که خود هم روحانی و هم تاریخدان میباشد، در شناساندن این یادداشتها بسی ارجدار و ستودنی است.
از یادداشتهای پنجشنبه 13 دی 1324: اعلانی که برای مجلس ترحیم این دو مرحومه به دیوارها چسبانده بودند، هردو به ترکی بود. وقتی که اعلان صبیه [دختر] حاجی میرزا علی آقا را میخواندم، بیاختیار خنده ام گرفت. اول مردم زیر بار اعلان ترکی نمیرفتند. یک اعلان ترحیم ترکی به دیوار چسبانده بودند که با قلم نوشته بودند. حالا حکم دولت جدید در این زمینه هم اجرا میشود. تابلوهای مغازهها را هم که به فارسی بود، برداشتهاند. جای بعضیها تابلوی ترکی گذاشته، بعضیها در [بر] روی کاغذی خودشان چیزی نوشته از پشت شیشه مغازه آویختهاند.... مهاجرین که بعضیها سالیان درازی بود در قفقاز اقامت داشته و در آنجا پیر شده بودند، به ایران آمدند و افکار جدیده سوسیالیستی را که قبل از انقلاب و بعد از انقلاب در آنجا یاد گرفته بودند، با خود به ایران همراه آوردند. بعضیها به دهاتی که از آنجا مهاجرت نموده بودند، برگشتند و بعضیها که رشته علایق با دهات مسقط رأسشان [زادگاهشان] منقطع شده، در شهرها زندگی نمودند. همینها هستند که به اسم مهاجر، عمده طرفداران نهضت فعلی آذربایجان هستند و جنبه معلمی و رهبری به سایر دهاتیان و کارگران آذربایجان دارند.
از یادداشتهای دوشنبه 17 دی 1324: شب گذشته، دو سه ساعت از شب رفته، چند نفر به منزل محمد صادق خان مجتهدی رفته، در را زدهاند که باز کنید، می خواهیم اینجا منزل بکنیم، جا برای افراد قشونی تنگ است و از طرف وزیر جنگ [جعفر کاویان] آمده ایم. شب آن وقت، در را باز نکرده اند، آنها هم مراجعت نموده اند. صبح به وزارت جنگ رجوع نموده اند. معلوم شده است که می خواهند در خانه آنها چند نفر از فداییها را اسکان بکنند.
از یادداشتهای چهارشنبه 10 بهمن 1324: تا امروز که دهم بهمن است، حقوق ادارات پرداخت نشده است. کم کم آن عده از اجزای ادارات که مدد معاش خارجی ندارند، به تلاش افتادهاند و بنای همهمه گذاشتهاند و عده زیادی از اشخاص نفع پرست و فرصت جوی که کم و بیش با انواع مختلفه، در اغتشاشی که منجر به تشکیل دولت ملی آذربایجان گردید، مدخلیت داشتهاند، از یک طرف به ادارات دولتی هجوم آورده طالب شغل شدهاند و از طرف دیگر، به هر بهانه موهومی متشبث شده [چنگ زده] ادعاهای حقوقی و جزایی بر اشخاص مختلفه اقامه می نمایند. اولیای امور هم، کما هو حقه [چنان که باید] این جور اشخاص را از سر مردم وا نمی کنند.
از یادداشتهای چهارشنبه 24 بهمن 1324: تحیر [شگفتی] مردم روز به روز بیشتر میشود. مصادره اموال هم در بعضی موارد، به موقع اجرا گذاشته شده است. خانه میر جواد صراف را مصادره نموده اند. در آنجا جعفر کاویان، وزیر جنگ، مینشیند. دیروز طرف غروب، من می خواستم منزل مرحوم حاجی مشیر دفتر بروم، دیدم یک کامیون و یک عرابه [ارابه، گاری] دم در میر جواد که همسایه آن مرحوم [حاجی مشیر دفتر] است، نگاه داشته اند. از خانه، میز و صندلی و اثاثیه دیگر بار کامیون مینمودند که ببرند. مابقی را ظاهراً بار عرابه می خواستند بکنند. یک اتومبیل سواری هم رادیو را برده بود. امروز صبح، جلو عمارت نظمیه یک کامیون پر از میز و صندلی نگاه داشته بودند. نمیدانم آن را از خانه ی که آورده بودند. خانه محمد صادق خان [مجتهدی] را هم اشغال نموده اند.
از یادداشتهای چهارشنبه 15 اسفند 1324: مسئله نظام اجباری [سرباز گیری] اسباب گرفتاری مردم از هر طبقه است. هرکس میتواند مخفی میشود. دو نفر در منزل ما مخفی شده اند، یکی غلامحسین پسر کلفت ما زهرا است، یکی هم رحیم، برادر علی، نوکر سابق ماست.
از یادداشتهای پنجشنبه 16 اسفند 1324: فداییهای سراب غالباً از مهاجرین هستند که هفت هشت سال قبل، از روسیه به عنوان اخراج تبعه خارجه رانده شدند. در غائله شهریور ماه تا اندازه ای وظیفه ستون پنجم را ادا نمودند. سراب از آن محالهای آذربایجان است که نسبتاً مهاجر زیاد داشت. در اوایل غائله هم بعضی اقدامات شدیده، از قبیل قتل و غارت و آتش زدن، از ایشان سر زد.
از یادداشتهای جمعه 17 اسفند 1324: امروز شنیدم که نیساری معلم که سابق بر این هم با بی ریا [وزیر معارف پیشه وری] یک حادثه ایجاد نموده بود، توقیف شده است. این دفعه نیساری سر اظهار وطن پرستی و گفتن بعضی حرفها، تحت تعقیب قرار گرفته است. نیساری پیش عدهای گفته است که اجداد شما قفقاز را از دست دادند، حالا نوبه [نوبت] شماست که آذربایجان را از دست بدهید.
از یادداشتهای شنبه 25 اسفند 1324: دولت ملی آذربایجان اعلان نموده است که هرکس رادیو و ماشین تحریر دارد، باید برای تجدید جواز، به اداره نظمیه مراجعه نماید والا [وگرنه] رادیو و ماشین [تحریر] او ضبط خواهد شد. خرازی، یکی از مأمورین بانفوذ نظمیه، اظهار نموده است که این قرار برای کنترل ماشینهای تحریر است و رادیو طرداً للباب [برای فریب و رد گم کنی] ذکر شده است. عمده اهمیت دادن نظمیه به ماشین تحریر، از آن جهت است که از نشر شب نامهها که اخیراً چند دفعه منتشر شده است، جلوگیری نماید. این شب نامهها که ناشر آنها تا حال کشف نشده است، شبانه به دیوارها چسبانده شدهاند و مضمون آن، بدگویی بلکه فحش به رژیم فعلی و رؤسای حکومت، از قبیل آقای پیشه وری و بی ریا بود. معلوم میشود که این شب نامهها دولت را خیلی متأثر نموده است.
از یادداشتهای چهارشنبه 29 اسفند 1324: امسال حکومت ملی آذربایجان به این عنوان که جشن چهارشنبه [سوری] منافی با آن معنای مساوات طلبی است که نهضت ملی برای برقرار نمودن آن سعی می نماید، از زینت دادن دکانهای آجیل فروشی جلوگیری نمود، مع هذا [با این همه] رفت و آمد و جنب و جوش بیشتری، دیروز در شهر مشاهده میشد. بچهها اسباب بازیهای خود را که خریده بودند، در دست گرفته در حال حرکت بودند.
از یادداشتهای شنبه 3 فروردین 1325: امروز در میدان عالی قاپو، جلو اداره نظمیه، یک نفر عباس نام، خمیرگیر را به حکم محکمه صحرایی به دار آویختهاند... هروقت احکام آن محکمه در مورد این قبیل اشخاص اهل شهر و خمیرگیر یا دباغ [چرمگر] است، آن احکام در میدان عالی قاپو، مقر نخست وزیری و جلو چشم مردم به موقع اجرا گذاشته میشود. اما وقتی که حکم درباره دشمنان حکومت ملی صادر میشود که بر علیه دولت قیام مسلحانه نموده و حتی باعث قتل فداییها و قشون ملی شدهاند، حکم در جلو محکمه، بدون اطلاع مردم، اجرا میشود. گاهی هم هیچ خبر آن را هم به اطلاع مردم نمی رسانند... اسم قضات محکمه صحرایی را هم مطلقاً درج نمیکنند.
از یادداشتهای دوشنبه 12 فروردین 1325: رفت و آمد به طهران هم خیلی کمتر شده است. برای هر نفر هزار و پانصد تومان ودیعه قرار گذاشتهاند که بدهد، بعد جواز مسافرت میدهند. مسافرین را هم سخت تفتیش میکنند، ولو مسافرها زن باشند و با طیاره روسها سفر بنمایند... از اخبار صحیح و قطعی آن است که 28 نفر از دکترهای تبریز را دعوت نمودهاند که باید برای معالجه قشون، اجباراً به جبههها حرکت نمایند و با قرعه تعیین نمودهاند که متناوباً هفت نفر مدتی خدمت نموده، مراجعت نمایند و هفت نفر دیگر عوض آنها حرکت نمایند. و هکذا [همچنین] دکتر [مهدی] مجتهدی، اخوی من، نامش بین دسته هفت نفری چهارم از قرعه در آمده است... از قرائن معلوم میشود که ولایت خمسه [زنگان] زیر بار تسلط [حکومت به اصطلاح ملی] آذربایجان نمیخواهد برود. نزدیک بودنش به طهران و دور بودنش از سرحدات روسیه، از جهات روحی و از حیث طرز فکر، مابین خمسه و آذربایجان تفاوتهایی ایجاد نموده است که اثر آنها حالا که دولت آذربایجان، خمسه را تسخیر نموده است، ظاهر میگردد... یکی از رفقای ما میگفت روزی که جریده آذربایجان [روزنامه ترکی زبان فرقه دموکرات آذربایجان] منتشر نمی شود، من خوشوقت میشوم که از خواندن آنها آسوده هستم، چون هم چرند و هم مشکل است. در این اواخر، قیمت روزنامه را کم نموده و ده شاهی میفروشند، باز هم خواننده ندارد.
از یادداشتهای چهارشنبه 14 فروردین 1325: قوام السلطنه با رفتار قرص خود که با روسها در پیش گرفته است، محبت مردم را در تبریز به خود جلب نموده است. اول کار که قوام السلطنه روی کار آمد، خیلیها از این بابت نگرانی داشتند که مبادا قوام السلطنه برای سازش با روسها، آذربایجان را فدا کند و استقلال داخلی و وضع فعلی آذربایجان را به رسمیت بشناسد که در آن صورت تمام امیدواریهای مردم، که نوعاً در تحت فشار حکومت آذربایجان هستند، از بین میرفت. حالا که می بینند که قوام السلطنه در مقابل درخواستهای بیجای روسها به این سختی ایستادگی میکند، بی اختیار برای وی آفرین میگویند.
از یادداشتهای شنبه 17 فروردین 1325: در آذربایجان، خبر توافق ایران و روس، با ظهور علایم حرکت روسها از ایران، مصادف شده است با خبرهایی از فعالیت دستههای ضد دموکرات در هشترود و خمسه و افشار [تکاب]. مردم شهر [تبریز] این اخبار و وقایع را پهلوُی همدیگر قرار داده و از آنها، عقب بودن کارهای حکومت آذربایجان را استنتاج می نمایند و بالنتیجه خیلی خوشوقت هستند.
از یادداشتهای سه شنبه 10 اردیبهشت 1325: روسها اسلحهای که به دموکراتها داده بودند، مسترد می نمایند [پس می گیرند]. توپ و تفنگ و طپانچههای خود را می گیرند... آنچه مسلم است چند تا توپ در [کوی] ششکلان در حیاط [خانه] فرمانفرما گذاشته شده بود که شاگردان مدرسه نظامی در درسهای خود از آن [ها] استفاده می نمودند، آن توپها را حالا برده اند. گفته میشود که همان توپها مال روسها بود که پس گرفتهاند. در هر صورت، خبر در شهر با مسرّت زیادی تلقی شده است. چون که این اقدام روسها را یک نوع اعراض [رویگردانی] از حکومت ملی آذربایجان و تقویت دولت قوام السلطنه تلقی مینمایند و هر خبری از این قبیل، موافق امیال باطنی اهل شهر، که مخالف دموکراتها هستند، خواهد بود... به مناسبت رفتن آقای پیشه وری به طهران [برای گفت و گو و سازش] تصنیف عوامی درست کرده، زنها میخوانند: پیشه وری دووارداکی شکیل دی/ اکیلسه بی ریا، قوام بیزه وکیل دی [با اندکی دگرگونی، برگردان به پارسی: پیشهوری مانند عکس روی دیوار است ـ از خود اراده و اختیاری ندارد ـ اگر بی ریا بگریزد، قوام وکیل و سرپرست ما میشود].
از یادداشتهای یکشنبه 15 اردیبهشت 1325: تقریباً دویست کامیون متعلق به روسها از تبریز به طرف روسیه حرکت نمود که بیشتر آنها با اثاثیه قشون بار شده بود... تمام مردم شهر شاد بودند. اکثر [آنها] به آن جهت شاد بودند که روسها را عمده مسبّب فشار چند ماه اخیر میدانستند. خیلی از مردم در خود، یک سبُکی و نشاط که غیرمعهود بود، حس میکردند. یک نفر از اهل بازار را شنیدم که میگفته است بگذار روسها بروند، به تنهایی جواب دَه دموکرات را میدهم [به تنهایی، حریف ده نفر دموکرات هستم].
از یادداشتهای شنبه 21 اردیبهشت 1325: امروز پنج ماه از تأسیس حکومت ملی آذربایجان میگذرد. من نمیدانم که حکومت در اقدامات خود موفق شده است یا نه، و اساس بادوامی گذاشته شده است یا نه، ولی این قدر میدانم که در قلوب اهالی، جاگیر نشده است و این حکومت قبول عامه ندارد، سهل است که منفور هم هست [است]. گذشته از منفوریت حکومت فعلی، عامه مردم آن را قابل دوام نمیدانند و مثل یک حادثه ناگوار موقتی تلقی مینمایند.
از یادداشتهای دوشنبه 20 خرداد 1325: نمایندگان دولت ایران، آقای مظفر فیروز و همراهان، در عمارت آقای جوادی، پسر نوه مرحوم حاجی میرزا جواد آقا مجتهد، پذیرایی میشوند... در آذربایجان، پولتیک [سیاست و ترفند] حکومت ملی و فرقه دموکرات بر این است که حالا که بنا را بر سازش با دولت [مرکزی] گذاشته اند، حتی الامکان بعضی عملهای جالب توجه و مفید برای تبلیغات انجام بدهند و با آن عملهای انجام شده، با نمایندگان دولت که برای مذاکره خواهند آمد، رو به رو بشوند. از جمله آن عملها، که به عقیده من، همان مقصود از وی [آن] در نظر گرفته شده است، آسفالت نمودن خیابانهای تبریز است که با سرعت تمام مشغول [به انجام آن] هستند. شبها هم کار میکنند، تا جلو عمارت جوادی، منزل نمایندگان [دولت مرکزی] رسیده است.
از یادداشتهای سه شنبه 21 خرداد 1325: بالاخره هیئتی که برای مذاکره با حکومت ملی آذربایجان بنا بود بیاید، وارد گردید. این هیئت که امروز ساعت 9 صبح به ساعت تبریز با طیاره [هواپیما] آمد، مرکب از 10 نفر است که در تحت ریاست آقای مظفر فیروز میباشد [حکومت خودخوانده ملی آذربایجان، ساعت تبریز را به نیم ساعت عقب تر از ساعت رسمی کشور کشیده بود]... وقت ورود هیئت، فدایی [ها] و آژانها مراقب بودند که از طرف اهالی، ابراز احساسات در حق واردین [نمایندگان دولت مرکزی] به عمل نیاید.
از یادداشتهای دوشنبه 24 تیر 1325: اگر بنا باشد که رفع مصادره بشود، اعاده املاک تقسیم شده به حالت اولیه و بیرون نمودن مثلاً [جعفر] کاویان [وزیر جنگ] و [فریدون] ابراهیمی [دادستان کل] از خانههایی که تصرف نموده و ساکن آن هستند، کار بسیار مشکل میباشد که به این ترتیب هم، به اشکالات قضیه می افزاید و آن را به قول طهرانیها، بغرنجتر مینماید.
از یادداشتهای چهارشنبه 20 آذر 1325: هر روز عدهای فدایی و نظامی به جبهههای جنگ میانه و میاندوآب فرستاده میشود. برای رساندن قشون و مهمات، هرچه ممکن است از وسایل نقلیه، از دست صاحبان آنها منتزع [جدا] میشود و برای حمل و نقل قشونی به کار برده میشود، حتی الاغ آسیابان را هم آژان توقیف نموده و میبُرده است، در حالی که آردهایی که بار الاغ بود، در توی جوال در کوچه مانده بوده است. حتی دوچرخهها را میگرفتند. تمام آژانهای نظمیه را عوض نمودهاند. به جای آژانهای قدیم، که غالباً اهل شهر بودند، به دهاتیها و مهاجرها [ی قفقازی] لباس آژانی پوشانده و حفظ شهر را به عهده ایشان واگذار نمودهاند... ساعت پنج بعد از ظهر رادیوی تبریز، اول شروع [برنامههای ] خود خبر داد که قرار شده است ممانعتی از ورود قوای دولتی [به آذربایجان] به عمل نیاید... از این خبر غیر منتظره خیلی خوشوقت شدیم. از بس، خبر، خوش و باور نکردنی بود، تا مدتی در اطراف [آن] نمیتوانستیم درست فکر بکنیم.
یادداشتهای پنجشنبه 21 آذر 1325: با صدای لاینقطع [پیاپی] تیر از خواب بیدار شدیم. قبل از طلوع آفتاب توسط نوکری که برای خریدن نان صبحانه بیرون رفته بود، مطلع شدیم که اوضاع به کلی برگشته است. اهل شهر بر علیه حکومت پیشه وری قیام نموده و شهر را متصرف شدهاند. فداییها و مهاجرها را خلع سلاح نموده و دسته دسته مردم شهری که مسلح شده اند، مشغول تعقیب و دستگیری و قتل سران [فرقه] و سرکردگان آنها میباشند. پیشه وری فرار کرده است. نظمیه به تصرف اهل شهر در آمده است و مهاجرهایی که در خانههای مصادره شده اسکان داده شده بودند، بیرون ریخته شدهاند.