سه شنبه, 15ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی داستان ایرانی داستان شیخ صنعان (1)

داستان ایرانی

داستان شیخ صنعان (1)

برگرفته از روزنامه اطلاعات

 

تا به سر منزل عنقا
داستان شیخ صنعان (1)
نوشته:‌استاد محمود شاهرخی ـ16


 

قضا را شبی چند در خواب بدید که از جوار حرم دور افتاده و در رومش مقام آمده و بتی را بر دوام سجده می‌برد.چون در واقعه این حال بدید، سخت غمگین گشت و با حسرت و دریغ گفت: وااسفا که یوسف توفیق به چاه ادبار در افتاد و مرا عقبه‌ای سخت فرا روی آمد. ندانم که از این دام ابتلا چگونه برآیم یا جان در سراین کار کنم. جان را محلی نیست، اگر ایمانم در امان ماند و جانم تیرگی و شقاوت کفر نپذیرد. آنگاه با درد و سوزی جانکاه گفت: این آزمون تنها مرا نیست و هر راهروی را چنین عقبه‌ای دشوار پیش آید.

خنک آن‌که ازین راه صعب گذر کند و به پیشگاه حقیقت راه برد.

نیست یک تن در همه روی زمین

کو ندارد عقبه‌ای در ره چنین

گر کند این عقبه قطع این جایگاه

راه روشن گرددش تا پیشگاه

ور بماند در پس این عقبه باز

در عقوبت ره شود بر وی دراز (1)

آری ای دوست، ماجرای شگفت شیخ صنعان که تفصیل آن از این پس بیاید، نقد حال جمله سالکان طریق حقیقت است و عبرت‌آموز زمره رهروان طریقت. چه راهی بس باریک است و عقبه‌ای سخت ظلمانی و تاریک.

صورت این جهان صراط مشهور است که به باریکی موست و به حدّت شمشیر. آنسان که کاملان و مکمّلان نیز از خطرات آن مصون نیستند و جملگی در معرض لغزش و زَلّت. سره مردی کار افتاده باید تا به توفیق ربّانی و عنایات سبحانی از این معبر گذر کند و از این دامگاه بجهد و به کوی صدق و اخلاص رسد. مردان مرد را پشت از سطوت این راه به هم می‌لرزد و گامهای استوار ره نوردان آهنین عزم رخوت و سستی می‌گیرد. چه آنگاه که نقد وجود بنده را به محک آزمون در آرند کمتر کسی از بوته ابتلا بی‌غش و با عیار کامل برآید، از آنکه صیرفی غیب سخت بصیر است.


ای از شراب غفلت مست و خراب مانده

با سایه خو گرفته وز آفتاب مانده

تا چند باشی آخر از حرص نفس کافر

ایمان به باد داده مست شراب مانده

آنجا که نقدها را ناقد عیار خواهد

مردان مردبینی در اضطراب مانده

روزی که باز خواهد از جان و دل امانت

هم دل تباه بینی هم جان خراب مانده

آنجا که صادقان را از صدق باز پرسند

پیر و مرید بینی اندر جواب مانده

ترسم که هیچ عاشق این راه نبیند

وان ماهرخ بماند زیر نقاب مانده

در بحر عشق درّی است از چشم خلق پنهان

ما جمله غرقه گشته وان دُر در آب مانده (2)

بسا کس که دعوی طهارت و تقوی کند و کوس زهد و فضیلت زند، چون سیل قضا در رسد و باد غیرت وزیدن گیرد چونان خس که از هجوم توفان روی در گریز نهد، از جای برود و جمله طاعت‌ها و عبادت‌ها بی‌حاصل گردد و شخص تسلیم هوا و شهوت شود. چه، نفس سخت مکّار است و حیله‌ساز. هنگام آزمون سره از ناسره‌باز شناخته شود و خالص از ناخالص پدیدار گردد.

خوش بود گر محک تجربه آید به میان

تا سیه روی شود هر که در او غش باشد (3)

پروردگار حمید در کتاب مجید فرمود: آیا مردمان پنداشتند که ایشان را به خود وامی‌گذارند که بگویند ما گرویدیم و ایشان را آزمایش نمی‌کنند. ما کسانی را که پیش از ایشان بودند آزمودیم تا خداوند آنان را که راست گفتند از آنان‌که دروغ گفتند باز نماید (عنکبوت، آیه 2 و 3). آری ای دوست، ابتلا و آزمون در کار است. وه که چه سخت است آزمون.

آن‌که در عشق سزاوار سردار نشد

هرگز از حالت منصور خبردار نشد

نقشی از پرده ایجاد پدیدار نگشت

کز تماشای رُخت صورت دیوار نشد

مو به مو حال پراکنده دلان کی داند

آن‌که در حلقه زلف تو گرفتار نشد

هر چه گفتند، مکرّر همه در گوش آمد

بجز از نکته توحید که تکرار نشد

آن‌که نوشید شراب از قدح ساقی غیب

مست گردید بدانگونه که هشیار نشد (4)

نفس اماره سخت روی است و بد فرمای و اگر به فرمان نشود دمار از جان آدمی برآرد و از این خصم خانگی می‌باید سخت بر حذر بود.

در این معنی است که خواجه عالم فرمود: کین توزترین دشمنت نفس تست که در میان دو پهلویت جای دارد. و همو پس از بازگشت از جنگی صعب اصحاب را فرمود که از پیکاری خرد بازگشتیم، بر شما باد که از پی نبردی بزرگ آماده شوید. گفتند آن کدام است؟ فرمود: مبارزه با نفس.

 

پی نویس:

1- انوری ابیوردی، قطعات

2ـ عطار نیشابوری، غزلیات

3 ـ حافظ

4 ـ فروغی بسطامی، غزلیات
 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه