تاریخ معاصر
رستخیز کرمانشاه
- تاريخ معاصر
- نمایش از دوشنبه, 21 ارديبهشت 1394 12:03
برگرفته از فصلنامۀ فروزش شماره ششم (تابستان و پاییز 1392)، رویه 53 تا 56
استاد کاوه بیات
هرگاه سخن از ترکیب نیرومند مجموعهای از عناصر ملی و منطقهای در خلال جنگ اول جهانی به میان آید، نمیتوان نمونهای بهتر از دورهی کوتاه انتشار روزنامهی رستخیز در کرمانشاه و پارهای از نکات مطرحشده در آن ارایه داد.
در یک دورهی مهم از تاریخ معاصر ایران ــ در سالهای میانی جنگ اول جهانی ــ کرمانشاه برای مدتی به نقطهی ثقل مجموعهای از تلاشهای ملی ایران بدل شد؛ پایگاه حرکتِ برآمده از نهضت مهاجرت در همسویی با آلمان و عثمانی بر ضد دو قدرت قاهر و متجاوز روسیه و بریتانیا، که سرنوشت ایران را در ید اقتدار خود گرفته بودند. در این یادداشت فقط به گوشهای از این تصویر گسترده، یعنی جای گرفتن روزنامهی رستخیز در کرمانشاه در ربیعالاول ـ ربیعالثانی 1334 هجری قمری نظری خواهیم داشت و مراحلی چند از تحولات ایران (و کرمانشاه) در صفحات آن.
«رستخیز به معنای قیامت است و در آن روز مردگان دوباره جان و روان گرفته و هر کس مطابق رفتار و کردار خود اجر و پاداش یا عقوبت مییابد». ابراهیم پورداوود، بنیانگذار این نشریه، پس از ارایهی تعریفی از رستخیز به گونهای که ملاحظه شد و در نخستین شمارهی آن به اصل مطالب پرداخت: «امروز که جنگ و بیکاریِ چنان مدهش و مهیب که صفحات تاریخ مانندش را نشان نمیدهند، مغرب تا مشرق دنیای قدیم را در زیر سیهشهپرِ شوم خود کشیده، میتوان روز رشحه نامید... [و]... فردا هم که ناچار پایان این دورهی وحشتناک خواهد رسید و هنگامهی عهدنامهبندی برپای خواهد شد، فرشتهی صلح و صفا دست به میزانِ بازخواست برده و هر کسی را در خور کوشش و اهتمام یا غفلت و تسامح، شیرینکام یا خونیندل و تلخکام خواهد ساخت».
«سفید دولتی و سرخی از ملتی است که در این روز خجسته به همت دانش و بینش اولیای خود و از فرط رشادت و مردانگی عموم بر حقوق سیاسی خود افزوده... و بدبخت ملتی که نه فقط از این خوان سیاست بهرهای نبرده و بینصیب مانده بلکه نظر به سستعنصری و غفلتش... یا حقوق کشورش را کاسته و یا به کلی استقلالش را نقض کردهاند و رقبهی اسارت و بندگی را به گردن نهاده و با او چنان رفتار مینمایند که گویی جسدی است بیجان و تهی از حیات ملی و بیبهره از حیات آدمی»1.
پورداوود با ترسیم یک چنین تصویری از روزگار، از ایرانیان میخواهد که اجازه ندهند «... این روزهای پربُها بیهوده بگذرد و این ساعات ذیقیمت که ساعات آزادی و نجات هستند به رایگان از دست بروند. مگر نه سالهای دراز بود که هر وقت از آتیهی ایران سخنی میرفت، دانایان ایران میگفتند و مینوشتند که حیات و استقلال ایران بسته به یک کشمکشی است که دشمنان را بر خود مشغول داشته و فرصتی برای ترمیم خرابیهای چند ساله به دست ایرانیان دهد...».
استاد ابراهیم پورداوود
این فرصت فرا رسیده بود و اینک وقت آن بود که «... کشور خود را نیرو و توانایی بخشیم، از هر سو جوانان و جوانمردان را گرد آورده و قشون منظمی بیاراییم. خزانهی تهیشدهی دولت را سر و رویی دهیم، ایلاتی را که از چندی به این طرف دستخوش هوا و هوسرانی دشمنان بودهاند، عطفنظری نماییم... ادارات را نظمی بخشیم، تجارت را وسعتی دهیم، صنعت را تشویق و صنعتکاران مجهولالقدر را ترغیبی نماییم ...»2 و مجموعهای از دیگر خواستها که از آنها میتوان به عنوان بندهای مختلف برنامهای ملی نام برد که از مدتها پیش، حداقل از سالهای مقارن با شکلگیری مقدمات انقلاب مشروطه، مد نظر ملیون ایرانی بود و فراهم آمدن زمینهی تحققشان هنوز هم از نظرها پنهان.
ابراهیم پورداوود (1347ـ1264 خ.)، که بعدها به عنوان یکی از مهمترین دانشمندان تاریخ و فرهنگ ایران باستان شهرت و اعتباری جهانی کسب کرد، در آن دوره حدود 6 ـ5 سالی بود که برای تحصیل ایران را ترک گفته بود. او نخست روانهی بیروت شده بود و آنگاه پس از حدود دو سال و اندی راهی فرانسه شد.3 اگرچه در همان ایام نیز در کنار درس و تحصیل، بنا به علایق ملی، نسبت به سرنوشت میهن خود بی تفاوت نبود و در خلال تحرکاتی که در آن ایام در این زمینه جریان داشت حتی در یک مرحله با همکاری تنی چند از دیگر ایرانیان نشریهای نیز به نام ایرانشهر منتشر کرد.4 ولی تنها با پیشامد جنگ اول جهانی، همان کشمکشی که «دانایان ایران میگفتند و مینوشتند که حیات و استقلال ایران بسته به...» پیشامد آن است که «دشمنان را بر خود مشغول داشته و فرصتی برای ترمیم خرابیهای چند ساله به دست ایرانیان دهد...»، بود که این همراهی و همگامی جانبی و حاشیهای با تلاشهای ملی ایرانیان، صورتی اساسی و گسترده یافت و باعث شد او نیز همانند پارهای از دیگر همفکرانش نهایت سعی خود را بکنند که مبادا «... این روزهای پربها بیهوده بگذرد و این ساعات ذیقیمت که ساعات آزادی و نجات هستند به رایگان از دست بروند...».
یکی از مهمترین تشکیلاتی که در این راه برپا شد «کمیتهی ملیون برلین» بود؛ گروهی تحت سرپرستی سیدحسن تقیزاده که در جمادیالثانی 1333، و در جهت همراهی با مجموعه تحرکاتی که در داخل ایران برای همسویی با آلمان و عثمانی در جریان بود، ابراهیم پورداوود را نیز مانند تنی چند از دیگر ایرانیان روانهی بغداد کرد.5
سربازان انگلیسی در تاقبستان
اگرچه موضوع اصلی این یادداشت به دورهی انتشار رستخیز در کرمانشاه محدود میشود، یعنی شمارههای 12 تا 18 آن در ربیعالاول 1334/ ژانویه ـ فوریه 1916، ولی جا دارد از مقدمهی کار که با دورهی انتشار این هفتهنامه در بغداد همزمان بود نیز یادی بشود. این دوره (شوال ـ ذیقعده 1333/ اوت ـ سپتامبر 1915) دورهی اوج و تکاپوی نهضت است؛ تهیه و تدارک یک حرکت فراگیر بر ضد چیرگی روسیه و انگلیس، هم در تهران و هم در بسیاری از دیگر شهرهای ایران، که با همراهی تشکیلات حزب دموکرات و بسیاری از دیگر ایلات و گروههای پابهکار جریان داشت و روزنامهی رستخیز نیز همانند پارهای از دیگر جراید همسو مانند شهاب ثاقب و مفتش ایران در تهران با احتیاط و ملاحظهی بیشتر و روزنامهی خاور استانبول، بدون هیچ پروا و ملاحظهای بر این آتش دم میدادند. در این دوره ــ دورهی بغداد ــ مطالب رستخیز بیشتر جنبهای کلی داشت؛ سرمقالههای تهیجی و تبلیغی، اشعاری در همین چارچوب (بیشتر سرودههای خود پورداوود)، گزارش و تحلیل اخبار جبهههای جنگ از منظر قدرتهای مرکز و بر ضد متفقین، افشای مداخلات روس و انگلیس در ایران.6
این دوره با پیشروی نیروهای روسیه به سمت تهران و اعادهی اقتدار متفقین بر مرکز ــ وقایع محرم 1334 ــ به پایان آمد؛ رشتهتحولاتی که باعث شد مجموعه تلاشهای نمایندگان سیاسی قدرتهای مرکز و همپیمانانِ داخلی آنها برای کسب قدرت فائقه به نتیجه نرسد و به دنبال این ناکامی، تلاشهای بعدی آنها برای تغییر پایتخت نیز به همچنین.
مرحلهی بعدی رستخیز ــ و موضوع اصلی این یادداشت ــ دورهی کرمانشاه است؛ دورهی ورود تدریجی و تجدید سازمان نیروهای برجای مانده از آن تلاش و تکاپوی اولیه که، اینک به عنوان نهضت مهاجرت از آن یاد میشد، در کرمانشاه؛ که با استقرار پورداوود در آنجا و دور دیگری از روزنامهی رستخیز توأم شد.
از این دوره است که در سرلوحهی رستخیز از پورداوود به عنوان سردبیر و صاحبامتیاز یاد میشود و نوع نگاه روزنامه نیز، از آن منظر کلی پیشگفته به یک درگیری مشخص و پیوسته با مسایل جاری کشور تغییر میکند.
در آن دوره بخش مهمی از تلاشهای این حرکت بر دوش ایلات و طوایف ایالت کرمانشاه استوار بود و طبیعتاً رستخیز نیز بدین مقوله توجه خاصی داشت. علاوه بر اختصاص مقالاتی علیحده و مشخص در توصیف پارهای از این ایلات و معرفی سران آنها ــ مانند ایلات سنجابی، کَلهر و کُلیایی7 ــ اخبار و گزارشهای مربوط به آن حوزه نیز تحت پوشش قرار داشت؛ از جمله نامهای از عباسخان سردار اقبال کلهر که در آن از ورود خود به شهر خبر داده بود و انتظار ورود امیراعظم تا به اتفاق دیگر واحدهای ایلی رهسپار جبهههای جنگ در همدان شوند؛8 فراخوانی به «رؤسای محترم عشایر ایران» به امضای شیرخان صمصامالممالک سنجابی،9 تلگرافی از امیراعظم در توضیح علل تأخیر در سوق قشون.10
کلهرها که نیرومندترین ایل کرمانشاه بودند بنابه مجموعهای از دلایل ــ از جمله اختلافات داخلی ــ در این کشاکش نتوانستند نقش مؤثری ایفا کنند. عباسخان امیرمعظم که پیشتر نیز به یکی از مکتوبات وی اشاره شد اینک نیز در نامهای دیگر، ضمن یادآوری «این اوقات که ملت ایران از پای برخاستند، دست از زندگانی کشیده و برای نام بلند ایران و حفظ استقلال آن مردانه و بیپروا میکوشیدند...»، از آن متأسف بود که هنوز «... گوش ما به آواز مفسدین است، هنوز دوست از دشمن نمیشناسیم، هنوز در سر جنگ خانگی هستیم ...»11. خطابِ عباس خان به سلیمانخان امیراعظم بود و تأکیدی دوباره بر خواست اتحاد، اما «... هزار افسوس که همان مردمان نیرنگباز و تبهکار نگذاشتند جنابعالی به وظیفهی خود رفتار فرمایید...» هرچند که «هنوز دایر نیست، هنوز روز جانبداری سپری نشده ... اول کارزار است...»12.
رستخیز، در کنار توجه به تحولات عشایری آن سامان، مسایل شهری کرمانشاه را نیز مدنظر داشت؛ در آن وضعیت در حالی که از تعیین نظامالسلطنه مافی به فرماندهی کل قوای مؤتلفین آلمان و عثمانی چند صباحی بیش نگذشته بود13 و کمیتهی دفاع ملی هنوز به درستی در کرمانشاه مستقر نشده بود، اولویت اصلی حفظ انتظام شهر بود و ماژور سیدحسین خان، کفیل ژاندارمری و فرماندهی نظامی کرمانشاه، طی انتشار بیانیهای مبنی بر اجتناب از تیراندازی در شهر و ممنوعیت «اجتماعات مظنون به ارتکاب و القاء فساد» هرگونه «مذاکرات و کلیهی شایعات سوء بیاصل و موحش در بازارها و محافل» را تهدید به مجازات کرد.14
سید حسن تقی زاده
در کنار مسایلی از این دست که حالتی فوقالعاده داشت رستخیز به نیازهای متعارف شهری نیز توجه داشت؛ از ابراز نارضایی از «کثافت کوچهها و بازارهای کرمانشاه» گرفته و این پرسش که مسؤولیت این امر بر عهدهی کیست15 تا بحث معارف که رستخیز تأکید خاصی بر آن داشت. در مقالهای تحت عنوان «معارف لازم است» به قلم «یک نفر معارفخواه» در کنار اشارهای کلی به اهمیت معارف در مقام زمینهسازِ تمامی پیشرفتهای دول غرب، « دایرهی سخن را کوچک کرده، فعلاً راجع به مصارف کرمانشاه» سخن میگوید که به «دلیل بیتوجهی و کمکاری آزادیخواهان و حریتپروران این شهر...» توجهی بدان نشده بود.16
«یک نفر معارفخواه» به وضعیت فوقالعادهی حاکم آگاه بود و میدانست که شاید «... بعضی از اشخاص را عقیده این باشد که حالیه وقت جنگ است و موقع طرفداری توپ و تفنگ، نه هنگام توسعهی معارف و ترویج مدارس ولی مردمان با بصیرت میدانند که معارف وقت ندارد و در هیچ موقعی نبایست از استحکام اساسی معارف غفلت نمود»17.
در واقع رستخیز را عقیده بر آن بود «... اکنون که یک قسمت از مملکت ما از لوث وجود دشمنان پاک و کاملاً محل بروز حیات ملی است، اگرچه تمام حواس حرفِ دفاع از تجاوزات و حملات دشمن است... ولی در همین حال هم باید از اصلاحات اساسی و از تکلیفاتی که بعد از اتمام جنگ در انتظامات امور متوجه خواهد بود نمونهای بنمایانیم تا بتوانیم ادعای خود را مدلل ساخته، ثابت نماییم که ایرانی آزاد میتواند به خوبی خود را اداره نماید، میتواند وسایل امنیت و آسایش را فراهم آورد»18.
البته تحولات جاری در جبهههای جنگ و فائق آمدن قوای نظامی روسیه بر خطوط دفاعی مهاجرین و متحدانِ عثمانی آنها در حدود بیدسرخ و کنگاور، نظامالسلطنه و دیگر همراهانش را ناگزیر از ترک کرمانشاه به سمت قصرشیرین کرد و این دوره از رستخیز کرمانشاه نیز به پایان آمد.19
ولی هرگاه سخن از ترکیب نیرومند مجموعهای از عناصر ملی و منطقهای در خلال جنگ اول جهانی به میان آید و لزوم توضیح بیشتر در این زمینه، نمیتوان هیچ نمونهی بهتر دیگری از همین دورهی کوتاه انتشار رستخیز در کرمانشاه و پارهای از نکات مطرحشده در آن ــ به گونهای که به صورتی گذرا مورد اشاره قرار گرفت ــ ارایه داد.
پینوشتها:
. رستخیز، شمارهی یک. [تصویر نسخهای که در اختیار نگارنده قرار دارد، فاقد صفحهی نخست است و لهذا فاقد تاریخ انتشار، ولی باید اوائل شوال 1333 باشد.]
2. همان.
3. هوشنگ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، 13 جلد، جلد 2، تهران، فرهنگ معاصر، 1379، ص. 29ـ28.
4. همان.
5. اولرنج گرکه، پیش به سوی شرق، ترجمهی پرویز صدری، 2 جلد، جلد 1، تهران.
6. رستخیز، شمارههای 2 تا 7، 6 شوال تا 10 ذیقعده 1333.
7. به ترتیب در شمارههای 12، 20 و 22 رستخیز (4 ربیعالاول و 3 و 10 ربیعالثانی 1334).
8. رستخیز، شمارهی 14، 12 ربیعالاول 1334.
9. همان، شمارهی 15، 15 ربیعالاول 1334.
10. همان، شمارهی 17، 23 ربیعالاول 1334.
11. همان، شمارهی 21، 6 ربیعالثانی 1334.
12. همان. در ادامه، رستخیز با اشاره به حضور بسیاری از دیگر رؤسای ایلی در این کارزار ــ سردار ناصر، سردار مقتدر، سالار ظفر، سالار مسعود و رشیدالسلطنه ــ از امیراعظم میخواهد که او نیز وارد کار شده و «از اقدام وطنپرستانه، خود و ایل نامور کلهر را سرافراز سازند».
13. برای خبر این امر بنگرید به: رستخیز، شمارهی 13، 7 ربیعالاول 1334.
14. رستخیز، شمارهی 17، 23 ربیعالاول 1334.
15. همان.
16. همان، شمارهی 20، 3 ربیعالثانی 1334.
17. همان.
18. همان، شمارهی 21، 6 ربیعالثانی 1334.
19. ابراهیم پورداوود، یک شمارهی دیگر از رستخیز را در بغداد منتشر کرد و از آن پس به دلیل مجموعهای از سرخوردگیهای سیاسی به تدریج از این کار کناره گرفت. بنگرید به علیاصغر مصطفوی، زمان و زندگی استاد پورداوود، [تهران]، ناشر مؤلف، 1372، ص 100.