تاریخ تجزیه
انقلاب بحرین و الزام تاریخی حمایت استراتژیک
- تاريخ تجزيه
- نمایش از سه شنبه, 09 فروردين 1390 21:20
- بازدید: 7240
برگرفته از تابناک
دکتر میر مهرداد میرسنجری
انقلاب همه گیر مردمی در بحرین به عنوان کشوری که محل استقرار ناوگان پنجم آمریکاست، پیام های متعددی دارد که متأسفانه، از سوی رسانه های ایرانی، کمتر بدان توجه شده است.
نکته مهمی که در قیام همگانی بحرینی ها قابل تأمل است، این که قیام همه گیر شیعیان در کشوری که یکی از بالاترین نرخ های رفاه را در سطح جهان داراست، نه از جنس قیام علیه وضعیت معیشت عمومی و چپاول ثروت ملی (آن گونه که در مصر و یمن و تونس دیدیم) بلکه به جهت تبعیض ناروایی است که در سال ها یک خاندان دست نشانده از تبار غیر بومی در حق بیشتر شیعیان ایرانی تبار آن سامان روا داشته اند.
این گونه است که بیشترین ترس را در خاندان آل سعود می بینیم که با فرستادن سرباز و تسلیحات نظامی، از هیچ کمکی ـ که به پابرجایی آل خلیفه، که دو سده پیش از صحرای عربستان به بحرین تجاوز کرده اند ـ فروگذار نمی کند... .
تاریخ پیوستگیهای ایران و بحرین
طول تاریخ کهن خلیج فارس بحرین، نه تنها جزیره کنونی بحرین بلکه کرانه های شرقی عربستان سعودی را در بر می گرفته و کشور قطر هم بخشی از بحرین بوده است. (قطر در سال 1868 میلادی، از قلمرو بحرین جدا شده است.
منبع: List of countries by – statehood-)
From Wikipedia, the free encyclopedia
بحرین کنونی، نام مجموعه جزایری است به وسعت 333 کیلو متر مربع و کمتر از 688000 نفر جمعیت (آمار 2008) در جنوب غربی ایران واقع شده است. مردم جزیره بحرین تا پیش از استقلال، بیش از 70 درصد ایرانی تبار شیعه مذهب و پارسی زبان بودهاند، ولی متأسفانه، پس از جدا شدن این کشور از ایران، کشورهای عربی و انگلستان تلاش بسیاری در تغییر هویت ایرانی آنجا داده و عربهای بسیاری را با وعده مالی و فراهم کردن امکانت رفاهی راهی بحرین کردند. همزمان با این اقدامات، ایرانیان بسیاری مجبور به کوچ به سواحل شمالی خلیج فارس شدند و در حالی که تا آن هنگام پول ایران، پول رایج بحرین بود ولی انگلستان پول خود را جایگزین آن کرد.
شهر منامه، پرجمعیتترین شهر بحرین است. بسیاری از مناطق بحرین نامهای ایرانی دارد از جمله: توبلی، دراز، توری، دمستان، سبز، شاخوره، فارسیه، کرانه، کرزکان، مرخ، مروزان، نویدرات که همگی مشتق شده زبان پارسی هستند.
اسناد متعدد تاریخی بین المللی که از گذشتههای دور بر جای مانده است، ارتباط گسترده تاریخ بحرین با ایران را اثبات میکند که در زیر به بخشی از این اسناد میپردازیم.
کتیبه داریوش بزرگ در بیستون نیز سندی دیگر بر مالکیت ایران بر خلیج فارس و کلیه جزایر آن است: داریوش شاه از اربابه (بخشی از عربستان)، ماکا (قسمت مجاور تنگه هرمز) و... نام میبرد و این که جنوب تنگه هرمز و سواحل خلیج فارس نیز کاملا تحت اختیار ایران بوده است.
یکی از قدیمیترین اسناد مالکیت ایران بر بحرین، به محمد ابن جریر طبری بازمی گردد. وی مینویسد: در زمان اشکانیان عرب ها همه در حجاز بودند و بایده و مکه و یمن سکونتگاه آنان. آن گروهی که در حجاز و بادیه بودند، به قحطی و گرسنگی دچار شدند، چرا که از سویی نمی توانستند به عراق وارد شوند، زیرا این کشور در اختیار اشکانیان ایران بود. پس از حجاز به بحرین کوچ کردند که در اختیار ایران بود.
«دکتر وستفلد» میگوید: پیش از اسلام، سواحل غربی دریای پارس توسط ایرانیان اداره میشد؛ حتی شهری نیز از دوره ساسانی نیز باقی است که به نام یکی از سرداران ایرانی نامگذاری شده است. این شهر، امروزه اسپیدگان (اسفنج) نام دارد که از سردار اسپیدویه گرفته شده است.
بحرین در چهارصد و اندی سال حکمرانی ساسانیان بر بخش زیادی از خاورمیانه، جزوی از خاک ایران بود. در تاریخ آمده که شاپور دوم، پادشاه ساسانی (ملقب به شاپور ذوالکتاف، 309-337 میلادی) با قوای کامل و کشتی های متعدد به بحرین ـ که بخشی از ایران پیش از اسلام بوده ـ وارد شده و تا زمان سقوط دولت ساسانی به دست اعراب (651میلادی) آرامش کاملی در آنجا برقرار بود.
پس از اسلام، عربها تشکیلات اداری سرزمینهای فتح شده را تغییر نمیدادند، زیرا تشکیلات اداری که جانشین آن کنند، نداشتند و برای همین، به جای آن، از بزرگان آن سرزمینها که دارای تمدن و فرهنگی درخشان و بالاتر از اعراب بودند، برای ایجاد و اداره تشکیلات اداری ـ اسلامی خود استفاده مینمودند که این روش به آنان کمک شایانی میکرد.
تاریخ طبری آورده است: در زمان پادشاهی اردشیر بابکان در بحرین، حاکمی محلی به نام سنطرق حکمرانی می کرد. اردشیر سرداری به جنگ وی فرستاد و او را شکست داد و قلعه او را تصرف کرد و اموال وی را به عنوان غنیمت به ایران آوردند. فرزند خویش را به شاهی آنجا گماشت.
اردشیر شهری در بحرین بنا کرد به نام «خط» که در زمان وی پایتخت این جزیره بوده است. پس از وی در زمان شاپور ذوالاکتاف، برخی اعراب تابع ایران، شورش میکنند. آنان از ناحیه هجر ضد شاهنشاه ایران شورش کردند. شاپور قوای دریایی ارتش ایران را راهی این منطقه کرد و این نبرد، پس از جنگ سناخریب، نخستین نبرد دریایی است که در منطقه ثبت شده است. شاپور راهی خط، هجر، یمامه شد و آنان را در سر جای خود نشاند.
شرق شناس معروف فرانسوی کوسن دو پرسوال در کتاب خود به نام تاریخ اعراب پیش از اسلام این جمله طبری را عینا تکرار کرده است.
«سرآرنلدویلسن»، مولف کتاب خلیج فارس درباره شاهپور مینویسد: شاپور در قطیف از کشتی پیدا شد... و کل جزیره را تحت کنترل گرفت. سپس به سوی تمیم راهی شد، ولی چون شرارت اعراب پایان نیافت و شورشهای سختی کردند، شاهپور آنان را برای عبرت گرفتن دیگران به یکدیگر بست و شانه هایشان را سوراخ کرد و طنابی از میان آنها عبور داد. پس از این واقعه، بحرین برای همیشه آرام شد و تحت کنترل ایران.
بیشتر مورخان عرب بر این باور هستند که نخستین شهری از ایران که توسط سپاه اسلام گشوده شده، بحرین است.
«کلمان هوار» مینویسد: در زمان پادشاهی خسرو پرویز ساسانی در سالهای 590 تا 627 میلادی، پیامبر اسلام، شاه بحرین به نام منذربن ساوی را که زیر کنترل شاهنشاه ایران بود به اسلام دعوت کرد و او اسلام آورد. در آن وقت در هجر پاتخت بحرین، مرزبانی به نام اسبی بخت کنترل نظامی بحرین را بر عهده داشت.
وی از سوی شاهنشاه ایران برگزیده شده بود و چون برخی از بحرینیها اسلام نیاوردند و مجبور به دادن خراج به مأموران پیامبر شدند، ساکنین بحرین سر به شورش نهادند.
شرق شناس فرانسوی به نام «شارل شفر» در ترجمه کتاب ناصر خسرو قبادانی مینویسد: نام مرزبان بحرین همان «اسپیدویه» ایرانی است.
«کلمنت اوار» میگوید: در زمان انوشیروان عادل، سپاهی عظیم راهی خلیج فارس شد. نیروی دریایی ایران در «ابوله»، واقع در مصب فرات تجهیز شد و از دماغه حد به عدن رفت و بیشتر نواحی عربستان را به زیر کنترل ایران درآورد و سرانجام، حکومت سواحل جنوب خلیج فارس و شمال شرق جزیره العرب و جزایر بحرین به نعمان ابن منذر مأمور پادشاه ایران سپرده شد. شاهنشاهان ایران بر همه نواحی حکومتی خود از خود مردمان آن ناحیه مأمور میگماشتند.
امین روحانی در کتاب خود، معروف به «ملوک العرب» نوشته است: در سالهای نخستین اسلام، بحرین در قلمرو ایران بود. مردمانش زرتشتی و یهودی و نصاری. منذر و تیمی از مأموران پادشاه ایران مسوول حکمرانی بر بحرین بودهاند.
پس از اسلام در زمان حضرت محمد(ص) مأموری از سوی ایشان، حامل پیام به مأمور ایرانی در بحرین میشود.
در کتاب «الخراج» آورده شده است: پیامبر اسلام از مجوسان (زرتشتیان) هجر در بحرین جزیه میگرفت و قرار شد، هر کسی به دین اسلام روی آورد، مال و خون و زندگی اش در امان باشد.
البته در سالهای پس از 633 میلادی، مطابق با سال 12 هجری مردم بحرین به پیشوایی منذر ایرانی، دوباره از زیر کنترل اعراب بیرون آمدند و ایرانیان بر آنجا حکمرانی کردند.
متن نامه پیامبر اسلام (ص) به نعمان ابن منذر، مأمور ایران در بحرین: به نام خدای بخشنده مهربان. این نامه ای است از سوی محمد فرستاده و رسول خدا به سوی منذرابن نعمان ساوی. سلام بر تو باد. به درستی که من. حمد میکنم به سوی تو چنان خدایی را که نیست خدایی جز او و اینک محمد فرستاده و رسول اوست. پس من به درستی که خدا را به یاد تو میآورم و هر که نصیحت کند، برای خود کرده است و هر کس اطاعت نماید فرستادگان مرا برای من خیر خواهی کرده است؛ یعنی تو به حق ایمان داری و فروتن و خاضعی. من شفاعت وی و خاندانش را خواهم نمود. پس تو و خاندانت امان خواهی یافت پس اگر مسلمان شوی. پس گناهان تو را خواهم بخشید و تا زمانی که صالح و نیکوکار باشی در مقامت خواهی ماند و هرکه از قوم تو در دین یهود و زرتشت باقی باشد، باید جزیه پرداخت نماید... .
جزیره بحرین از گذشتههای دور، مورد توجه گردشگران وسیاحان و مسافران بوده و نویسندگان متعددی درباره آن کتاب نوشتهاند.
در سال 443 هجری ناصر خسرو به بحرین سفر کرد. مردم آنجا را عموما قرامطی و همگی ایرانی توصیف کرده است. وی مینویسد: علی بن احمد، نامی ایرانی مسجدی در لحسا ساخت و مسافران را در آن منزل میداد.
«ابن بطوطه»، مورخ مشهور عرب که به شهرهای بسیار سفر کرده بود، پس از رسیدن به بحرین مینویسد: «بحرین شهر معتبر قشنگی است که انهار و بساتین (باغ ها) و اشجار فراوان دارد و آب در آنجا به آسانی به دست میآید؛ یعنی همین که قدری خاک زمین را با پنجه کندند آب از زیر آن جاری میشود. در این ناحیه، نخل خرما و انار و لیمو و پنبه به عمل میآید و هوا فوق العاده گرم است و به قدری شن در آنجا وجود دارد که غالباٌ ابنیه و منازل را در زیر خود مدفون میسازد. محصول بحرین خرما، پنبه، انار و مروارید است. ساکنین آنجا از رافضیان هستند.» (رافضی اصطلاح مورد استفاده اعراب در مورد مردم بوده است).
خواجه نظام الملک نیز در سیاست نامه خود، باطنیه بحرین را همگی ایرانی توصیف کرده است. نهضت قرمطیان نهضتی ایرانی بود که حمدالله مستوفی آن را به سال 319 هجری میداند که ایرانیان برای بیرون رفتن از زیر حکومت اعراب ایجاد نموده بودند. پس از قرامطه شورش صاحب الزنج در سال 449 هجری رخ داد که صاحبان آن ایرانیان بودند. این نهضت ضد حکومتهای عرب بود و با برده داری در تضاد کامل بود.
در دوره دیلمیان بحرین و عمان بخشی از ایران بود و شاهزادگان ایرانی بر آنان حکمرانی مینمودند. «ابن بلخی»، مورخ نامدار در کتاب فارس نامه مینویسد: چون نوبت به عضدوالدوله دیلمی رسید، چندان عمارت ساخت که آن را حد نبود. در عهد او، مجموع ممالک پارس کرمان و عمان و باعشر و مشرعه دریا به سیراف (بوشهر امروزی) و پارس و... بود. پس از انقراض آل بویه و روی کار آمدن سلجوقیان، بحرین نیز متعلق به ایران بود. در زمان عماد الدوله سلجوقی حکمران کرمان تا زمان فوت ارسلان شاه سلجوقی، بحرین توسط شاه کرمان اداره میشد. پس از وی سلجوقشاه حاکم بحرین شد.
پس از سال 1505 امپراتوری دریایی پرتغال برای استیلای استعماری به منطقه خلیج فارس وارد میشود و موفق میشوند، برای کمتر از یکصد سال، سلطه خود را بر خلیج فارس تحمیل کنند و امرای هرمز را خراجگزار خودشان قرار دهند، ولی در زمان شاه عباس (1603 میلادی) ایرانیان موفق میشوند، بر بنادر و جزایر خلیج فارس به ویژه قشم و بحرین که در زمان آلبو کرک پرتقالی به تصرف پرتغالیها درآمد، اعاده حاکمیت کنند و در سال 1612 منطقه امروزی امارات و دیگر مناطق جنوب خلیج فارس را از دست پرتغالیها خارج کنند.
در سال 1620 حاکمیت ایران قشم و هرمز نیز اعاده حاکمیت صورت میگیرد. در این دوره حاکمیت پرتغالیها به مسقط و عمان محدود میشود. در زمان صفویه یک حاکمیت کامل و موثر بر سر تا سر خلیج فارس بود.
پس از حمله افغانیان و بحران داخلی ناشی از ضعف حکومت مرکزی در ایران، عمانیها برای مدتی، راهزنی دریایی را در پیش میگیرند، تا اینکه نادرشاه با نیروی دریایی موثری دوباره اعمال حاکمیت کرده و اعراب راهزن را سرکوب میکند و در خدمت نیروی دریایی ایران قرار میگیرند.
چرا مردم بحرین از آل خلیفه بیزارند و آنها را نمی خواهند؟
حضور و اعمال قدرت شیوخ عرب در بحرین و دیگر کرانه های جنوبی خلیج فارس به قرن 18 برمی گردد.
در اواسط قرن هجدهم، با حمله وحشیانه قبایل عربی ـ که از صحراهای حجاز آمده بودند ـ بحرین به تصرف اعراب «حواله» درآمد، ولی ایرانیان به آسانی آنها را مغلوب ساخته و دوباره بر بحرین تسلط یافتند. شیوخ خلیج فارس پیشتر اقتدار و شوکت نادرشاه آنها را بر سر جای خود نشانده و از ترس او جرأت تجاوز نداشتند تا این که پس از درگذشت کریمخان زند در سال 1783 اعراب طایفه «عتبی» به کمک قبایل «الصباح» با سوءاستفاده از فرصت پیش آمده بر جزیره بحرین مسلط شدند. پس از آن به دلیل ضعف و وطن فروشی سران بی کفایت قاجار، این طایفه در بحرین پیوسته به انحای گوناگون، سعی در گسترش نفوذ و اقتدار خود کرده اند و برای دور ساختن بیشتر شیعیان بحرین از ایران، حتی از ابراز سرسپردگی به استعمار انگلیس هم دریغ نکردند و این گونه بود که جد شیخ سلمان آل خلیفه حاکم کنونی بحرین در سال 1861 معاهده دوستانهای با دولت انگلیس بست و به موجب آن به موارد زیر متعهد شد:
نخست: جلوگیری از تجارت برده.
دوم: تعهد نمود که پس از آن، از اقدام به جنگ و دزدی در دریا (!) خودداری کند.
سوم: تعهد نمود که موارد شکایت خود را از تجاوزات دیگران به حکمیت و قضاوت انگلیسیها واگذار نماید(؟!)
چهارم: تعهد نمود به انگلیسیها اجازه بدهد که آزادانه در قلمرو مملکت او سکونت کرده و به تجارت بپردازند.
پنجم: هیچ گونه قرارداد و عهدنامهای با دولت های دیگر منعقد نسازد، مگر با تصویب و رضایت دولت انگلیس و به هیچ مملکت دیگری اجازه ندهد که در خاک بحرین نمایندگی سیاسی و قونسولگری و مخزن سوخت تأسیس نماید.
ششم: زمین ها و متصرفات خود را به هیچ دولت دیگری غیر از انگلستان به عنوان رهن و فروش و پیشکش یا به عناوین دیگر انتقال ندهد.
(توجه خواننده عزیز را به این مطلب بسیار مهم جلب میکنیم، همه مفاد قراردادهای بسته شده با شیوخ بحرین تا سال 1971 که انگلستان تصمیم گرفت، از خلیج فارس خارج شود، پا بر جای و به مرحله اجرا درمیآمد!)
این گونه بود که آل خلیفه در دوره انحطاط قاجاریه، از ضعف دولت مرکزی ایران سوء استفاده کرد و به موجب قراردادهایی که در سالهای 1820، 1861، 1880 و 1892 با دولت انگلستان منعقد کرد، به تدریج بر نفوذ خود در آن سرزمین افزود و بعدها مدعی شد که از زمان قرارداد 1820 دولت انگلستان، آل خلیفه را مستقل میشناخته است.
دولت ایران، همواره نسبت به این امر معترض بود و حتی رضاشاه پهلوی در نوامبر 1927 مسأله بحرین را به جامعه ملل (نام پیشین سازمان ملل متحد) ارجاع کرد، ولی راهکاری در این مورد به دست نیامد.
پس از جنگ جهانی دوم، لوایحی در ایران به تصویب رسید و به موجب آن دولت ایران موظف شد که نسبت به احقاق حقوق ایران در بحرین اقدام کند. همچنین دولت ایران در سال 1957 رسما بحرین را به عنوان استان چهاردهم ایران اعلام کرد و در 1958 نیز از شیخ سلمان بن احمد ال خلیفه شیخ بحرین خواست، وفاداری خود را به دولت ایران نشان دهد.
دولت ایران در مورد حاکمیت خود بر بحرین چنین استدلال میکرد؛
1ـ بحرین هرگز کشوری کاملاً مستقل نبوده و حاکمیت ایران بر این جزیره چندین قرن ادامه داشته است، به استثنای دوره کوتاه 1507 - 1602 میلادی که پرتغالیها این جزیره را اشغال کرده بودند.
2ـ ایران هرگز حاکمیت خود را بر بحرین به قدرت دیگری واگذاری نکرده و حاکم بحرین را به عنوان رییس یک کشور به رسمیت نشناخته است. حتی شاه در مارس 1968 مسافرت خود را به عربستان سعودی به دلیل اعتراض به این کشور ـ که از حاکم بحرین به عنوان رییس یک کشور در دیدار از عربستان سعودی استقبال کرده بود ـ لغو کرد.
3ـ ایران حمایت بریتانیا را از بحرین به عنوان مداخله در امور داخلی جزایر و در نتیجه در امور داخلی خود تلقی کرده است.
اما بعدها سیاست دولت ایران نسبت به بحرین تغییر کرد و دولت ایران تحت تأثیر بستر سازیهای برخی افراد ذی نفع، حاضر شد از حاکمیت تاریخی ایران بر بحرین صرف نظر کند. یکی از این افراد، عباس مسعودی، نماینده مجلس رژیم گذشته بود که در گرماگرم تهیه مقدمات جدایی بحرین از ایران پس از مسافرت به بحرین، کوشید به اشکال گوناگون، این مسأله را در اذهان ایرانیان جای بیندازد که بحرین از نظر اقتصادی، ارزشی برای ایرانیان ندارد و نگاهداری این سرزمین، مستلزم هزینه بسیاری است، زیرا منابع نفتی آن رو به پایان است! در حالی که بر پایه آمارهای بینالمللی، درآمد سرانه مردم بحرین سی سال پس از جدایی از ایران (در سال 1999 میلادی) 9656 دلار و در همان سال، درآمد سرانه مردم ایران 692 دلار بوده است! [چکیده تاریخ تجزیه ایران، دکتر هوشنگ طالع]
پس از این القائات و پس از سخنرانی امیر عباس هویدا، نخستوزیر وقت در مجلس شورای ملی سابق، در روز یکم اردیبهشت 1349، نمایندگان فرمایشی مجلس شورای ملی وقت که در اقدامی ضد ملی با 199 رأی موافق در برابر تنها چهار رأی مخالف (نمایندگان حزب پانایرانیست)، با اشتباهی توجیهناپذیر، رأی بر همهپرسی در این جزیره دادند... توجیهاتی که برای این خبط تاریخی ذکر میشد، متعدد بود.
به هر حال، پس از مذاکرات مفصلی که بین دولت ایران، انگلستان و شیوخ خلیج فارس صورت گرفت، این تفاهم به دست آمد که ایران حل مسأله بحرین را به سازمان ملل ارجاع کند. پس از آن، نمایندگان ایران و بریتانیا در سازمان ملل متحد، طی نامههایی از دبیر کل سازمان درخواست کردند که مساعی جمیله خود را برای تعیین سرنوشت بحرین به کار گیرد. مأموریت دبیر کل اعزام یک هیأت «تحقیق» به بحرین بود تا درباره خواست مردم بحرین راجمع به وضع آینده این سرزمین تحقیق کند.
هیأت سازمان ملل در مارس 1970 رهسپار بحرین شد و در دوم ماه می 1970 گزارش داد که بیشتر مردم بحرین، خواهان استقلال هستند. این در حالی بود که در هنگام همه پرسی، جو رعب آوری بر ساکنان ایرانی بحرین تحمیل شده بود که حتی به بازداشت و شکنجه بسیاری از شیعیان ایران دوست بحرینی منجر شد و سرانجام، این رفراندوم مشکوک در هتلی در مرکز بحرین و تنها با نظرخواهی برخی از شیوخ محلی عرب سنی به انجام رسید که طبیعتا این شیوخ سرسپرده، رأی به جدایی از ایران دادند.
پس از آن، شورای امنیت گزارش دبیر کل سازمان ملل را در یازدهم ماه می همان سال تصویب کرد؛ جدایی که هیچ گاه از سوی قاطبه ملت ایران به رسمیت شناخته نشد.
این گونه بود که آخرین سناریوی تجزیه نافرجام گوشهای دیگر از خاک ایران زمین به اجرا درآمد.
با این حال، نکته مهمی که در پس جدایی ناپذیرفتنی بحرین از ایران مطرح بوده، این که شاه برای جبران این خبط بزرگ تاریخی، یعنی جداسازی مصنوعی بحرین از ایران، در برنامه های بلندمدت خود، می خواست بحرین را به یکی از کشورهای اقماری ایران تبدیل کند.
به این بخش از خاطرات علم توجه فرمایید:
«خاطرات جمعه 4 دی 1349: برای اولین بار در دویست سال اخیر، یک شیخ بحرین سفری رسمی به ایران کرده است. در فرودگاه، شاهپور غلامرضا، نخست وزیر و من از او استقبال کردیم. خیلی جالب است که تا همین اواخر ما از او با عنوان: «شیخ فلان فلان شده و غاصب بحرین » نام میبردیم. اما امروز او میهمان عزیز و محترم ماست. ناهار را با شاه صرف کرد که بعدا به او افتخار داد و در اقامتگاه او چای صرف کرد. این هم یکی از اولینهای دیگر؛ تاکنون سابقه نداشته که شاه دیدار یک شیخ خلیج فارس را پس بدهد. به این موضوع اشاره کردم و گفتم شاید داریم ادب و نزاکت را از حد میگذرانیم، ولی شاه پاسخ داد که مایل است شیخ یکی از اقمار ایران بشود. شیخ از بازدید شاه بسیار خوشوقت شد...».
فرجام سخن این که
مردم شیعه بحرین که اعراب در محافل خود از آن ها به عنوان «مستعرب» (منظور عجم یا ایرانی عرب شده) نام می برند، از دو قرن حاکمیت استعماری خاندان آل خلیفه خسته شده اند و می خواهند به پیشینه غنی فرهنگی تاریخی خود بازگردند، چرا که:
1ـ شیخ سلمان آل خلیفه همچون جد بزرگ خود که با قراردادهای تحقیر آمیز سرسپردگی خود به استعمار انگلیس را تثبیت می کرد، امروزه نیز در برابر آمریکا، همان نقش را بازی می کند و جزیره کوچک بحرین را به ستاد فرماندهی ناوگان پنجم آمریکا تبدیل کرده است.
2ـ در بحرین به عنوان قانون نانوشته دیکته شده از سوی خاندان آل سعود عربستان، خاندان عرب سنی مذهب آل خلیفه باید بر اکثریت شیعیان بحرین که به زعم آنان ناتوان و فقیر هستند، حاکمیت داشته باشند و شیعیان از حق حاکمیت در بحرین تا ابد محرومند.
شیخ خالد بن احمدآال خلیفه، وزیر خارجه کنونی بحرین در اظهاراتی گفته است: «بحرین توسط یک گروه سنی اداره میشود. جمعیت فقیر آن بیشتر شیعه هستند» و با این حال، در ادامه سخنان خود اعتراف کرده که «به این خاطر با ایران که این جزیره را در سده هفدهم به مدت کوتاهی (!) اداره کرده، مردم شیعه بحرین احساس نزدیکی بسیاری به ایران میکنند.»
3ـ خاندان آل خلیفه بحرین را به مرکز عیش و نوش شاهزاده های عربستان تبدیل کرده اند که بر این اساس، دولت عربستا ن با احداث پل ملک فهد در جنوب جزیره بحرین اتصال زمینی با خاک عربستان را تسهیل کرده و این گونه است که با کارهای شنیع شاهزاده های عربستانی در خاک بحرین انتقاد و خشم شدید شیعیان غیرتمند بحرین به طور روز افزونی در حال گسترش است.
4ـ خاندان آل خلیفه در عمل از هیچ کاری علیه هر آنچه رنگ شیعه، فارس و یا ایرانی دارد، فروگذار نمی کنند؛ از جمله به عنوان یکی از کشورهای شش گانه عضو شورای همکاری خلیج فارس به همراه دیگر اعضای این شورا، در بیانیه پایانی نشستهای رسمی خود ادعای مالکیت امارات متحده عربی بر سه جزیره ایرانی را در خلیج فارس مطرح میکند و ایران را اشغالگر جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک میخواند و دانشگاهی بزرگ با نام خلیج ع... تأسیس کرده است... و در همین راستا، حاکمان اقلیت سنی و عرب بحرین اکثریت شیعیان ایرانی تبار و فارسی زبان را مورد تحقیر و بی احترامی قرار می دهند و از کوچکترین حقوق اجتماعی آنها را محروم می کنند.
فیلم ها و عکس های منتشره اخیر، از جنایت ها، کشتار و شکنجه های وحشیانه دولت بحرین علیه شیعیان در زندان های آن کشور، موید این نکته است.
بنابراین، منافع بلندمدت تاریخی ایران در خلیج فارس، ایجاب می کند که رسانه های گروهی ایران، بحرین و شیعیان ایرانی تبار آن کشور را به عنوان متحدی استراتژیک مورد توجه بیشتری قرار دهند؛ بنابراین، لازم است دولت ایران از قیام شیعیان بحرین قاطعانه حمایت کرده و از هر کاری که خواسته های برحق مردم ستم کشیده بحرین، از جمله سر نگونی دولت دست نشانده استعماری آل خلیفه را در بر داشته باشد، مورد حمایت قاطع قرار دهد.