زبان پژوهی
تابع مهمل، آرایه سخن عامیانه
- زبان پژوهي
- نمایش از شنبه, 11 آبان 1392 09:56
- دکتر محمد جعفر ملکزاده
- بازدید: 10412
دکتر محمد جعفر ملکزاده
موضوع تابع مهمل، علاوه بر اینکه در ادبیات ایران مطرح است، موضوعى است که در زبان محاوره، همه با آن سر و کار دارند. اما متأسفانه کمتر بدان توجه شده است. همه اَشکال آن شناسایى و معرفى نشده و قواعد آن با همه سادگى تدوین نیافته است و از همه مهمتر به دلیل این بىتوجهى و همچنین به سبب مطالعه اندک در زمینه لغات عامیانه و واژههاى محلى، بسیارى از ترکیباتى که در فرهنگ عامیانه بهکار مىرود و از نوع تابع مهمل نیست، تابع مهمل پنداشته شده و در لغتنامهها به همین شکل ضبط شده است. این نوشتار نخست به شناساندن تابع مهمل وسپس به تدوین مقدماتى قواعد آن و سرانجام به بررسى اشتباهاتى که درین زمینه در فرهنگها صورت گرفته است مىپردازد.
تابع مهمل چیست؟
تابع لفظى است که در پى لفظى دیگر مىآید تا بر معنى لفظ اول تأکید کند. مانند واژه "پوى" به معنى رفتن و دویدن که به دنبال واژه "تک" به همین معنى قرار مىگیرد و عبارت "تک و پوى" را مىسازد. "تک" واژه موضوع یا اصلى و "پوى" تابع آن است. مهمل واژهاى است که به تنهایى داراى معنى نیست، اما هنگامى که با واژهاى دیگر همراه شود معنى آن واژه را مىپذیرد. بنا برین تابع مهمل واژهاى است که به تنهایى بىمعنى است اما چون بهصورت تابع لفظى دیگر بهکار رفته معنى آن لفظ را بهخود مىگیرد. مانند واژه "ماغذ" در عبارت "کاغذ ماغذ".
کاربرد تابع مهمل
تابع مهمل، هر چند در ادبیات فارسى بهخصوص در شعر بهکار رفته اما در محاوره و سخن عامیانه کاربرد گستردهترى یافته است. از همین روى، درین جا به بحث مختصرى در باره چگونگى کاربرد تابع مهمل و تأثیر آن در سخن عامیانه و تدوین مقدماتى قواعد آن مىپردازیم. مطابق آنچه گفته شد عبارت "کاغذ ماغذ" که در آن لفظ کاغذ موضوع و ماغذ تابع مهمل آن است داراى مفهومى کمى بیشتر و وسیعتر از مفهوم کاغذ - مثلاً انواع کاغذ یا کاغذ و مشابه آن - را مىرساند. بنا برین مىتوان گفت که تابع مهمل گرچه سخن عامیانه را ظاهراً طولانىتر مىکند اما به سبب اینکه معنى آن را گسترش مىدهد در واقع باعث کوتاهتر شدن محاوره مىشود.
قواعد بهکارگیرى تابع مهمل
براى تدوین قواعد ساختن و بهکار بردن تابع مهمل راهى جز مطالعه در اتباع مهمل بهکار رفته در ادبیات و همچنین جست و جو در فرهنگ عامه وجود ندارد. مؤلف فرهنگ نظام (1351 هجرى قمرى) که احتمالاً نخستین کسى است که قاعده ساختن تابع مهمل را در زبان فارسى مطرح کرده است، مىگوید: در زبان فارسى هر کلمهاى که در اولش میم نیست در مهملش حرف اول کلمه را انداخته جاى آن میم مىگذارند مثل اسب مسب [و] خواب ماب و اگر در اول کلمه میم است بجاى حرف اول [در کلمه] مهمل پ مىگذارند مثل مرد پرد [و] مرغ پرغ. شادروان علامه دهخدا در لغتنامه این قاعده را کلى ندانسته و شعر حافظ را که در آن "رخت و پخت" به کار رفته شاهد آورده است. سنجش مجموعهاى از انواع اتباع مهمل نتایج زیر را به دست مىدهد.
1- اغلب واژههاى مهمل همان واژه موضوع است که تنها حرف اول آن تغییر یافته است. حرف میم و پ حرف اول بیشتر واژههاى مهمل است. مانند ماک که مهمل خاک است، در شعر زیر از رودکى:
تا بهخاک اندرت نگرداند
خاک و ماک از تو برندارد کار
و پُک که مهمل لُک (به معنى درشت و نتراشیده) است، در شعر زیر از پوربهاى جامى:
اى شور بخت مدبر معلول شوم پى
وى ترشروى ناخوش مکروه لک و پک
2- یک واژه موضوع ممکن است چند تابع مهمل داشته باشد. مانند واژه موضوع "پول" که داراى دو تابع مهمل یکى "پله" و دیگرى "مول" است و بهصورتهاى "پول و پله" و "پول و مول" بهکار مىرود.
3- هر واژه تنها با یک مهمل بهکار مىرود. نه در متون ادبى و نه در گفت و گوى مردم خلاف این قاعده دیده و شنیده نشده است. به عبارت دیگر با آنکه ممکن است یک واژه بیش از یک تابع داشته باشد، اما هر بار فقط با یکى همراه مىشود.
4- کلمه اصلى و مهمل آن گاهى با حرف ربط "و" (با تلفظ اُ ) و گاهى بدون آن بههم مرتبط مىشود. مانند"کتاب متاب" در گفت و گوهاى عامیانه و "رخت و پخت" در شعر زیر از حافظ:
وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون
آتش در افکنم به همه رخت و پخت خویش
5- تابع مهمل بر خلاف نامش همیشه بعد از واژه اصلى واقع نمىشود بلکه گاهى ممکن است پیش از آن قرارگیرد، مانند "پَت و پهن" و "کَت و کلفت" که در آنها نخست واژه مهمل و بهدنبال آن واژه اصلى آمده است.
6- همیشه واژه اصلى و مهمل آن در پى هم نمىآیند. گاهى به ضرورت میان آن دو فاصله مىافتد. در دو بیت زیر از مولوى واژه کژ و تابع مهمل آن مژ بهکار رفته است. در اولى هر دو در پى هم آمدهاند و در دومى میان آنها فاصله افتاده است.
(1) نقش کژ مژ دیدم اندر آب و گل
چون ملایک اعتراضى کرد دل.
(2) چون کشتى بىلنگر کژ مىشد و مژ مىشد
وز حسرت او مرده صد عاقل و دیوانه.
7- واژه اصلى و مهمل آن اغلب (اما نه همیشه) هموزن هستند و این خود شاید به زیبایى سخن محاورهاى بیفزاید مانند "چرند و پرند" ، "خرت و پرت" و "کار و بار".
اشتباه نشود!
بسیارى از اسامى و صفات مرکب در ظاهر شبیه به ترکیب یک اسم یا صفت موضوع و یک تابع مهمل هستند. مانند "لات و لوت". اما در حقیقت چنین نیست. هر دو کلمهاى که با هم ترکیب شدهاند داراى معنى مستقل ولى کاملاً مرتبط با هم هستند و عوام با دقت تمام جفت واژههاى مناسب را انتخاب و با هم ترکیب کردهاند. بنا براین اینها اغلب ترکیب عطفى هستند نه از اتباع - آنچنان که در بعضى فرهنگها ضبط شده است. براى نمونه درین جا به چند مورد از این ترکیبات اشاره مىشود.
مثال 1- جارو - پارو: بهسادگى دیده مىشود که واژه "پارو" نه مهمل است نه بىمعنى، بلکه خود به تنهایى نام ابزارى است که از بسیارى جهات با جارو شباهت و نزدیکى دارد و در لفظ نیز هموزن جارو است.
مثال 2- گود و گور: واژه گور که تابع واژه گود است داراى معنى است و خود در واقع نوعى گود است. این دوواژه هر چند هموزن نیستند، لیکن حداقل با یک حرف شروع شدهاند.
مثال 3- پِنجیر - کُنجیر: این ترکیب که در فرهنگ عامیانه مردم زرقان فارس (1) رواج دارد از دو واژه هموزن وهم شکل درست شده و هر دو به معنى نیشگون است.
مثال 4- سوراخ - سُمبه: درین ترکیب نیز سمبه مهمل نیست. در گویش مازندرانى (2) "سوما" به معنى قنات یا نقبى است که آب را از یک طرف به طرف دیگر شهر مىرساند. همچنین در گویش لرى بویراحمد (3) "سومه"به معنى سوراخ است. درین ترکیب هر دو واژه با یک حرف شروع شدهاند.
مثال 5- چَک و چُنه (چونه): چُنه (در لفظ مردم شیراز) و چونه (در لفظ مردم تهران) به معنى چانه است. واژه "چَک" در زبان پهلوى (4) به معنى انتهاى چانه است. از همین نکته معلوم مىشود که اولاً "چَک" واژهاى مهمل نیست و ثانیا این ترکیبها از زمانهاى بسیار دور ساخته و پرداخته شدهاند. درین ترکیب هر دو اسم با یک حرف شروع شده است.
مثال 6- لات و لوت: لات به معنى آدم تهىدست و بىچیز و لوت که تابع آن است به معنى آدم لخت است. بنا برین هر دو واژه داراى معنى و معنى آنها کاملاً مرتبط با هم است. علاوه برین گرچه هر دو واژه هموزن نیستند ولى با یک حرف شروع و با یک حرف تمام شدهاند.
مثال 7- دار و درخت: دار که پیش از واژه درخت آمده به معنى درخت است و هر دو واژه با یک حرف شروع شده است.
مثال 8- گَت و گُنده: درینجا "گت" مهمل واژه "گنده" پنداشته شده است. در زبان پهلوى (4) گَت به معنى گرز و در گویش مازندرانى به معنى بزرگ است. در گویش مردم زرقان فارس (1) نیز "گُت" به معنى بزرگ یا گنده است. بنا برین گَت مهمل نیست و داراى معنى است. هر دو واژه این ترکیب داراى معانى نزدیک بههم است و با یک حرف شروع شده است.
مثال 9- چاه - چُمبال: این ترکیب در زرقان فارس (1) به معنى چاه، چاله و گودال بهکار مىرود. در گویش لرى منطقه کهمره فارس (5) "چُمبه" به معنى چاله و چمبال جمع لرى آن است. ناگفته پیداست که چاه و چاله به لحاظ معنى حکایت از فرورفتگىهاى مشابه در زمین مىکند. هر دو اسم با یک حرف شروع شده است.
مثال 10- چَک و چیل: این ترکیب نیز در زرقان فارس (1) بهکار مىرود. همانطور که پیش ازین گفته شد چک در زبان پهلوى (4) به معنى انتهاى چانه است. چیل نیز در گویش مردم زرقان فارس (1) به معنى دهان بهکار مىرود. در نتیجه هر دو اسم بهکار رفته درین ترکیب داراى معنى است و معنى آنها بههم مرتبط و هر دو با یک حرف شروع شده است.
نتیجهگیرى
واژه مهمل بر خلاف نامى که بدان داده شده چندان هم مهمل نیست وگرنه عوام که سازندگان هزار ساله آنها هستند نه آن را مىساختند نه بهکارش مىبردند و بزرگانى چون رودکى، حافظ و مولانا در اشعار جاودانه خود آن را جاى نمىدادند. واژه مهمل فقط هنگامى بهکار مىرود که ضرورت یابد. بنا برین یک زمان از دوستى مىپرسیم: کتاب متاب هم مىخوانى؟ و زمانى دیگر مىپرسیم: کتاب مرا چه کردى؟ آیا بهراستى واژه مهمل که بهیارى واژه موضوع مىآید و معنى آن را گسترش مىدهد و کار گوینده را آسان مىکند و محاوره را ضمن اینکه آهنگین مىکند سرعت مىبخشد سزاوار نام مهمل است؟ آیا بهتر نیست آن را واژه "یاور" یا "همراه" بنامیم؟ ازین گذشته بسیارى از واژههاى غیر مهمل را اغلب مهمل مىپنداریم. اینها یا واژههاى عامیانه و محلى هستند، یا ریشه درزبانهاى قدیمى مانند پهلوى دارند. بهتر است در معنى آنها جست و جوى بیشترى کنیم تا در شمار واژههاى مهمل قرار نگیرد. تدوین قواعد ساده براى وضع واژههاى مهمل و بهکارگیرى آنها باعث مىشود این بخش از فرهنگ واژههاى عامیانه در مسیرى تعریف شده و مشخص قرار گیرد.
منابع:
1- فرهنگ مردم زرقان، محمد جعفر ملکزاده، چاپ نخست، چاپخانه سپهر، تهران، 1358.
2- فرهنگ مازندرانى، اسمعیل مهجورى، انتشارات فرهنگ و هنر مازندران، سارى، 1356.
3- بررسى گویش بویراحمد، افضل مقیمى، انتشارات نوید شیراز، شیراز، 1373.
4- فرهنگ زبان پهلوى، بهرام فرهوشى، چاپ سوم، انتشارات دانشگاه تهران، شماره 1414، تهران، 1358.
5- واژهنامه و گویش گاو کشک، سید حسن موسوى، انتشارات نوید شیراز، شیراز، 1372.