زبان پژوهی
کژتابیهای ذهن و زبان - 38
- زبان پژوهي
- نمایش از جمعه, 27 مرداد 1391 17:55
- بازدید: 4809
برگرفته از روزنامه اطلاعات
استاد بهاءالدّین خرمشاهی
39ـ یکی از خانمهای همسایه از همسایه دیگر میپرسید: آن روز که کپسولتان تمام شده بود، بالاخره مهمانی را چطور برگزار کردید؟ گفت: به خیر گذشت، از خانم همسایه گاز گرفتم. (بدون شرح)
40ـ نظیر همین که در میان خانوادههایی که منزلشان گازکشی نشده پیش میآید. یک از همسایهها را دیدم که زار و نزار و نفس گرفته از راهی برمیگشت. گفتم: فلانی چه خبر، کجا بودید؟ گفت: تا برسم به سر چهارراه ماشین مخصوص گاز داد، رفت.
الف) به ماشینش با پدال مخصوص گاز داد که ماشین به سرعت به راه بیفتد و رفت.
ب) کپسولهای گاز را میان مردم محل تقسیم کرد و رفت.
41ـ با کوچکترین فرزندم رفته بودیم به یک نانوایی مخصوص نانهای باگت و فانتزی و نظایر آنها. فرزندم دست به جیب مبارکش کرد و یک عدد اسکناس ژنده بیست تومانی بیرون آورد و داد به فروشنده و گفت: «آقا یه جو» [یعنی یک عدد نان جو بدهید]. فروشنده اسکناس پارهپوره را با بیرغبتی اینرو آنرو کرد و گفت: «آخه این یه جو میارزه؟» [بدون شرح]
42ـ یکی از نویسندگان نامدار معاصر در پیشگفتار یکی از کتابهایش در قسمت «یاد و سپاس» که خاص تشکر از این و آن است، نوشته بود: اگر یاریهای ساغر و صهبا نبود، با این همه مشکلات که بر سر راه این کتاب بود، از عهده تدوین و طبع و نشر آن بر نمیآمدم. وقتی این جمله را خواندم، یکه خوردم. گفتم طرف چه دل و جگری دارد که به شادخواری خود اقرار و به فسق خویش تجاهر میکند.
این حیرت بنده ماهها و ماهها ادامه داشت، تا یک روز که فهمیدم ساغر و صهبا به معنای پیمانه شراب و خود شراب نیست، بلکه نام دو دختر بافرهنگ اوست که در کارهای علمی و آمادهسازی دستنویس و نمونهخوانی و غیره به پدر فرزانه خود مدد رساندهاند.
43ـ شادروان ابوالقاسم حالت در یکی از دیوانهایش به نام دیوان خروس لاری (ص138) شعر دوپهلوی زیبایی دارد:
گویند خط بد است، نه کار حروفچین
گر در مقالهای عوض پوست، پست چید
من خود دو روز پیشتر از بهر امتحان
گفتم بچین «درشت»، بدیدم درست چید
44ـ کوچکترین فرزندم ـ حافظ ـ که در این سلسله مقالات کژتابی گاه نقش ایفا کرده است، یک روز از بیرون، از خیاطی، به خانه آمده بود و میگفت بابا وقتی خیاط به آن خانم میگفت «شما مثل خواهر من هستید»، دیدم جملهاش کژتابی دارد.
الف) از نظر نزدیکی و محرم بودن به جای خواهر من هستید.
ب) از نظر شکل و قیافه.
45ـ یک روز در یکی از برنامههای ورزشی تلویزیون دیدم و شنیدم که با خادم، قهرمان کشتی مصاحبه میکردند و او که قبلاً مدال طلا برده بود، اینبار مدال برنز گرفته بود، و مصاحبهگر در حالی که گویی به او دلداری میداد گفت: ما میدانیم که شما از کوشش و سختکوشی خودتان دست برنمیدارید، حالا هر مدالی که بگیرید فرق نمیکند.
خادم هم در تأیید او میگفت: بله مهم تلاشه [طلاشه!]
46ـ در میان سیصد ـ چهارصد کژتابی که تاکنون در این هشت مقاله نقل کردهام، این که میخواهم بگویم، یکی از جذابترین و بامزهترین آنهاست. دختر خانمی در فامیل ما هستند که از نظر دانش و کار علمی و رفتار درست، شخصیتی ممتاز به شمار میآیند.
این دخترخانم که مهندس کامپیوتر و استاد دانشگاه، و در ضمن متین و اندکی هم خجول است، تعریف میکرد که یک روز با تاکسی از سر کار به منزلمان که در حوالی خیابان خوش ـ سلسبیل است، برمیگشتم. راننده نسبتاً تند و بیهوا میرفت.