جهان ایرانی
بحرین - استاد ادیب برومند
- جهان ايراني
- نمایش از سه شنبه, 15 بهمن 1392 10:48
- بازدید: 5201
برگرفته از مجله افراز (نامه درونی انجمن فرهنگی ایرانزمین)، شمارهٔ چهارم، بهار 1382 خورشیدی، صفحه 14 تا 16 به نقل از کتاب «سرود رهایی»
استاد ادیب برومند
فریاد بحرین
این قصیده را به سال 1328 در شکایتگزاری از حسبحال جزیرهی بحرین سرودهام که چندین بار در روزنامههای تهران و شهرستانها چاپ شده است.
منم بحرین نفت آلوده دامن
که بر تن آتشم افروخت دشمن
منم ایرانزمین را زرفشان خاک
منم ایرانیان را پاک مسکن
جنوب ملک را باغی فرحزا
خلیج فارس را جایی مزین
به هنجار منوچهری سخنگوی
بهکردار حمیدالدین(1) قلمزن
هم از گفتار سعدی حکمتاندوز
هم از اشعار حافظ سینهآکن
به ایران فخر دارم همچو رستم
ز ایران نام دارم همچو قارن(2)
به پایش سر فرود آرم به تعظیم
چنان کاندر بر بتها برهمن
بپایم چون نهد بیگانه زنجیر؟
که باشد طوق ایرانم به گردن
از ایران یاد دارم داستانها
زعهد گیو و گودرز و تهمتن
زمن بنیوش وصف کاوه وجم
زمن بشنو حدیث زال و بهمن
چه شیرین قصهها دارم ز خسرو
هم از شیرین مهین بانوی ارمن
بتاریخ وطن دارم چه بسیار
نصیب از افتخارات مدون
به دور اردشیر و عهد شاپور
مرا پیوند ایران بود متقن
درود من به شهعباس کزمهر
زقصد پرتغالم داشت ایمن
بهعصر نادر چون عهد عباس
امان بود از گزند دیو ریمن
من آن فرزانه فرزند دلیرم
که باشم پاسدار مام میهن
از ایران دورم و بیگانگان را
بهچاه جور، دربندم چو «بیژن»
تنی را مانم از این قصه بیسر
سری را مانم از این غصه بیتن
چرا پژمرده گردم، من که باشم
گل بویای این دیرینه گلشن!
گریبان چاک خواهم زد کز اندوه
دلی دارم بسان چشم سوزن!
به تهران که خواهد برد پیغام؟
که دارم شکوه ز آمریکا و لندن!
مرا از شیخ عار آید که دارم
نشان از شهریاران دژافکن!
من از دریادلی گشتم گهر خیز
که والا گوهرم جویای گرزن(3)!
به دل گنجینهها دارم پر از سیم
هم از زر سیه قیرینه مخزن!
زر اندر معدنم زآن اجانب
دل اندر سینهام چون تفته آهن!
چو شد بیگانه از نفت من آگاه
روان شد از پی تاراج معدن!
از ایرانم بهدور افکند تا گشت
چو شام تیره بر من روز روشن!
مرا احوال شد زار و دژمناک
مرا گلزار شد مانند گلخن!
منم زندانی و خواهم کز ایران
بتابد نور امیدم ز روزن!
نوایی کآیدم زآن خطه در گوش
کند شادم بسان بانگ ارغن(4)!
نسیمی کآید از گلزار ایران
مرا خاطرنواز آید چو سوسن؟
مرا در سایهی دادار یکتا
چه باک از قدرت دیو و هریمن!
کز ایرانم جدا کردن، همانا
بود چون آب کوبیدن بههاون!
ز فرزندانم ار پرسند روزی
کز آنِ کیستند از مرد و از زن؟
خروش آید، کز ایرانیم ایران
فدای خاک او جان و سر وتن!
ادیبا وصف حال من نکو گوی
که گردد بس اثر پیدا زگفتن!
معانی واژهها:
1 – حمیدالدین = ابوبکر بلخی فرزند عمرفرزند محمود، قاضی و نویسندهی معروف است که مقامات حمیدی نگارش اوست.
2 – قارن = فرزند کاوه آهنگر و از قهرمانان ایران باستان است.
3 – گرزن = تاج.
4 – ارغن = ارغنون ( نام یکی از آلات موسیقی).
مجمعالجزایر بحرین که با ترفندهای سیاست استعماری انگلستان از سالهای پایانی پادشاهی ناصرالدین شاه به طور عملی، نه رسمی از پیکر ایران جدا شده و موضوعش بهگونهی عقدهیی در گلوی عواطف میهنپرستانهی ایرانیان جای گرفته بود همواره باز پیوستنش به ایران از جمله آرمانهای ملی به شمار میرفت و برای این مقصود فرصت و موقع مناسبی مورد انتظار بود.
از هنگام دور افتادن بحرین از پیکر مام وطن، هیچگاه دولت ایران از فکر بازگرداندن این ایالت آباد بهکشور منصرف نبود و شیخ بحرین را مردی یاغی میشناخت که خود را به انگلیسها بسته و زیر چتر حمایت آنها حکومت میکند.
در دوران زمامداری دکتر مصدق که آوازهی افتخارآمیز نهضت ملی ایران چشم جهانیان را با احترام فراوان بهسوی خود متوجه ساخته بود از بحرین تومارهای بزرگی به امضای مردم به دفتر نخستوزیری میرسد که خود را ایرانی و تابع ایران خوانده و درخواست داشتند که دولت برای بازگرداندن بحرین اقدامهای لازم را بنماید و من از نزدیکان مصدق شنیده بودم که وی آهنگ آن داشت که پس از پایان بخشیدن بهکار نفت، موضوع بحرین را عنوان کند و برای پیوند دادن آن بهسرزمین اصلی کوششهای بایسته را بهکار برد که اندوهگنانه برای این اقدام میهنپرستانه زمان نیافت.
در سال 1336 خورشیدی ناگهان موضوع بحرین از سوی دولت ایران مطرح و بهعنوان استان چهاردهم نامگذاری شد و در جغرافیای درسی دبستانها جزو استانهای کشور به حساب آمد و در جدول انتخابات نیز دو نماینده برایش پیشبینی شد که به مجلس شورای ایران بفرستد. در آن هنگام در پیرامون اقدامهایی که برای بازپیوستن این خطهی نفتخیز بهکشور در جریان بود با شور و شوق سروصداهایی در مطبوعات و رادیو برخاست و من که همواره به این قضیه به حکم احساسات میهنی دلبستگی داشتم این قصیده را سرودم و در روزنامهها منتشر کردم. بدبختانه چند سال گذشت و در این مورد کاری انجام نگرفت تا در سال 1348 ناگهان ارادهی شاه بر این تعلق گرفت که دولت ایران از ادعای مالکیت بحرین صرفنظر کند و به همهپرسی بیاساسی که دور از نظارت ایران و با حضور حکومت شیخ غاصب بهوسیلهی سازمان ملل در بحرین انجام میگیرد، گردن نهد! انتشار این خبر مانند پتکی گران بر پیکر عواطف ملی و میهنی ضربه زد و در محیط خفقانآور آن روز هیچکس را یارای آن نبود که به این تصمیم خودسرانه اعتراض کند و به شاه بگوید: شما چه حق دارید که یک ایالت زرخیز و مهم ایران را هرچند بهطور موقت از اصل خود دور افتاده به شیخ یاغی ببخشید و احساسات میهنپرستان ایرانی را جریحهدار نمایید.
تنها نغمههایی که در مخالفت با این کار برخاست یکی سخنرانی محسن پزشکپور رهبر حزب پانایرانیست در مجلس شورای ملی بود و دیگری اعلامیهی دایوش فروهر، رهبر حزب ملت ایران که منتهی به زندانی شدن او گردید و انتشار دوبارهی این قصیده در شماره 576 روزنامهی مکرم اصفهان مورخ فروردین ماه 1349 که شمارههایی از آن در تهران نیز منتشر شد.
بحرین
این قصیده در اندوه جدا افتادن بحرین از سرزمین اصلی خود (ایران) و دور ماندن ایرانیان ساکن بحرین از مام وطن در اردیبهشت ماه 1336 خورشیدی سروده شد و در چند روزنامه و مجله انتشار یافت.
در غم هجر تو ای «بحرین» مروارید بار
چشم ایران، گاه چون بحرست و گه چون رودبار(1)
بس که «ایران» در غم «بحرین» خود زاری نمود
شد روان از چشم خونبارش «دو دریا»(2) در کنار
تا زمام خویش دور افتادیای دردانه پور
نی ترا باشد شکیب و نی ورا باشد قرار
تا ترا چون نی بریدند از نیستان وطن
بس نواهای حزین سر دادی از نای فکار
چون فتادی طاق و تنها در کف دشمن اسیر
جفت آه و ناله گشتی در غم یار و دیار
تا شدی صیاد استعمار را سرگشته صید
شد نصیب مام میهن داغ و درد جانشکار
چون کمند انداز مغرب(3) را فتادی در کمند
همکندانی بهمشرق یافتی نالان و زار
جمله چون در پنجهی ضرغام(4)، آهوی دمن
جمله چون در چنگل شهباز، کبک کوهسار
هر یک اندر بند ذلت نزع را در جستوجوی
هر یک اندر دام خفت مرگ را در انتظار
گه به دام حیلهی افسونگران خوار و نژند
گه به بند سلطهی اهریمنان، زار و نزار
مالشان افسونگران را جملگی صرف سرور
جانشان اهریمنان را سربه سر وقف نثار
بندگان و بردگان دیدی فراوان در کمند
بندگانی سربهزیر و بردگانی بردبار
وانگه آن صیاد خون آشام استعمارگر
ریسمان بر گردن هر یک فکنده برهوار
میکشاند گلهیئی را سوی مسلخ از یمین(5)
میفرستد دستهیی را سوی مطبخ از یسار(6)
برکشیده شیخ و حاکم، در میان هر گروه
شیخکی آلوده خوی و حاکمی نستوده کار
حاکم و فرمانروا و شیخ و سلطان و امیر
برنشانده هر یکی را بر سریر اقتدار
از پی فرماندهی بر بندگان مستمند
در ره فرمانبری از خواجگان مستشار
***
روزگاری گشت و اینت نبودی سرگذشت
در کمند آن شکار افکند سوار نابکار
شکوهها کردی همی از فتنهی دور زمان
لطمهها دیدی بسی در گردش لیل و نهار
گرچه ایران هم ز نیش زهرناک ایمن نبود
لیک افتادی تو یک سر در دهان گرزه مار
ایکه چندی دور ماندی ناروا از اصل خویش
خوش بود گر بازیابی وصل را خوش روزگار
سالها بگذشت و در باغ دلارای وطن
همچو بلبل ساز کردی نغمهها بر شاخسار
قرنها طی گشت و با اقران همی بودی قرین
در گلستان وطن چون کاج و سرو و جویبار
با ملامت همرکاب، اندر گه غمگین خزان
با مسرت همعنان، اندر گه خرم بهار
در شکست و نامرادیها، شریک آه و رنج
در فتوح و سربلندیها، قرین افتخار
بهر ایران تیغ تو مغفر(7) شکاف اندر نبرد
روز میدان گرز تو دشمن شکن در کارزار
تو همان بحرین ایرانی که در بحران سخت
در دل بحر خطر بودی وطن را پاسدار
تو همان «بحرین» فرخپی که در عهد «کریم»(8)
فر دادار کریمت داد دشمن را فرار
تو همان بحرین دریا دل که در هجران مام
اشک مروارید گونت خوش بغلتد بر عذار
از گه «سیروس» تا پایان دور «ناصری»
بودی اندر راه نصرت مر وطن را دستیار
بوده پیوند تو با ایران ز دوران کهن
محکم و سخت و متین وین گفته بسیار استوار
چند سالی گر بهظاهر دور کردنت ز قوم
قطع پیوند تو نتواند از خویش و تبار
جنبشی باید تو را و کوششی ما را کنون
تا چو مردان باز پیچی سر ز قید انکسار
تا فرود آری سر دشمن بهزیر خاره سنگ
تا برون آری ز روز و روزگار وی دمار
وانگهی اندر ثنایت چامهیی خواند «ادیب»
هر یک از ابیات نغزش به ز در شاهوار
1- رودبار= رودخانه – کناررود
2- دو دریا = مقصود خلیج فارس و دریای مازندران است
3- کمند انداز مغرب = سیاست استعماری انگلستان مقصود است
4- ضرغام = شیر
5- یمین = راست
6- یسار = چپ
7- مغفر = کلاهخود
8- عهد کریم = مقصود دوران کریمخان زند است که بحرین را از تسلط عثمانیان رهایی بخشید.
بحرین مجموعهی جزایریاست با مساحتی برابر 662 کیلومتر مربع در کرانهی جنوبی خلیج فارس که بزرگترین جزیرهی آن بحرین است که طول آن 50 و عرض آن 17 کیلومتر و بندر آن منامه است. بحرین بیش از 222000 تن جمعیت دارد و مرکز صید مروارید است. منابع نفتی آن بسیار مهم است و استخراج آن به شرکتهای آمریکایی داده شده و یکی از پرثروتترین کانونهای نفت دنیا در آن قرار دارد. باید دانست که بحرین متعلق به ایران بوده ولی در سال 1349 خورشیدی (1971 میلادی) پس از یک همهپرسی رسماً مستقل شد و دولت ایران حکومت آنرا بهرسمیت شناخت.
جلد اول فرهنگ اعلام دکتر معین - صفحهی 245
***
بحرین سرزمینی واقع در طول ساحل غربی خلیجفارس است که از پیش از ظهور اسلام مسکن قبایل ایرانی و قلیلی عرب و جزو قلمرو ایران بوده است و در آن اوان و بعد از آن، حاکمی ایرانی به لقب «سبخت» در «هجر»، کرسی آن مملکت مقر داشت. نام جغرافیایی بحرین تا قرن ششم بر ناحیهیی اطلاق میشده که در مغرب خلیج فارس از طرف جنوب بصره تا حدود عمان کشیده میشد و در زمان ساسانیان چون پایگاه ارتباط میان پایتخت ایران و مرزبانی یمن شده بود، اهمیتی خاص داشت.
لغت نامه دهخدا – صفحهی 681
***
برای همهپرسی دربارهی اینکه آیا مردم بحرین خواهان آنند که بار دیگر سرزمینشان به ایران ملحق شود یا استقلال یابد، شرایط لازم این بود که هیأتی از طرف سازمان ملل و هیأتی ایرانی نیز از سوی ایران با اختیارات کامل برای نظارت بر همهپرسی به بحرین بروند و هیأت ایرانی آزادانه با استفاده از رادیو و تلویزیون و روزنامه و نشریات دیگر، چندین روز به ذکر سوابق تاریخی و جغرافیایی بحرین و پیوسته بودنش به پیکر ایران و یادآوری مزایایی که برای این جزیره در بازیابی هویت دیرین خود وجود دارد بپردازد و ذهن نسل جوان بحرین را که در فشار سیاست حکومت شیخ از گذشته خود بیخبر ماندهاند، به ایرانی بودن و پیوستگی تاریخیشان به فرهنگ قومی خویش روشن گرداند، آنگاه با نصب چندین صندوق در محلهای لازم با حضور نمایندگان ایران و سازمان ملل از مردم همهپرسی انجام گیرد ولی ناخشنودانه باید گفت به مناسبت گفتوگوهای پشتپردهی خارجیان با شاه ایران و جلب موافقت او، هیأت اعزامی سازمان ملل، به جای همهپرسی درست و بیشائبه و کامل، یک نظرخواهی سطحی و اجمالی از گروهی که مرعوب شیخ غاصب و بیاطلاع از روند اوضاع بودند بعمل آورد و بهگونهی فرمایشی یا به اصطلاح معروف «ماستمالی شده» نظر مردم بحرین را دایر بر خواستن استقلال اعلام کرد!
این شیوهی نیمبند در همهپرسی استنباطی که به رفراندم هیچ شباهت نداشت همانوقت در خبرگزاریها منعکس شد و کاری بود فضاحتبارتر از یک انتخابات قلابی در خاور زمین و بنابراین چون:
1 – همهپرسی واقعی با شرطهای لازم در بحرین انجام نیافته و مردم آنجا در وضعی نبودند که با آگاهی درست و آزادانه، بدون محافظهکاری و ترس از اعمال حکومت شیخ، اظهار نظر نمایند.
2 – ملت ایران در اوضاع و احوالی که حکومت دیکتاتوری و اختناق محض حکمفرمایی داشته قادر به اعتراض نبوده است و از طرف مجلس شورای فرمایشی و غیر ملی به رسمیت شناخته شدن استقلال بحرین، مسبوق به توطئهی شاه و مقامهای خارجی و ناشی از سلطهی حکومت خودکامهی وی بوده است به این جهت نافذ نیست و هرگز قابل قبول ملت ایران که صاحب واقعی کشور است نمیباشد و مسلم است که در موقع مناسب برای الحاق استان چهاردهم (بحرین) به ایران حق قیام و اقدام دارد و میهنپرستان ایرانی تا حصول این مقصود از پای نخواهند نشست.