نامآوران ایرانی
به سوگ سیاوش سیه پوشد آب - مراسم یادبود استاد ایرج افشار
- بزرگان
- نمایش از چهارشنبه, 03 فروردين 1390 13:39
- ناهید زندی
- بازدید: 6686
ناهید زندی
عکس از بابک آذرتات (علیخانی)
گزارش تصویری 1 - مراسم بزرگداشت استاد ایران مدار، ایرج افشار در دایرة المعارف بزرگ اسلامی
گزارش تصویری 2 - مراسم بزرگداشت استاد ایران مدار، ایرج افشار در دایرة المعارف بزرگ اسلامی
از خاموشی استاد ایرج افشار چند روز گذشت، دوستان و دوستدارانش ناچار رفتنش را باور کردند و همه از خوبیهایش خاطرهها گفتند. غزل خداحافظی همیشه سوگواژه در پی دارد به ویژه آنکه ستارهای از آسمان دانش به خاک رفته باشد. شاید سالها و سالها برای شناختن استاد ایرج افشار و کارهای بیشمارش زمان نیاز باشد اما شناختن بزرگمردی چنین از میان سوگواژه های دوستان و شاگردانش آنهم در زمانی کوتاه شاید لطفی دیگر داشته باشد.
دوشنبه 23اسفند ماه 1389 خورشیدی در مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی یادوارهای برای ایشان برگزار شد، تا یک بار دیگر دوستداران فرهنگ ایران زمین گرد آیند و در وداع با بزرگی از اهالی اندیشه و قلم سپاسگزار تلاشهای وی باشند.
پس از شنیدن سرود ملی و سرود ای ایران مجری شعری از آقای خاکی در ماده تاریخ سال درگذشت استاد خواند:
ای عزیزان ایرج افشار رفت/ جان ما با پیکر آن یار رفت...
سال پایان حیات پربرش/ این عبارت"کای مهان افشار رفت"
دکتر منوچهر ستوده از نزدیکترین دوستان دکتر افشار که به خاطر بیماری ناشی از این غم نتوانسته بودند در مراسم حاضرشوند، در پیامی تلفنی غم خود را چنین بازگو کرد: «ایرج افشار سایبان من بود و مرا زیر بال و پر خود حفظ می کرد. سالهاست این حقیر با این وضع ادامه حیات داده است. اگر امسال در آستانه نود و چهارسالگی هنوز سرپا هستم از برکت وجود او بود. امروز مانند جوجه ای که مادر خود را از دست داده بی پناه ماندهام.
رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود / دیگر به چه امید در این دیر توان بود "
سپس نامه دکتر افشار درباره دلیل اهدای کتابخانه شخصی به دایرةالمعارف خوانده شد. در این نامه آمده: در صورت انتقال کتاب هایم به آنجا در مراجعاتم در دوران کهولت دسترسی به آنها آسانتر خواهد بود. علت دیگر دسترسی آسانتر دانشجویان رشته ایرانشناسی به کتاب ها است.
پس از آن یادداشت فرزندان استاد در تایید این کار پدر خوانده شد.
دکتراحمد اقتداری از دوستان و همفکران و همقدمان استاد نخستین سخنران بود: «دوسه روز پیش در سرسرای همین مرکز با آه و اشک و حسرت و دریغ عرض کردم: «هرکجا بود گلی رفت به تاراج خزان...» اما امروز صادقانه می گویم:
زاشک وآه من دلسوختهٔ زار و نزار / ظاهرا حاجت تقریر و بیان این همه نیست
وی در ادامه دوازده خاطره از ایرج افشار بیان کرد، اقتداری تاکید کرد: «ایرج افشار حتی یک بار لب به سیگار و دخانیات نزد، حتی یک بار برای امتحان هم که شده لب به مشروبات الکلی نیالود... در رحلت دانشمندان و بزرگان و اندیشمندان ایران مانند مجتبی مینوی، سعید نفیسی، فریدون مشیری، محمد امین ریاحی و... در به راه اندازی کاروان تشییع جنازه آنها و مراسم یادبود و یادنامهها ساعی بود و کمک میکرد و به خوبی و با صداقت انجام می داد...»
ایشان از سفرها ودوستیها گفت و از اهدای کتابخانه شخصی، اما خاطرهای که مهر استاد به ایران و زبان فارسی حکایت میکرد از نوعی دیگر بود. دکتر اقتداری از پیشنهادی که از سوی یکی از اعراب برای خرید کتابخانه های آنها (برای انتقال به شارجه و دوبی) شده بود سخن گفت و از پاسخ استاد که: «امکان ندارد من کتابهایم را به بیگانگان و به ویژه اعرابِ دشمن زبان فارسی بفروشم. تو هم چنین کاری را انجام نده.»
ایشان سخنان خود را با بیتی از حافظ به پایان برد:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریده عالم دوام ما
دکتر فتح الله مجتبیایی سخنان خود را با خاطره ای دوران کودکی آغاز کرد و پیر شدن را بیش از آنکه دعا باشد نفرین دانست «چرا که در پیری انسان داغهای بسیاری از دوستان و یاران قدیم را که جوانی را با با آنها طی کرده بود، میبیند یکی از آن داغها داغ ایرج افشار بود، تحمل داغهای گوناگون به پیرشدن نمی ارزد.»
مجتبایی ازآشنایی خود با استاد در منزل زنده یاد خانلری گفت و از مجله سخن، راهنمای کتاب و آینده. وی ادامه داد «افشار چند کار مهم کرد که دیگران نکردهاند. یکی فهرست مقالات فارسی است که ایشان شروع کرد، کار بسیار دشواری است، باید تمام مجلات را خواند و مقالهها را ارزیابی کرد ولی مرحوم افشار با حوصله این کار را میکرد. امیدوارم سنگ بنایی که گذاشت ادامه یابد و جوانان دانش دوست و دانشمند راه وی را ادامه دهند...
کار دیگرش تاسیس رشته کتاب شناسی به صورت یک روش دانشگاهی بود، درگذشته به صورت یک موضوع دانشگاهی نبود مرحوم افشار به صورت یک گروه کتاب شناسی آنرا تقویت کرد، تمام کسانی که در این رشته هستند مدیون زحمات و کوشش های افشار هستند.
کار دیگر اهدای کتابخانهاش به این مرکز بود که کتابخانه افشار استثنایی است، از لحاظ انتخاب کتابها، تعداد و شمارآنها، اسناد و مدارک موجود در آن که حاصل 70 سال تلاش خودش و پدرش بود، امروزه خیلی ها از آن استفاده میکنند.
وی افزود: «ایرج افشار عمر پربرکتی داشت، کاش بیشتر میماند تا جامعه از وجودش بهره میبرد چرا که زرینکوب رفت و کسی را به جای او نمی شناسم، زریاب خویی، محمد امین ریاحی، مصطفی مقربی رفتند و با شناختی که از وضعیت دانشگاهها دارم کسی را نمیتوان به جای آنها دانست.»
پس از پایان سخنان مجتبایی نماهنگ زیبا و گویایی که با استفاده از عکسها و فیلمهای مراسم آدینه ساخته شده بود پخش شد.
در ادامه دکتر ژاله آموزگاراز نیکیهای استاد گفت: میتوانم اقرار کنم از میان کسانی که این روزها نام ایرج افشار را یاد کرده اند توانایی من از همه کمتر است ولی از آن رو پذیرفتم که می خواستم نمایندهای باشم از ایرانیان بی شمار ِ عاشق ایران که میدانند ایرج افشار برای زبان فارسی، فرهنگ ایران و فرزندان ایران چه کردهاند و اعتراف کنم که بارها و بارها بی تظاهر و بی تعارف از خداوند خواسته بودم به ایرج افشار عمری دراز ولی با آگاهی و شعور تا واپسین لحظه زندگی عطا کند. ایرج افشار هروقت میرفت دریغ بود ولی خوش آنکه این لحظات را در هشیاری سپری کرد...
وی ادامه داد: «ایرج افشار از جله دانشمندان انسان بود، گشاده دل، دارای حسن خلق و جوان پرور. بسیار میدانست و دانستههایش را به راحتی در اختیار جوانان میگذاشت. او جزء آخرین مردان از نسل زرین شایستگانی ارجمند بود. امیدوار باشیم از میان سنگهای خارا هم که شده دانشمندانی سربرکنند. سرزمینها با دانشمندان بزرگ ماندگار می شوند.»
در ادامه یادداشتی از سیدمحمد خاتمی مبنی بر تسلیت به جامعه علمی و خانواده افشار خوانده شد. سپس دکتر داوری اردکانی به سخنرانی پرداخت: «ایرج افشار مرد بزرگی بود بزرگی را اعلام کنند بد نیست ولی ضرورت ندارد اعلام کنند، ما وظیفه داریم بزرگی را قدر بشناسیم چون بزرگی خود ظاهر می شود وپوشیده نمی ماند... ما وظیفه داریم خوبی و بزرگی را ستایش کنیم اما خوبی و بزرگی قائم به ستایش ما نیست.
وی ادامه داد: برای ایرج افشار که نه اهل تظاهر و ریا بود نه اهل دلبستگی مادی، بی تکلف بود و نجیب و خدمتگزار اهل علم و دوستدار ایران، پیداست که همه به او احترام میگذارند. انسان وقتی آزاد میشود عزیز می شود.
من حدود 50 سال ایرج افشار را میشناختم. هیچگاه به هیچکس تملق نگفت، با همه یکسان رفتار میکرد با رییس و مرئوس یکسان رفتار میکرد چون ریاست برای او معنی نداشت. در هیچ چیز داعیه نداشت و هیچگاه اظهار فضل نمی کرد. پدر ساده و بی تکلف بود و پسر هم همین خصلتها را داشت فقط کمتر سیاسی بود. به قول شاعر:
همی گفتم که خاقانی دریغا گوی من باشد / دریغا من شدم آخر دریغاگوی خاقانی"
نوش آفرین انصاری از نامه های ژنو گفت و از نامه های جمالزاده و افشار.از دکتر افشار خاطرهها گفت و از آخرین دیدار در دی ماه 1389.
کاوه بیات دیگر سخنران این بزرگداشت گفت: «از دست دادن پژوهشگری که در عرصه پژوهشهای ایرانی صدها مقاله و کتاب از خود به جا گذاشته است بیشتر بیانگر یک شکاف در این رشته است.
وی در پایان با تاسف ادامه داد: فهرست مقالات کماکان تدوین خواهد شد و کار کتاب و مجله هم ادامه خواهد یافت ولی آن وجود پربرکت که در سالهای تنهایی ایران پیوسته نگران ایران بود دیگر جایگزین نخواهد داشت.»
رسول جعفریان از دیدارها و خاطرهها گفت و از آخرین دیدار در روز 5 اسفند در بیمارستان جمشید جم بود که مثل همیشه با حوصله به سوالات پاسخ دادند، منظورم از پرسشها این بود که ایشان بدانند برای تلمذ رفتهام. حافظه ایشان بسیار خوب بود و تفاوتی با گذشته نکرده بود.»
وی ادامه داد : آقای افشارعلم ایرانشناسی را به معنای واقعی در ایران تاسیس کرد و حدود و ثغور و مراتب و مراحل آنرا برای دیگران کاملا مشخص کرد.»
کامران فانی سخنران بعدی بود وی گفت: «انسانهایی هستند که پس از درگذشت آنها پی به ارزش و اهمیت آنها میبریم و از اینکه در میان ما نیستند کمبود آنها حس میشود، ایرج افشار از آن جمله بود.
وی از آقای افشار به عنوان پل و پیوند میان کتابداری نوین و کتابداری سنتی یاد کرد: «وی راه را برای کتابداران نوین باز کرد تا در میان سنتیها پذیرفته شوند. مساله مهم فهرست مقالات فارسی بود که آخرین دغدغه مهم آقای افشار بود. جلد هفتم که چند ماه پیش چاپ شد برآورده شدن آخرین آرزوی علمی ایشان بود.
وی با تکیه بر جنبههای گوناگون زندگی استاد ادامه داد: «آقای افشار جانشین ناپذیر بود و جامعیتی که ایشان داشت را هیچکس دیگر ندارد. یاد و خاطرهٔ مهرآمیز وی هرگز از یاد ما نخواهد رفت و همواره جاودان خواهد ماند.»
اما این مراسم یک مهمان ویژه هم داشت پژوهشگر ژاپنی، آقای «توشیفو ساسه کی» که استاد را از چهل سال پیش میشناخت از روزی که برای پیدا کردن کتابی به کتابخانه دانشگاه تهران رفته بود و لطف استاد سبب شده بود آسانتر به آن کتاب دست یابد و از همان روزها که درِ اتاق استاد همیشه به رویش باز بود.
ایشان گفت: "استاد اولین خواننده اولین مقاله ام بود که درباره موسیقی قطبالدین شیرازی نوشته بودم و در مجله آینده چاپ شد... ایشان همواره راهنمایی می کرد، هنوز مسایلی هست که از ایشان بپرسم، افسوس که این سعادت را از دست داده ام..." اما پایان سخنانش اشک بود و افسوس و ناتمام گذاشتن سخنانی که واژه واژهاش مهر به استاد بود و مهر به ایران. چقدر زیبا بود این قدردانی که شوربختانه برخی از فرزندان ایران از آن غافل بودند و جای خالی آنها در این مراسم احساس میشد. ولی با تمام بیمهریها مراسم دکتر افشار با دیگران متفاوت بود چرا که آنقدر در نظر اهل علم و فرهنگ بزرگ بود که از ایرانشناس و کتابشناس تا بازیگر و موسیقیدان،از شاعر و مترجم تا فیلسوف و شاهنامه خوان، و حتی مردان سیاست را گرد آورد تا دیگر خبری از صندلیهای همیشه خالی در اینگونه مراسم نباشد.
دکتر هوشنگ دولت آبادی نیز مثل دیگران با خاطرهای از یک سفر سخن آغاز کرد و سپس به شخصیت علمی و انسانی دوست دیرینش پرداخت: «ایرج افشار هیچگاه از خود دم نزد. نه شکایت کرد و نه تعریف، نه تعریفهایی که دیگران کردند را جدی گرفت. تعبیر من این بود که وقتی ایرج افشار دانش آموز بود، زمانی که ضمیر اول شخص مفرد را درس می دادند وی غایب بود. کاش همه آن روز غایب باشند تا آنقدر از خود دم نزنند، ایرج افشار تاریخ مجسم بود...»
سپس مجری شعری از خسرو احتشامی در سوگ این دانشمند فرزانه خواند: "
فریاد که فرزانه ی گلگشت وطن رفت / آن نادره ی نادره کاران سخن رفت...
هم غرب بنالید غریبانه و هم شرق / در جام جهان اشک ز پاریس و پکن رفت...
ای خفته ی بیدار ز مهرابه ی دیدار/رفتی و ندانستی از این غم چه به من رفت"
واپسین سخنران این مراسم دکتر حسین معصومی همدانی بود از ریزبینی استاد گفت و از اینکه "افشار نوعی تلقی از تاریخ داشت که منحصر به وقایع بزرگ مثل جنگها و شکستها نمی شد. چیزی که برای وی مهم بود حیات مردم ایران بود... با نوع نگاهی که به سند تاریخی و تاریخیت امر داشت از کسانی است که قدر کارهای اودر تاریخ شناخته نشده است... کار کردن در تاریخ ریز و خرد که ایشان به آن میپرداخت منبع بسیار مهمی است در کار کسانی که می خواهند تاریخ بنویسند."
در پایان از تصمیم مشترک دایرةالمعارف بزرگ اسلامی و بنیاد موقوفات دکتر افشار برای همکاری در چاپ مجموعه آثار دکتر ایرج افشار و تدوین و چاپ یادداشتهای موجود در گنجینه به تشخیص کارشناسان این مرکز سخن به میان آمد و مراسم با شعری از سعدی پایان یافت اما یاد ایشان برای همیشه در دل دوستداران ادب و فرهنگ این سرزمین جاوید خواهد ماند.
دردی به دل رسید که آرام جان برفت / وان هرکه در جهان به دریغ از جهان برفت
شاید که چشم چشمه بگرید به های های / بر بوستان که سرو بلند از میان برفت...
گیتی بر اوچو خون سیاووش نوحه کرد/ خون سیاووشان ز دو چشمش روان برفت...
ما کاروان آخرتیم از دیار عمر / او مرد بود پیشتر از کاروان برفت...
زخمی چنان نبود که مرهم توان نهاد / داروی دل چه فایده دارد که جان برفت