تاریخ معاصر
روز 28 امرداد 1332 سهراه بوذرجمهوری
- تاريخ معاصر
- نمایش از پنج شنبه, 07 شهریور 1392 18:52
- بازدید: 5364
برگرفته از کتاب «روز 28 امرداد سهراه بوذرجمهوری» نوشتۀ دکتر هوشنگ طالع، امردادماه 1392، رویه 386 تا 388
دکتر هوشنگ طالع
روز بیست و هشتم امرداد که افراد حزب پان ایرانیست، برای شرکت در تظاهرات گسترده در پشتیبانی از دولت ملی آماده میشدند، خبر رسید که خانهی دکتر مصدق در خیابان کاخ (شماره 109) مورد تهاجم مسلحانه قرار گرفته است و با پدآفند سرسختانهی نگاهبان نخستوزیری به فرماندهی سرهنگ ممتاز روبهرو گردیده است. در این روز، مرحلهی دوم کودتا که عبارت بود از عملیات همآهنگ نظامیان و اوباش، به مورد اجرا درآمد. رهبری شاخهی نظامی کودتا را سرلشکر فضلالله زاهدی به عهده داشت. اوباش را طیب و شعبان بیمخ رهبری میکردند و پری آژدانقزی نیز رهبری روسپیان را عهدهدار بود.
یکی دو تن از اعضای کمیتهی عالی رهبری که در حزب بودند، نیروداران حاضر در باشگاه حزب را به یک نشست اضطراری فراخواندند. در نشست تصمیم گرفته شد که به سرعت به پایگاههای نزدیک و دور آگاهی داده شود که افراد بیشتری برای رویارویی با هرگونه رخداد احتمالی، در دفتر حزب گرد آیند. از سوی دیگر، در حالی که کمابیش دویست تن از افراد در باشگاه حزب گرد آمده بودند، خبر فرو افتادن خانهی نخستوزیر و غارت آن از سوی اوباش و نظامیان را آوردند.
هنوز افراد از حالت بهت از شنیدن این خبر به خود نیامده بودند که فریادهایی از دور به گوش رسید. یکی دو تن برای خبرگیری بیرون رفتند و گزارش کردند که یک گروه کمابیش دویست، سیصد نفری در حالی که شعبان بیمخ سوار بر جیپ در پیشاپیش آنها در حرکت است، به سوی دفتر حزب میآیند.
خانهی شعبان بیمخ در خیابان شاپور و در نزدیکی باشگاه حزب قرار داشت. دو بار اوباش و چاقوکشان وی بعد از حادثهی 29 اسفند 1331 از سوی افراد حزب ادب شده بودند و در نتیجه، جرات آفتابی شدن در آن دوروبر را نداشتند.
شعبان بیمخ با پول دربار و عوامل انگلیس، خود را به صحنهی حوادث روز رسانیده بود. اوباش و چاقوکشان همراه شعبان بیمخ، شعار میدادند:
حالا که بشکن بشکنه، شاه، مصدق شکنه
حالا که بشکن بشکنه، شعبون مصدق میشکنه
شعبونخان، تاج میبخشه. شعبونخان، تاج میبخشه...
با رسیدن اوباش و چاقوکشان برابر دفتر حزب، سه ردیف پنجرههای رو به خیابان باشگاه حزب گشوده شد و با یک سنگباران سخت و پرتاب چند بطری آتشزا، صف عربدهکشان از هم پاشید. افراد گارد و دیگر افراد حزب نیز از این موقعیت بهره جستند و خودروی حامل شعبان را که یک عکس بزرگ شاه را حمل میکرد، مورد حمله قرار دادند. حمله چنان برقآسا بود که صف اوباش و چماقداران و چاقوکشان از هم پاشید و رانندهی شعبان بیمخ با فرار به سوی عقب وی را از معرکه به در برد. گرچه چند نفر در جریان حرکت به عقب جیپ شعبان بیمخ، در اثر برخورد خودرو، زخمی شدند.
جمعیت اوباش هر لحظه افزونتر میشد و شعبان بیمخ که از این تودهنی سخت، خشمناک شده بود، در حالی که فحشهای رکیک و واژگان زشت را با صدای بلند فریادمیزد به لاتها و چاقوکشانش فرمان میداد که شکم این «جوجه فکلی»های فلانفلان شده را سفره کنید.
اوباش که در اثر زیاد شدن تعدادشان دوباره دل یافته بودند، در حالی که چاقوها و چماقهای خود را در هوا حرکت میدادند همراه با ناسزا و فحش دوباره یورش آوردند که با همان صحنه روبهرو شدند و دوباره عقب نشستند. اینبار با یورش برقآسای افراد گارد، به صورت فرار از صحنه گریختند.
در این میان چند کامیون ارتشی پر از اوباش و درجهدار و افسر و چندتن از بانوان آنچنانی، و یک تانک به صحنهی درگیری رسیدند. آنها ساختمان حزب را زیر آتش سنگین قرار دادند.
افراد حزب که با پدیدار شدن تانک و کامیونهای ارتشی، تیراندازی نظامیها را پیشبینی میکردند در پشت ساختمان باشگاه حزب سنگر گرفته بودند. گلولهها، شیشههای دفتر حزب پان ایرانیست را شکست و با پیشروی تانک و کامیونهای نظامیان به سوی باشگاه همراه با تیراندازی با تفنگ و مسلسل سنگین به دستور فرمانده گارد به دلیل نداشتن جنگافزار آتشین و امکان رویارویی، افراد با برداشتن اسناد و پرچمها، از ساختمان بیرون رفتند و از آنجا عقبنشینی کردند. با خالی ماندن دفتر حزب، دارو دستههای شعبان آنجا را اشغال کردند و تابلوی حزب را فرود آوردند.
شبهنگام، حسن سیدجوادی از یاران سازمان اصناف حزب، به در خانهی شعبان بیمخ مراجعه میکند و میگوید که چندی است از شهرستان به تهران آمده است و چون جایی را ندارد به عنوان سرایدار شبها در دفتر حزب میخوابد و حالا هم حاضر است که با اجازه به عنوان سرایدار در آنجا باشد که این اجازه به وی داده میشود.
فرداشب با قرار قبلی چند تن از افراد پایگاه حاج مهراب و پایگاه فرهنگ، اثاثیهی حزب را بار چند «چرخدستی» کردند و آنها را به خانهی خواهر آقای محمودامین صالحی مسئول تشکیلات حزب در ساوه که در همان نزدیکیها در کوچه شفیعزاده بود بردند.
بعدها معلوم شد که شعبان بیمخ دستور داده بود که اثاثیهی حزب را از بین نبرند زیرا وی قصد داشت که آنجا را به صورت دفتر خود درآورد.1
بیشترین پایداری در کودتای 28 امرداد، از سوی تشکیلات حزب در شهر ساوه به عمل آمد. با توجه به گستردگی تشکیلات و پرشماری افراد آن، نیروهای انتظامی کوچک آن شهر توان رویارویی با آنها را نداشت. تظاهرات افراد حزب در روز بیست و نهم امردادماه نیز ادامه داشت. در نتیجه از سوی فرمانده ژاندارمری کل کشور با تلگراف به ژاندارمری ساوه دستور داده شد که با رسیدن نیروهای کمکی از تهران که در راه است وارد عمل شود و با زور اسلحه تظاهرات پان ایرانیستها را در هم بکوبد و دفتر حزب را اشغال کند.
آقای احمدعلی خسروی که در آن زمان رییس پست و تلگراف بود، چندی پیش در تهران به حزب پیوسته بود. وی پیش از آنکه تلگراف را به رییس ژاندارمری برساند، محمودامین صالحی مسئول تشکیلات حزب پان ایرانیست در ساوه را آگاه مینماید و به او میگوید که دیگر با فرو افتادن دولت دکتر مصدق و اشغال دفتر حزب در تهران، پایداری بیفایده است و ممکن است در اثر یورش ژاندارمها شمار زیادی از افراد حزب کشته شوند.
با این آگاهیها، آقای محمودامین صالحی دستور برچیدن تظاهرات و تخلیهی محل حزب را صادر کرد. بدین سان، تنها تشکیلاتی که در روز 29 امرداد (تا نزدیکیهای ظهر) هنوز تظاهرات را به طرفداری از دولت ملی دکتر مصدق ادامه داد تشکیلات حزب پان ایرانیست در شهر ساوه بود.
بدینسان ، این ناانسانان و تبهکاران، کاری کردند تا برای قسمخوردهترین دشمنان ایران «خواب خوش» فراهم کنند. انتونی ایدن استعمار مرد انگلیسی در خاطرات خود مینویسد:2
خبر سقوط دکتر مصدق از اریکهی قدرت، زمانی به من رسید که با همسر و پسرم در کشتی میان جزایر یونان در دریای مدیترانه سرگرم استراحت بودیم. پس از مدتها آن شب خواب بسیار خوشی کردم.
این تصویر روی جلد کتاب «روز 28 امرداد ، سه راه بوذرجمهری» نوشته دکتر هوشنگ طالع است.
این کتاب در شصتمین سالگرد کودتای 28 امرداد 1332 به چاپ رسیده است. نویسنده کتاب را به دکتر محمد مصدق پیشکش کرده است. متن آن چنین است:
پیشکش به دکتر محمد مصدق پیشوای ملت بزرگ ایران در مبارزه برای ملی کردن صنایع نفت در سرتاسر کشور و نیز همۀ مردمی که جانانه و بدون چشمداشت در این مبارزۀ عظیم ملی شرکت کردند و به ویژه، شهیدان و جانبازان. 28 امرداد 1392.
پینوشتها:
1- اما شگفت روزگار این که سالها پس از گذشت این ماجراها و آن همه جنایت و فساد که پس از 28 امرداد، شعبان بیمخ و چاقوکشان وی در این شهر کردند، در چند سال پیش یکی از بانوان روشنفکرنمای «...در پوست شیر» با انتشار کتابی کوشید تا این «انسان نما» را توجیه کند و به گفتۀ معروف «آب پاکی به سر و رویش بریزد»؛ اما این تلاشها همه نافرجامند و هیچکس نمیتواند چهره کودتاگران 28 امرداد را که به خاطر چند روز حکومت و چند هزار دلار پول سختترین ضربهها را بر پیکر مبارزات ملی و مردمسالاری ایران فرو کوفتند، زیبا جلوه دهد.
2- نقل قول از ایدن
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا