ضرب المثل
کاریکلماتور، ضربالمثل یا گزیدهگویی - مجله خواندنی شماره 76
- ضرب المثل
- نمایش از جمعه, 18 مرداد 1392 19:04
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 76، تیر و امرداد 1392، صفحه 46
کاریکلماتور
محمدتقی حرآبادی
* دین حقیقت زیباییست، که انسانهای با هوش آن را در آغوش، و انسانهای نادان آن را بر دوش میکشند.
* اگر ذهنت در حال زنگزدن است، آن را عوضش کن، وگرنه مجبوری گوشهایت را پنبه بگذاری.
* انسان بدون آگاهی، زیر سیگاریچرکیست، روی میز افسر آگاهی!
* بیانصافیست اگر به پاس یک عمر معلمیت، بگویم روزت خجسته باد!
* هیچ درختی افتخار نمیکند که عکس هیزم شکنرا روی دلارهایش چاپ کنند!
* بچهی سیداسماعیل، از وقتی ساکن دَروس شده، فکر میکند سید طباطباییست!
*آنها که دوستان پُری دارند ، خودشان را باد نمیکنند!
* اگر شکستهایت را پسانداز کنی، هم خودت را ورشکست میکنی هم بانک را!
* از اشتباه مردان بزرگ بیشتر میآموزیم، تا نصیحت آدمهای کوچک!
* ظاهرسازی کار مشکلی نیست، آدمهای با صداقت همگاهی آرایش میکنند!
* اگر حقیقت وجود داشت، هنر سایهاش را با تیر میزد!
* اگر قدر آدمهای بزرگ را بدانی، کوچکشان نمیکنی!
* نیازی به اندازهگیری نیست، عشق برای رسیدن به آزادی کوتاه نمیآید!
ضربالمثل یا گزیدهگویی
خواندنی در راستای نگاهبانی و گسترش زبان فارسی، ستونی را به ضربالمثلها یا گزیدهگوییها، اختصاص داده است. از خوانندگان گرامی درخواست میشود، در صورتی که ضربالمثلهای ناب در اختیار دارند، برای آگاهی دیگر خوانندگان، برای درج در این ستون ارسال فرمایند.
عیـب است بزرگ برکشیدن، خود را
وز جملهٔ خلق برگـزیدن، خـود را
از مـردمـک دیـده بـباید آمـوخـت
دیدن همه کس را و ندیدن، خـود را
خواجه عبدالله انصاری
تا چـند اسـیر رنگ و بو خـواهی شـد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمهٔ زمزمی و گر آب حـیات
آخـر به دل خـاک فرو خـواهی شد
خیام
گوشهگیران کامیاب از عالمِ بالا شـوند
فکرها از گوشهگیری آسمان پیما شوند
صائب
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
کــه آشــنــا ســخـن آشـنـا نــگـه دارد
حافظ
درویش و غنی بندهٔ این خاک درند
و آنـان که غنـیتـرند محـتاجتـرند
سعدی
شـرح جـفای دهر نـیرزد به گفـتوگوی
زین قصه درگذر که فراموش کردنی است
طالب آملی
سالها غوطه به خوناب جگر باید خورد
تا زدل یـک نفـسِ معـتدل آیـد برون
صائب
اینش سزا نـبود دلِ حـق گـزارِ من
کز غمگسارِ خود سخن ناسزا شنید
حافظ
هر نصیحت که کنی بشنوم ای یار عزیز
صبرم از دوست مفـرمای که من نتوانم
سعدی
اگر عاقل بُوَد داند که مجنون صبر نتواند
شتر جایی بخوابـاند که لیلی را بُوَد منزل
سعدی
صبوری ورز اگر خواهی که کام دل به دست آری
ســرانـجام هـمه کارت بـود از صـبر پـا بـرجـا
حلاج
صـد وعــدهٔ امیـد بـه دل دادهام دروغ
چون من مباد هیچ کسی شرمسار خویش
صائب