تاریخ معاصر
دیباچهای بر تاریخ جنگ ایران و عراق
- تاريخ معاصر
- نمایش از دوشنبه, 21 ارديبهشت 1394 12:13
کودتای «حزب بعث عراق» در 26 تیر ماه سال 1347 ایران را با رژیم جدیدی روبهرو ساخت که نظری به شدت خصمانه نسبت به آن داشت. در کشوری شیعی با پیوندهای محکم تاریخی با تمدن ایرانی حکومتی زمامِ امور را به دست گرفته بود که سودای کامل کردن تلاشهای پیشین انگلستان برای ایرانزدایی در منطقه را داشت. کارشناسان علت این دشمنی بیدلیل و شدید را سرپوش گذاشتن بر شکست دولتهای عربی در جنگ با دولت اسراییل و تلاش برای یافتن دشمن مشترکی دیگر، که این گونه مورد حمایتِ تمامعیار و بیمحابای غرب نباشد، میدانند و کوششی که صدام برای به دست گرفتن رهبری جهان عرب داشت.
LTB - JuzsportsShops | college women in nike tempos basketball - 103 - Latest Nike Dunk Low "Grey Fog" White/Grey Fog 2021 For Sale DD1391برگرفته از فصلنامۀ فروزش شماره ششم (تابستان و پاییز 1392)، رویه 65 تا 68
احمد عبدالحسینیان
به یاد فرزندان ایران، شهیدان: خلیل حردانی و عبدالمهدی آلبوغُبیش، عربزبانانی که در مقاومت 37 روزهی خرمشهر برابرِ ارتش بعث حماسهها آفریدند
جنبش پانعربیسم (وحدت اعراب) در برابر سلطهگری «ترکان عثمانی» و به قصد جداسری پدید آمد. پیش از آغاز جنگ جهانی اول، استقلالجویان عرب تحقق آرمان خود را در برپایی اتحادیهی مستقلی از سرزمینهای عربی که عمدتاً مستعمرهی امپراتوری عثمانی بود میدیدند. عربها در طی جنگ جهانی نخست، با یاری انگلستان و بهویژه افسری که به نام لورنس عربستان معروف شد، توانستند در سقوط و فروپاشی عثمانی از درون نقش مهمی ایفا کنند. اما سرزمینهای عربی به عنوان مستملکات بین کشورهای استعمارگر فرانسه و بریتانیا تقسیم شد. مبارزهی استقلالطلبان این سرزمینها با اشغالگران اروپایی برای تأسیس دولتهای مستقل از همان زمان آغاز گردید و با ظهور جمال عبدالناصر در مصر، پیدایش حزب بعث در کشور سوریه و سپس عراق و همینطور با به قدرت رسیدن مُعمّر قذافی در لیبی اوج گرفت. با وجود این، استعمارگران هنگامی ناگزیر از ترک منطقه شدند که در طی جنگ دوم جهانی آلمان هیتلری آنها را بسیار ناتوان کرد. از آن پس نیز، با گماشتن حکومتهای وابسته و بهویژه حاکم کردن اقلیتهای دینی بر اکثریت در هر کدام از کشورهای کوچکِ تازه تأسیسشده همچنان رشتهی پیوند با مستعمرههای پیشین را حفظ کردند.
کودتای «حزب بعث عراق» در 26 تیر ماه سال 1347 ایران را با رژیم جدیدی روبهرو ساخت که نظری به شدت خصمانه نسبت به آن داشت. در کشوری شیعی با پیوندهای محکم تاریخی با تمدن ایرانی حکومتی زمامِ امور را به دست گرفته بود که سودای کامل کردن تلاشهای پیشین انگلستان برای ایرانزدایی در منطقه را داشت. کارشناسان علت این دشمنی بیدلیل و شدید را سرپوش گذاشتن بر شکست دولتهای عربی در جنگ با دولت اسراییل و تلاش برای یافتن دشمن مشترکی دیگر، که این گونه مورد حمایتِ تمامعیار و بیمحابای غرب نباشد، میدانند و کوششی که صدام برای به دست گرفتن رهبری جهان عرب داشت.
در 26 فروردین 1348 نعیم النعمه، معاون وزارت خارجهی عراق به عزتالله عاملی سفیر ایران در بغداد گفت: «دولت عراق آبراه شطالعرب (اروندرود) را جزو لاینفک خاک خودش میداند و از دولت ایران میخواهد کشتیهایی که پرچم ایران را برافراشتهاند هنگام ورود به شطالعرب آن را پایین بکشند و هیچ یک از افراد نیروی دریایی ایران سوار کشتیهای مزبور نباشند». او هشدار داد که اگر ایران این نکات را نپذیرد عراق قوهی قهریه به کار خواهد برد. این بحران هنگامی شدت یافت که ایران کوشید جدی بودن تصمیم عراقیها را به معرض آزمایش بگذارد. در دوم و پنجم اردیبهشت ماه 1348 کشتیهای باری ایرانی «ابن سینا» و «آریا فار» تحت حمایت واحدهای نیروی دریایی و جتهای جنگندهی نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی وارد اروندرود شدند و بدون هیچ حادثهای به خرمشهر رسیدند. دولت عراق جرأت انجام دادن کوچکترین خطایی را پیدا نکرد، اما با شعله گرفتن بحران و افزایش تنش میان دو کشور «رادیو بغداد به تبلیغ دربارهی عربیت خوزستان پرداخت و اهالی خوزستان را به شورش و قیام دعوت کرد».
تنها، 4 سال بعد در سحرگاه یکشنبه 21 بهمنماه 1352 بود که صدامحسین، نخستوزیر وقت عراق که قدرت اول کشور بود، جرأت حملهای تمامعیار به خاک ایران را یافت. نیتاش اشغال سریع استان خوزستان بود. درگیری سنگینی بین قوای عراقی و نیروهای مرزی ایران که غافلگیر شده بودند صورت گرفت. تیپ نیروهای زمینی دزفول که از 2 لشگر زرهی خوزستان نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران تشکیل شده بود توان مقابله با چندین لشگر زرهی ـ مکانیزهی ارتش عراق را ــ که به صدها دستگاه تانک پیشرفتهی روسی و صدها فروند نفربر زرهی و آتشبار سنگین، مسلح و از پشتیبانی پرقدرت آتش توپخانه، بالگردهای تهاجمی و یک گردان نیروی هوایی برخوردار بودند ــ نداشت و با وجود مقاوت دلیرانه و شهادتِ شماری از سربازان و افسران ناگزیر به عقبنشینی به دزفول گردید؛ اما در کمتر از سه ساعت ورق برگشت. بالگردهای آپاچی گردان هوانیروز و فانتومهای پایگاه ششم شکاری بوشهر وارد میدان شدند و در پی آنها لشگر 1 و 2 زرهی نیروی زمینی ارتش ایران از اهواز خود را به صحنهی کارزار رساندند.
ساعت 9 بامداد به وقت ایران، نمایندهی عراق در سازمان ملل متحد در پیامی اضطراری به دبیرخانهی شورای امنیت سازمان ملل ــ خارج از وقت ــ شکایتی را با این عنوان مطرح کرد: «حملهی گسترده نیروهای زمینی و هوایی ارتش ایران و اشغال پنج کیلومتر مربع از خاک عراق»! نیروهای ایرانی توانستند در سه ساعت، نه تنها تجاوز را دفع و تمامی 5 لشگر زرهی ـ مکانیزهی دشمن را منهدم کنند، بلکه وارد خاک عراق شوند. فضایی که این نیروها در آن اردو زده و به انتظار فرمان از ستاد فرماندهی کل نشسته بودند، پنج کیلومتر مربع از خاک عراق وسعت داشت.
مدتی بعد، شانزدهم اسفند، به خواستِ شورای امنیت آتشبس برقرار شد و ایران همچون همیشهی تاریخ به نظر مورد توافق احترام گذارد و به پشت مرزهای سیاسی بازگشت.
گفتنی است جانباختگان سرافراز دزفولی نیروی زمینی ارتش ایران در گورستان تازهبنیادِ معصومآباد، که بهخاطر دوری از شهر مورد توجه مردم نبود و بیشتر محل دفن بچههای خردسال بود، به خاک سپرده شدند. این گورستان به مرور زمان و با دفن شهدای انقلاب و جنگ 8 سالهی تحمیلی به قبرستان شهیدآباد تغییر نام پیدا کرد. هنوز میتوان نام شش تن از شهیدان آن سحرگاه خونین را در قطعهی 4 ردیف 15 این گورستان یافت و به روان پاکشان درودی فرستاد: مجید کاظمیزاده (28/06/1328)، جلیل قدیمی (22/11/1331)، ابراهیم سوادکوهی (01/02/1332)، حسین نقدی (03/07/1330)، سلیمانی (07/07/1332) و محمدعلی سلطانی (02/11/1332).
صدام که در این نبرد خفتبارکوچکترین همراهی از سوی عشایر و طایفههای عربزبان جنوب ایران را ندیده بود بر کوششهایش در جعل تاریخ و نفرتپراکنی قومی برای جذب این گروه از ایرانیان افزود.
عربزبانان ایران
اگر از رفتوآمد و کوچ همیشگی و عادیِ طایفهها و قبیلههایی که، نخستین بار در تاریخ، در سنگنگارهی بیستون فرنام عرب به آنها داده شد به درون سرزمینهای ایرانی ــ یا بخشهایی که دستکم 2500 است که جزو تمدن ایرانی شدهاند ــ بگذریم، شاید نخستین کوچ مردمان سامیزبان به درون مرزهای سیاسیِ امروزین ایران برگردد به دورهی ساسانی و هنگامی که شاپور بزرگ گروههایی از این مردمان را به درون ایران کوچاند. این مردمان، همچون همهی ایرانیان، پاسداران فرهنگ و تمدن ایرانی بودهاند و آنگونه که از تاریخهای صدر اسلام برمیآید بیشترین ایستادگی را در برابر یورش سپاه اسلام داشتند؛ آن هم هنگامی که برخی از شاهان محلی و دهقانان ایرانی در بخشهایی از ایران راه گفتوگو و صلح با سپاهیانِ مهاجم عرب را در پیش گرفته بودند.
داستان آمیختگیِ بعدیِ عربها و ایرانیان خود کتاب است مفصل. تنها اشاره میکنم به فهرست بلندبالای نام شهرها و منطقههای ایرانزمین در کتاب البلدان یعقوبی، از مؤلفان قرن سوم هجری، که نام قبیلههایی عرب را که در آنجاها ساکن شدند میآورد. از اینرو، بر خلاف تبلیغات برخی شبکههای عربی ــ چون الجزیره، که وارثان سنت صدامی هستند ــ اختلافهای قومی میان ایرانیان و در این مورد خواست جداسری و استقلال برای ایرانیانِ عربزبان هیچ پیشینهی تاریخی ندارد.
برای مثال، شایسته است به دو مورد اشاره شود: در همهپرسیای که بر پایهی معاهدهی ارزروم در زمان امیرکبیر در میان عربتباران خوزستان انجام شد این قوم رای به ماندن در ایران دادند و حاضر نشدند با عربهای دولت عثمانی منطقهی عراق، حکومت واحدی تشکیل دهند؛ در شهریور 1320 خورشیدی، هنگام ورود ارتش انگلستان به خاک ایران، عربهای ایرانی ــ در کنار دیگر هممیهنانشان ــ بنا به فتوای آیتالله سیدکاظم یزدی مقاومت جانانهای انجام دادند که در نتیجه شمار قابل توجهی از آنان به شهادت رسیدند. گورهای شهیدان این جنگ که «مقبرهی جهاد» نام گرفته در نزدیکی حمیدیه، یکی از بخشهای اهواز، است.
غائلهی شیخ خزعل که اینقدر بر روی آن تأکید میشود، بنا بر شواهد آشکار تاریخی، یک قدرتطلبی شخصی بود و هیچ ریشهی اجتماعی نداشت و حتا خود عربزبانان خوزستان از آن پشتیبانی ننمودند. کما اینکه سیاستهای خارجی نیز در ظهورش، و مردم منطقه و بهویژه چند طایفهی عربزبان در سقوطش نقش بزرگی داشتند.
اما نخستین درگیریهایی که کوشیده شد رنگ قومی بگیرد در سال 1358 در خرمشهر و توسط نفوذیهای صدام و همراهیِ گروههای چپ بهوجود آمد که عمقی نداشت و سریعاً خاموش شد. در ادامه به این موضوع پرداخته شده است. پس از آن، ارتش صدام در هجوم به ایران با ایستادگیِ حماسی همهی مردم خوزستان روبهرو شد. پس نمیتوان تبلیغات شبکههای عربی را باور کرد که در شورشهای گروههایی از مردم زمینههایی در جهت نفی تعلق به ایران در خوزستان وجود دارد، بلکه باید به ریشههای اجتماعی شورشگری ــ در همهی جامعههای شهری ایران ــ توجه نمود و تلاش کرد وابستگان قومی این سرزمین را در رسیدن به حقوق و خواستهای شهروندیشان یاری نمود؛ بهویژه موضوعهای اقتصادی.
نقش صدام در شکلگیری سازمانهای تجزیهطلب در خوزستان
پس از شکست فضاحتبار طرح یورش صدام در بهمن سال 1352 خورشیدی، حزب بعث عراق دستاندرکار ایجاد جریانهای سیاسی جداییخواه و سازمانهای تجزیهطلب در خوزستان شد. این سازمانهای پروردهی حزب بعث موظف بودند که «با تهیه نقشههای جعلی و تنظیم مدارک به اصطلاح علمی و تاریخی، به این دروغپردازیها که خوزستان جزیی از میهن اُمّت عربی است، دامن بزنند». رهبران بعثی رژیم نوبنیاد عراق در سالهای 48ـ47 خورشیدی به تأسیس دو سازمان «جبهه التحریر الشعبی لتحریر الاحواز» و «الحرکه الثوریه التحریر عربستان» در خوزستان نمودند. در این مقطع، هدف صدام آن بود که ایران را در مسألهی اروندرود به موضع انفعالی بکشاند.
در نشست سران اوپک که از 13 تا 15 اسفند ماه 1353 در کشور الجزایر برپا شد، محمدرضاپهلوی، شاه ایران، برای اولین بار شرکت نمود. طی این اجلاس، صدام حسین، نایبرییس شورای فرماندهی انقلاب عراق که تقریباً رهبر مطلق رهبر به شمار میآمد، با وی دو بار ملاقات و مذاکره کرد که منجر به عقد قرارداد الجزایر (6 مارس 1975 / 15 اسفند 1353) گردید؛ قراردادی که هیچ باب میلش نبود و با اکراه پذیرفت. برابرِ پیمان الجزایر، «علامتگذاری نهایی مرزهای زمینی بر اساس پروتکل استانبول مورخ 1913 و صورتجلسات تحدید حدود 1914» و نیز «تعیین حدود مرزهای رودخانهای بر اساس خط تالوگ» مورد توافق قرار گرفت. در بهار سال 1357، ایران و عراق میلهگذاریهای مرزی را با نظارت ناظران بینالمللی آغاز کردند. در اردیبهشت ماه، وقتی نوبت به میلهگذاری در منطقهی مرزی «میمک» رسید، نیروهای عراقی کار را نیمهکاره رها کردند و رفتند تا بعدها دولت حزب بعث آن را بهانهای کند علیه رژیم در حالِ فروپاشی ایران یا حکومت انقلابی بعدی!
با در هم ریختن اوضاع عمومی ایران در جریان انقلاب، مأموران وزارت الاستخبارات (اطلاعات) عراق در پی آن برآمدند تا از این وضع نابهسامان در جهت اهداف تجاوزکارانه و تجزیهطلبانهی خود نسبت به ایران و به ویژه استان زرخیز خوزستان بهره جویند. صدها مأمور اطلاعات دولت بعثی به داخل خوزستان نفوذ کردند و با بهکارگیری عناصر بیگانهپرستی چون «مکی فیصلی» و نیروهای چپ حرفهای که در آن زمان در سراسر کشور دستاندرکار ایجاد سازمانهای «خلقی» بودند به ویژه شماری از آنان که پس از انعقاد پیمان الجزایر در کشور لیبی اقامت گزیده و در آستانهی رویداد 22 بهمن به ایران بازگشته بودند دو تشکیلات همزاد به نامهای «کانون فرهنگی خلق عرب» و «سازمان سیاسی خلق عرب» را سازماندهی کردند؛ سازمانهایی که آرام آرام نقاب از چهرهی خویش برگرفتند و از برپایی حکومت محمره (خرمشهر) و عربستان (خوزستان) سخن به میان آوردند! کادرهای سازمانهای مزمور در روز هفتم خرداد ماه 1358 اقدام مبارزهی مسلحانه و نا آرام ساختن فضای شهر خرمشهر نمودند.
روز بعد، دریادار دکتر احمد مدنی، استاندار وقت خوزستان، برای پیشگیری از خونریزیهای بیشتر به خرمشهر رفت و با شیخ عیسی، برادر آیتالله شبیر خاقانی که بیتش مرکز گروههای تجزیهطلب چپ شده بود، دیدار کرد. دریادار مدنی 48 ساعت به سازمان خلق عرب مهلت داد تا سلاحهای خود را تحویل دهند و ساختمانهای دولتیای را که مسلحانه اشغال کردهاند ترک نمایند. مدتی پیش از این، در فروردین ماه 1358 مهندس عباس امیرانتظام، سخنگوی دولت موقت انقلاب، در مصاحبهای با ابراز نگرانی هشدار داده بود که: «در خوزستان توطئهای در شرف تکوین است و بعد از کردستان و گنبد، نوبت به خوزستان رسیده و احتمالاً باز خون عدهای بیگناه ریخته میشود!». اندکی پیشتر از این، امیرانتظام در اسفند 1357 در پاسخ به تهدید آیتالله شُبیر خاقانی مبنی بر جداسازی خوزستان از ایران، گفته بود: «هر کسی نامی از جدایی قسمتی از ایران بر زبان براند و اقدامی به عمل آورد، ملت ایران آنها را به خلیج فارس خواهد ریخت».
این آشوبِ ساختهوپرداختهی مأموران وزارت الاستخبارات (اطلاعات) دولت بعثی عراق سرانجام در روز مقرر به فاجعهای بزرگ منجر گردید. دو روز پس از سفر مصالحهجویانهی دکتر احمد مدنی به خرمشهر، در دهم خرداد ماه که کادرهای مسلح «سازمان سیاسی خلق عرب» به روی مأمورانی که برای تحویل گرفتن جنگافزارها و همینطور ساختمانهای اشغالی مراجعه کرده بودند، آتش گشودند و موجب یک رشته درگیرهای خونین شدند! درگیریهایی که چندین روز ادامه پیدا کرد و حتا به حومهی شهر آبادان هم کشیده شد. در این روزها مأموران نفوذی اطلاعات عراق در یک سلسله عملیاتهای خرابکارانه، برای هر چه بیشتر آشفته ساختن اوضاع خوزستان بر دامنهی فعالیتهای ویرانگر خود ــ با بمبگذاری در خطوط لولههای گاز و نفت، پالایشگاه، ایستگاه راهآهن، پلها، مراکز اداری و تأسیسات صنعتی و تجاری خوزستان ــ افزودند. این درگیریها سرانجام با فرار و تسلیم افراد سازمان یادشده به پایان رسید.
«با پایان گرفتن غائلهی دو سازمان مزبور و به دست آمدن مدارک افزونتر در زمینهی ارتباط کامل میان سازمان سیاسی خلق عرب و کانون فرهنگی خلق عرب، با کنسولگری عراق در شهر خرمشهر و مدرسهی عراقیها در اهواز، تعدادی از اعضای کنسولگری و نیز آموزگاران و کارکنان مدرسهی مزبور، به عنوان عناصر نامطلوب، از ایران اخراج شدند». اعدامهایی که در ارتباط با این حوادث دلخراش در خوزستان صورت گرفت، همه به حکم آیتالله شیخ صادق خلخالی، اولین حاکم شرع دادگاههای انقلاب اسلامی، انجام شد.
مدتی بعد، در روز سیام فروردین ماه 1359 رژیم بعث دست به اعدام مرجع ایرانیتبار، سیدمحمد باقر صدر، و خواهر وی، بنتالهدی، زد. با شکست «کودتای نوژه» در روز 19 تیر ماه 1359 و متعاقب آن بازداشت، محاکمه، اعدام، تصفیه و اخراج شمار زیادی از افسران ارتش، زمینه برای یورش نظامی عراق به خاک ایران کاملاً مهیا شد. تنها، حدود سی خلبان هواپیماهای جنگنده و چند صد نفر افسر کادری و غیر کادری لشگر 92 زرهی خوزستان در زمرهی بازداشتشدگان بودند. لطمهی شدیدی که از این کودتا بر پیکر ارتش ایران و بهویژه نیروی هوایی آن نشست، به صدام این امکان را داد تا آرزوی خود را عملی کند.
صدامحسین که از مدتها پیش مشمولان ذخیره را به زیر پرچم فراخوانده؛ نقشهی جعلی برای خوزستان ایران را منتشر کرده؛ و بر خود فرنام «سردار قادسیه» را گذارده بود، روز 31 شهریور 1359، با آمادگی کامل دستور حمله به ایران را صادر کرد. ارتش عراق که از مدتها قبل با تکهای خود به روستاهای ایران و مناطق و پادگانهای مرزی به توانسنجی واکنش ایران مشغول بودند در این روزِ شوم از سه محور در خاک خوزستان پیشروی کرده و جنگ ویرانگری را آغاز کردند که طولانیترین جنگ سدهی اخیر و آخرین جنگ به شیوهی کلاسیک به شمار میرفت. این جنگ، هشت سال به درازا کشید و صدها هزار ایرانی و عراقی را به کام مرگ فرو برد و بسیاری را آواره و بیخانمان ساخت.
هدف متجاوزان بعث از این نبرد، چنگاندازی به منابع بزرگ گاز و نفت، تجزیهی بخشهای غربی ایران، به ویژه بخشهای گستردهای از خاک خوزستان، وادار ساختن دولت ایران به تجدید نظر در قرارداد 1975 الجزایر و خروج نیروهای ایرانی از جزایر تنب کوچک، تنب بزرگ و ابوموسا در خلیج فارس بود؛ هدفهایی که با پایداری ایرانیان هیچگاه رنگ واقعیت به خود نگرفتند!
بننوشتها:
1. هوشنگمهدوی، عبدالرضا، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، پیکان.
2. طالع، هوشنگ، قرارداد الجزایر و پیآمدهای آن، سمرقند.
3. شیرعلینیا، جعفر، دایرهالمعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق، سایان.
4. امیرانتظام، عباس، آن سوی اتهام (جلد اول)، نی.
5. خلخالی، صادق، ایام انزوا (جلد دوم)، سایه.
6. علیبابایی، داود، بیست و پنج سال در ایران چه گذشت؟ (جلد اول)، امید فردا.
7. کسروی، احمد، شهریاران گمنام، امیرکبیر.
8. احمدی، حمید، قومیت و قومگرایی در ایران؛ از افسانه تا واقعیت، نی.
9. افشاری، علیرضا، «سخن نخست»، افراز (نامهی درونی انجمن افراز)، شمارهی هشتم.