دکتر محمد مصدق
گناه بزرگ من - آخرین دفاعیه دکتر محمد مصدق در دادگاه
- دكتر محمد مصدق
- نمایش از جمعه, 01 شهریور 1392 18:11
- بازدید: 12231
اشاره: آنچه درپى میآید، آخرین دفاعیهاى است که مرحوم دکتر محمد مصدق در دادگاه دولت کودتا، در پى وقایع 25 تا 28 مرداد ایراد کرد. متن حاضر از کتاب «دادگاه مصدق»، گردآورده سرهنگ بزرگمهر برگزیده شده و تا حدودى تلخیص گردیده است. موارد محذوف با نقطهچین علامتگذارى شده است.
***
رئیس: به آقایان دکتر مصدق و سرتیپ ریاحى اخطار میشود: هر بیانى دارند، به عنوان آخرین دفاع ایراد نمایند.
دکتر مصدق: برطبق ماده 194 قانون دادرسى و کیفر ارتش، متهم میتواند آنچه را که براى مدافعه مفید میداند، در هر موقع اظهار کند. اگر این ماده مربوط به قانون دادرسى ارتش هست، پس منوط کردن دفاع متهم فقط به وقایع روزهاى آخر مرداد روى چه مدرک و از روى چه نظر است؟ چه شد که در موقع ایراد به عدم صلاحیت، به من اجازه دادید که نسبت به روزهاى غیر از آخر مرداد هم مطالبى عرض بکنم؛ ولى در ماهیت هر وقت خواستهام مطالبى براى تنویر ذهن دادگاه اظهار کنم، اجازه داده نشده و مجبور شدهام یک عده از اوراق یادداشت خود را کنار بگذارم؟ در صورتى که دادگاه هرقدر بیشتر از متهم و از مطلعین تحقیقات کند، بهتر مطلب روشن میشود...
اکنون عرض میکنم به من که نخستوزیر این مملکت بودم و میخواهید تکلیفم را معلوم کنید: آیا اجازه میدهید آخرین دفاع خود را بکنم؟ دفاع من بیش از یک ساعت طول نخواهد کشید. براى دادگاهى که بیش از یکصد ساعت وقت صرف نموده، یک ساعت تضییع وقت چیزى نیست. چنانچه اجازه فرمایید، از خود دفاع میکنم و دفاع من مربوط به روزهاى آخر مرداد نخواهد بود.
اعمال یک نخستوزیر اعمال سیاسى بوده و محاکمه او هم یک محاکمه سیاسى است که باید نظریات خود را به طور آزاد اظهار نمایم و از حقى که قانون داده، محروم نشوم و دیگر بیگناهى به واسطه اینکه نتواند از خود دفاع کند، صادر شود. گذشته از اینکه دادگاه صلاحیت ندارد، آن حکم در دنیا بیارزش است. اکنون لازم است عرض کنم که این محاکمه را هر کس تشکیل داده، برخلاف مصالح شاهنشاه و برخلاف مصالح مملکت است. برخلاف مصالح شاهنشاه، براى اینکه مطالبى در این دادگاه گفته شد که اگر گفته نمیشد، بهتر بود. چنانچه مقصود خارج شدن من از کار و آمدن دولت فعلى روى کار بود، مقصود به عمل آمده و محاکمه ضرورت نداشت.
برخلاف مصالح مملکت است، براى اینکه در هر کجا افسران در راه آزادى و استقلال کشور خود جهاد میکنند و در این راه مقدس جان میسپارند، اکنون خادمین وطن در دادگاه نظامى محاکمه و محکوم میشوند و از بین میروند. تنها کسى که از این محاکمه استفاده میکند، دکتر محمد مصدق است و بس. این هم خواست خداست. چه از این خوبتر که من در راه ایران عزیز زجر بکشم؟ و چه از این بالاتر که من در دنیا مظلوم معرفى شوم؟ و چه افتخارى [دکتر مصدق جملات خود را با گریه و تأثر شدید بیان میکرد] از این بالاتر که با رأى این دادگاه از بین بروم؟ سیدالشهدا علیهالسلام فرموده: «وقتى انسان براى مرگ آفریده شده، با شمشیر به مرگ برسد، ارزندهتر است.»
اکنون به مقام ریاست دادگاه عرض میکنم که اگر اجازه میدهید که من یک مطلب خود را عرض کنم، البته مربوط به آن زمان نیست باید بگویم که چرا این وضع پیش آمده است. اجازه میدهید، عرض میکنم، یک ساعت هم بیشتر وقت دادگاه را تضییع نمیکنم. اجازه هم نمیدهید، من از خود دفاعى نکردهام. دادگاه هم هر رأیى میدهد، صادر کند و تکلیف مرا معلوم کند.
رئیس: محدودیتى دادگاه براى شما روا نداشته است، جز اینکه تذکر داده از تکرار مطالب و حکایات خارج از موضوع خوددارى نمایید... این دادگاه براى دادرسى عملیات نخستوزیر وقت تشکیل نشده است... اینک میتوانید به آزادى آخرین دفاع خود را آنچه مربوط به رد کیفرخواست است، تا هر زمان که وقت لازم داشته باشید، به عمل بیاورید. به هیچ وجه ممانعتى نشده و نخواهد شد.
دکتر مصدق: بنده آدم بیسوادى هستم. درست متوجه نیستم راجع به کیفرخواست چه باید عرض بکنم و چه بگویم که من دستخط اعلیحضرت همایون شاهنشاهى را به چه دلیل اجرا نکردهام. البته این یک سابقه تاریخى دارد که آن تاریخ را باید عرض کنم. بنده چیزى نمیگویم که کسى نشنیده باشد. عرض کردم چیزى که دادرسان محترم نشنیدهاند، نمیگویم و یک ساعت هم بیشتر وقت نمیخواهم. براى اینکه در وسط کار هم جلوگیرى کنید و باز بعد اجازه بدهید صحبت کنم مانعى ندارد. [خنده حضار]
رئیس: چنانچه تذکر داده شد، به آخرین دفاع بپردازید و یقین است آنچه خارج از موضوع باشد، تأثیرى در کار دادرسى شما نخواهد داشت. و نیز چنانچه مطالبى برخلاف مصالح کشور و قانون اساسى و دیانت اسلام گفته شود، جلوگیرى خواهد شد.
دکتر مصدق: ملتزم هستم چنین کارى نکنم. آقا من کى خلاف قانون اساسى و مذهب حرف زدهام؟
در دوره دیکتاتورى احتیاج به توسعه اختیارات شاه نبود، چون در آن رژیم هیچ کس قادر نبود حرفى بزند و سخنى اظهار نماید؛ چنانچه احتیاج به وضع قانون بود، در مجلس شوراى ملى بدون تأخیر میگذشت؛ ولى بعد از سقوط دیکتاتورى، اقتدارى که پادشاه داشت، تدریجاً از بین میرفت.
در دوره سیزدهم تقنینیه چون که تمام نمایندگان آن از انتخابشدگان دوره دیکتاتورى [بودند] و متفقین هم تازه وارد این مملکت شده بودند، حس اطاعت در آنها بیشتر محسوس بود؛ ولى در دوره چهاردهم تقنینیه که انتخابات تهران نسبتاً آزاد بود، این حس اطاعت در مجلس کمتر دیده میشد و امور برطبق نظریات بعضى اشخاص نمیگذشت و آنها که از قدرت پادشاه استقبال میکردند، راضى نمیشدند که از قدرتش چیزى کاسته شود و براى تقویت پادشاه بعضى راهحلهایى درنظر گرفتند:
اول اینکه مجلس سنا که از اعیان و اشراف مملکت تشکیل میشود و نصف نمایندگان آن را هم پادشاه معین میکند و از اول مشروطیت هیچ گاه تشکیل نشده بود، به وجود آید تا هرگاه مجلس شوراى ملى تصمیمى اتخاذ نمود که موافق با سیاست آن اشخاص نبود، مجلس سنا بتواند آن را جبران کند.
دوم چنین صلاح دانستند که یک مجلس مؤسسانى هم تشکیل شود و در اصل چهل و هشتم قانون اساسى تجدیدنظر کند و به پادشاه حق بدهد که هر وقت خواست، یک یا هر دو مجلسین را منحل کند و دلیل انحلال هم در فرمان انتخابات مجلس بعد ذکر شود. و این یک تهدیدى باشد که اگر پادشاه به انجام کارى اشاره نمود، نمایندگان تمرد نکنند و بدانند که تمرد آنها سبب خواهد شد که پادشاه مجلس را منحل کند و تمام زحماتى که براى استفاده از یک دوره نمایندگى متحمل شدهاند، از بین خواهد رفت.
سوم مجلس مؤسسان فقط به تجدیدنظر در اصل چهل و هشتم قناعت ننمود و اجازه داد که بلافاصله بعد از افتتاح دوره شانزدهم تقنینیه، مجلس شانزدهم با مجلس سنا یک مجلس مؤسسان سومى تشکیل دهند و در بعضى از اصول قانون اساسى تجدیدنظر کنند و یک اصل دیگرى هم به قانون اساسى بیفزایند که برطبق آن پادشاه با هر قانونى که از مجلسین بگذرد و موافقت نکند، از حق وتو استفاده نماید؛ یعنى آن قانون را توشیح نکنند و نتیجه این بشود که آن قانون بلااثر شود. که چند روز قبل از افتتاح مجلس شانزدهم که من به نمایندگى در آن مجلس از طرف اهالى تهران مفتخر شده بودم، به پیشگاه ملوکانه تشرف حاصل کرده و درخواست نمودم که در تشکیل مجلس مؤسسان سوم چندى تأخیر فرمایند و به مورد اجابت رسید و پس از چند روزى که از افتتاح دوره شانزدهم گذشت، خواستند مجلس مؤسسان را دعوت کنند؛ چون مدتى که در ظرف آن میبایست تشکیل شود منقضى شده بود، مؤسسان تشکیل نشد. و یکى از روزها کهشرفیاب شدم، فرمودند: «تو میدانستى و این کار را کردى.» در صورتى که من به هیچوجه اصل چهل و هشتم جدید را مطالعه نکرده بودم و هرچه بود، این کار به نفع مملکت گذشت.
ماده واحده
در اواسط دوره شانزدهم تقنینیه ماده واحده راجع به ملى شدن نفت از مجلس گذشت. پس از آن مجلس شوراى ملى کمیسیون نفت را که مرکب از هجده نفر نمایندگان آن دوره بود، مأمور کرد که مواد اجرائیۀ ماده واحده را نیز تهیه و تقدیم مجلس کنند. اشخاص مخالف با ملیشدن صنعت نفت میخواستند قبل از اینکه 9 ماده اجرائیه به تصویب مجلس برسد، دولت آقاى حسین علا استعفا دهد و شخص معهودى را روى کار بیاورند که تمام کارهاى راجع به ملی شدن نفت را از بین ببرد و خنثى کند.
این جانب به محض اطلاع از این تصمیم، 9 ماده را از تصویب کمیسیون نفت گذرانیدم؛ ولى قبل از اینکه در مجلس تصویب شود، دولت علا استعفا داد و نظر اعلیحضرت این بود که شخص معهود دولت را تشکیل دهد و مخصوصاً همان ساعتى که مجلس رأى تمایل میداد، شخص معهود در پیشگاه همایونى بود، براى اینکه وکلا در رأى تمایل تکلیف خود را بدانند؛ ولى مجلس شوراى ملى و مجلس سنا هر دو به من رأى دادند و آن کار نشد و من دولت را تشکیل ندادم تا 9 ماده پیشنهادى کمیسیون نفت از تصویب مجلس گذشت.
بعضى اشخاص میخواستند که دولت این جانب هرچه زودتر سقوط کند و چنین تصور میکردند که به دو جهت عمر دولت این جانب زیاد نخواهد بود:
اول اینکه بدون عواید نفت دولت نمیتواند مدت زیادى دوام کند.
دوم دولت ایران مجبور خواهد شد که در مراجع بینالمللى حاضر شود و جواب بدهد. به محض اینکه در آن مراجع شکست خورد، قهراً افکار عامه ایران با او مخالف میشوند و بالنتیجه از بین میرود. و این کار شد و نتیجه معکوس داد. در شوراى امنیت، دولت ایران غالب شد و در دیوان بینالمللى دادگسترى هم طرف را محکوم نمود. و چون بعضى اشخاص دیدند اگر به دولت مجال داده شود، تدریجاً وضعیت اقتصادى ایران طورى خواهد شد که بدون عواید نفت هم کار مملکت بگذرد، همچنان که قرونى مملکت بدون عواید نفت خود را اداره میکرد.
این جانب نمیخواهم عرض کنم که عواید نفت خدمت بزرگى به اوضاع اقتصادى مملکت و بالا بردن سطح زندگى مردم نمیکند، بلکه میخواهم این را عرض کنم که عواید نفت وقتى براى ما مفید است که آزادى و استقلال ما از بین نرود؛ یعنى مملکت را با عواید نفت معامله نکنیم. معروف است که شخصى خواست غلام سیاهى را بخرد. به او گفت: «قیمت تو چند است؟» غلام گفت: «هزار دینار.» خریدار داد و او را خرید. پس از آن گفت: «العبد و ما فى یده کان لمولاه.»
براى ما چه فایدهاى متصور است از اینکه از عواید نفت چیزى به ما برسد و آن را هم نتوانیم به میل و اراده خود مصرف نماییم؟ من به کرات گفتهام که یک خانه خراب که مالک بتواند از حق مالکیت خود استفاده کند، بهْ از قصورى است که درآن سکنى کنند، ولى نتوانند در خانه دخل و تصرفى بنمایند.
تأسی ملل دیگر
بعضى اشخاص چنین تصور میکردهاند که اگر ما خود را از عواید نفت مستغنى کنیم، دول دیگر هم براى رسیدن به آزادى و استقلال به ما تأسى میکنند، و در نتیجه آنها ازعواید نفت و از دخالت در امور آن دول محروم میشوند. در مورد ایران سه چیز مدنظر بود:
1) از نظر اقتصادى اگر دولت ایران میتوانست به نهضت ملى خود ادامه دهد، سایر کشورهاى نفتخیز هم تدریجاً از آن درس میگرفتند. و این کار براى دولى که از نفت آنها استفاده میکنند، ضرر داشت و آنها مجبور بودند که قضیه را با ما حل کنند.
2) از طریق سوقالجیشى عقیده من این بود که ما عملاً جزو بلوک غربى هستیم، ولى رسماً نباشیم بهتر است. از نظر وضعیت جغرافیایى مصلحت ایران در این است که بیطرفى خود را حفظ کند؛ چون که قبل از وقوع یک جنگ احتمالى، بلوک غربى نمیتواند با ایران هیچگونه کمک افراد نظامى بکند. چنان که جنگى روى داد و خواستند بیطرفى ایران را نقض کنند، آن وقت به ما کمک کنند. در این صورت چه قبل از وقوع جنگ، ما جزو بلوک غربى باشیم چه بعد از اعلان جنگ، هر دو مساوى است. اگر حملهاى به ما نشد، بیطرفى ایران هم در صلاح خود اوست و هم در صلاح بلوک شرق و غرب هر دو. و بعد از جنگ هم هر یک از دو بلوک که فاتح شوند، میخواهند دنیا را تحت تسلط خود قرار دهند و به آزادى و استقلال هیچ یک از ملل وقعى نمینهند و براى آن احترامى قائل نمیشوند. بلوک شرق و غرب به منافع و مصلحت ملل کوچک توجهى ندارند وتا در ممالک ضعیف افرادى براى ادامه جنگ یافت شود، دست از جنگ برنمیدارند تا به مقصود خود برسند؛ یعنى یا فاتح شوند ویا قطعاً شکست بخورند.
خلاصه اینکه اگر جنگى درگرفت، هریک از دو بلوک که فاتح شوند، دول کوچک را تحت نفوذ خود قرار میدهند و فقط فایدهاى که از بیطرفى عاید ما میشود، حفظ نفوس و جلوگیرى از عواقب وخیمى است که در هر جا جنگ روى داده آنجا با خاک زیر و زبر شده است.
3) تجدید روابط بعد از انعقاد قراردادى که بشود حقوق و وظایف دولتین را معلوم کند؛ یعنى اصولى براى روابط آتیه دولتین تدوین شود که طرفین آن اصول را رعایت کنند و تمام اختلافات ناشیه از ملى شدن صنعت نفت و تأدیه غرامت به کلى حل شود. نتیجه تجدید روابط بدون انعقاد قرارداد، این است که دولت انگلیس تدریجاً همان وضعیت سابق را به وسیله دولتهایى که خود روى کار میآورد، در ایران برقرار کند.
پس تمام اینها ایجاب میکرد که دولت این جانب سقوط کند و چون از طریق مجلس این کار عملى نبود، قضیه نهم اسفند پیش آمد؛ ولى نتیجه نداد. در مجلس شوراى ملى هم بین نمایندگان موافق دولت اختلاف افتاد و ممکن بود در آتیه نزدیکى بعضى از نمایندگان موافق نیز از موافقت با دولت عدول کنند. مجلس از بین رفت. پس یگانه علاج این بود که دستخطى صادر و به طورى که همه میدانند، ابلاغ شود.
صلاح مملکت
اکنون باز در مقام آخرین دفاع برمیآیم و عرض میکنم که برطبق سوابق عدیده، هیچ نخستوزیرى با حضور مجلس بدون استیضاح و رأى عدم اعتماد مجلس از کار برکنار نشده و یک ساعت بعد از نصف شب 25 مرداد 1332 که دستخط شاهنشاه ابلاغ شد، بنابر هریک از دو قول یعنى موافقین و مخالفین با رفراندوم، مجلس شوراى ملى وجود داشته است و این جانب چه از نظر قانون، چه از نظر صلاح مملکت نخواستم که دست از کار بکشم و میخواستم قضیه نفت را که بسیارى تشنه حل آن بودند، شرافتمندانه حل کنم و به فرض اینکه نمیخواستند قرارداد شرافتمندانهاى با دولت این جانب منعقد کنند، وضعیات اقتصادى مملکت طورى شود که بدون عواید نفت، مملکت بتواند روى پاى خود بایستد و آزادى و استقلال که براى هر فرد یا مملکت یک قضیه حیاتى است، از بین نرود...
به قیمت جان و عرض و مالم
آرى، تنها گناه من و گناه بزرگ و بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت ایران را ملى کردهام و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسى و اقتصادى عظیمترین امپراتوریهاى جهان را از این مملکت برچیدهام و پنجه در پنجه مخوفترین سازمانهاى استعمارى و جاسوسى بینالمللى درافکندهام و به قیمت از بین رفتن خود و خانوادهام و به قیمت جان و عرض و مالم، خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا با همت و اراده مردم آزادۀ این مملکت، بساط این دستگاه وحشتانگیز را درنوردم. من طى این همه فشار و ناملایمات، این همه تهدید و تضییقات، از علت اساسى و اصلى گرفتارى خود غافل نیستم و به خوبى میدانم که سرنوشت من باید مایه عبرت مردانى شود که ممکن است در آتیه در سراسر خاورمیانه درصدد گسیختن زنجیر بندگى و بردگى استعمار برآیند.
روز نهم اسفند سال قبل [1331] طنابى را که براى انداختن به گردن من آورده بودند، همه دیدند. آن روز هم اگر موفق میشدند، میگفتند: «مردان مسلمان وطنپرست شاهدوست سزاى یک مرد خائنى را کف دستش گذاشتند!» من میخواهم از افتخارى که نصیب آن مرد شده، یعنى توانسته است متهم لجوج و عنود ردیف یک را که براى اولین بار از روى لجاج وخیرهسرى به جنگ با استعمار برخاسته، روى کرسى جرم و جنایت نشانیده، استفاده کنم وشاید براى آخرین بار در زندگى خود، ملت رشید ایران را از حقایق این نبرد وحشتانگیز مطلع سازم ومژده بدهم:
مصطفى را وعده داد الطاف
حقگر بمیرى تو، نمیرد این ورق
وظیفه تاریخى
حیات و عرض و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرافرازى میلیونها ایرانى و نسلهاى متوالى این ملت، کوچکترین ارزشى ندارد و از آنچه برایم پیش آوردهاند، هیچ تأسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخى خود را تا سر حد امکان انجام دادهام. من به حس و عیان میبینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقتهایى که امروز گریبان همه را گرفته، به ثمر رسیده است و خواهد رسید. عمر من و شما و هر کس چند صباحى دیر ویا زود به پایان میرسد؛ ولى آنچه میماند، حیات و سرافرازى یک ملت مظلوم و ستمدیده است. آن مرد گفت که: «من و اقدامات دولتم سبب شد که آبروى ایران و ایرانیان در انظار خارجیان ریخته شود.» و لابد الان که من و همفکران و همکاران مرا به نام مجرم و جانى و خائن مینامند و روى کرسى اتهام مینشانند، آبروى ریخته شده بازمیگردد!
آن مرد باید بداند که اقداماتش براى بازگشت حیثیت از دست رفته در انظار جهانیان کافى نیست و باید صبر کند تا پس از افتتاح مجدد سفارت و کنسولگریهایى که بسته شده و پس از استقرار مجدد «کمپانى سابق نفت جنوب»، به همان لباس یا به لباس یک کمپانى بینالمللى، آن وقت ادعا کند که لکه ننگ ملى شدن صنعت نفت و ملى شدن شیلات و... از دامان او و حامیانش زدوده شده است.
وداع با هموطنان عزیز
چون از مقدمات کار و طرز تعقیب و جریان دادرسى معلوم است که در گوشه زندان خواهم مرد و این صدا و حرارت را که همیشه در خیر مردم به کار بردهام، خاموش خواهند کرد و دیگر جز این لحظه نمیتوانم با هموطنان عزیز صحبت کنم؛ از مردم رشید و عزیز ایران مرد و زن تودیع میکنم وتأکید مینمایم که در راه پرافتخارى که قدم برداشتهاند، از هیچ حادثهاى نهراسند ویقین بدانند که خدا یار و مددکار آنها خواهد بود.
رئیس: تمام شد؟
دکتر مصدق: بله، بله؛ تمام شد.
[...] رئیس: قبل از خاتمه جلسه که به شور میرود، لازم میداند مرقومهاى که ازوزارت دربار امروز رسیده است، به عرض برسد:
«مورخه 29 آذرماه 1332
ریاست دادگاه نظامى
به فرموده اعلیحضرت همایون شاهنشاه، به پاس خدمات آقاى دکتر محمد مصدق در سال اول نخستوزیرى خود در امر ملى شدن صنعت نفت که خواسته عموم ملت ایران است و مورد تأیید و پشتیبانى ذات ملوکانه بوده و میباشد، آنچه نسبت به معظمله گذشته است، صرف نظر فرمودهاند.
وزیر دربار، حسین علاء»
رئیس: البته اعلیحضرت همایونى از حق خصوصى خود صرف نظر فرمودهاند!
حکم دادگاه
درمورد متهم ردیف یک دکتر محمد مصدق علل و جهات مخففه موجود است که در نظریه دادگاه مؤثر و موجب تخفیف کیفر نامبرده میباشد و آن اهمیت و اعتبار خدمات و سابقه متهم ردیف یک دکتر محمد مصدق در تبعیت از افکار عمومى ملت ایران، به پیروى از اوامر اعلیحضرت همایونى شاهنشاهى بوده است.
متهم ردیف یک گذشته از نداشتن سابقه محکومیت کیفرى و کبر سن، مدتى از زندگى و دوران خدمت خود را در خدمت به کشور و اجراى منویات شاهنشاه براى حفظ منافع و حقوق ملت ایران مصروف داشته و در این راه تحمل مشقات و زحماتى نموده که مورد تأیید و تشویق و پشتیبانى اعلیحضرت همایون شاهنشاهى قرار گرفته. براى تحکیم مبانى عدالت و رعایت نصفت، باید خدمات و لغزش افراد در ترازوى قضاوت مورد سنجش قرار گیرد و حساب هر قسمت از اعمال افراد، خاصه خدمتگزاران کشور مستقیماً موردرسیدگى و توجه واقع شود. به همین لحاظ اعلیحضرت همایون شاهنشاه از انحرافو لغزش متهم ردیف یک غمض عین فرموده و به کرامت عالیه خود، از حق خصوصى صرف نظر و در موارد عدیده رعایت سوابق و ملاحظه جهات اخلاقى را توصیه فرمودهاند.
دادگاه با توجه به اوضاع و احوال خاصه متهم، جهات مذکوره را در تخفیف مجازات دکترمحمد مصدق مؤثر دیده و به اجازه ماده 413 قانون دادرسى و کیفر ارتش و رعایت ماده 44 قانون مجازات عمومى و توجه به ماده 46 مجازات عمومى به لحاظ تجاوز سن عمر متهم از 60 سال، نامبرده را به سه سال حبس مجرد محکوم مینماید. این رأى در مورد هر دو متهم قابل تجدیدنظر است.
منبع: روزنامه اطلاعات
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا