ایران پژوهی
فرهنگ، برتر از اقتصاد
- ايران پژوهي
- نمایش از چهارشنبه, 24 اسفند 1390 06:45
- بازدید: 5759
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 70، اسفند 1390
عنصر فرهنگ ملي، از عنصر سرزمين و جمعيت، آسيب پذيرتر است. هرگاه سرزميني بر اثر رويدادهاي نظامي و يا سياسي دستخوش تجزيه گردد؛ اما به عنصر فرهنگ ملي خللي وارد نيايد، دير يا زود، آن ملت وحدت و يگانگي خود را باز خواهد يافت.
کوتاه سخن آنکه هرگاه ملت تجزيه شده موجوديت خود را فراموش نکند، دوباره به وحدت خواهد رسيد.
از سوي ديگر، عنصر جمعيت نيز تنها هنگامي دچار آسيب ميشود که پيشتر از آن عنصر فرهنگ، دچار تجزيه شده باشد. به ديگر سخن، استقلال ملتها، هنگامي دچار تزلزل ژرف ميگردد که پايههاي فرهنگ ملي متزلزل شده باشد.
از اينرو ميبايست ملتها، بيش از هر عامل ديگر در نگاهباني فرهنگ ملي، کوشا باشند. بدينسان، درمييابيم که هيچيک از جنبههاي سياست ملي، مهمتر و ضروريتر از سياست فرهنگي نيست. سياست فرهنگي، نشاندهندهٔ موجوديت واقعي يک ملت و آرمانهاي واقعي آن ملت است. سياست فرهنگي نشان ميدهد که چگونه «ملت»ها، بدون تغيير ماهيت، ميتوانند به حيات خود ادامه دهند، يک ملت، چگونه ميتواند در قالب پويايي خود سير کرده و آنچه را به صورت نهادينه در قوه دارد، به فعل درآورد.
آنچه تاکنون به عنوان عظيمترين هستي و سرمايه، نصيب بشر گرديده است، سرمايههايي ميباشد که از ترکيب امکانهاي جزيي فراهم گشته است. آنچه در آينده از علم و دانش نصيب بشر خواهد شد، نسبت به آنچه تاکنون به دست آورده، در حکم درياست برابر قطره.
تاکيد بر اين نکته ضروري است که هر فرد در پيکرهٔ ملت، در حکم ياختهاي است. بايد در نظر آورد که از تعاطي ميلياردها صور ترکيب احتمالي اين ياختهها در عرصهٔ حيات ملي (که هر يک از آنها، خود بر ميليونها صور احتمالي ترکيب انديشهٔ فردي متکي است)، چه نيروي شگرفي در حال پديد آمدن است. بدينسان، هيچقدرت و هيچ سرمايهاي، با اندکي از احتمالات فرهنگي يک ملت قابل مقايسه نيست.
تمدن جهان امروز که زاييدهٔ جنبههاي بعضي از فرهنگهاي کهن است، تنها به ارزش و يا برخي از امکانات ظاهري پرداخته است. از اينرو، در جهان امروز همه چيز را با پول و ميزان سرمايه، اندازهگيري ميکنند. حتا ملتها را بر پايهٔ توان سرمايهگذاري آنها، درجهبندي ميکنند.
درحالي که واقعيت اين است که عقايد و نظريات علمي جهان امروز، تنها گوشهاي کوچک و ناپايدار از امکانهاي فرهنگ بشري است. فرهنگ بشري، به نوبهٔ خود از ترکيب فرهنگهاي ملي پديدار ميگردد. هرگاه خلاقيت فرهنگي در ميان صدها ملت استقلال يافتهٔ جهان کنوني چهره نمايد، دانش امروز در ديدهٔ مردم فردا، از سحر و افسون اقوام بدوي اعصار قديم، غريبتر و بيپايهتر جلوه خواهد کرد.
پيشرفت دانش، بر جنبهاي از تکامل روح انسان متکي است و تکامل روح انساني، تابعي از دگرگوني فرهنگهاست.
امروزه، ما در چارديواري تخيلات و مشاهدات خود، حقيقتي جز دانشهاي موجود را قابلدرک نميدانيم. اما با تحول فرهنگها (که زمان ما آبستن آن است) و استقلالجويي ملتها (که نمودي و مقدمهاي بر آن است) بنيان شناخت انساني دگرگون خواهد شد.
علوم اجتماعي متکي بر اقتصاد، اساس خود را از دست خواهد داد. بشر فردا، بسيار نيرومندتر خواهد بود. زيرا به جاي آنکه قدرت خود را در انبوه توليدات جستجو کند، قدرت خود را وابسته به نيرويي خواهد کرد که خالق و آفريدگار توليدات اقتصادي امروز، ميباشند.
و چنين است: نگرش فرهنگ، برتر از اقتصاد.