شعر
هـر کُـجـا مــرز کــشـیـدند، شمـا پُـل بـزنید - سرودهٔ نجیب بارور (هممیهن افغانستانی)
- شعر
- نمایش از چهارشنبه, 06 اسفند 1393 08:32
در سال 1236 خورشیدی 1857 میلادی، با تحمیل قرارداد پاریس از سوی استعمار بریتانیا، میان ایران و افغانستان دیوار جدایی کشیدند. اما در درازای همهٔ این سالیان از دو سوی مرزهای تجزیه، ندای یگانگی و وحدتطلبی به گوش میرسد. شعر زیر فریاد رسایی یگانگیجویی و وحدتخواهی یکی از هممیهنان افغانستانی، «نجیب بارور» است که ازپشت مرزهای تجزیه به گوش میرسد.
هـر کُـجـا مــرز کــشـیـدند، شمـا پُـل بـزنید
حرف «تهران» و «دوشنبه» و «سرپُل» بزنید
مـشتـی از خـاک بـخـارا و گِـلی از شیـراز
با هـم آرید و بـه مخـروبه ی کـابـل بزنید
نه بگویید، به بـتهای سیاسی نه، نه!
روی گـور هـمـهی تفـرقـهها گُـل بزنید
قـاصدک حـرف مـرا ، پیـش ز مـن میآرد
زعفران را به روی سوسن و سنبل بزنید
تـو و او و مـن و مـا هـیـچ بـه جـایـی نرسد
حرف «تهران» و «دوشنبه» و «سرپُل» بزنید
***
من از خراسانم
من از خراسانم، نه اصلاً نیستم افغان
همشهری سینایم و فرزند بوریحان
کاشانه من سرزمین پارسی است و
از قونیه تا سند از کولاب تا تهران
من از بخارایم اصیلاً تاجکستانی
در گوش من از شعر حافظ دادهاند آذان
از همگرایی، همنوایی باز میگوییم
حتا اگر بستند با مشتی دهانِ مان!
در شأن ما وحشتگرایی نیست، نه هرگز!
ما نیستیم از قوم توهین و ترورستان
من رودکی، جامیام، من مولوی بلخ
اینگونه دارم در دلم گنجینهها پنهان
من از خودم دارم تمدنهای پُر ارزش
آقا به تو بادا مبارک، این لقب: «افغان»