زبان پژوهی
وامگیری دانش پزشکی از زبان پارسی
- زبان پژوهي
- نمایش از چهارشنبه, 15 آبان 1392 13:38
- بازدید: 6722
برگرفته از مجله افراز (نامه درونی انجمن فرهنگی ایرانزمین)، سال هشتم، شمارهٔ دهم، از پاییز 1386 تا زمستان 1388 خورشیدی، صفحه 75 تا 77
دکتر محمدعلی سجادیه
دکتر محمدعلی سجادیه (تهران-1323)، چشمپزشک، استادیار پیشین دانشگاه تهران، شاعر و پژوهشگر تاریخ و زبان، بیستوهفتم شهریورماه 1383 خورشیدی، مهمان انجمن افراز در فرهنگسرای نظامیگنجوی بودند. «واژههای ایرانی در زبان انگلیسی»، «نفوذ زبان فارسی در زبانهای مغولی»، «نیاکان سومری ما» و «تبار مشترک ایرانیان و تورانیان» گوشهای از جمله پژوهشهای استاد سجادیه است. همچنین نگارش و ترجمهی (از زبانهای فرانسوی و انگلیسی) شماری کتابهای تخصصی پزشکی، ترجمهی منظوم «حیدر بابا یهسلام»ِ استاد شهریار به فارسی و بیش از 40 سال پژوهش حرفهای دربارهی سیر واژگان فارسی، و آشنایی با زبانها و گویشهای متعدد، از پیشینهی پربار دکتر سجادیه در زمینهای که در انجمن سخنرانی کردند، حکایت دارد. عنوان اصلی سخنرانی ایشان «انتقال فرهنگ ایران از راه زبان» بود که ما آن را با توجه به درونمایهی سخنرانی، به «وامگیری دانش پزشکی از زبان پارسی» تغییر دادیم. شوربختانه، باید اشاره شود که استاد بهخاطر کسالت نتوانستند خود به تصحیح متن سخنرانیشان بپردازند. برای ایشان از پروردگار، خواهان تندرستی هستیم.
چندی پیش در یکی از ماهنامهها، نوشتاری آمده بود زیر عنوان «حذف زبان فارسی از عرصههای علمی». اگر چه این مقاله با دل پرسوزی نوشته شده و برخی واقعیتها را در بر داشت اما به هیچ وجه نشاندهندهی عظمت و گستردگی واقعی زبان فارسی نبود. از اینرو نوشتاری برای آن ماهنامه در زمینهای که سالها تجربه و شناخت دارم، تهیه کردم و گروهی از واژههای دانش پزشکی کنونی جهان را که ریشهای ایرانی دارند، معرفی نمودم. با این کار نشان دادم زبانی که زبان دانش بود و هنوز هم زبان فرهنگ است برخلاف باورهای رایج این توانایی را دارد که دوباره زبانی مطرح در جهان شود. شوربختانه مسؤولان و پژوهشگران ما در غفلت بهسر میبرند و به این باور غلط تن دادهاند که زبان فارسی همین است که هست. برای این نشست همین موضوع را گسترش دادهام تا دانسته شود چه اندازه با میراث خود بیگانهایم.
نخستین واژهای که به آن اشاره میکنم واژهی «میترال» (Mitral) است که به معنی دریچهی دو لتی قلب بهکار میرود. میان این واژه با میترا فرشتهی ایرانی، پیغمبر ایرانی یا ایزد ایرانی شباهت میبینید. حال چرا این دریچه را میترال نامیدند؟ چون که کاهنان میترایی کلاههای دو لتی بر سر میگذاشتند که امروزه همان کلاه کاهنان کاتولیک است. دریچهی میترال، یعنی دریچهی میترامانند.
مهمترین واژهی پزشکی «تریت» (Treat) به معنای درمانشده و نیز «تریتمِنت» (Treatment) به معنای درمان است که بدون تردید از نام تریته، پزشک باستانی ایران که نامش در اوستا آمده و میتوان او را بنیادگذار پزشکی در جهان دانست، گرفته شده است.
واژهی «سِمِتر» (Scemetar) که در طب کاربرد دارد و به معنای شمشیر است و بیشتر در پزشکی کودکان یا کاردیولوژی بهکار میرود، برگرفته از واژهی پارسی شمشیر است و بسیاری از فرهنگهای پزشکی نیز به این امر اعتراف کردهاند.
در پزشکی واژهی دیگری است به نام «میتریداتیسم» (Mithradatism)، شبیه به میتریدات که ما میدانیم میتریدات، شاه پونت بوده است. پونت جایی در آسیای کوچک - ترکیهی کنونی - بوده که شهریارانی از تبار داریوش هخامنشی داشته که برجستهترین آنها مهرداد ششم بوده است. مهرداد ششم از اعجوبههای زمان خود بود که با رومیها در جنگ بوده و آنها در نهایت با نیرنگ توانستند بر او غلبه کنند. او حتا آتن را نیز فتح کرده بود. مهرداد ششم از ترس دشمنان زیادی که داشت سم را کمکم میخورد تا اگر به خوردش دادند علیه آن مصون باشد. او تا حدی علیه سم مصون شده بود که وقتی رومیها محاصرهاش کردند و به خاطر اینکه به دست دشمن اسیر نشود سم زیادی خورد، سم در او اثر نکرد، پس، از یکی از وفاداران خود خواست تا او را بکشد. خوردن تدریجی سم و مصون شدن در برابر آن به طوری که سیستم بدن به سم عادت کند را میتریداتیسم گویند (میتریدات گونهی دیگر مهرداد است).
واژهی دیگر که میتوان به آن اشاره کرد واژهی «آنگورپکتوریس» (Angorpectoris) است که خیلی شایع است. کسانی که قلبشان درد میکند میگویند آنژین قلب کرده و مقدمهی سکته یا انفارکتوس است. آنگور همان «آََََََََنگرهمینو» است که در استورههای ایرانی، نیروی بد یا اندیشهی بد است در برابر سپنتامینو (نیرو یا اندیشهی خوب). انگرهمینو، با اضطراب و هراس همراه است، از اینرو «آنگور» از آن گرفته شده چون با حالت خفگی و اضطراب و هراس همراه است، درست همان حالتی که در آنژین رخ میدهد. «پِکتور»، واژهای لاتینی و به معنای سینه است. واژهی نگرانی هم از آنگور گرفته شده است.
واژهی بعدی یکی از گونههای لیزر است که به آن «سفیر» (Saphir) میگویند. در بعضی از کتابها نوشته شده که این واژه، عبری است در حالیکه برخلاف ظاهر عبری آن، فارسی سره (خالص) است. لیزر کبود را سفیر میگویند و از سپهر فارسی گرفته شده که به معنی آسمان بوده و کبود است و از زبان فارسی وارد عبری شده است. فراموش نکنیم عبریها همیشه خود را وامدار کوروش بزرگ میدانند. غربیها که این واژه را نتوانستند تلفط کنند، بهآن سفیر گفتند.
اگر از همدان عبور کرده باشید نام زیارتگاه «استر و مردخای» را شنیدهاید که مانند امامزادهای برای کلیمیان است. استر، ملکهی ایران بوده و اسم عبری حداسا داشته ولی پس از آمدن به دربار خشایارشا او را اِستِِر مینامند یعنی ستاره و واژهی استوره هم در برخی جاها که بهکار برده میشود که مثلاً فلانی استورهی زمان خود است از همین واژه گرفته شده، یعنی ستارهی زمان خود است. همچنین بیماریای داریم به نام هیستِریا یعنی کسی که هیستری پیدا میکند و آن همان ستارهزدگی است. البته واژهی دیگری به معنای تاریخ داریم، هیستوری (History). ایرانیان باستان به تاریخ «کین» میگفتند شاید این همان «کیان» بوده که فردوسی هم به آن اشاره دارد و دورهی باستانی ایران، دورهی کیانی بوده. واژهی «هیستوری» هم به استر مربوط میشود که در دورهی باستان هم ستارهشناسی داشتهاند و هم وجود ستارگان برای تاریخ، نقش مهمی داشته است. برای نمونه میگفتند فلان ستاره در فلان برج قرار داشته که فلان رویداد رخ داده است.
در پزشکی اصطلاحی داریم به نام «ویر» (Vir) به معنای مرد، یعنی مردنمایی و مرد شدن و به زن هم «گینه» (Gyne) میگفتند که عیناً واژههایی اوستایی هستند. در پزشکی اصطلاحهای ویریسم (مردگرایی) و گینهکولوژی (طب زنان) هم داریم.
«آکیناکس» که هرودت هم به آن اشاره میکند به معنای شمشیر ایرانیان بوده است و ما میدانیم که آکناک از آک به معنی «درد» گرفته شده. در انگلیسی، «ایک» (Ache) یعنی درد، در کردی ایشی یعنی درد و به جایی که درد کند میگویند ایشی. در عربی به صورت «آق» وارد شده است. شنیدهاید که وقتی بچهای را پدر و مادر بخواهند نفرین کنند میگویند آق والدین شده که این واژه همان آک به معنای درد است. در ژاپنی هم این واژه به همین معنا بهکار میرود، برای نمونه «آکوشو» یعنی بوی بد، «آکومو» یعنی شیطان، «آکوشین» یعنی نیت بد، «آکوتنی» یعنی پول حرام و «آکو» یعنی بددهنی. این تصادفی نیست که یک واژه در ژاپن و ایران باستان و انگلستان مشترک باشد.
از کتاب قانون ابوعلی سینا
دندان در فارسی باستان دِنتان بوده است و در اوستا هم آمده که کسانی که دندان خراب دارند نماد اهریمن هستند. البته این تمثیلی است و ما میبینیم: «دنتولوژی» (Dentology) یعنی دندانپزشکی و «اورتودنسی» (Orthodontia) یعنی صاف کردن دندانها.
واژهی «پولیس»، یعنی «شهری» و نمونهی آن پرسپولیس است یعنی شهر ایرانی یا شهر پارسه. [از همین روست که واژهی «شهربانی» برای نیروهای نگهبان شهر، در ریشه و رسایی بسیار درستتر از واژهی «پلیس» که امروزه بهکار میرود، است] این واژه از واژهی پور یعنی شهر گرفته شده، و شهرهایی در جهان و به ویژه در هندوستان داریم که به «پور» معروف هستند، همچون سنگاپور یعنی شهر شیر - چون سنگ به معنای شیر بوده - و کوآلالانپور که بهمعنی شهر کوآلا است و یا بمپور در بلوچستان ایران. دو واژهی پُل و پال هم در ایران وجود داشته است. در ایلام شهری بوده به نام «پِلآپات» که همان نام جندیشاپور است و نخستینبار شادروان علی پرتو، معروف به «ش. پرتو»، یکی از نویسندگان بزرگ ایران به آن اشاره داشتند. «پِلآپات» یعنی شهر آجری و آپات همان «آباد» است. در اورارتو هم برخی از شهرهای پیرامون رودخانهها «پل» (Pal) نامیده میشده و یونانیها این را از زبان فارسی دارند که در آنجا پولیس شده، به معنای شهری.
واژهی دیگری که اکنون یونانیها به آن خیلی افتخار میکنند، «آپولو»ست و فکر میکنند نام یکی از خدایان آنهاست، خدای پزشکی. در صورتی که خدایان یونانی نامشان یونانی نیست و برخی میگویند که آن نامها از مصر آمده اما در سنگنوشتههای مصری این واژهها دیده نمیشود. در واقع نام خدایان یونانی از ایلام باستان و ایران گرفته شده است. «ایزد آپولیتی» که در ایلامی بوده و امروزه موشک آپولو شده، ریشهاش ایرانی است.
«نپ» در واژهی نپتون که نام سیارهای است که بهآن فروزان هم میگویند از اوستا و ایلام باستان آمده که به خدایانشان «نَپیر» (Napir) - به معنی خدا - میگفتند و در اصل «تابناک» معنی میدهد و نپتون یعنی سیارهی فروزان که در اوستا هم آمده است. در فارسی واژهی نفت را داریم که از همین ریشه گرفته شده چون نفت هم مشتعل است و هم فروزان، و «ناپ» بوده که تبدیل به نفت شده است و واژگانی مانند «نوه» - فرزندِ فرزند - از همین ریشه هستند.
واژهی دیگری که در ترکی هم زیاد از آن استفاده شده، «کَند» است یعنی خانه و در اصل، دهکده و کشور است. در انگلیسی کانتری داریم به معنای کشور و روستا، اگر دقت شود میبینیم که از ریشهی کنده شدن است مانند سمرقند که سمرکند بوده و تاشکند، یعنی منطقهای که میکندند تا سکونت کنند.
طبیب سنتی ایران در حال تجویز داروی گیاهی
در انگلیسی به شهر، «سیتی» (City) میگویند که از ریشهی «کت» فارسی است و در انگلیسی Cy و Ci را «سی» میخوانند مانند نام کوروش که سیروس و سایروس میگویند.
روستا یعنی ده، در انگلیسی «رستیک» (Rustie) گفته میشود، یعنی روستایی. در اسلاوی هم به همین معناست.
«پرس» یعنی فارس که از همین واژه، واژههای دیگر ساخته شده است. در زبان آلمانی به هلو «پرزیش» میگویند، در ایتالیایی «پرسیکو». چون هلو میوهای است که از ایران به آنجا رفته و در زبان عبری به آن «فارسک» میگویند. همچنین یکی از قهرمانان استورهای یونان «پرسئوس» نامیده میشد که همان واژهی پرس است.
در عربی واژهی فردوس را داریم که در اصلِ فارسی باستان به باغهای دیواردار میگفتند پردیس، و در عبری هم پردیس به معنای بهشت وارد شده است. این واژه در انگلیسی «پارادایز» شده است.
واژهی «منگ و بنگ» ایرانی است و هم واژهی مغول که ما میبینیم نام او از نام جدش «بودونچر مونکتاق» گرفته شده، چون او خودش را به منگی میزده و منگ تبدیل به مونکتاق شده و ریشهی اوستایی دارد. مونکتاق کسی است که خودش را به منگی زده و از این واژه، واژههایی مانند مونگول گرفته شده است.
اصل واژهی بانک فارسی است که در ایتالیایی لاوانکا میگویند و بنگاه واژهیی است که ما داریم و به بانک نزدیک است و ما میدانیم که نخستین سکهها و صرافیها در ایران بوده است.
چک هم یک واژهی ایرانی است که در متنهای باستانی به شکل صک و زک و به معنی پرداخت است. این واژه واژهای ایلامی باستانی است که به معنا پول دادن است و داریوش وقتی به خدمتگزاران خود میخواسته حقوق دهد مینوشتند «چک» یا «صک» یا «زک» به دلیل تلفظهای متفاوت.
کُت «کُرته» بوده که روی شانه می انداختند و در متنهای باستانی زیاد به چشم میخورد.
«دُن» به معنای «آب» است که در اروپا «دن آرام» داریم - که کتابی است اثر میخائیل شولوخف - یا رودخانهی دنپر و دنا و دانوب که همه، ریشهی فارسی دارند. اردن هم یک واژهی فارسی است و یکی از دانشمندانی که به دستور کلیسا زنده سوزاندندش نامش جردانو برونو بود که میبینید از همان واژهی دن به معنای آب گرفته شده است. واژههای دیگر چون ناودان و تنگ آب که همان دُنگ بوده از این ریشه گرفته شده است. واژهی دنیز ترکی به معنای دریا نیز از این ریشه است.
واژهی باختاکور یا پختهکار را که در فارسی تاجیکی داریم و حتا به زبان ازبکها هم به دلیل نزدیکی با تاجیکها داخل شده است، همان پنبهکار و واژهی فارسی سره است.
واژهی دیگر واین (Wine) به معنای شراب است که واژههایی چون آونگ و ونک نیز با آن همریشهاند.
واژهی سواد نیز فارسی است برخلاف اینکه فکر میکنند عربی است. در ایتالیایی «ساپیر» (Sapire) داریم یعنی دانستنی و در فرانسه ساژ به معنای دانا. در زبان پراکریت منشعب از سانسکریت، ساوِد به معنای دانستن است و واژههای سانسکریت و اوستایی همریشهاند.
در انگلیسی پِن (Pen) داریم که به قلم میگویند، در فارسی هم پناق به معنای قلمزن (منشی) وجود داشته است.
سوسن، نام دختر است که از واژهی شوش یا شوشن - پایتخت ایلام - گرفته شده که نام خدایان ایلام هم است. این واژه به عبری رفته و شوشیناک و شوشن شده و در انگلیسی هم سوزان شده است. در ایران باستان ایزد شوشیناک، به معنای ایزد رعد و برق هم بوده و شوشیندخت نام ملکهای ایرانی در دورهی ساسانی بوده است.
در این که واژگان الکل، زعفران، صابون و... تباری ایرانی دارند بحثی نیست و در اینباره در کتابهای مختلف بحث شده است. همینطور مسلم است دانش الگوریتم از نام الخوارزمی – ریاضیدان برجستهی ایرانی و واضع جبر و مقابله – گرفته شده. اگر کمی اندیشه شود میتوان میان واژهی فارسی داختن که به معنای دانش آموختن است و دکترا و دکترین (Doctrine) رابطهی مستقیمی پیدا کرد. در گویش ترکی آذری به دکتر، دُختر میگویند.
به طور کلی بسیاری از واژگان مورد استفاده در دانشها، ریشهی فارسی دارند ولی مدعیان فارسیشناسی با این واقعیت بیگانهاند. مثلاً به کاریز (Caries) به معنای پوسیدگی دندان اشاره میکنم که ریشهی فارسی آن در لغت فرس اسدی و دیگر فرهنگهای کهن فارسی بهصورت کره و کروه آمده است و دقیقاً همان معنای پوسیدگی دندان را میدهد. شاید در شاهنامه هم به این واژه برخورد کرده باشید. در کتاب علامه مجلسی هم به آن اشاره شده و به راه از بین بردن این پوسیدگی دندان اشاره شده که چه موادی را باهم مخلوط کرده و استفاده کنند. البته در آن کمی جلوهی مذهبی به این کار داده شده است که با خواندن فلان سوره همراه باشد.
آنقدر واژگان فارسی دیرینگی دارند و برگههایی در دست، این دیرینگی را نشان میدهند که جای بحث نمیماند. امروز با این پرسش رودرروییم که برای زبان فارسی چه بکنیم؟ خیلی بیقاعده شده و هر واژهای به آن وارد میشود در حالیکه زبان فارسی آنقدر زمینه دارد که بتوان از خودش واژه درست کرد. برای نمونه هماکنون هم میتوان برای برخی بیماریها و داروها واژهی فارسی پیدا کرد که صحیحتر و گویاتر از اصل آن واژهها باشد. برای نمونه برای بیماری اِماِس یا اسکلروز آنپلاک یا Multiple Scleros که هر دو ایراد دارند و با اصل بیماری برابر نیستند میتوان واژهی فارسی پِیخوره (خورهی عصب) را گزین کرد چون این یک بیماری عصبی است و میلین (Myelin)، غلاف آن را از بین میبرد که هم با آسیبشناسی (پاتولوژی) بیماری برابر است و هم نام عصب در آن گنجانده شده. در حالی که در آن دو واژهی فرنگی، نام بیماری دیده نمیشود. و برای شیلدر که مشابه اِماِس در کودکان است نیز میتوان اصطلاح پیخوره را بهکار برد.
در بیشتر زمانها حتا واژههای جاافتادهی خودمان را هم بهکار نمیبریم. برای نمونه، در برابر واژهی ازدواج میتوانیم واژهی فارسی خودمان، «زناشویی» را بهکار ببریم. اگر ما فرهنگستان خوبی داشتیم این کارها روند سریعتر و بهتری به خود میگرفت. کتابی به تازگی چاپ شده است به نام سنوژیان یا «خاطرات» که در آن اوستایی و پهلوی هر لغت آمده، اما نویسندهی آن دچار افراط شده و حتا برای واژههایی که برابرهای فارسی دارند مانند بستگان یا خویشان بهجای فامیل نیز لغت درست کرده که باید اینها با مطالعه و دقت رویشان کار شود.
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا