جهان ایرانی
اویغورستان، سرزمین فرهنگ و زبان فارسی
- جهان ايراني
- نمایش از جمعه, 12 فروردين 1390 11:38
- بازدید: 7755
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 65 - رویه 36 تا 37
یکی برزیگری، شادان در این دشت
به چشم گُلفشان، آلاله میکشت
همی کِشت و همی گفت: ای زهازه،
که باید کِشتن و کِشتن در این دشت
نادره بدیعی، برای پژوهشگران میهن ما، نام آشنایی است. در بندبند وجودش، عشق به ایران، عشق به ایران بزرگ، موج میزند. او از تبار همان برزیگران شادانی است که در دشت فرهنگ رخشای ایران، «با چشم گُلفشان»، در کار کِشتن و کِشتن است.
کار برجستهی او، فرهنگ واژههای فارسی در زبان اویغوری چین است. کاری بزرگ و درخور ستایش.
چون زمانه بر ما تنگ شد، باغ سرسبز و پرگل ایران بزرگ نیز، دستخوش یورشها و ایلغارها گشت و با هر یورش و ایلغار، بخشی از آن لگدمال سم ستوران گردید و در آتش بربریت و جهل و تعصب، سوزانده شد. اما برزیگران، همچنان در کار کشتن و کشتناند.
برزیگرما، به دورترین سرزمینهای وابسته به این فرهنگ کهن میرسد و مینویسد:
به شهر کاشغر [کاشگر] در آمدیم و در لحظهی پا نهادن به این شهر، گویی استحالهای شگرف، در من پدیدار شد. بیاختیار به کودکی خود، پرواز کردم و خود را، در پس کوچههای پشت شاهچراغ(ع) شیراز یافتم. گویی، کاشغر آشنای کودکیام بود... همان کوچهپسکوچههای قدیمی که یادآور کوچههای «هفتپیچ» و «قهر و آشتی» در بافت قدیمی شهرهای ایران بود. همان خانههایی که در معماری سنتی ایران، از روی سقف کوچهها به هم راه داشتند...
فضای کاشغر، مرا به محلههای سردزک، درِ شیخ و کوچهسارهای مدرسه تاریخی منصوریه، در شیرازِ کودکیام برد... فضای کاشغر، مرا به انگشتریهای فیروزه نشان، عقیقهای شجری و تسبیحهای شاهمقصودی بازار بینالحرمین... [برد]. فضا، فضای سنگلج بود... و چه افسوس، و پیش خود اندیشیدم، شاید کوچهای در هرات و مرو و بلخ نیز، بدینگونه است و شاید، میدان ریگستان سمرقند و پیرامون مدرسهی میرعرب در بخارا را نیز... و شاید لعلفروشی در بدخشان...
نادره بدیعی، در دنبالهی پیش درآمد بر این اثر گرانقدر، مینویسد:
من، به سرزمین و شهری گام نهاده بودم که در سدههای پیش از من، دانای پارس و پاسدار زبان اندیشمندانهی فارسی، به همان مکان گام نهاده بودم میاندیشیدم که چه ارزشمند و گرانسنگ است اگر... اگر من بتوانم که از این آفاق گستردهی زبان فارسی پرمعرفت باز آیم که به فرمودهی او:
ز هستی در آفاق، سعدی صفت
تهــی گرد و، باز آی پرمـعرفت
پسروی به توپان نهادیم که با تاکستانها و درهی انگورش، نگاهمان را به خود میکشد و آونگ خانههایی که در آن، انگوری میاویزند تا کشمش شود. تورپان که یادآور «مانی» بود و «بهرام چوبین» و آن حماسهی بزرگ فرهنگی و در کوههای پیرامون تورپان و بهویژه کوه آتشناک، مانستان [خانگاهها/ نیایشگاهها] مانویان، همراه با نقاشیهای شگفتآور نگارگران مانوی، بسیار است و کتابخانه تورپان، به زبان پهلوی تورپانی یا سغدی و چینی و ایغوری که از آن مانستانها، به دست آمده و آوازهاش، جهان را در نوردید...
در سفر دوم به ایغورستان، نادره بدیعی به دنبال آهوی ختن و مشک نافهی آن است:
به ختن و صحرای ختن رفتم و به دنبال جاپای آهوی مشک، در آن صحرای بیانتها. ختن و مشک ختن که همیشه، رویاروی هر آشنای شعر است... صحرایی بیانتها، همچون کویرهای لبتشنهی ایران زمین و در این سفر بود که به تاشغورگان [تاشگورگان]، شهر تاجیکی چین رفتم و با فرهنگِ چادرنشینان و شهرنشینان تاجیک چین نیز، آشنا شدم و...
نادره بدیعی، آهنگ خود را از نوشتن کتاب فرهنگ واژههای فارسی در زبان اویغوری چنین، مینویسد:
هدف از نگاشتن این کتاب و گردآوری واژههای فارسی در زبان اویغوری چین، نشان دادن گسترهی نفوذ زبان و فرهنگ ایرانی، در آن سرزمین باستانی میباشد و این واقعیتی است انکارناپذیر که اسلام و فرهنگ ایرانی، با زبان فارسی به چین رفته و مسلمانان چین، اسلام را با زبان فارسی پذیرا شدند و ترکان آن سامان، نهتنها اسلام را که فرهنگ و ادب و شعر فارسی و موسیقی و بسیاری از آداب و رسوم و سنتها را نیز، از ایران آموختهاند که نمونهی زندهی آن، آیین نوروز است که هم میان اویغوران و هم در میان قرقیزان، ازبکان، قزاقان و تاتاران چین، جشن آغاز سال نو، به شمار میرود.
و این، بدان زمان بازمیگردد که زبان فارسی، زبان جهانی بود و جهانِ بافرهنگ، با زبان فارسی سخن میگفت و میاندیشید و زندگی میکرد.
با نگاهی به این «فرهنگ»، درمییابیم که ایغورها، گرچه به ظاهر به ترکی سخن میگویند؛ اما به همراه واژههای فارسی فراوان در این زبان، چشم به جهان میگشاید و با واژگان فارسی، به جهان پیرامون خود مینگرد و با طبیعت، تماس برقرار میسازد و...
آنان، همراه با واژگان فارسی، به مکتب و دبستان و دبیرستان و دانشگاه میروند و با یاری گرفتن از واژههای فارسی، تفسیر قرآن میخوانند...
آنان «به همراهی واژههای فارسی، بیماری و درد خویش را بازگو میکنند و درمان» میجویند و میشوند...
نویسنده، در جای دیگر، به حق انگشت بر روی این حقیقت میگذارد که:
این واژهنامه، خود سند گویایی است، بر حضور مسلم و مسلط فرهنگ و ادب فارسی در ترکستان [تورانستان] چین که خود، بخش جغرافیایی – فرهنگی بزرگی است، از منطقهای که امروزه به آن آسیای میانه [خوارزم و فرارود] میگویند...