سه شنبه, 15ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ معاصر گزارش یک کودتا از زبان مجریان - بخشی از گزارش CIA درباره کودتای 28 مرداد

تاریخ معاصر

گزارش یک کودتا از زبان مجریان - بخشی از گزارش CIA درباره کودتای 28 مرداد

برگرفته از روزنامه اطلاعات

آنچه در این قسمت از نظر خوانندگان می‌گذرد، بخشی از یک گزارش «سیا» درباره نحوه برنامه‌ریزی و اجرای کودتا علیه دولت دکتر مصدق است.این گزارش تحت عنوان «سرنگونی مصدق، نخست‌وزیر ایران» نخستین بار توسط سایت «روزنامه نیویورک تایمز» در سال1379 منتشر شد.مجموعه کامل اسناد مزبور شامل یک چکیده، گزارش عملیات و پنج سند پیوست است که توسط دکتر غلامرضا وطن‌دوست به فارسی برگردانده و تحت عنوان «اسناد سازمان سیا درباره کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق» انتشار یافت.

گزارش عملیات که بخش اصلی این مجموعه را تشکیل می‌دهد از 10 قسمت تشکیل شده است و مراحل مختلف کودتا از طراحی نقشه، هماهنگی‌های به عمل آمده میان آمریکایی‌ها، انگلیسی‌ها و شاه و عوامل داخلی آنها تا نحوه اجرای کودتا را بیان می‌کند. قسمت هشتم این گزارش به شرح وقایع روز 28 مرداد پرداخته است.

مطالعه این گزارش فارغ از هرگونه شرح و بسطی، دخالت نیروهای آمریکایی ـ انگلیسی در امور داخلی ایران را به خوبی اثبات می‌کند.

****

8 ـ شاه پیروز است

در حالی که در روز 18 اوت (27 مرداد) تنها شاهد، روزنامه دکتر بقایی فرمان شاهانه را مبنی بر انتصاب زاهدی در مقام نخست‌وزیر، به چاپ رسانیده بود، در سپیده‌دم روز 19 اوت (28 مرداد)، افراد می‌توانستند رونوشت و نسخه حروف‌چینی شده این فرمان را در روزنامه‌های ستاره اسلام، آسیای جوان، ارم، مرد آسیا، ملت ما و ژورنال دو تهران ببینند. افزون بر چهار روزنامه نخست، روزنامه‌های شاهد و داد، گویا مصاحبه‌ای با زاهدی ترتیب داده بودند که او در آن اظهار داشته بود که دولتش تنها دولت قانونی است. این مصاحبه را جلیلی جعل کرده بود. نیز اندکی پس از آن در صبح‌گاه همان روز، نخستین شماره از هزاران نسخه اعلامیه‌هایی که رونوشت فرمان شاه و متن بیانیه زاهدی را دربر می‌گرفت، در خیابان‌ها دیده می‌شدند. با این که هر یک از این روزنامه‌ها بی‌درنگ با تیراژ معمولی محدودی به چاپ می‌رسیدند، این خبر آنها بی‌تردید به طور شفاهی در سراسر تهران انتشار یافت. چه، پیش از ساعت 9 بامداد گروههای هوادار شاه در منطقه بازار، گرد هم آمده بودند. اعضای این گروهها نه تنها میان مصدق و شاه، شخص مورد نظرشان را برگزیده بودند بلکه از اقدامات روز گذشته حزب توده نیز تحریک گشته و آماده حرکت شده بودند. آنان تنها به رهبر نیاز داشتند.

حتی پیش از سپیده‌دم، کیوانی و جلیلی که آگاهی یافته بودند احتمالاً در خلال روز اطلاعیه‌ای در هواداری از شاه، توسط یکی از رهبران مذهبی بلندپایه، آیت‌الله بروجردی، صادر خواهد شد، تدارکات مشخصی را جهت بهره‌برداری از آن، فراهم کرده بودند. جلیلی و دو نفر از پرکارترین جاسوسان جزء، منصور افشار و مجیدی، همراه با جیپ و کامیون در بازار آماده شده بودند تا رهسپار قزوین شوند و برنامه این بود که اگر مصدق تلاشش را در محکم کردن جای پای خود در چاپخانه‌های تهران افزایش داده باشد، آنان این اعلامیه‌ها را در قزوین، واقع در 85 مایلی غرب تهران چاپ کنند. به محض این که جلیلی و مجیدی به همراه رضایی، یکی دیگر از جاسوسان جزء، دریافتند که گروههای هوادار شاه در حال گرد آمدن هستند، به سوی آنها شتافتند تا رهبری‌شان را برعهده گیرند. جلیلی به همراه گروهی که رهسپار مجلس بود، به راه افتاد و در میان راه آنان را برانگیخت تا دفاتر باختر امروز، روزنامه نیمه رسمی متعلق به وزیر امورخارجه، فاطمی، را به آتش بکشند که در روزهای 17 و 18 اوت (26 و 27 مرداد) حملاتی سخت و آکنده از هتاکی را علیه شخص شاه چاپ کرده بود. حدوداً در همین هنگام، افشار عناصر دیگری را به سوی دفاتر روزنامه‌های حزب توده، شهباز، بسوی آینده و جوانان دموکرات، راهبری نمود که کاملاً چپاول شدند.

این خبر که رویدادهایی کاملاً تکان‌دهنده و شگفت‌انگیز در حال وقوع است، باشتاب هرچه بیشتر در سراسر شهر انتشار می‌یافت. این که به درستی چه هنگام این اخبار به گوش مصدق رسید که با اعضای کابینه‌اش نشستی برپا کرده بود، روشن نیست. پایگاه [سیا در تهران] در ساعت 9 بامداد از این اخبار مطلع و در ساعت 10 نیز باخبر شده بود که هم دفتر روزنامه باختر امروز و هم دفتر مرکزی حزب ایران، به غارت رفته است. در ساعت 10 بامداد همچنین با برادران رشیدیان که بسیار خرسند به نظر می‌آمدند، تماس برقرار شد. دستورالعمل‌ها همراه با دستورات لازم به کیوانی و جلیلی ابلاغ شد و این دو، اکنون می‌بایست نیروهای انتظامی را به سوی تظاهرکنندگان سوق بدهد و همگی را برای فتح رادیو تهران هدایت کنند. تا چه اندازه فعالیت انجام شده، پیامد تلاش‌های ویژه همگی عوامل ما بود، موضوعی است که هرگز دانسته نخواهد شد؛ هرچند احتمالاً جزییات بی‌شماری از شور و هیجان آن روز بتدریج آشکار خواهد شد.

در اوایل بامداد، سرهنگ دماوند، از جمله افراد درگیر در برنامه‌ریزی ستادی، با یک دستگاه تانک که از گردان دوم تیپ دوم زرهی آورده بود، در میدان روبروی مجلس، نمایان گشت. این گردان در اصل موظف به انجام این عملیات شده بود. سرهنگ دوم خسروپناه و سروان علی زند در آن جا حضور داشتند و دو دستگاه کامیونِ همان گردان به آنان پیوستند و این در حالی بود که اعضای گارد شاهنشاهیِ منحل شده، کامیون‌هایی را می‌ربودند و به رانندگی در خیابانها می‌پرداختند. در ساعت 10:15 بامداد، کامیون‌های حامل پرسنل نظامیِ هوادار شاه در همه میدانهای اصلی مستقر شدند.

همچنان که در ساعت 9:30 بامداد گروههای کوچکی به شمال تهران نفوذ می‌کردند، گروههای بزرگتر و حامل چوب و سنگ نیز از جنوب تهران آمدند و همین که به میدان سپه رسیدند، در هم ادغام شدند و به سوی شمال و مرکز شهر، به پیش رفتند. در آن جا سربازانی که در آماده‌باش بودند، صدها تیر به سوی این جمعیت شلیک کردند، اما آشکارا نمی‌خواستند که این هواداران شاه را، نشانه بگیرند. در نتیجه، جمعیت توانست در نقاط کلیدی و مهم مستقر شود. تئاتر سعدی که مدتها مورد حمایت حزب توده بود و در خیابان لاله‌زار، از جمله مراکز خرید قرار داشت، به آتش کشیده شد. در این هنگام سیل خروشانی از مردان، زنان و کودکان، فریاد می‌کشیدند «شاه پیروز است». آنان به گونه‌ای مصمم می‌نمودند و فضای شاد تعطیلی بر ایشان حکمفرما بود که گویی فشارهای موجود برداشته شده و احساسات حقیقی مردم، خود را نمایان کرده بود. برخلاف هفته‌های پیش، توده مردم شامل اراذل و اوباش نبوده، بلکه از همه طبقات در آن حضور داشتند که بسیاری از آنان، لباسهای خوبی بر تن داشته و توسط دیگر شهروندان هدایت یا حمایت می‌شدند. حوالی ظهر بود که کامیون‌ها و اتوبوس‌های حامل غیرنظامیان که ابراز احساسات می‌کردند، به راه افتادند و 5 دستگاه تانک و 20 دستگاه کامیون پر از سرباز به آنان پیوستند. بنابراین، تظاهرات شکل و سیمایی دیگرگونه به خود گرفت. طبق معمول، خبرها بسیار سریع انتشار می‌یافت و در بخش‌های دیگر شهر، عکس‌های شاه با شور و شوق به نمایش درمی‌آمد. اتومبیل‌ها در حالی که چراغهایشان به عنوان نشانه ملموسی از وفاداری به شاه روشن بود، در رفت و آمد بودند.

در ساعت 10:30 بامداد بود که سرلشکر ریاحی به مصدق اطلاع داد دیگر اختیار ارتش را در دست ندارد و درخواست استعفا کرد؛ اما مصدق در محل کار ریاحی حضور یافت و به او گفت خود را قرص و محکم نگه دارد. سرهنگ ممتاز تنها توانست یک گردان را گرد آورد و آن نیرو را گرداگرد منزل مصدق مستقر سازد.

در حوالی ظهر عناصر جداگانه‌ای که جمعیتی را تشکیل می‌دادند، مستقیماً توسط نیروی نظامی و پلیس، رهبری می‌شدند. آن دسته از افسران ارتش که پیش از این، آنان را از شرکت در عملیات نظامی که به وسیله تی.پی.آژاکس تدارک دیده شده بودند، بر حذر داشته بودند، اکنون به طور جداگانه ولی شایسته و انفرادی عمل می‌کردند. در ساعت 13، دفتر مرکزی اداره تلفن، واقع در میدان سپه، به دست نیروهای وفادار به شاه افتاد. اندکی پس از ساعت 13، خبرنگار آسوشیتدپرس تلگرافی را در آن جا به ثبت رسانید که در آن گزارش کوتاهی از درگیری‌ها ارائه می‌شد. آن گاه این جنگ و درگیری به چند صد یارد دورتر و به ستاد شهربانی و ساختمان وزارت امورخارجه کشیده شد، درست آن سوی خیابان عریضی که در آن جا واقع شده بود. مدافعان شهربانی تقریباً تا ساعت 16 ایستادگی کردند.

همچنین در حوالی ظهر، روزولت به خانه‌هایی رفت که سرلشکر زاهدی و سرلشکر گیلانشاه در آنها پنهان بودند. آن دو کاملاً در جریان رویدادهای صبح بودند و به آنها گفته شد تا منتظر دریافت دستورالعمل باشند. ساعتی بعد کارول و سرگرد ویلیام . آر.کِیسر، معاون وابسته نظامی سفارت ایالات متحده که می‌توانست به زبان فارسی صحبت کند، درباره اوضاع نظامی گزارش دادند. تا اوایل بعد از ظهر، بیشتر نقاط مهم واقع در مرکز شهر، مانند اداره‌های مطبوعات و تبلیغات، به دست وفاداران به شاه افتاده بود. با توجه به مراکز مهمی که به زیر فرمان درآمده بود، اکنون این امکان وجود داشت تا سیل تلگرافها به استانها سرازیر شود و از اهالی آن جا درخواست شود تا در هواداری از شاه، به پا خیزند. حتی در خلال گرم‌ترین ساعات روز، این اقدامات فروکش نکرد. جاسوس پایگاه [سیا در تهران]، جلیلی، که هنوز در خیابانها پرسه می‌زد، به محض این که به جمعیتی در خیابان فردوسی برخورد کرد، از آنان خواست تا به مرکز ستاد دژبان بروند و خواستار آزادی سرهنگ نصیری و سرلشکر باتمانقلیچ شوند. آنان همین کار را انجام دادند. در این میان جاسوس پایگاه، تیمسار قدس نخعی با اتومبیل خود، در شهر رفت و آمد می‌کرد و می‌کوشید تا سربازان گارد شاهنشاهی را که بعدها در حمله به خانه مصدق شرکت داشتند، جمع و جور کند. در اوایل بعدازظهر نیز جمعیت در راههای ورودی به سکونت‌گاه مصدق، گرد آمدند. اما او در این هنگام احتمالاً آن جا را ترک کرده بود.

مهم‌ترین هدف رادیو تهران بود زیرا اشغال آن نه تنها موفقیتهای پایتخت را تضمین می‌کرد، بلکه وسیله مؤثری بود که شهرستانها را به سرعت با دولت جدید همگام و همسو می‌کرد. در گرماگرم این فعالیت‌ها، رادیو تهران، مباحث خسته‌کننده‌ای پیرامون قیمت پنبه و سرانجام تنها موسیقی پخش می‌کرد. پیش از این در ساعت 10:30 بامداد در برنامه عادی رادیو وقفه‌ای پیش آمد و در اوایل بعدازظهر توده‌ای از مردم به خیابان عریضی ریختند که تا هدفشان در شمال شهر (ایستگاه رادیو) سه مایل فاصله داشت. اتوبوس‌ها و کامیون‌ها لبریز از افراد غیرنظامی، افسران ارتش و افراد شهربانی بود. هجوم شمار زیادی از افراد، مدافعان ایستگاه رادیو را از پای درآورد و پس از کشمکش و زد و خورد مختصری که در جریان آن سه نفر جان باختند، در ساعت 14:12، ایستگاه رادیو به دست هواداران شاه افتاد. در ساعت 14:20 رادیو نخستین خبر را در مورد پیروزی هواداران شاه پخش کرد و فرمان شاهانه را خواند. در این هنگام، انبوه گویندگان مشتاق به اداره رادیو سرازیر شدند. پاره‌ای از آنان نماینده عناصری بودند که با طرح تی‌.پی.آژاکس همکاری داشتند و این در حالی بود که دیگران کاملاً برای پایگاه [سیا در تهران] ناآشنا بودند. از جمله عناصری که از پیش همکاری داشتند، روزنامه‌های مخالف، بختیار و زلزله، نیز یکی از پسران آیت‌الله کاشانی و همچنین شخصی به نام اعتضادی، قرار داشتند. افزون بر این، در میان پشتیبانان خودجوش و خودانگیخته شاه که به اداره رادیو آمده بودند، سرهنگ پهلوان و سرگرد میرزادیان، دیده می‌شدند. حضور آنان این فرض تی.پی.آژاکس را به اثبات می‌رساند که ارتش در چنین شرایطی به کمک شاه خواهد شتافت. نیز رادیو تهران برای اندک زمانی برنامه‌های عادی‌اش را به طور متناوب قطع و وصل می‌کرد. آن چنان که یکی از گویندگان گفت، احتمالاً سرانجام رادیو تهران توسط مهندسانی که برای راه‌اندازی آن آمده بودند، بار دیگر مورد بهره‌برداری قرار گرفت. در اینجا هم مانند موارد بی‌شمار دیگر، بخت و اقبال به یاری این هدف شتافت. زیرا، در صورتی که مدافعان اصلی ایستگاه رادیو موفق می‌شدند امکانات و تسهیلات آن را تخریب کنند، در دست گرفتن کامل پایتخت ممکن بود به تأخیر افتد.

در سفارت ایالات متحده، پرسنل پایگاه [سیا در تهران]، برنامه‌های رادیو تهران را پی می‌گرفتند و هنگامی که ناگهان رادیو به دست نیروهای وفادار به شاه افتاد، آنان بسیار شادمان و خرسند شدند. بار دیگر روزولت به مخفی‌گاه دو شخص کلیدی زیر نظرش [سرلشکر زاهدی و سرلشکر گیلانشاه] رفت و اندکی پیش از ساعت 16، با آنان دیدار کرد. او به آنها گفت اکنون زمان آن فرارسیده که نقش فعال خود را ایفا کنند و از این رو هر دو بی‌درنگ آماده شدند. در این دیدار پذیرفته شد که سرلشکر زاهدی باید در ساعت 16:30 به وسیله یک دستگاه تانک، در گوشه خیابان معینی با سرلشکر گیلانشاه دیدار کند و آن گاه با همین تانک به رادیو تهران برود. زیرا، قرار شده بود که زاهدی خطاب به ملت ایران سخنانی ایراد کند. سرگرد کیسر با یک دستگاه جیپ، سرلشکر گیلانشاه را به بیرون از خانه انتقال داد. او [سرلشکر گیلانشاه] در میان راه دو نفر از افسران نیروی هوایی را شناخت. از این رو از کیسر خواست تا [از اتومبیل] پیاده شود و گفت که خود مراقب جوانب امر است. این افسران در خیابان به گرمی به او سلام دادند و هنگامی که او گفت یک دستگاه تانک می‌خواهد، آنان بی‌درنگ آن را برایش فراهم کردند. افسران درباره مکان زاهدی از او پرسیدند و او به آنها گفت که در ساعت 16:30 با او وعده دیدار دارد. بنابراین همقطارانش از او خواستند تا هرچه زودتر به میعادگاه دیدار با زاهدی برود. بنابراین او نیز تانک را به محوطه‌ای هدایت کرد که پناهگاه زاهدی در آن قرار داشت. زاهدی نمایان شد و پس از سوار شدن او، تانک دوباره به راه افتاد. در ساعت 17:25 زاهدی در رادیو سخنانی ایراد کرد که اندکی پس از ساعت 21 همان روز، دوباره پخش شد.

با وجود این، پیام زاهدی پیش از پیام فرزانگان، عامل پایگاه [سیا در تهران]، از رادیو پخش شد. اتومبیل سواری فرزانگان هنگام بازگشت از کرمانشاه تقریباً در نیمه راه به طور کلی از کار افتاد. هرچند او توانست با زحمت زیاد، مانده راه را با یک تانکر سوخت‌رسانی طی کند. او صبح هنگام وارد تهران شد و با پایگاه تماس گرفت. بنا بر دستور فوری پایگاه، فرزانگان تلگرافی به سرهنگ بختیار مخابره کرد. این پیام دارای عباراتی رمزدار بود که از بختیار می‌خواست تا لشکر زیر امرش را با شتاب به تهران گسیل دارد. برای لشکرِ یاد شده در راه همدان به تهران اتفاق جالبی روی داد. این لشکر زمانی وارد همدان شد که حزب توده تظاهرات بزرگی را در هواداری از مصدق برپا کرده بود. بختیار این تظاهرات را بی‌درنگ سرکوب کرد. با مشاهده ورود لشکر کرمانشاه به همدان، شگفتی شهردار همدان، حتی بیش از شگفت‌زدگی اعضای حزب توده بود.

در سراسر تهران آخرین پایگاههای مقاومت، زیر سیطره نیروهای وفادار به شاه درآمده بود. در اواخر بعد از ظهر، دفتر فرماندهی رئیس ستاد و پیش از ساعت 19، خانه مصدق که خیلی زود تخریب شده بود، به تصرف درآمد. اسباب و اثاثیه خانه مصدق را کشان‌کشان به خیابان آوردند و به رهگذران فروختند. واکنش‌هایی هم از استانها گزارش شد. در ساعت 14:50، ایستگاه رادیو منطقه‌ای سنندج در استان کردستان، ناگهان برنامه‌هایش را قطع کرد. در ساعت 15:55 رادیو تبریز، اشغال این ایستگاه را توسط نیروهای وفادار به شاه گزارش داد و اعلام کرد 11 [شهر] آذربایجان در دست ارتش است. همان گونه که این رادیو پخش برنامه‌هایش را ادامه می‌داد، آشکار شد که یکی از گویندگان، به نام محمد دیهیم، سرکرده فداکاران آذربایجان و از جاسوسان جزء و کارآمد پایگاه [سیا] است که در رویدادهای تبریز نقش مهمی داشته است. در ساعت 18 رادیو اصفهان برنامه‌اش را با پخش اعلامیه‌های تندی از سوی عناصری چون سردبیران جراید محلی، یکی از اعضای حزب زحمتکشان بقایی، رهبران مذهبی و افسران ستاد پشتیبانی از شاه و زاهدی، آغاز کرد؛ یعنی همه گروه‌هایی که امیدوار بودیم به این منوال واکنش نشان دهند. رادیو کرمان نیز پیش از ساعت 20 وفاداری خود را به دولت جدید اعلام کرد. رادیو مشهد هیچ برنامه‌ای را پخش نکرد، اما شهر مذهبی مشهد بی‌درنگ پس از شنیدن اخبار مربوط به تغییر و تحولات از رادیو تهران، به دولت تازه اظهار وفاداری کرد. توده‌ای‌های شناخته شده مورد تعقیب قرار گرفتند و مغازه‌های هواداران این حزب غارت شد.

اینک در پی دستور زاهدی به سرهنگ فرزانگان، او و کارول، عملیات را به پایان رساندند. هرچند باتمانقلیچ رئیس ستاد شد، سرهنگ فرزانگان که در دفتر ستاد بود، از طریق تماس تلفنی، هواداران شناخته شده طرح عملیاتی تی.پی.آژاکس را به مقام‌های فرماندهی واحدهای نظامی پادگان تهران منصوب کرد، مراکز کلیدی و مهم نظامی را در دست گرفت و کسانی را که نامشان در فهرستهای دستگیری بود، بازداشت کرد.

در اواخر بعدازظهر، رادیو تهران نیز کمتر برنامه‌های نسنجیده پخش می‌کرد. از ساعت 18 به بعد، اعلامیه‌های کوتاهی درباره منصوب شدگان دولت پخش شد. در ساعت 18:45، نماینده آسوشیتدپرس و خبرنگار روزنامه نیویورک تایمز گزارشهای نسبتاً کوتاهی را درباره رویدادهای آن روز ارایه کردند که برای دفاتر خبری خودشان، تنظیم شده بود. اعلامیه دولتی کوتاهی هم درباره ساعات منع رفت و آمد و نیز اخطار به تظاهرکنندگان پخش شد. در ساعت 21 چکیده اخبار و در پی آن اعلامیه زاهدی، مستقر در دفتر رئیس کل شهربانی، پخش شد و پیش از ساعت 22، رادیو تهران برنامه شبانه‌اش را قطع کرد. بدین گونه روزی پرتکاپو به پایان رسید و اکنون مقررات منع رفت و آمد اجرا شد. این رویدادها تلفاتی به بار آورد، اما نه آن اندازه که در گرماگرم حوادث اعلام شده بود. نیروهای امنیتی، اوضاع را زیر سیطره داشتند و اکنون آماده بودند تا هر تلاش متقابلی را درهم بکوبند.

دیگر عناصر ذینفع، چگونه این روز پرالتهاب و هیجان‌انگیز را پشت سر گذاشتند؟ یکی از این عناصر که می‌بایست تشویش زیادی داشته باشد، شوروی و هودارانش در ایران بود. رادیو مسکو از بسیاری کشورهای جهان عقب مانده بود و تا ساعت 23 به وقت گرینویچ، هیچ اخبار خلاصه‌ای را از رویدادهای تهران پخش نکرد. این رادیو در اوایل بعد از ظهر که صدایش به ایران رسید، در برنامه فارسی خود به پخش مقاله پیشین روزنامه پراودا با عنوان «شکستِ ماجرای آمریکا در ایران» پرداخت. این برنامه در اوایل عصر، تکرار شد. رادیو مسکو، این مقاله روزنامه پراودا را در سراسر بعد از ظهر تا اوایل عصر به زبانهای انگلیسی، عربی ، بلغاری، لهستانی، چک و اسلواک، آلمانی، هلندی، ایتالیایی، پرتغالی و ترکی پخش کرد و این در حالی بود که در آن هنگام تقریباً همه شنوندگان می‌دانستند که این مقاله دیگر مصداقی ندارد.

دیگر گروهها نسبت به طرح اصلی، احساس غرور و احتمالاً رضایت می‌کردند. در حالی که واکنش شاه در رم تا اندازه‌ای فراتر از حوزه این گزارش است، اما یکی دو گفته او ارزش آن را دارد که بدان پرداخته شود؛ زیرا، مربوط به فرض‌ها و تصورات اصلی طرح عملیاتی تی.پی.آژاکس می‌باشد. او گفت: «این مردم من بودند که به من نشان دادند به نظام شاهنشاهی وفادار هستند و این که دو سال و نیم تبلیغات دروغین کافی نبود.» و «کشور من خواهان کمونیست‌ها نبود و به همین دلیل به من وفادار مانده است».

در نیکوزیا تقریباً تا اواسط بعدازظهر به وقت محلی، نخستین استراق سمع‌های رادیویی ترجمه و توزیع نشده بود. هنگامی که داربی‌شایر خبر را از لویت شنید، به اندازه‌ای از شنیدن آن به هیجان آمد که دوستش را با اتومبیل مستقیماً به دفتر خود واقع در بیرون شهر برد و این چیزی بود که او و همکارانش در هفته‌های اخیر از انجام آن خودداری می‌کردند.

مرکز فرماندهی، نخستین پیام خود را در مورد آن چه در آن روز می‌بایست رخ دهد، درست پیش از ساعت 9 بامداد منتشر کرد و آن هنگامی بود که یک نفر شتابان از راهرو وارد شد و ناگهان به موضوعی پرداخت که در آغاز با توجه به افسردگی و تأثری که هنگام هم از روز پیش فضا را پرکرده بود، به شوخی تلخی شباهت داشت. خبر این بود که مصدق در آستانه سقوط است. در سراسر بامداد و بعدازظهر و تا اواخر شب، افراد با تلگرافهای تازه رسیده با شتاب و دستپاچگی در راهروها بالا و پایین می‌رفتند. در سراسر روز تنها دو تلگراف از پایگاه [سیا در تهران] در مورد طرح تی‌.پی.آژاکس دریافت شد. آن روز، روزی بود که هرگز نمی‌بایست به پایان می‌رسید، زیرا به اندازه‌ای آکنده از احساس هیجان، خرسندی و شادمانی بود که بعید است روز دیگری بتواند با آن برابری نماید؛ چه، تک خال، حکمفرما بود و شاه پیروز.

دیدگاه‌ها   

0 #1 Guest 1391-05-28 14:40
این فضای خیانت داخلی ودشمنی خارجی امروز نیز کاملا دیده میشود هشیار باشیم تاریخ را تکرار نکنیم
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه